تناسخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(تکمیل و بارگزاری)
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
تناسخ و اقسام آن چيست؟ و چرا باطل است؟
تناسخ و اقسام آن چیست؟ و چرا باطل است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
'''تناسخ''' به معنای انتقال نفس به بدن دیگری است. این اعتقاد زیربنای عقیده بودایی‌ها و برهمانی‌ها است. بر اساس این عقیده روح انسان بعد از مرگ به بدن انسان، حیوان، گیاه و یا حتی جامدات دیگر منتقل می‌گردد. تناسخ به طور عمده به سه قسم تقسیم می‌شود: تناسخ مطلق، بنابر این عقیده، روح انسان‌ها دائما در حال انتقال به جسم‌های دیگر است. تناسخ نزولی،‌ به معنای اینکه بدن انسان و حیوانات، به عنوان ظرفی است که نفس در آن واقع می‌شود و از عالم بالاتر به بدن انسان نازل شده است و اگر کسی به کمالات برسد، روح او به عالم بالاتر منتقل می‌شود. تناسخ صعودی، به معنای اینکه ابتدا حیات به موجوداتی که دارای ظرفیت بیشتری هستند داده می‌شود و بعد به نفوس دیگر منتقل می‌شود، بنابر این عقیده ابتدا نفوس به گیاهان و بعد به حیوانان و سپس به انسان داده شده است.
'''تناسخ''' به معنای انتقال نفس به بدن دیگری است. این اعتقاد زیربنای عقیده بودایی‌ها و برهمانی‌ها است. بر اساس این عقیده روح انسان بعد از مرگ به بدن انسان، حیوان، گیاه یا حتی جامدات دیگر منتقل می‌گردد. تناسخ به‌طور عمده به سه قسم تقسیم می‌شود: تناسخ مطلق، بنابر این عقیده، روح انسان‌ها دائماً در حال انتقال به جسم‌های دیگر است. تناسخ نزولی، به معنای اینکه بدن انسان و حیوانات، به عنوان ظرفی است که نفس در آن واقع می‌شود و از عالم بالاتر به بدن انسان نازل شده است و اگر کسی به کمالات برسد، روح او به عالم بالاتر منتقل می‌شود. تناسخ صعودی، به معنای اینکه ابتدا حیات به موجوداتی که دارای ظرفیت بیشتری هستند داده می‌شود و بعد به نفوس دیگر منتقل می‌شود، بنابر این عقیده ابتدا نفوس به گیاهان و بعد به حیوانان و سپس به انسان داده شده است.


در رد این عقیده دو دلیل اقامه شده است، اول اینکه امکان ندارد ۲ نفس به یک وجود تعلق پیدا کند دوم اینکه نفس و بدن، دارای وحدت هستند و وقتی با هم ترکیب می‌شوند به فعلیت می‌رسند، از همین جهت امکان ندارد که نفس بعد از مرگ دوباره به قوه تبدیل شود و بعد دوباره بخواهد به فعلیت برسد.
در رد این عقیده دو دلیل اقامه شده است، اول اینکه امکان ندارد ۲ نفس به یک وجود تعلق پیدا کند دوم اینکه نفس و بدن، دارای وحدت هستند و وقتی با هم ترکیب می‌شوند به فعلیت می‌رسند، از همین جهت امکان ندارد که نفس بعد از مرگ دوباره به قوه تبدیل شود و بعد دوباره بخواهد به فعلیت برسد.


