نقش زمینههای فکری در تفسیر قرآن: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{جا:ویرایش}} {{شروع متن}} {{سوال}} تأثير پيشدانستهها در تفسير قرآن تا چه حدّ ر...» ایجاد کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ ۱ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۵۹
این مقاله هماکنون به دست Rezapour در حال ویرایش است. |
تأثير پيشدانستهها در تفسير قرآن تا چه حدّ روا ميباشد؟
به طور كلي ميتوان تأثير سه نوع پيشدانسته را در تفسير قرآن مورد بحث و بررسي قرار داد. اجمال اين سه به اين ترتيب است.
۱ـ پيشدانستههايي كه اصل لزوم و امكان تفسير قرآن را توجيه ميكنند.
۲ـ پيشدانستههايي كه به مثابه ابزار و روش در تفسير قرآن ايفاي نقش ميكنند.
۳ـ پيشدانستههايي علمي، فلسفي، عرفاني و ... كه به لحاظ محتوايي مراد قرآن را تعيين كرده و به آن شكل ميدهند و در حقيقت خود را بر برداشت مفسّر از قرآن تحميل ميكنند.
نظريّه و رأي صواب و مستقيم آن است كه وجود دو نوع اوّل در تفسير قرآن لازم و ضروري هستند امّا وجود نوع سوم نه تنتها ضرورتي ندارد بلكه از آن در روايات به شدت نهي شده است. ما در اين نوشتار كوتاه تلاش ميكنيم از ميان سخنان صاحب نظران در اين فن مدّعاي مذكور را تبيين كنيم.
هر شاخهاي از علوم و معارف نيازمند اصول و قواعدي است تا بر اساس آنها بتوان معاني و مراد مسايل مطرح شده در آن علوم را به دست آورد.}}[۱] فهم و تفسير معارف قرآن كريم نيز نيازمند اصول و قواعد و روشهاي ويژهاي است. اين اصول و قواعد را ميتوان به دو بخش كلي تقسيم كرد. الف ـ پيشدانستهها و اصول موضوعهاي كه براي اثبات اصل لزوم و امكان تفسير قرآن كريم لازم هستند. ب ـ قواعد و روشهاي خاصي كه بر اساس آنها بايد آيات قرآني را تفسير كرد. تفصيل اين دو بخش به شرح ذيل ميباشد.
الف) اصول موضوعه براي اثبات اصل لزوم و امكان تفسير:
همان طور كه اشاره شد ابتدا بايد اصل امكان و لزوم تفسير قرآن تبيين شود. اصول موضوعه در اين باب عبارتند از:
۱ـ علاوه بر محتواي قرآن كريم الفاظ آن نيز عين كلام خداوند ميباشد كه كلام پيامبر(ص) بر خلاف كساني كه ميگويند پيامبر از رهگذر فرآيند وحي كه نوعي تجربه و يافت حضوري خداوند ميباشد محتواي وحي را از خداوند گرفته است آنگاه آن را در قالب الفاظي از جانب خود ريخته است.
۲ـ هدف خداوند از فرستادن كتب آسماني از جمله قرآن هدايت انسانها ميباشد. يعني خداوند به واسطه همين معارف و مطالبي كه در قالب كتب آسماني فرو فرستاده است ميخواهد انسان را هدايت كند. براي دستيابي به چنين هدفي فهم اين كتب آسماني براي انسانها بايد ميسّر و ممكن باشد.[۲] علاوه بر اين دليل عقلي، صدها آيه و روايت وجود دارد كه بر اين حقيقت دلالت ميكنند. از باب نمونه به دو آيه اشاره ميكنيم: {{قرآن|هذا بيان للناس ...[۳] و ﴿نزل به الروح الأمين ... بلسان عربي مبين﴾[۴]. يعني قرآن را به زبان عربي آشكار نازل كرد: البتّه بايد توجّه داشت كه اين فهم وقتي به طور صحيح حاصل ميشود كه اصول محاوره عقلايي را كاملاً رعايت شود بيان تفصيلي اين مطلب در ارائه همين نوشتار بند (ب) خواهد آمد.
۳ـ در صورتي فهم محتواي كتابهاي آسماني براي انسان قابل حصول است كه آنها به زبان قابل فهم همان انسانها و مطابق با اصول محاوره عقلايي نازل شوند. لذا قرآن مجيد ميفرمايد: ﴿و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبيّن لهم﴾[۵] «ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم تا (حقايق را) براي آنها آشكار سازد، ...» به تعبير ديگر زبان قرآن زبان واقع نماست نه از سنخ زبان اسطورهاي و سمبليك چنانكه برخي از غربيان درباره كتب مقدّس خويش در برابر شبهات و اشكالاتي كه به آن متون شده است به چنين نظريّه زبانشناسانه¬اي در باب كتب مقدس خود پناه بردهاند.
