پدر معنوی مسلمانان در آیه ۳۵ سوره ابراهیم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
خدای متعال، آفریننده و هستیبخش هرچیزی جز خودش است یعنی اولاً: هر موجودی هستی خود را لحظه به لحظه از او دریافت میکند، نه از خود هستی دارد و نه از شئ دیگری میتواند هستی بگیرد. ثانیاً: کمالبخش همه مخلوقات است و هر موجودی کمالات شایسته خود را از او مییابد. ربوبیت تکوینی الهی اقتضاء دارد که انسان از راه اراده و اختیار خویش کمال یابد و کامل شود. همچنین مقتضی آن است که زمینه کمالجوئی و کمالیابی، در دسترس بشر باشد، انسانی که باید با حسن اختیار خود، راه استکمال را بپوید، باید زمینه انتخاب و گزینش، از طرف خدای متعال برای او فراهم شده باشد. | خدای متعال، آفریننده و هستیبخش هرچیزی جز خودش است یعنی اولاً: هر موجودی هستی خود را لحظه به لحظه از او دریافت میکند، نه از خود هستی دارد و نه از شئ دیگری میتواند هستی بگیرد. ثانیاً: کمالبخش همه مخلوقات است و هر موجودی کمالات شایسته خود را از او مییابد. ربوبیت تکوینی الهی اقتضاء دارد که انسان از راه اراده و اختیار خویش کمال یابد و کامل شود. همچنین مقتضی آن است که زمینه کمالجوئی و کمالیابی، در دسترس بشر باشد، انسانی که باید با حسن اختیار خود، راه استکمال را بپوید، باید زمینه انتخاب و گزینش، از طرف خدای متعال برای او فراهم شده باشد. | ||
پس ربوبیت تشریعی الهی از ربوبیت تکوینی الهی جدا نیست بلکه فرع و نتیجه آن است، چون هستی انسان و اراده او وکمالاتی که مییابد و همیشه نعمتها و مواهبی که میتواند در راه رسیدن به کمالات حقیقی خویش از آنها بهرهگیرد، همگی از خداست، باید احکام و قوانین حاکم برزندگی فردی و اجتماعی انسان هم فقط از جانب او جعل و وضع شود، در نتیجه هیچکس حق قانونگذاری و تشریع برای انسانها ندارد، مگر این که از طرف خدای متعال اذن و اجازه چنین کاری را یافته باشد. | پس ربوبیت تشریعی الهی از ربوبیت تکوینی الهی جدا نیست بلکه فرع و نتیجه آن است، چون هستی انسان و اراده او وکمالاتی که مییابد و همیشه نعمتها و مواهبی که میتواند در راه رسیدن به کمالات حقیقی خویش از آنها بهرهگیرد، همگی از خداست، باید احکام و قوانین حاکم برزندگی فردی و اجتماعی انسان هم فقط از جانب او جعل و وضع شود، در نتیجه هیچکس حق قانونگذاری و تشریع برای انسانها ندارد، مگر این که از طرف خدای متعال اذن و اجازه چنین کاری را یافته باشد.<ref>. مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۷، ج۹، با تلخیص.</ref> به همین مناسبت است که خداوند امت اسلامی را فرزند پیامبران {{قرآن|وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ}}<ref>. ابراهیم/۳۵.</ref>مرا و فرزندانم را از پرستش بتها ثابت قدم بگردان. و حضرت ابراهیم را پدر امت اسلامی {{قرآن|مِلَّه أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ}}<ref>. حج/۷۸.</ref>معرفی میکند؛ زیرا وظیفه پدر علاوه بر انعقاد نطفه، تربیت و اصلاح فرزند میباشد به همین خاطر پیامبر(ص) را ابا المؤمنین، یعنی پدر مؤمنین نامگذاری کردهاند. | ||