==تعریف==
== تعریف ==
'''تناسخ''' در لغت از ماده «نَسْخ» به معناي انتقال است.<ref>اقرب الموارد، ج۲، ماده نسخ.</ref> گاهی نیز به معناي زايل كردن يك چيز به وسيله چيز ديگري كه جايگزين آن مي شود استعمال شده است، مانند زايل شدن سايه به وسيله نور خورشيد و از بين رفتن جواني به وسيله پيري.<ref>راغب الاصفهاني، المفردات الفاظ في غريب القرآن، المكتبه المرتضويه، ص۴۹۰، ماده نسخ.</ref> و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادي و طبيعي به بدن ديگر.<ref>صدر الدين محمد شيرازي، الحكمه المتعاليه في الاسفار العقليه الاربعه، بيروت، دار احياءالتراث العربي، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ هـ ، ج۹، ص۴.</ref>
'''تناسخ''' در لغت از ماده «نَسْخ» به معنای انتقال است.<ref>اقرب الموارد، ج۲، ماده نسخ.</ref> گاهی نیز به معنای زایل کردن یک چیز به وسیله چیز دیگری که جایگزین آن می‌شود استعمال شده است، مانند زایل شدن سایه به وسیله نور خورشید و از بین رفتن جوانی به وسیله پیری.<ref>راغب الاصفهانی، المفردات الفاظ فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه، ص۴۹۰، ماده نسخ.</ref> و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادی و طبیعی به بدن دیگر.<ref>صدر الدین محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ هـ، ج۹، ص۴.</ref>


==تاريخچه==
== تاریخچه ==
عقيده به تناسخ از هندوستان و چين و ممالك آسيائي ظهور كرده و كم كم به مکان‌های دیگر نیز رسيده است.<ref>زمرديان، احمد، حقيقت روح، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ سوم، ۱۳۷۲، ص۴۳۷.</ref> تناسخ زيربناي عقيده آئين‌هايي مانند [[بودائي]] و [[برهمائي]] (برهمني) را تشكيل مي دهد. اين گروه در عين اعتقاد به موضوع پاداش و كيفر، منكر [[معاد]]اند. مي گويند: انسان نتيجه اعمال تلخ و شيرين خود را در همين جهان مي‌چشد، زيرا اگر نيكوكار باشد، روح او به بدن انسان سعادتمند و خوشبختي كه غرق در عزت و نعمت است و يا بدن حيوان مفيد و سودمندي مانند: گوسفند و گاو، تعلق مي گیرد .<ref>سبحاني، جعفر، معاد انسان و جهان، انتشارات مكتب اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۳، ص۱۸۴.</ref> اما اگر شرور و بدكار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت مانند افراد معلول و بيمار و تنگدست و يا حيوان پست و موذي مانند خوك و موش تعلق مي‌گيرد و پاداش و كيفر خود را در اين جهان مي‌بيند. از نظر اين گروه، جهان توالي نفس است، يعني روح ها پيوسته از بدني جدا شده، و از طريق زاد و ولد به بدن هاي ديگري، خواه انسان و خواه حيوان، تعلق مي‌گيرد.<ref>همان.</ref>
عقیده به تناسخ از هندوستان و چین و ممالک آسیائی ظهور کرده و کم‌کم به مکان‌های دیگر نیز رسیده است.<ref>زمردیان، احمد، حقیقت روح، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۲، ص۴۳۷.</ref> تناسخ زیربنای عقیده آئین‌هایی مانند [[بودائی]] و [[برهمائی]] (برهمنی) را تشکیل می‌دهد. این گروه در عین اعتقاد به موضوع پاداش و کیفر، منکر [[معاد]]اند. می‌گویند: انسان نتیجه اعمال تلخ و شیرین خود را در همین جهان می‌چشد، زیرا اگر نیکوکار باشد، روح او به بدن انسان سعادتمند و خوشبختی که غرق در عزت و نعمت است یا بدن حیوان مفید و سودمندی مانند: گوسفند و گاو، تعلق می‌گیرد.<ref>سبحانی، جعفر، معاد انسان و جهان، انتشارات مکتب اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۳، ص۱۸۴.</ref> اما اگر شرور و بدکار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت مانند افراد معلول و بیمار و تنگدست یا حیوان پست و موذی مانند خوک و موش تعلق می‌گیرد و پاداش و کیفر خود را در این جهان می‌بیند. از نظر این گروه، جهان توالی نفس است، یعنی روح‌ها پیوسته از بدنی جدا شده، و از طریق زاد و ولد به بدن‌های دیگری، خواه انسان و خواه حیوان، تعلق می‌گیرد.<ref>همان.</ref>