۴ـ برخي از علماي اسلامي با استناد به برخي از روايات چنين گمان كردهاند كه فهم و تفسير قرآن كريم مخصوص پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) است و ديگران توانايي و حق تفسير قرآن را بدون استناد به روايات ايشان ندارند. در مقابل ايشان اكثر علماي شيعه و مفسران نامدار ضمن رد ادّله آنها اثبات كردهاند كه هركسي اصول محاوره عقلايي را كه كليد فهم قرآن است به طور صحيح و دقيق به كار برد، از سوي ديگر جان و نفس خود را از رذايل اخلاقي بپيرايد تا حدود زيادي مراد قرآن را درك ميكند. و البتّه فهمي كه محصول يك فرايند روشمند و كارشناسانه از تفسير قرآن باشد حجّت نيز خواهد بود.
موارد ذكر شده برخي از اصول موضوعه و پيشدانستههايي هستند كه در تبيين و تثبيت اصل لزوم و امكان تفسير قرآن نقش اساسي دارند.
ب) قواعد و اصول محاوره عقلايي كه بر اساس آن ميتوان قرآن را فهميد:
در واقع با يك نگاه دقيق ميتوان گفت كه روش فهم و تفسير قرآن يكي بيش نيست و آن همان روش عقلايي فهم است كه عقلا در فهم گفتار و نوشتار ديگران آن را به كار ميبرند. از اين روش به اصول عقلايي محاوره تعبير ميكنند. اين روش اجزاء و مراحلي دارد كه در فرآيند يك تفسير روشمند و كارشناسانه، بايد به دقّت پياده و مراعات شود.[۶] اين مراحل به طور خلاصه عبارتند از:
۱ـ با توجّه به اين كه قرآن به «لسان عربي مبين» نازل شده است لذا طبق اصول عقلايي محاوره، اولين قدم فهم صحيح قرآن آن است كه انسان بايد ادبيات زبان عربي يعني علوم لغت، صرف، نحو، معاني، بيان، و ... را به خوبي بداند.
۲ـ زبان پديدهاي است پويا كه در طول تاريخ تحولات بسياري يافته است. زبان عربي امروزي نيز قطعاً با زبان عربي عصر نزول قرآن تفاوت بسيار دارد. لذا ميتوان گفت بعضي از الفاظ قرآني امروزه معاني مبايني با معاني عصر نزول قرآن دارد. بنابراين براي فهم دقيق قرآن علاوه بر آشنايي كامل با ادبيات زبان عربي آشنايي با زبان عربي عصر نزول قرآن نيز لازم است.
۳ـ براي رسيدن به فهمي صحيح از آيات قرآن بايد به قراين متصل در كلام و سياق متن آيات توجّه كامل كرد.
۴ـ توجه به قراين لفظي منفصل در قرآن نقش به سزايي در فهم صحيح آيات دارند.
۵ـ توجّه و استفاده از قراين تاريخي، مقامي و قراين فضاي مخاطب نيز در ساماندهي يك فهم و تفسير صواب کاملاً ضروري است.
۶ـ عنايت به شأن نزول، محيط و خصوصيات زمان نزول و سبب نزول نيز لازم و ضروري است.
۷ـ همچنين شناخت متشابهات و محكمات قرآن و ارجاع متشابهات به محكمات، شناخت ناسخ و منسوخ، عام و خاص، مطلق و مقيد و ... در آيات قرآن كريم از ضروريات يك فهم صحيح است.
۸ـ توجّه به براهين قطعي عقلي و بديهيات عقلي: اگر برداشتي از آيهاي خلاف برهان قطعي عقلي يا يك اصل بديهي عقلي باشد، آن برهان يا اصل بديهي دليلي خواهد بود بر نادرستي آن برداشت. مثلاً در آيات متشابهي كه ظاهر آنها جسماني بودن خداوند را ثابت ميكند، برهان قطعي عقلي بر جسماني نبودن خداوند، دليلي بر نادرست بودن اين برداشت ظاهري است.
۹ـ رجوع به روايات تفسيري كه از ناحيه پيامبر اكرم(ص) و ائمه معصومين(ع) به ما رسيده است پناهگاه و ملجأي است براي يك مفسّر. دستكم رجوع به اين روايت در تفصيل مجملات، فهم بطون قرآن، فهم آيات متشابه و ... لازم و ضروري است.[۷]
ج) ذهنيات و علوم بشري:
كه دخالت دادن آنها در فرايند تفسير از نظر روايات و علماي اسلامي به شدت مورد نكوهش و نهي قرار گرفته است. هر چند كه در طول تاريخ مکاتب مختلف فلسفي، كلامي، عرفاني و... اين اشتباه بزرگ را مرتكب شدهاند لكن اين عمل همان تفسير به رأي مذمومي است كه يك مفسّر واقعي بايد از اين امر اجتناب كند.
