پرش به محتوا

قاعده لطف: تفاوت میان نسخه‌ها

۹٬۴۲۰ بایت اضافه‌شده ،  ۱۵ سپتامبر
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۹: خط ۲۹:
در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.<ref>شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.</ref>
در مورد اول، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است که فعل لطف را بر مکلف واجب کند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مکلفان دیگر واجب نماید. و در این قسم لازم است، کسی که لطف بر او واجب شده، خود نیز به گونه‌ای از آن بهره‌مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نیاید.<ref>شیخ طوسی، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۸؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ص ۱۱۸؛ علامه حلی، کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، مبحث لطف.</ref>


=== تفاوت بین لطف محصل و مقرب ===
برخی، تفاوت لطف مقرب و محصل را در این دانسته‌اند، که لطف مقرب با غرض از تکلیف سنجیده می‌شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.<ref>ر. ک. الإلهیات، ج ۲، ۴۷ و ۴۸.</ref>
ولی اولاً: این تفاوت در کلمات متکلمان عدلیه ذکر نشده است، و ثانیاً: غرض از تکلیف در عرض غرض از خلقت نیست، بلکه آن دو، در طول یکدیگرند.
ب: تقسیم دیگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به این اعتبار لطف سه گونه است:
# لطف، فعل مستقیم و بی‌واسطه خداوند است، مانند تشریع تکالیف دینی، ارسال پیامبران، اعطای معجزه به آنان، ارائه و نصب دلایل تکوینی بر توحید.
# لطف، فعل مباشری کسی است که مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفکر و نظر در دلایل توحید و معجزات پیامبران، و پیروی از دستورات دین.
== شرایط لطف ==
برای لطف شرایطی ذکر کرده‌اند که عبارت‌اند از:
* در توانایی مکلف بر انجام تکلیف نقش نداشته باشد؛ یعنی قدرت بر انجام تکلیف، لطف به‌شمار نمی‌آید، زیرا لطف فرع بر تکلیف است، و قدرت از شرایط تکلیف است، پس تا قدرت نباشد، تکلیف نیست، و تا تکلیف نباشد، لطف معنا ندارد.
* به اجبار مکلف ختم نشود؛ زیرا، لطف فرع بر تکلیف است، و بدون اختیار تکلیفی در بین نیست: «و لم یکن له حظ فی التمکین و لم یبلغ حد الإلجاء»<ref>این دو شرط در اکثر عبارات متکلمان ذکر شده است. ر.ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>
* میان لطف و تکلیف مناسبت وجود داشته باشد، زیرا لطف نقش فراخوانی و داعی‌گری دارد، و داعی بودن فعلی در مورد تکلیف در گرو آن است که با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بی‌ارتباط نباشد.
* مکلف از لطف آگاه باشد، زیرا در صورت ناآگاهی از آن، برای او نقش داعویت نخواهد داشت. البته در این باره علم اجمالی هم کافی است. مانند این که بداند برخی از مصائب و ناملایماتی که بر وی وارد شده، به خاطر این بوده است که وی به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهیزد.<ref>ر. ک. شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص ۳۱؛ کشف المراد، مبحث لطف؛ قواعد المرام ص ۱۱۷؛ الاقتصاد فی الاعتقاد، ص ۷۷و…</ref>
== دلایل وجوب لطف ==
متکلمان‌مسلمان در پذیرش قاعده لطف اختلاف‌نظر دارند. معتزله و امامیه با استناد به ادله عقلی و نقلی، به قاعده لطف معتقدند؛ اما اشاعره با این قاعده مخالف‌اند، اشکالاتی به آن دارند و معتقدند بر خداوند لازم نیست هر لطفی را انجام دهد.<ref>ربانی گلپایگانی، القواعد الکلامیه، ۱۴۱۸ق، ص۱۰۴–۱۰۵؛ فخرالدین رازی، مفاتیح‌الغیب، ۱۴۲۰ق، ج۲۳، ص۳۴۸؛ فخرالدین رازی، المحصل، ۱۴۱۱ق، ص۴۸۱–۴۸۲.</ref>
=== برهان حکمت ===