==اقسام تناسخ==  
== اقسام تناسخ ==
به طور كلي تناسخي كه از طرف معتقدان به آن مطرح شده، سه قسم است:
به‌طور کلی تناسخی که از طرف معتقدان به آن مطرح شده، سه قسم است:


===تناسخ مطلق===  
=== تناسخ مطلق ===
تناسخ مطلق، عبارت است از اين كه، نفس در همين جهان از يك بدن به بدن ديگر و نيز از آن بدن به بدن سومي منتقل شود، به طوري كه اين روند بي وقفه براي هميشه ادامه يابد، بدني كه نفس به آن منتقل مي شود ممكن است بدن انسان، حيوان و يا گياه باشد و غالباً اين انتقال از طريق تعلق گرفتن به چنين انسان يا حيوان و يا سلول نباتي انجام مي گيرد. اعتقاد به اين گونه تناسخ به قدماي فلاسفه نسبت داده شده است.<ref>سبحاني، جعفر، الالهيات، مكتب الاعلام الاسلامي، الطبعه الثانيه، ۱۴۱۱ هـ . ق، ج۳، ص۷۹۷.</ref>
تناسخ مطلق، عبارت است از این که، نفس در همین جهان از یک بدن به بدن دیگر و نیز از آن بدن به بدن سومی منتقل شود، به طوری که این روند بی وقفه برای همیشه ادامه یابد، بدنی که نفس به آن منتقل می‌شود ممکن است بدن انسان، حیوان یا گیاه باشد و غالباً این انتقال از طریق تعلق گرفتن به چنین انسان یا حیوان یا سلول نباتی انجام می‌گیرد. اعتقاد به این گونه تناسخ به قدمای فلاسفه نسبت داده شده است.<ref>سبحانی، جعفر، الالهیات، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج۳، ص۷۹۷.</ref>


===تناسخ محدود (نزولي)===  
=== تناسخ محدود (نزولی) ===
تناسخ نزولي، آن است كه نفس به واسطه شرافت و كمال مزاج انساني، در آغاز به بدن انسان تعلق مي گيرد، و پس از مفارقت از آن به حسب ملكات حاصله خود يا به بدن انسان ديگري و يا به بدن حيوان و يا جسم نامي و يا معدني تعلق خواهد گرفت، پس بدن انسان باب الابواب ورود ملكوت به عالم طبيعت است و نفس به واسطه آن به مراحل پست تري نزول مي كند<ref>زاهدي، زين الدين، شرح منظومه فارسي، قم، انتشارات مصطفوي، چاپ دانشگاه مشهد، ج۳، ص۱۹۰.</ref>  
تناسخ نزولی، آن است که نفس به واسطه شرافت و کمال مزاج انسانی، در آغاز به بدن انسان تعلق می‌گیرد، و پس از مفارقت از آن به حسب ملکات حاصله خود یا به بدن انسان دیگری یا به بدن حیوان یا جسم نامی یا معدنی تعلق خواهد گرفت، پس بدن انسان باب الابواب ورود ملکوت به عالم طبیعت است و نفس به واسطه آن به مراحل پست تری نزول می‌کند<ref>زاهدی، زین الدین، شرح منظومه فارسی، قم، انتشارات مصطفوی، چاپ دانشگاه مشهد، ج۳، ص۱۹۰.</ref>


