رای اکثریت در قرآن

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۱ توسط Fabbasi (بحث | مشارکت‌ها) (اصلاح ارقام)
سؤال

قرآن کریم، اکثریت را دارای فهم و عقل نمی‌داند: «اکثرهم لایعقلون»؛ در حالی که اکنون بهترین و تنها ملاک را برای تشکیل حکومت، دموکراسی یا همان مردم‌سالاری می‌دانند. چگونه این تناقض قابل است؟


مشروعیت گاهی در فلسفه سیاسی مورد بحث است و مراد از آن حقانیت است. گاهی در جامعه‌شناسی سیاسی مورد بحث است و مراد از آن مقبولیت اجتماعی است. آنچه از دیدگاه قرآن مذمت شده است این است که رأی اکثریت مبنای شناخت حق و ملاک حقانیت امور واقع شود، زیرا ممکن است اکثر مردم رأی‌شان بر مبنای عقلانیت نباشد. برای پایداری یک نظام اجتماعی، اکثریت حرفش را به کرسی می‌نشاند و اگر مردم دنبال چیزی نباشند، زمینه اجرا نخواهد داشت و احترام به رای اکثریت لازم است.

موفقیت اجرای هر برنامه‌ای به صورت جدی درگرو پشتیبانی اکثریت است. باید همت همه به این سمت باشد که اکثریت به عنوان پشتوانه نظام اسلامی باقی بمانند و آن را یاری کنند.

عبارت‌های: ﴿أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ، ﴿أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ، ﴿أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ و … تضادی با دموکراسی و انتخابات ندارد؛ حق بودن با مقبول بودن متفاوت است و ممکن است اکثریت حق را بپذیرند یا بر باطل رأی دهند.

معنای اکثریت و اقلیت

اقلیت به معنای اندک بودن در برابر اکثریت به معنای بسیاری و افزونی، ‏ دو مفهوم نسبی است که در مقایسه با یکدیگر معنا می‌یابد.[۱] عبارت‌های: ﴿أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ،[۲] ﴿أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ،[۳] ﴿أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ،[۴] و .. به معنای اکثریت نصف به علاوه یک نیست، مراد خیلی از افراد جامعه است که اندیشه نمی‌کنند و نمی‌دانند. قرآن هرگز تمام يك ملت را بخاطر اكثريت محكوم نمى‏‌كند.[۵]

واژه اکثر در قرآن ۸۰ بار و اقل[۶] تنها دو بار آمده است؛ اما مشتقات هر دو ریشه بیش از ۲۰۰ بار در قرآن به‌کار رفته است که مفهوم متفاوتی دارد. گاه در معنای کمّی برای شمارش افراد و گاه در معنای کیفی برای مقایسه حالت‌ها آمده است.[۷]

کاربرد واژگان اکثریت و اقلیت

  1. اکثریت و اقلیت در مقام تجلیل یا تحقیر متعلق‌شان به کار می‌رود.[۸] چنانچه مجموعه‌ای از آیات قرآن با سفارش به مشورت و همگرایی، به نوعی در پی ایجاد اکثریت و تقویت موضع آن برآمده است.[۹] در روایات اسلامی نیز سفارش‌های فراوانی بر همسویی با جماعت مسلمانان و پرهیز از کناره‌گیری شده است‏.[۱۰] همان‌گونه که در روایات متعددی نیز رویکرد مدح اقلیت و مذمت اکثریت، دنبال شده است.[۱۱]
  2. گاهی از حق بدون توجه به اکثریت و اقلیت تمجید شده است. آیات و روایاتی با نگاهی کیفی به مقوله اقلیت و اکثریت و صرف نظر از ارزش کمّی هریک، از هرگونه تجمعی مبتنی بر ایمان به خداوند و گرایش به حق تمجید کرده و هرگونه تجمعی مبتنی بر کفر و گرایش به باطل را مذمت می‌کند.[۱۲]

