انشعاب مذهب شیعه امامیه از اسلام

سؤال

آیا مذهب شیعه، مذهبی ساختگی و منشعب شده از اسلام است؟ آیا اسلام در مذهب تشیع، خوانش تحریف شده دارد؟ آیا جمعیت غالب مسلمانان که اهل سنت هستند دارای مذهب حق و اسلام حقیقی می باشند؟ چرا عده ای را سنی مذهب نامیده، در مقابل دین اسلام قرار می دهیم؟ آیا اساسا دو گانه ی مذهب تشیع و اسلام یا مذهب تسنن و اسلام صحیح است؟


مسلمانان پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) به فرقه‌های متعددی تقسیم شدند. اهل سنت اولین فرقه‌ای است که از اسلام منشعب شده است. منشأ فرقه اهل سنت، سقیفه بنی ساعده است که هیچ ریشه‌ای در قرآن و سنت نبوی ندارد. اسم اهل سنت بر این فرقه تحمیل نشده بلکه این فرقه بدون این اسم شناخته‌شده نیست؛ اما مذهب شیعه کاملا منطبق بر آیات و سنت نبوی است و در حقیقت همان اسلام ناب محمدی است که در میان فرقه‌های اسلامی به این نام قابل شناسایی است.

افتراق امت به ۷۳ فرقه

با توجه به حدیث افتراق و وجود فرقه‌های اسلامی، تردیدی در این نیست که مسلمانان به فرقه‌های مختلفی تقسیم‌شده‌اند. در حدیث افتراق نقل شده که پیامبر(ص) فرموده است: «این امت به هفتادوسه فرقه تقسیم می‌شود همه آن‌ها در آتش‌اند مگر یکی از آن‌ها»[۱]

یکی از این فرقه‌ها فرقه اهل سنت و جماعت است. این اسم از سوی پیروان این فرقه انتخاب‌شده و هیچ کسی به‌اشتباه یا عمداً آن را بر آنان تحمیل نکرده است. متون اهل سنت پر از این اصطلاح است و بدون این نام هویتش را ازدست‌داده، در جهان اسلام شناخته‌شده نیست. پیروان این فرقه به حدی بر این نام و اصطلاح تأکیددارند و آن را دوست می‌دارند که هریک از فرقه‌های اهل سنت، آن را به خود اختصاص می‌دهد.

ازنظر سلفیه و وهابیت، این اصطلاح به دو معنا است. یکی -معنای اعم است که- در برابر شیعه به‌کاربرده شده و شامل تمام فرقه‌های اهل سنت مثل اشاعره، معتزله، خوارج و سایر گروه‌های آن می‌شود. معنای دوم آن -اخص است که- در مقابل مبتدعه به کار می‌رود که در این استعمال اشاعره، معتزله و خوارج، خارج از اهل سنت هستند و فقط شامل اهل حدیث و پیروان احمد حنبل می‌شود.[۲]

پیروان این مذهب به‌خصوص سلفیه بر این باورند که این اسم شرافتی بزرگ برای اهل سنت است[۳] و ازاین‌رو مدعی هستند که مذهب اهل سنت چیزی است که پیامبر اسلام(ص) و اصحابش از آن پیروی می کردند و بنا بر گفتهٔ ابن تیمیه مذهب اهل سنت و جماعت قبل از اینکه ابوحنیفه، مالک، شافعی و احمد حنبل خلق شوند، مذهب قدیم و معروف بوده، بلکه این مذهب، مذهب صحابه است که آن را از پیامبر اسلام گرفته‌اند و هر که با این مذهب مخالفت کند از مبتدعه به‌شمار می‌آید.[۴]

انشعاب اهل سنت از اسلام

اهل سنت زاییدهٔ نوشته نشدن وصیت‌نامه پیامبر اسلام(ص) و سقیفه بنی ساعده است و هیچ حلقه وصلی بین آن و اسلام وجود ندارد.

داستان نوشته نشدن وصیت‌نامه پیامبر اسلام(ص) به نام حدیث قلم و دوات معروف است که در متون معتبر اهل سنت ازجمله صحیح بخاری منعکس‌شده است.[۵]

بعد از رحلت رسول‌الله(ص) آنچه باعث تفرقه در بین مسلمین گردید اختلاف آنان در مسئله امامت و رهبری مسلمانان بود؛ و این اختلاف با توجه به حدیث دوات و قلم، از روز وفات پیامبر خدا(ص) بین پیامبر و عمر آغاز گردید؛ و بر اساس همین واقعه، نویسنده مقدمه بر کتاب صواعق المحرقه وقتی که این حدیث را از کتاب شرح مواقف نقل می‌کند می‌گوید این اختلاف بین رسول‌الله و عمر در مسئله امامت و منصب خلافت بوده است.[۶]

علمای اهل سنت اعتراف کرده‌اند که پیامبر اسلام(ص) می‌خواسته بر امامت بعد از خودش تصریح کرده[۷] و کسی را برای خلافت معین کند تا در تعیین خلیفه بین اصحاب اختلاف پیش نیاید[۸] و در این صورت اختلافات بزرگ مثل جنگ جمل و صفین به وجود نمی‌آمدند. بنا بر نقل سفیان بن عیینه رسول خدا(ص) می‌خواست بر اسامی خلفای بعد از خودش تصریح کند تا اختلاف بین امت ایجاد نشود.[۹]