صدرالمتألهين در شرح اين عقيده چنين مي گويد: «نخستين جايگاه براي روح، بدن مادي است كه آن را دريچه پيدايش حيات، در بدن‌هاي حيواني و گياهي مي‌نامند. بنابر این نظر، نفوس انسان‌هاي سعادتمندي كه به حدّ كمال رسيده‌اند، پس از جدا شدن از بدن به عالم عقل می‌پيوندد و به درجه‌اي از سعادت كه چشمي نديده و گوشي نشنيده و بر قلب كسي خطور نكرده، دست خواهد يافت. اما نفوس ديگران از يك بدن به بدن ديگري از نوع انسان و نه نوع ديگر، منتقل شده و آن را تدبير مي‌كند. برخي ديگر فقط انتقال روح به بدن حيوان را جايز دانسته، و برخي ديگر انتقال از بدن انسان به بدن گياه را نيز روا دانسته‌اند، و گروهي حتي منتقل شدن به جسم جامد را نيز پذيرفته اند».<ref>الحكمه المتعاليه، بيروت، چاپ چهارم، ج۱، ص۸. اين مدرك قبلا در شماره ۶ مفصل آمده است.</ref>  
صدرالمتألهین در شرح این عقیده چنین می‌گوید: «نخستین جایگاه برای روح، بدن مادی است که آن را دریچه پیدایش حیات، در بدن‌های حیوانی و گیاهی می‌نامند. بنابر این نظر، نفوس انسان‌های سعادتمندی که به حدّ کمال رسیده‌اند، پس از جدا شدن از بدن به عالم عقل می‌پیوندد و به درجه‌ای از سعادت که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب کسی خطور نکرده، دست خواهد یافت. اما نفوس دیگران از یک بدن به بدن دیگری از نوع انسان و نه نوع دیگر، منتقل شده و آن را تدبیر می‌کند. برخی دیگر فقط انتقال روح به بدن حیوان را جایز دانسته، و برخی دیگر انتقال از بدن انسان به بدن گیاه را نیز روا دانسته‌اند، و گروهی حتی منتقل شدن به جسم جامد را نیز پذیرفته‌اند».<ref>الحکمه المتعالیه، بیروت، چاپ چهارم، ج۱، ص۸. این مدرک قبلاً در شماره ۶ مفصل آمده است.</ref>


تعلق گرفتن روح به بدن انسان، نسخ، به بدن حیوان، مسخ، به نباتات، رسخ و به جمادات فسخ نامیده می‌شود.<ref>حكيم سبزواري، شرح منظومه، انتشارات دارالعلم، ص۳۱۷.</ref>
تعلق گرفتن روح به بدن انسان، نسخ، به بدن حیوان، مسخ، به نباتات، رسخ و به جمادات فسخ نامیده می‌شود.<ref>حکیم سبزواری، شرح منظومه، انتشارات دارالعلم، ص۳۱۷.</ref>


===تناسخ صعودي===
=== تناسخ صعودی ===
قسم سوم تناسخ، تناسخ صعودي است كه عكس تناسخ نزولي مي‌باشد. به اين معنا كه حيات ابتدا به موجودي كه آمادگي بيشتري دارد، افاضه مي‌شود و سپس به موجوداتي كه استعدادشان كمتر است به ترتيب اعطا مي‌شود. كساني كه قائل به تناسخ صعودي هستند، معتقدند كه گياه از استعداد بيشتري براي حيات برخوردار است و براي كسب فيض جديد، نسبت به حيوان و انسان اولويّت دارد، و از سوي ديگر انسان خواهان نفس شريف تري است، يعني نفسي كه مراحل گياهي و حيواني را سپري كرده باشد. بنابراين، حيات ابتدا به گياه داده مي شود و سپس به حيوان و به دنبال آن به انسان منتقل مي شود.<ref>الالهيات، ج۲، ص۷۹۸، و اسفار، ج۹، ص۸.</ref>  
قسم سوم تناسخ، تناسخ صعودی است که عکس تناسخ نزولی می‌باشد. به این معنا که حیات ابتدا به موجودی که آمادگی بیشتری دارد، افاضه می‌شود و سپس به موجوداتی که استعدادشان کمتر است به ترتیب اعطا می‌شود. کسانی که قائل به تناسخ صعودی هستند، معتقدند که گیاه از استعداد بیشتری برای حیات برخوردار است و برای کسب فیض جدید، نسبت به حیوان و انسان اولویّت دارد، و از سوی دیگر انسان خواهان نفس شریف تری است، یعنی نفسی که مراحل گیاهی و حیوانی را سپری کرده باشد؛ بنابراین، حیات ابتدا به گیاه داده می‌شود و سپس به حیوان و به دنبال آن به انسان منتقل می‌شود.<ref>الالهیات، ج۲، ص۷۹۸، و اسفار، ج۹، ص۸.</ref>


==دلائل بطلان==
== دلائل بطلان ==
دو برهان بر ابطال تناسخ وجود دارد، که همه انواع آن را در برمی گیرد و اختصاص به نوع خاصی از تناسخ ندارد.