دلیل دیگری که پیامبران و امامان معصوم پدران معنوی مسلمین جهان هستند از ادامه آیه {{قرآن|فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ<ref>ابراهم/۳۶.</ref> فهمیده میشود که تفسیر جمله قبلی است که عرض کرد {{قرآن|واجنبی و بنی ان نعبد الاصنام}}<ref>ابراهم/۳۵.</ref> به این معنی که مراد از فرزندان را در آیه بود توسعه و تخصیص میدهد. فرزندان خود را به عموم پیروانش تفسیر نموده و فرزندان واقعی خود را به همان پیروان تخصیص زده و عاصیان ایشان را از فرزندی خود خارج میکند… و چون بهطور قطع میدانیم که او برای مشرکینی که از صلب اویند دعا نمیکند و نیز خدای تعالی فرموده نزدیکتر به ابراهیم کسانی هستند که پیرویش کردند و این پیغمبر است، و کسانی که به این پیغمبر ایمان آوردند.<ref>آل عمران/۶۸.</ref> کانّه خواسته است بگوید هر که در عمل به شریعت من و مشی بر طبق سیره من، مرا پیروی کند، او به من ملحق است و به منزله فرزندان من خواهد بود، و من ای خدا از تو مسألت میدارم خود را و ایشان را از این که بت بپرستیم و هر که در عمل به شریعتم نافرمانی کند یا در بعضی از آنها عصیان ورزد چه از فرزندانم باشد و چه غیر ایشان، خدایا او را به من ملحق مفرما، و من از تو درخواست نمیکنم که او را هم از شرک دور بداری، بلکه او را به رحمت و مغفرت خودت میسپارم. | دلیل دیگری که پیامبران و امامان معصوم پدران معنوی مسلمین جهان هستند از ادامه آیه {{قرآن|فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ}}<ref>ابراهم/۳۶.</ref> فهمیده میشود که تفسیر جمله قبلی است که عرض کرد {{قرآن|واجنبی و بنی ان نعبد الاصنام}}<ref>ابراهم/۳۵.</ref> به این معنی که مراد از فرزندان را در آیه بود توسعه و تخصیص میدهد. فرزندان خود را به عموم پیروانش تفسیر نموده و فرزندان واقعی خود را به همان پیروان تخصیص زده و عاصیان ایشان را از فرزندی خود خارج میکند… و چون بهطور قطع میدانیم که او برای مشرکینی که از صلب اویند دعا نمیکند و نیز خدای تعالی فرموده نزدیکتر به ابراهیم کسانی هستند که پیرویش کردند و این پیغمبر است، و کسانی که به این پیغمبر ایمان آوردند.<ref>آل عمران/۶۸.</ref> کانّه خواسته است بگوید هر که در عمل به شریعت من و مشی بر طبق سیره من، مرا پیروی کند، او به من ملحق است و به منزله فرزندان من خواهد بود، و من ای خدا از تو مسألت میدارم خود را و ایشان را از این که بت بپرستیم و هر که در عمل به شریعتم نافرمانی کند یا در بعضی از آنها عصیان ورزد چه از فرزندانم باشد و چه غیر ایشان، خدایا او را به من ملحق مفرما، و من از تو درخواست نمیکنم که او را هم از شرک دور بداری، بلکه او را به رحمت و مغفرت خودت میسپارم. | ||
نکته دیگری که ممکن است از کلام ابراهیم(ع) استفاده شود این است که درباره پیروانش عرض کرد: «از من است» اما نسبت به آنها که عصیان کردند، سکوت کرد که این خود ظهور دارد در این که خواسته است همه پیروانش را که تا آخر دنیا بیایند، پسر خوانده خود کند و همه آنهایی را که نافرمانیش کنند بیگانه معرفی نماید، هرچند که از صلب خودش باشند، گو اینکه این احتمال هم هست که خواسته است متابعین خود را پسرخوانده خود معرفی نماید، و نسبت به عاصیان خود سکوت کرده، چون سکوت دلالت صریحی بر نفی ندارد و در صورتی که آیه شریفه بر این معنا دلالت داشته باشد اشکالی از جهت عقل وجود ندارد، زیرا لازم نیست که ولادت طبیعی ملاک در نسب از حیث نفی و اثبات باشد و هیچ امتی را هم سراغ نداریم که در اثبات و نفی نسب، تنها به مسئله ولادت طبیعی اکتفا کند بلکه تا آنجا که تاریخ نشان میدهد در این نسبت تصرف نموده، جایی توسعه و جایی محدودیت قائل شده است همچنانکه اسلام برای مثال پسرخوانده، زنازاده، فرزند کافر، و مرتد را نفی نموده، و آنان را فرزند نمیداند ولی در مقابل بچهای که از زنی دیگر شیر خورده یا متولد در بستر زناشوئی را فرزند میداند، همچنین در قرآن پسر نوح را رسماً از پسری نوح نفی کرد.<ref>. هود/۴۸.