نگاه مفسران بر آیات اکثریت و اقلیت

  1. مفسران در برخورد با آیات اقلیت و اکثریت با سعی در ایجاد ارتباط میان بخش‌های مختلف آیه، مذمت اکثریت را ناظر به مجموعه‌ای خاص با ویژگی‌های مذکور در آیه دانسته و مراد از آن را اکثریت مردم جهان ندانسته‌اند.[۱۳]
  2. گروهی دیگر با مطالعه فضا و دوره نزول آیات، مضامین مورد نظر را از بخش‌های نازل شده در مکه شمرده و بر این باورند که آیات مذکور تنها ناظر به آن دوره و شرایط خاص خواهد بود؛ گویا خداوند با این آیات درصدد تقویت روحیه اقلیت مؤمن در برابر اکثریت کافر برآمده است.[۱۴]
  3. گروهی دیگر با پذیرش مذمت اکثریت، به غلبه خواست‌ها و نیروهای دنیوی انسان بر نیروی عقل در اکثریت مردم و ناتوانی آنها در رسیدن به تعادل روانی و اجتماعی، استدلال کرده‌اند.[۱۵]
  4. برخی با وجود پذیرش قانون طبیعی غلبه اکثریت در جهان طبیعت، این قانون را در حوزه امور انسانی که مبتنی بر آگاهی است، ناکار آمد شمرده و با توجه به نفی تلازم میان حق و اکثریت، جامعه اسلامی را جامعه‌ای حق محور و نه اکثریت‌گرا معرفی می‌کنند.[۱۶]
  5. در پاره‌ای تفاسیر، به صراحت از مشروعیت شیوه دموکراسی در جوامع اسلامی به شرط وجود اکثریتی مؤمن و آگاه یاد شده است.[۱۷]
  6. برخی بر مبنای دو دیدگاه قرآنی خلافت انسان و نظارت الهی بر او، بر این باورند که حکومت اکثریت تنها در صورت برخورداری از چارچوب دین از مشروعیت الهی برخوردار خواهد بود.[۱۸]
  7. در دیدگاه گروهی دیگر، آیات نفی اعتبار اکثریت تنها ناظر به اظهار نظر آنها در مسائل غیبی مانند صفات و افعال خدا، قضا و قدر، قیامت و … است که دور از دسترس آنان بوده و شامل پیمان‌ها و مقررات اجتماعی نمی‌شود، افزون بر این، اقلیت مورد نظر خداوند لزوماً در یک قشر و گروه محصور نبوده و ممکن است میان آنها نیز در مسائل اجتماعی اختلاف نظر باشد، بنابراین باز گزیری از مراجعه به اکثریت نیست.[۱۹]

منابع

  1. مركز فرهنگ و معارف قرآن، دايرة المعارف قرآن كريم، قم، بوستان كتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش، ج۴، ص۱۵۲.
  2. سوره مائده، آیه۱۰۳. سوره عنکبوت، آیه۶۳. سوره حجرات، آیه ۴.
  3. سوره أنعام، آیه۳۷. سوره أعراف، آیه۱۳۱. سوره أنفال، آیه۳۴. سوره یونس، آیه۵۵. سوره قصص، آیه۱۳ و ۵۷. سوره زمر، آیه۲۹و ۴۹. سوره دخان، آیه۳۹. سوره طور، آیه۴۷. سوره نحل، آیه۷۵ و ۱۰۱. سوره أنبیاء، آیه۲۴. سوره نمل، آیه۶۱. سوره لقمان، آیه۲۵.
  4. سوره أنعام، آیه۱۱۱.
  5. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ دهم، ۱۳۷۱ش، ج۱، ص۳۶۸.
  6. سوره کهف، آیه۳۹. سوره جن، آیه۲۴.
  7. سوره بقره، آیه۱۰۰. سوره اسراء، آیه۸۵. دامغانی، حسین بن محمد، الوجوه و النظائر لالفاظ کتاب الله العزیز، ج۲، ص۱۳۹. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۹، ص۳۰۹.
  8. سوره انفال، آیه۴۴. سوره سبأ، آیه۱۳. سوره اعراف، آیه۸۶. سوره انعام، آیه۳۷. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بيروت، دار الشامية، چاپ اول، ۱۴۱۲ق، ص۶۸۰، ذیل واژه قلّ.
  9. سوره شوری، آیه ۳۸. سوره آل‌ عمران، آیه۱۵۹.
  10. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۷.
  11. کلینی، محمد، الکافی، ج۱، ص۱۵. ج۸، ص۲۴۴. مجلسی، محمد باقر، مرآه العقول، ج۱، ص۴۹.
  12. سوره آل‌عمران، آیه۱۰۳و ۱۷۳. سوره اعراف، آیه۴۸. محمودی، محمد باقر، نَهْجُ السّعادَه فی مُسْتَدْرَکِ نَهجُ البلاغه، ج۱، ص۳۵۸.
  13. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۱، ص۶۲۱. ج۸، ص۳. ج۹، ص۱۷.
  14. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۴۱۳.
  15. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیرالکبیر، ج۲۶، ص۱۹۷. ابن عاشور، محمدطاهر، التحریر والتنویر، ج۸، ص۲۵.
  16. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۰۰.
  17. مکارم شیرازی، ناصر، تفسر نمونه، ج۱۷، ص۲۸۱.
  18. الاسلام یقود الحیاه، «خلافه الانسان و شهاده الانبیاء»؛ نظریه سیاسی شهید صدر، ص۸۵ تا ص۱۰۹.
  19. مرکز فرهنگ و معارف قرآن، دایرةالمعارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، چاپ سوم، ۱۳۸۲ش، ج۴، ص۱۵۲.