دو برهان بر ابطال تناسخ وجود دارد، كه همه انواع آن را در برمي گيرد و اختصاص به نوع خاصي از تناسخ ندارد.
=== برهان اول: بطلان اجتماع دو نفس در یک بدن ===
هرگاه بدن صلاحیت و استعداد کامل برای حدوث نفس پیدا بکند، بدون تأخیر نفس شایسته‌ای از طرف مبدء متعال و فیّاض بر وی افاضه می‌شود. پس اگر نفس بدن دیگری بر آن تعلق بگیرد، لازم می‌آید با این یک بدن دو نفس باشد، و این باطل است، زیرا اولا: تشخص هر فرد وابسته به نفس و روح آن است و فرض دو نفس برای یک شخص به معنای فرض دو ذات و دو وجود برای یک وجود و یک ذات باشد و ثانیاً: هر کس به روشنی در می‌یابد که یک بدن در ذات خود یک‌نفس بیشتر ندارد وگرنه آثار مختلف آن دو آشکار می‌گردید.<ref>اسفار، ج۹، ص۱۰ و شرح منظومه، ص۳۱۶.</ref>


===برهان اول: بطلان اجتماع دو نفس در يك بدن===  
=== برهان دوم: نبودن هماهنگی میان نفس و بدن ===
هرگاه بدن صلاحيت و استعداد كامل براي حدوث نفس پيدا بكند، بدون تأخير نفس شايسته‌اي از طرف مبدء متعال و فيّاض بر وي افاضه مي‌شود. پس اگر نفس بدن ديگري بر آن تعلق بگيرد، لازم مي آيد با اين يك بدن دو نفس باشد، و اين باطل است، زيرا اولا: تشخص هر فرد وابسته به نفس و روح آن است و فرض دو نفس براي يك شخص به معناي فرض دو ذات و دو وجود براي يك وجود و يك ذات باشد و ثانياً: هر كس به روشني در مي يابد كه يك بدن در ذات خود يك نفس بيشتر ندارد وگرنه آثار مختلف آن دو آشكار مي گرديد.<ref>اسفار، ج۹، ص۱۰ و شرح منظومه، ص۳۱۶.</ref>
تعلق نفس به بدن ذاتی بوده و بینشان ترکیب اتحادی است و هر یک از آنها با دیگری دارای حرکت ذاتی و جوهری می‌باشد. از سوی دیگر نفس در آغاز پیدایش، بالقوه می‌باشد، زمانی که نفس به بدن انسان تعلق می‌گیرد از قوه به فعلیت می‌رسد. پس هنگامی که نفس در نوعی از انواع بالفعل باشد، محال است که بار دیگر قوّه محض گردد. پس اگر نفس مستنسخه ای از بدن دیگری به این بدن تعلق گیرد، لازم می‌آید که بدن یک‌نفس بالقوه و یک‌نفس بالفعل داشته باشد؛ و نیز لازم می‌آید که بدن از همان جهت که بالفعل است بالقوه هم باشد، زیرا ترکیب طبیعی اتحادی بین دو چیزی که یکی بالفعل و دیگری بالقوه باشد، محال است و یک چیز نمی‌تواند از یک جهت بالفعل و از جهت دیگر بالقوه باشد.<ref>اسفار، ج۹، ص۲ و ۳.</ref>