</ref> | نکته دیگری که ممکن است از کلام ابراهیم(ع) استفاده شود این است که درباره پیروانش عرض کرد: «از من است» اما نسبت به آنها که عصیان کردند، سکوت کرد که این خود ظهور دارد در این که خواسته است همه پیروانش را که تا آخر دنیا بیایند، پسر خوانده خود کند و همه آنهایی را که نافرمانیش کنند بیگانه معرفی نماید، هرچند که از صلب خودش باشند، گو اینکه این احتمال هم هست که خواسته است متابعین خود را پسرخوانده خود معرفی نماید، و نسبت به عاصیان خود سکوت کرده، چون سکوت دلالت صریحی بر نفی ندارد و در صورتی که آیه شریفه بر این معنا دلالت داشته باشد اشکالی از جهت عقل وجود ندارد، زیرا لازم نیست که ولادت طبیعی ملاک در نسب از حیث نفی و اثبات باشد و هیچ امتی را هم سراغ نداریم که در اثبات و نفی نسب، تنها به مسئله ولادت طبیعی اکتفا کند بلکه تا آنجا که تاریخ نشان میدهد در این نسبت تصرف نموده، جایی توسعه و جایی محدودیت قائل شده است همچنانکه اسلام برای مثال پسرخوانده، زنازاده، فرزند کافر، و مرتد را نفی نموده، و آنان را فرزند نمیداند ولی در مقابل بچهای که از زنی دیگر شیر خورده یا متولد در بستر زناشوئی را فرزند میداند، همچنین در قرآن پسر نوح را رسماً از پسری نوح نفی کرد.<ref>. هود/۴۸.</ref> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
در روایاتی که از ائمه اهلبیت(ع) به ما رسیده، این تفسیر تأیید شده است از جمله در روایتی از امام باقر(ع) میخوانیم: «من احبّنا فهو مناّ اهلالبیت قلت جعلت فداک: منکم؟ قال و الله، اما سمعت قول ابراهیم من تبعنی فانه منّی» هرکس ما را دوست دارد (و به سیره ما عمل کند) از ماست، گفتم: فدایت شوم. براستی از شماست؟ فرمود بخدا سوگند از ما است، آیا گفتار ابراهیم را نشنیدهای که میگوید هرکس از من پیروی کند او از من است.<ref>. عیاشی، محمد، تفسیر العیاش، تهران، انتشارات علمیه، ۱۳۸۰ه. ق، ج۲، ص۲۳۱.</ref> و در حدیث دیگری از رسول اکرم(ص) میخوانیم: «انا و علی ابوا هذه الامه انا و علی موالیاً هذه الامه»<ref>. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه. ق؛ ج۳۶، ص۱۱.</ref> من و علی پدران این امت هستیم من و علی سرپرستان این امت هستیم. | در روایاتی که از ائمه اهلبیت(ع) به ما رسیده، این تفسیر تأیید شده است از جمله در روایتی از امام باقر(ع) میخوانیم: «من احبّنا فهو مناّ اهلالبیت قلت جعلت فداک: منکم؟ قال و الله، اما سمعت قول ابراهیم من تبعنی فانه منّی» هرکس ما را دوست دارد (و به سیره ما عمل کند) از ماست، گفتم: فدایت شوم. براستی از شماست؟ فرمود بخدا سوگند از ما است، آیا گفتار ابراهیم را نشنیدهای که میگوید هرکس از من پیروی کند او از من است.<ref>. عیاشی، محمد، تفسیر العیاش، تهران، انتشارات علمیه، ۱۳۸۰ه. ق، ج۲، ص۲۳۱.</ref> و در حدیث دیگری از رسول اکرم(ص) میخوانیم: «انا و علی ابوا هذه الامه انا و علی موالیاً هذه الامه»<ref>. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه. ق؛ ج۳۶، ص۱۱.</ref> من و علی پدران این امت هستیم من و علی سرپرستان این امت هستیم. | ||
و در مورد ائمه حدیثی از امام باقر(ع) توسط جابر نقل شده از قول خداوند؛ {{قرآن|وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ<ref>. بلد/۳.</ref> | و در مورد ائمه حدیثی از امام باقر(ع) توسط جابر نقل شده از قول خداوند؛ {{قرآن|وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ}}<ref>. بلد/۳.</ref>قسم به پدر و فرزندان یعنی «علیاً و ما ولد من الائمه(ع)»<ref>. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه. ق، ج۲۳، ص۲۶۸، باب۱۵.</ref> که منظور حضرت علی است و ائمه که از او متولد میشوند. با توجه به احادیث ذکر شده نشان میدهد که مکتب و پیوند برنامهها سبب ورود به خانواده از نظر معنوی میشود. | ||