براي آگاهي از چگونگي تفسير به رأي يك مثال ساده از اين خطاي روشن را كه برخي از مفسرين مرتكب آن شدهاند ذكر ميكنيم. در هيئت بطلميوسي، زمين را مركز عالمي ميدانستند و براي آن نه فلك قايل بودند. برخي از مفسرين تحت تأثير جوّ علمي آن زمان سماوات سبع قرآن را همان افلاك پنداشتند. سپس براي تطبيق عدد افلاك با مفاد آيات قرآن اضافه كردند كه در قرآن علاوه بر اين هفت آسمان از عرش و كرسي نيز ياد شده است. لذا كرسي را فلك هشتم يا فلك البروج و عرش را نيز فلك نهم يا فلك اطلس پنداشتند. حال آنكه در واقع چنين نظريّه نجومي از اساس باطل بوده است.[۸] اين مثال نمونه واضح و بارزي از تفسير به رأي ميباشد. يعني به جاي اينكه مفسّر از ابتدا بدون دخالت دادن چنين اطلاعاتي در فرايند تفسير در صدد فهم قرآن بر اساس اصول محاورهاي عقلايي باشد، سعي ميكند يك نظريّه علمي را بر آيات قرآن تطبيق و تحميل كند. عدّهاي از بعضي از كلمات علامه طباطبايي (رحمه الله) در كتاب «شيعه در اسلام» چنين برداشت كردهاند كه ايشان دخالت معارف فلسفي و عقلي را در تفسير قرآن جايز ميشمارند. لكن با دقت در كلمات ايشان در كتاب مذكور و تفسير الميزان و... به روشني ثابت ميشود كه مقصود ايشان نه تنها تحميل آراء و نظرات فلسفي بر معاني و مرادات آيات قرآن نيست بلكه در مقدّمه جلد اوّل الميزان صريحاً چنين روشي را مردود و مذموم ميشمارند خلاصه كلام ايشان در كتاب مذكور چنين است: با تأمل در روش كار گروه¬هاي مختلف محدثين، متكلمين، فلاسفه، متصوفه و ... به روشني ميتوان يافت كه همه اين گروهها در يك نقص و اشتباه هولناك روششناختي گرفتار آمدهاند. و آن تحميل نتايج بحثهاي علمي مورد نظر آنها بر مدلولها و معاني آيات قرآن است و به اين ترتيب تفسير در واقع همان تطبيق، تأويل و تحميل آراء و نظرات بشري بر آيات قرآن شده است.[۹]
البتّه ايشان استفاده از روش برهاني و عقلي را در فهم قرآن و معارف دين يكي از راههايي ميداند كه خود قرآن به انسان معرفي ميكند و بر آن تأكيد ميورزد. همچنين قرينه بودن براهين قطعي را براي صحت يا سقم برداشتهاي مفسّر به عنوان اصلي از اصول عقلايي محاوره ميپذيرد.[۱۰] لكن بديهي و روشن است كه اين دو امر به معناي تفسير به رأي نمي باشند.
مطالعه بيشتر
۱ـ فصلنامه معرفت، ش ۲۶.
۲ـ فصلنامه پژوهشهاي قرآني، س ۱۰۹، ۲۰، ۲۱.
۳ـ كتاب نقد، ش ۶،۵.
۴ـ هادوي تهراني، مهدي، مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم (قم: مؤسسه فرهنگي خانه خرد، سال ۱۳۷۷).
۵ـ عميد زنجاني، عباسيعلي، مباني و روشهاي تفسير قرآن (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۶۶).
۶ـ الاوسي، علي، روش علامه طباطبايي، در تفسير الميزان، ترجمه حسن مير جليلي (تهران: سازمان تبليغات اسلامي، سال ۱۳۷۰).
منابع
- ↑ مجله قبسات، ش ۱۸، ص۲۷.
- ↑ همان، ص۲۸.
- ↑ آلعمران/۱۳۸.
- ↑ شعرا / ۱۹۳ـ۱۹۵.
- ↑ ابراهيم/۴.
- ↑ مجله معرفت، ش۲۴، ص۱۰.
- ↑ مجله قبسات، ش۱۸، ص۳۴ـ۳۰؛ و نيز مجله معرفت، ش۲۴، ص۸، ۱۰، ۱۳، ۱۷، ۱۹.
- ↑ مصباح يزدي، محمد تقي، معارف قرآن، جهانشناسي، قم، مؤسسه در راه حق، چاب مكرر، ص۲۳۱ـ۲۲۹.
- ↑ طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ پنجم، ۱۳۷۰ش.
- ↑ طباطبايي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام، بيجا، بنياد علمي و فرهنگي علامه طباطبايي، ۱۳۶۲، ص۴۱ـ۵۳.