===برهان دوم: نبودن هماهنگي ميان نفس و بدن===
{{پایان پاسخ}}
تعلق نفس به بدن ذاتي بوده و بينشان تركيب اتحادي است و هر يك از آنها با ديگري داراي حركت ذاتي و جوهري مي‌باشد. از سوي ديگر نفس در آغاز پيدايش، بالقوه مي‌باشد، زمانی که نفس به بدن انسان تعلق می‌گیرد از قوه به فعليت مي‌رسد. پس هنگامي كه نفس در نوعي از انواع بالفعل باشد، محال است كه بار ديگر قوّه محض گردد. پس اگر نفس مستنسخه اي از بدن ديگري به اين بدن تعلق گيرد، لازم مي آيد كه بدن يك نفس بالقوه و يك نفس بالفعل داشته باشد. و نيز لازم مي آيد كه بدن از همان جهت كه بالفعل است بالقوه هم باشد، زيرا تركيب طبيعي اتحادي بين دو چيزي كه يكي بالفعل و ديگري بالقوه باشد، محال است و يك چيز نمي تواند از يك جهت بالفعل و از جهت ديگر بالقوه باشد.<ref>اسفار، ج۹، ص۲ و ۳.</ref>


{{پایان پاسخ}}
== منابع ==
==منابع==
{{پانویس|۲}}
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = معاد
|شاخه فرعی۱ = معاد
|شاخه فرعی۲ = تناسخ
|شاخه فرعی۲ = تناسخ
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
خط ۵۴: خط ۵۴:
  | ویرایش = شد
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی = شد
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر = شد
  | تغییر مسیر = شد
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت = ج
  | اولویت = ج
  | کیفیت = ج
  | کیفیت = ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۳۱ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۷:۵۹

سؤال

تناسخ و اقسام آن چیست؟ و چرا باطل است؟

تناسخ به معنای انتقال نفس به بدن دیگری است. این اعتقاد زیربنای عقیده بودایی‌ها و برهمانی‌ها است. بر اساس این عقیده روح انسان بعد از مرگ به بدن انسان، حیوان، گیاه یا حتی جامدات دیگر منتقل می‌گردد. تناسخ به‌طور عمده به سه قسم تقسیم می‌شود: تناسخ مطلق، بنابر این عقیده، روح انسان‌ها دائماً در حال انتقال به جسم‌های دیگر است. تناسخ نزولی، به معنای اینکه بدن انسان و حیوانات، به عنوان ظرفی است که نفس در آن واقع می‌شود و از عالم بالاتر به بدن انسان نازل شده است و اگر کسی به کمالات برسد، روح او به عالم بالاتر منتقل می‌شود. تناسخ صعودی، به معنای اینکه ابتدا حیات به موجوداتی که دارای ظرفیت بیشتری هستند داده می‌شود و بعد به نفوس دیگر منتقل می‌شود، بنابر این عقیده ابتدا نفوس به گیاهان و بعد به حیوانان و سپس به انسان داده شده است.

در رد این عقیده دو دلیل اقامه شده است، اول اینکه امکان ندارد ۲ نفس به یک وجود تعلق پیدا کند دوم اینکه نفس و بدن، دارای وحدت هستند و وقتی با هم ترکیب می‌شوند به فعلیت می‌رسند، از همین جهت امکان ندارد که نفس بعد از مرگ دوباره به قوه تبدیل شود و بعد دوباره بخواهد به فعلیت برسد.

تعریف

تناسخ در لغت از ماده «نَسْخ» به معنای انتقال است.[۱] گاهی نیز به معنای زایل کردن یک چیز به وسیله چیز دیگری که جایگزین آن می‌شود استعمال شده است، مانند زایل شدن سایه به وسیله نور خورشید و از بین رفتن جوانی به وسیله پیری.[۲] و در اصطلاح عبارت است از انتقال نفس مادی و طبیعی به بدن دیگر.[۳]