{{پایان پاسخ}} | {{پایان پاسخ}} | ||
{{مطالعه بیشتر}} | {{مطالعه بیشتر}} |
نسخهٔ ۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۵۲
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
آیا پیامبران و امامان معصوم طبق آیه ۳۵ سوره ابراهیم پدران معنوی مسلمین جهان هستند؟
خدای متعال، آفریننده و هستیبخش هرچیزی جز خودش است یعنی اولاً: هر موجودی هستی خود را لحظه به لحظه از او دریافت میکند، نه از خود هستی دارد و نه از شئ دیگری میتواند هستی بگیرد. ثانیاً: کمالبخش همه مخلوقات است و هر موجودی کمالات شایسته خود را از او مییابد. ربوبیت تکوینی الهی اقتضاء دارد که انسان از راه اراده و اختیار خویش کمال یابد و کامل شود. همچنین مقتضی آن است که زمینه کمالجوئی و کمالیابی، در دسترس بشر باشد، انسانی که باید با حسن اختیار خود، راه استکمال را بپوید، باید زمینه انتخاب و گزینش، از طرف خدای متعال برای او فراهم شده باشد.
پس ربوبیت تشریعی الهی از ربوبیت تکوینی الهی جدا نیست بلکه فرع و نتیجه آن است، چون هستی انسان و اراده او وکمالاتی که مییابد و همیشه نعمتها و مواهبی که میتواند در راه رسیدن به کمالات حقیقی خویش از آنها بهرهگیرد، همگی از خداست، باید احکام و قوانین حاکم برزندگی فردی و اجتماعی انسان هم فقط از جانب او جعل و وضع شود، در نتیجه هیچکس حق قانونگذاری و تشریع برای انسانها ندارد، مگر این که از طرف خدای متعال اذن و اجازه چنین کاری را یافته باشد.[۱] به همین مناسبت است که خداوند امت اسلامی را فرزند پیامبران ﴿وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ﴾[۲]مرا و فرزندانم را از پرستش بتها ثابت قدم بگردان. و حضرت ابراهیم را پدر امت اسلامی ﴿مِلَّه أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ﴾[۳]معرفی میکند؛ زیرا وظیفه پدر علاوه بر انعقاد نطفه، تربیت و اصلاح فرزند میباشد به همین خاطر پیامبر(ص) را ابا المؤمنین، یعنی پدر مؤمنین نامگذاری کردهاند.
دلیل دیگری که پیامبران و امامان معصوم پدران معنوی مسلمین جهان هستند از ادامه آیه ﴿فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾[۴] فهمیده میشود که تفسیر جمله قبلی است که عرض کرد ﴿واجنبی و بنی ان نعبد الاصنام﴾[۵] به این معنی که مراد از فرزندان را در آیه بود توسعه و تخصیص میدهد. فرزندان خود را به عموم پیروانش تفسیر نموده و فرزندان واقعی خود را به همان پیروان تخصیص زده و عاصیان ایشان را از فرزندی خود خارج میکند… و چون بهطور قطع میدانیم که او برای مشرکینی که از صلب اویند دعا نمیکند و نیز خدای تعالی فرموده نزدیکتر به ابراهیم کسانی هستند که پیرویش کردند و این پیغمبر است، و کسانی که به این پیغمبر ایمان آوردند.[۶] کانّه خواسته است بگوید هر که در عمل به شریعت من و مشی بر طبق سیره من، مرا پیروی کند، او به من ملحق است و به منزله فرزندان من خواهد بود، و من ای خدا از تو مسألت میدارم خود را و ایشان را از این که بت بپرستیم و هر که در عمل به شریعتم نافرمانی کند یا در بعضی از آنها عصیان ورزد چه از فرزندانم باشد و چه غیر ایشان، خدایا او را به من ملحق مفرما، و من از تو درخواست نمیکنم که او را هم از شرک دور بداری، بلکه او را به رحمت و مغفرت خودت میسپارم.
