حائلشدن خداوند میان انسان و قلبش در آیه ۲۴ سوره انفال
منظور از آیه: ﴿أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ﴾ (انفال/۲۴) چیست؟
براساس آیات قرآن، خداوند بین انسان و قلبش حائل است و مقصود آن است که خداوند همه جا وجود دارد و هیچ چیز از او پنهان نیست. این آیه نشانگر نزدیکی خداوند به انسان است تا انسان تمام نیازها و احتیاجات خود را از او طلب کند. در تفاسیر گفته شده است که خداوند میتواند قلوب انسانها را منقلب کند. خداوند مالک انسان است و در تمام جزء جزء انسان و اراده و نیتهای او تسلط دارد.
مفسران مقصود از قلب در آیه را عقل، روح و آنچه که انسان به وسیله آن درک میکند، دانستهاند.
متن آیه
﴿ | أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ
خدا میان آدمی و دلش حایل میگردد. انفال:۲۴ |
﴾ |
معنای قلب
قلب چیزی است که آدمی بهوسیله آن درک میکند. عواطف باطنیش را ظاهر و آشکار میسازد. حب و بغض، خوف و رجاء، آرزو و اضطراب درونی و امثال آن را از خود بروز میدهد. پس قلب آن چیزی است که حکم میکند، دوست میدارد، دشمن میدارد، میترسد، امیدوار میشود، آرزو میکند، خوشحال میشود و اندوهناک میگردد. در حقیقت قلب همان جان آدمی است که با قوا و عواطف باطنی به کارهای حیاتی خود میپردازد.[۱] بعضی مفسران گفتهاند منظور از قلب، روح و عقل است.[۲]
تفسیر
خداوند میان انسان و جزء جزء وجودش و تمامی توابعش حائل است، بین او و قلبش، بین او و گوشش، بین او و چشمش، بین او و بدنش و بین او و جانش. در آنها بهر صورت که بخواهد تصرف میکند و از ملک خود و تصرفاتش هر مقدار که بخواهد به خود انسان واگذار مینماید و هر مقدار را که نخواهد نمیکند. آیه میگوید بدانید که خدا مالک حقیقی شما و دلهای شما است، و او از هر چیز به شما نزدیکتر است. [۳]
تفاسیر مختلفی از آیه ۲۴ سوره انفال وجود دارد:
- شدت نزدیکی خداوند به بندگان است، آن چنانکه گویی در درون جان او و میان او و خودش قرار گرفته، همان گونه که قرآن کریم میفرماید: ﴿وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ؛ ما از رگ گردن به انسان نزدیکتریم.﴾(ق:۱۶)
- گردش دلها و فکرها به دست خداست، آن چنانکه در دعا میخوانیم: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ؛ ای کسی که گردش دلها و فکرها به دست تو است.»
- اگر لطف خدا نبود، هرگز انسان به حقانیت حق و باطل بودن باطل، پی نمیبرد.
- خداوند میان انسان و قلبش به وسیله مرگ حائل ایجاد میکند، لذا مردم باید تا فرصت دارند در انجام طاعات و کار نیک تلاش کنند.
وجه جمع همه این تفسیرها این است که گفته شود: خداوند در همه جا حاضر و ناظر است و به همه موجودات احاطه دارد و مرگ و حیات، علم و قدرت، آرامش و امنیت، توفیق و سعادت همه در دست او و به قدرت اوست. به همین دلیل انسان نه چیزی را میتواند از او پنهان بدارد و نه کاری را بیتوفیق او انجام دهد و نه سزاوار است به غیر او روی آورد و از غیر او تقاضا کند؛ چرا که او مالک همه چیز است و محیط به تمام وجود انسان. او به یک یک اجزاء وجودی انسان و توابع آنها محیط است و بهطور حقیقت همه آنها را مالک است و در آنها به هر صورت که بخواهد تصرف میکند و از ملک خود و تصرفاتش هر مقدار که بخواهد به انسان واگذار مینماید و به او تملیک میکند. پس خداوند، بین انسان و تمام اجزاء وجودش و تمامی توابع آنها حائل است. و بین او و قلبش، بین او و گوشش، بین او و چشمش، بین او و بدنش، و بین او و جانش، هر مقدار از آنها را به هر نحوی که بخواهد به سود انسان تملیک میکند و هر مقدار را که نخواهد نمیکند.[۴]
برخی گفتهاند که منظور این است که خداوند، حتی از خود انسان، به قلب انسان نزدیکتر است. منظور این است که خداوند قادر است که دلها را منقلب گرداند. مسلمین از جنگ میترسیدند، از اینرو به آنها اعلام کرد که: قادر است میان ایشان و اندیشههای ترسناکی که در دلشان هست، فاصله افکند و ترس آنها را تبدیل به ایمنی سازد.[۵]
خداوند بر اراده انسان مسلط میشود، تصمیمات او را به هم میزند، فراموشیاش را به یادآوری و یادآوریاش را به فراموشی و امنیّتش را به ترس و ترسش را به امنیّت مبدّل میکند. انسان نمیتواند چیزی از مکنونات قلبی خود را از خداوند بپوشاند و او بر نهانها و اندیشههای وی آگاه است.[۶] برخی گفتهاند این آیه تمثیلی از غایت قرب حق است.[۷]
منابع
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج۹، ص۵۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص ۱۲۹.
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج۹، ص ۵۸.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۷، ص ۱۲۹.
- ↑ طبرسی، فضل، مجمع البیان، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، ۱۴۱۵ق، ج۴، ص۴۵۲.
- ↑ طبرسی، فضل، جوامع الجامع، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۱۶.
- ↑ کاشانی، فتحالله، منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج۴، ص ۱۸۷.