تاریخچه

عقیده به تناسخ از هندوستان و چین و ممالک آسیائی ظهور کرده و کم‌کم به مکان‌های دیگر نیز رسیده است.[۴] تناسخ زیربنای عقیده آئین‌هایی مانند بودائی و برهمائی (برهمنی) را تشکیل می‌دهد. این گروه در عین اعتقاد به موضوع پاداش و کیفر، منکر معاداند. می‌گویند: انسان نتیجه اعمال تلخ و شیرین خود را در همین جهان می‌چشد، زیرا اگر نیکوکار باشد، روح او به بدن انسان سعادتمند و خوشبختی که غرق در عزت و نعمت است یا بدن حیوان مفید و سودمندی مانند: گوسفند و گاو، تعلق می‌گیرد.[۵] اما اگر شرور و بدکار باشد، روح او به بدن انسان بدبخت مانند افراد معلول و بیمار و تنگدست یا حیوان پست و موذی مانند خوک و موش تعلق می‌گیرد و پاداش و کیفر خود را در این جهان می‌بیند. از نظر این گروه، جهان توالی نفس است، یعنی روح‌ها پیوسته از بدنی جدا شده، و از طریق زاد و ولد به بدن‌های دیگری، خواه انسان و خواه حیوان، تعلق می‌گیرد.[۶]

اقسام تناسخ

به‌طور کلی تناسخی که از طرف معتقدان به آن مطرح شده، سه قسم است:

تناسخ مطلق

تناسخ مطلق، عبارت است از این که، نفس در همین جهان از یک بدن به بدن دیگر و نیز از آن بدن به بدن سومی منتقل شود، به طوری که این روند بی وقفه برای همیشه ادامه یابد، بدنی که نفس به آن منتقل می‌شود ممکن است بدن انسان، حیوان یا گیاه باشد و غالباً این انتقال از طریق تعلق گرفتن به چنین انسان یا حیوان یا سلول نباتی انجام می‌گیرد. اعتقاد به این گونه تناسخ به قدمای فلاسفه نسبت داده شده است.[۷]

تناسخ محدود (نزولی)

تناسخ نزولی، آن است که نفس به واسطه شرافت و کمال مزاج انسانی، در آغاز به بدن انسان تعلق می‌گیرد، و پس از مفارقت از آن به حسب ملکات حاصله خود یا به بدن انسان دیگری یا به بدن حیوان یا جسم نامی یا معدنی تعلق خواهد گرفت، پس بدن انسان باب الابواب ورود ملکوت به عالم طبیعت است و نفس به واسطه آن به مراحل پست تری نزول می‌کند[۸]

صدرالمتألهین در شرح این عقیده چنین می‌گوید: «نخستین جایگاه برای روح، بدن مادی است که آن را دریچه پیدایش حیات، در بدن‌های حیوانی و گیاهی می‌نامند. بنابر این نظر، نفوس انسان‌های سعادتمندی که به حدّ کمال رسیده‌اند، پس از جدا شدن از بدن به عالم عقل می‌پیوندد و به درجه‌ای از سعادت که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب کسی خطور نکرده، دست خواهد یافت. اما نفوس دیگران از یک بدن به بدن دیگری از نوع انسان و نه نوع دیگر، منتقل شده و آن را تدبیر می‌کند. برخی دیگر فقط انتقال روح به بدن حیوان را جایز دانسته، و برخی دیگر انتقال از بدن انسان به بدن گیاه را نیز روا دانسته‌اند، و گروهی حتی منتقل شدن به جسم جامد را نیز پذیرفته‌اند».[۹]

تعلق گرفتن روح به بدن انسان، نسخ، به بدن حیوان، مسخ، به نباتات، رسخ و به جمادات فسخ نامیده می‌شود.[۱۰]

تناسخ صعودی

قسم سوم تناسخ، تناسخ صعودی است که عکس تناسخ نزولی می‌باشد. به این معنا که حیات ابتدا به موجودی که آمادگی بیشتری دارد، افاضه می‌شود و سپس به موجوداتی که استعدادشان کمتر است به ترتیب اعطا می‌شود. کسانی که قائل به تناسخ صعودی هستند، معتقدند که گیاه از استعداد بیشتری برای حیات برخوردار است و برای کسب فیض جدید، نسبت به حیوان و انسان اولویّت دارد، و از سوی دیگر انسان خواهان نفس شریف تری است، یعنی نفسی که مراحل گیاهی و حیوانی را سپری کرده باشد؛ بنابراین، حیات ابتدا به گیاه داده می‌شود و سپس به حیوان و به دنبال آن به انسان منتقل می‌شود.[۱۱]

دلائل بطلان

دو برهان بر ابطال تناسخ وجود دارد، که همه انواع آن را در برمی گیرد و اختصاص به نوع خاصی از تناسخ ندارد.

