۱۱٬۹۱۳
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }} | {{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }} | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{ | {{سوال}} | ||
در مسند احمد از طلحه نقل شده که با پیامبر(ص) در نخلستان مدینه میرفتیم. مردمانی را دیدند که بر سر درختان رفتهاند؛ حضرت پرسید که اینان چه میکنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقیح میکنند. پیامبر(ص) گفت: «فکر نکنم این کار اثری داشته باشد.» چون سخن پیامبر را شنیدند، دست از کارشان کشیدند و آن سال نخلها محصولی نداد. خبر به پیامبر(ص) رسید. گفت: «این گمانی بود که من بردم، اگر تلقیح اثر دارد، حتماً انجام دهید؛ چرا که من بشری مثل شما هستم و گمانم ممکن است درست یا اشتباه باشد؛ اما اگر برایتان گفتم خداوند چنین و چنان میگوید بدانید که بر خدا دروغ نمیبندم». | در مسند احمد از طلحه نقل شده که با پیامبر(ص) در نخلستان مدینه میرفتیم. مردمانی را دیدند که بر سر درختان رفتهاند؛ حضرت پرسید که اینان چه میکنند؟ جواب دادند از نر به مادّه تلقیح میکنند. پیامبر(ص) گفت: «فکر نکنم این کار اثری داشته باشد.» چون سخن پیامبر را شنیدند، دست از کارشان کشیدند و آن سال نخلها محصولی نداد. خبر به پیامبر(ص) رسید. گفت: «این گمانی بود که من بردم، اگر تلقیح اثر دارد، حتماً انجام دهید؛ چرا که من بشری مثل شما هستم و گمانم ممکن است درست یا اشتباه باشد؛ اما اگر برایتان گفتم خداوند چنین و چنان میگوید بدانید که بر خدا دروغ نمیبندم». | ||
{{پایان | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} | {{پاسخ}} | ||