نکته دیگری که ممکن است از کلام ابراهیم(ع) استفاده شود این است که درباره پیروانش عرض کرد: «از من است» اما نسبت به آنها که عصیان کردند، سکوت کرد که این خود ظهور دارد در این که خواسته است همه پیروانش را که تا آخر دنیا بیایند، پسر خوانده خود کند و همه آنهایی را که نافرمانیش کنند بیگانه معرفی نماید، هرچند که از صلب خودش باشند، گو اینکه این احتمال هم هست که خواسته است متابعین خود را پسرخوانده خود معرفی نماید، و نسبت به عاصیان خود سکوت کرده، چون سکوت دلالت صریحی بر نفی ندارد و در صورتی که آیه شریفه بر این معنا دلالت داشته باشد اشکالی از جهت عقل وجود ندارد، زیرا لازم نیست که ولادت طبیعی ملاک در نسب از حیث نفی و اثبات باشد و هیچ امتی را هم سراغ نداریم که در اثبات و نفی نسب، تنها به مسئله ولادت طبیعی اکتفا کند بلکه تا آنجا که تاریخ نشان میدهد در این نسبت تصرف نموده، جایی توسعه و جایی محدودیت قائل شده است همچنانکه اسلام برای مثال پسرخوانده، زنازاده، فرزند کافر، و مرتد را نفی نموده، و آنان را فرزند نمیداند ولی در مقابل بچهای که از زنی دیگر شیر خورده یا متولد در بستر زناشوئی را فرزند میداند، همچنین در قرآن پسر نوح را رسماً از پسری نوح نفی کرد.[۷]
در روایاتی که از ائمه اهلبیت(ع) به ما رسیده، این تفسیر تأیید شده است از جمله در روایتی از امام باقر(ع) میخوانیم: «من احبّنا فهو مناّ اهلالبیت قلت جعلت فداک: منکم؟ قال و الله، اما سمعت قول ابراهیم من تبعنی فانه منّی» هرکس ما را دوست دارد (و به سیره ما عمل کند) از ماست، گفتم: فدایت شوم. براستی از شماست؟ فرمود بخدا سوگند از ما است، آیا گفتار ابراهیم را نشنیدهای که میگوید هرکس از من پیروی کند او از من است.[۸] و در حدیث دیگری از رسول اکرم(ص) میخوانیم: «انا و علی ابوا هذه الامه انا و علی موالیاً هذه الامه»[۹] من و علی پدران این امت هستیم من و علی سرپرستان این امت هستیم.
و در مورد ائمه حدیثی از امام باقر(ع) توسط جابر نقل شده از قول خداوند؛ ﴿وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ﴾[۱۰]قسم به پدر و فرزندان یعنی «علیاً و ما ولد من الائمه(ع)»[۱۱] که منظور حضرت علی است و ائمه که از او متولد میشوند. با توجه به احادیث ذکر شده نشان میدهد که مکتب و پیوند برنامهها سبب ورود به خانواده از نظر معنوی میشود.
مطالعه بیشتر
۱. تفسیر نمونه، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ج۱۰، ص۳۶۲، دارالکتب الاسلامیه.
۲. معارف قرآن، مصباح یزدی، ج۹، پژوهش امام خمینی.
۳. تفسیر المیزان، طباطبایی، انتشارات اسراء، ج۱۲، ص۱۰۱.
منابع
- ↑ . مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۷، ج۹، با تلخیص.
- ↑ . ابراهیم/۳۵.
- ↑ . حج/۷۸.
- ↑ ابراهم/۳۶.
- ↑ ابراهم/۳۵.
- ↑ آل عمران/۶۸.
- ↑ . هود/۴۸.
- ↑ . عیاشی، محمد، تفسیر العیاش، تهران، انتشارات علمیه، ۱۳۸۰ه. ق، ج۲، ص۲۳۱.
- ↑ . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه. ق؛ ج۳۶، ص۱۱.
- ↑ . بلد/۳.
- ↑ . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ه. ق، ج۲۳، ص۲۶۸، باب۱۵.