برهان اول: بطلان اجتماع دو نفس در یک بدن

هرگاه بدن صلاحیت و استعداد کامل برای حدوث نفس پیدا بکند، بدون تأخیر نفس شایسته‌ای از طرف مبدء متعال و فیّاض بر وی افاضه می‌شود. پس اگر نفس بدن دیگری بر آن تعلق بگیرد، لازم می‌آید با این یک بدن دو نفس باشد، و این باطل است، زیرا اولا: تشخص هر فرد وابسته به نفس و روح آن است و فرض دو نفس برای یک شخص به معنای فرض دو ذات و دو وجود برای یک وجود و یک ذات باشد و ثانیاً: هر کس به روشنی در می‌یابد که یک بدن در ذات خود یک‌نفس بیشتر ندارد وگرنه آثار مختلف آن دو آشکار می‌گردید.[۱۲]

برهان دوم: نبودن هماهنگی میان نفس و بدن

تعلق نفس به بدن ذاتی بوده و بینشان ترکیب اتحادی است و هر یک از آنها با دیگری دارای حرکت ذاتی و جوهری می‌باشد. از سوی دیگر نفس در آغاز پیدایش، بالقوه می‌باشد، زمانی که نفس به بدن انسان تعلق می‌گیرد از قوه به فعلیت می‌رسد. پس هنگامی که نفس در نوعی از انواع بالفعل باشد، محال است که بار دیگر قوّه محض گردد. پس اگر نفس مستنسخه ای از بدن دیگری به این بدن تعلق گیرد، لازم می‌آید که بدن یک‌نفس بالقوه و یک‌نفس بالفعل داشته باشد؛ و نیز لازم می‌آید که بدن از همان جهت که بالفعل است بالقوه هم باشد، زیرا ترکیب طبیعی اتحادی بین دو چیزی که یکی بالفعل و دیگری بالقوه باشد، محال است و یک چیز نمی‌تواند از یک جهت بالفعل و از جهت دیگر بالقوه باشد.[۱۳]


منابع

  1. اقرب الموارد، ج۲، ماده نسخ.
  2. راغب الاصفهانی، المفردات الفاظ فی غریب القرآن، المکتبه المرتضویه، ص۴۹۰، ماده نسخ.
  3. صدر الدین محمد شیرازی، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ هـ، ج۹، ص۴.
  4. زمردیان، احمد، حقیقت روح، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۷۲، ص۴۳۷.
  5. سبحانی، جعفر، معاد انسان و جهان، انتشارات مکتب اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۳، ص۱۸۴.
  6. همان.
  7. سبحانی، جعفر، الالهیات، مکتب الاعلام الاسلامی، الطبعه الثانیه، ۱۴۱۱ هـ. ق، ج۳، ص۷۹۷.
  8. زاهدی، زین الدین، شرح منظومه فارسی، قم، انتشارات مصطفوی، چاپ دانشگاه مشهد، ج۳، ص۱۹۰.
  9. الحکمه المتعالیه، بیروت، چاپ چهارم، ج۱، ص۸. این مدرک قبلاً در شماره ۶ مفصل آمده است.
  10. حکیم سبزواری، شرح منظومه، انتشارات دارالعلم، ص۳۱۷.
  11. الالهیات، ج۲، ص۷۹۸، و اسفار، ج۹، ص۸.
  12. اسفار، ج۹، ص۱۰ و شرح منظومه، ص۳۱۶.
  13. اسفار، ج۹، ص۲ و ۳.