مشهورترین دلیل عقلی بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حکمت است، به این بیان که ترک لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حکمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان‌که محقق طوسی گفته است:
«و اللطف واجب لیحصل الغرض به؛<ref>کشف المراد، مقصد سوم، فصل سوم، بحث لطف.</ref> لطف واجب است تا به واسطه آن غرض حاصل آید».
توضیح اینکه خداوند انسان‌ها را به تکالیف دینی مکلف نموده اسلامی؛ بنابراین، عمل‌ها به تکالیف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوی دیگر، می‌داند که اگر لطف را انجام ندهد زمینه لازم برای تحقق یافتن تکالیف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند لازمه‌ی هیچ گونه ترسی نیست؛ در این صورت، ترک لطف از نظر عقل، نقض غرض به‌شمار می‌آید. مانند این که فردی مجلس ضیافتی تشکیل دهد و به‌طور جدی بخواهد که فرد معینی در آن مجلس حضور یابد، و می‌داند که اگر در دعوت او آداب ویژه‌ای را که انجام آن‌ها برای وی مستلزم هیچ گونه محذوری نیست به جای آورد، او دعوتش را اجابت خواهد کرد، یا لااقل باب هر گونه عذری را بر او خواهد بست. در این صورت اگر او را دعوت کند ولی آن آداب ویژه را به جای نیاورد، از نظر عقلا نقض کننده غرض شناخته خواهد شد.<ref>قواعد المرام، ص ۱۱۷ـ۱۱۸.</ref>
=== جود و کرم خداوند ===
شیخ مفید در کتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و کرم خداوند تبیین کرده و گفته است:
{{نقل قول|ان ما أوجبه اصحاب اللطف من اللطف انما وجب من جهة الجود و الکرم|ارجاع=اوئل المقالات، ص ۵۹.}}توضیح این مطلب اینگونه است که: فراهم نمودن اسباب و شرایطی که مکلفان را در عمل به احکام الهی ترغیب می‌نماید، و آنان را از معصیت دور می‌سازد، مصداق جود و کرم خداوند در حق مکلفان است. و ترک جود و کرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.
با تقریر مزبور، پاسخ این اشکال روشن شد، که عمل به مقتضای جود و کرم تفضل است، و لزومی ندارد، در حالی که فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چیزی که واجب نیست، تبیین شده است؟
پاسخ این است که وجوب در اصطلاح متکلمان درباره افعال خداوند به معنای وجوب فقهی نیست، بلکمه به معنای ملازمه میان کمال در فعل با کمال در ذات و صفات ذاتی است. هر گاه جود و کرم از کمالات وجودی است، ترک آن بر خداوند محال است، همان گونه که عدل و احسان نیز چنین است.
«مراد قوم از وجوب عقلی افعال بر خداوند این است که کاری که از شأنش باشد که فاعل آن مستحق ذم شود، از خدای تعالی صادر نتواند شد.»<ref>گوهر مراد، ص ۲۴۷.</ref>
==== حکم کردن تکالیف دینی از طرف خداوند ====
اصولاً درباره تشریع تکالیف دینی از طرف خداوند، سه فرض مطرح است:
* خداوند، تکالیف را وضع کند و به مکلفان ابلاغ نماید، و مقدمات و ابزار لازم برای انجام آن‌ها را در اختیار آنان قرار دهد.
* علاوه بر آنچه بیان گردید، مکلفان را در شرایطی قرار دهد، که جز انجام تکالیف، راهی نداشته باشند.
* گذشته از ابلاغ تکالیف و اعطای قدرت به آنان، چنان‌که در فرض اول گذشت، کارهایی را در حق آنان انجام دهد که هر چند مکلفان را به‌ انجام تکالیف مجبور نمی‌سازد (چنان‌که در فرض دوم چنین بود) ولی، در رغبت و اشتیاق آنان به رعایت تکالیف الهی مؤثر باشد، مثل این که بر انجام تکالیف وعده پاداش دهد، و برتخلف از آن وعید عقوبت و کیفر دهد.
از فرض‌های یاد شده، فرض دوم از نظر عقلی مردود است، زیرا با فلسفه تکلیف که آزمایش بندگان و شکوفا شدن استعدادهای معنوی آنان است منافات دارد. فرض نخست نیز با جود و کرم و حکمت الهی سازگار نیست؛ بنابراین، فرض سوم صحیح است، و آن مقتضای قاعده لطف است.<ref>میرزا ابوالحسن شعرانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص ۴۶۰.</ref>




trustworthy
۵۹۴

ویرایش