به همین دلیل بعد از رحلت رسول خدا(ص) آثار جدی و شدید این اختلاف در بین جامعهٔ اسلامی پدیدار شده و اختلاف مسلمین برای اولین بار در مسئله امامت ایجاد شده است. انصار اعتقاد به خلافت سعد بن عباده داشته و قریش اعتقاد داشتند که خلافت از آن قریش است.[۱۰]

سقیفه اساس مذهب اهل سنت

وقتی‌که از وصیت‌نامه پیامبر اسلام(ص) مبنی بر تعیین خلیفه ممانعت به عمل آمد، عده‌ای از صحابه به رهبری عمر در روز وفات حضرت پیامبر(ص) شورایی را تشکیل داده و بعد از جدال و منازعات شدید بین مهاجرین و انصار، مهاجرین موفق می‌شوند که ابوبکر را به دستور عمر به‌عنوان خلیفه تعیین کنند[۱۱] و زمام حکومت و امور سیاسی و نظامی امت اسلامی را به دست آورند.

این دسته از مسلمین در ابتدا عنوان خاصی نداشتند بلکه به‌عنوان طرفداران عمر و ابوبکر معروف بودند و بنا بر قول ابو حاتم رازی بعد از کشته شدن عثمان در زمان معاویه و بعدازآن «عثمانیه» نامیده می‌شدند و شیعیان علی(ع) در این زمان به نام علویه معروف بودند تا اینکه در زمان عباسیان نام علویه و عثمانیه نسخ گردیدند و علویه بنام پیشین خود یعنی شیعه برگشت و بر دیگران اسم اهل سنت گذاشته شد و این اسم تا امروز باقی است.[۱۲]

اساس مذهب شیعه امامیه

با ایجاد اختلاف در مورد رهبر و خلیفه جامعه مسلمانان، بین ایشان عده‌ای محدودی از اصحاب بر اساس آیات قرآن کریم[۱۳] خودشان را ملتزم به پیروی از رسول خدا دانسته و سخنان و سفارشات رسول خدا(ص) را وحی الهی دانسته[۱۴] و از سخنان و دستورات آن حضرت در مسئله امامت پیروی نمودند و بر اصل اسلام باقی ماندند و احادیث آن حضرت را مبنی بر مسئله امامت سرلوحه هدایت خودشان قرار داده و بعد از پیامبر(ص) اعتقاد به امامت امام علی(ع) و سایر اهل‌بیت(ع) را در حوزه دینی خودشان حفظ نمودند. این دسته از مسلمین توسط خود پیامبر(ص) شیعه نامیده شدند[۱۵] و بعد از رحلت آن حضرت بر همین نام تا امروز باقی ماندند.

اساس مذهب شیعه مبتنی بر احادیث نبوی و آیات قرآن کریم است و هیچ انحرافی در اساس آن از آموزه‌های قرآنی و احادیث نبوی وجود ندارد. در مورد معیار حقانیت امامت، افزون بر روایات و حوادث تاریخی متعددی از جمله حدیث ثقلین،[۱۶] حدیث منزلت،[۱۷] حدیث غدیر[۱۸] -که حلقه وصل بین مذهب شیعه و اسلام است-، اتصال به حق شرط می باشد. با توجه به اینکه حق بالذات خداست و پدیده‌های دیگر حقانیت وصفی خود را از خدا می‌گیرد؛ پس امامت در صورتی حق خواهد بود و زمانی بار اعتقادی و ایمانی خواهد داشت که از طرف خداوند صادر شده باشد. و تنها در صورتی اعتقاد به حقانیت امامت قابل پذیرش است که این مقام به خداوند متصل باشد؛ چراکه در صورت عدم اتصال امامت و خلافت به خدای متعال، این منصب با مناصبی که در عالم سیاست در جهان وجود دارد، هیچ تفاوتی نخواهد داشت. در همین راستا در شرح مقاصد از فخر رازی مطلبی نقل‌شده مبنی بر اینکه خلافت از طرف پیامبر زمانی صدق می‌کند که خود پیامبر کسی را جانشین خودش قرار دهد و با بیعت و امثال این‌ها نمی‌تواند خلافت رسول خدا باشد.[۱۹]

این مطالب اقتضا می‌کند که امام و جانشین پیامبر اسلام(ص) باید از طرف خداوند و توسط رسول خدا(ص) معرفی و منصوب‌شده باشد تا رنگ خدایی پیداکرده و بار اعتقادی و ایمانی داشته باشد. شیعه امامیه اعتقاد قاطع دارد که پیامبر اسلام(ص) از این وظیفه الهی خود کوتاهی نکرده و امام و جانشین بعد از خود را برای امت اسلامی معرفی کرده است؛ اما اهل سنت بر این باور نیست و رابطه امامت را از خداوند قطع نموده است.

منابع

  1. مقدسی، ابوعبدالله محمد بن عبدالواحد بن احمد الحنبلی، الاحادیث المختاره، ج ۷ ص ۲۷۸، مکة المکرمة، مکتبة النهضة الحدیثة، چ ۱، ۱۴۱۰ ق. تحقیق: عبد الملک بن عبدالله بن دهیش.
  2. سفر بن عبدالرحمن الحوالی، منهج الأشاعرهٔ فی العقیدهٔ تعقیب علی مقالات الصابونی، ص ۱۵–۱۶، الدار السلفیهٔ، چ ۱، ۱۴۰۷ ق/ ۱۹۸۶ م.
  3. د. غالب بن علی عواجی، فرق معاصرهٔ تنتسب إلی الإسلام وبیان موقف الإسلام منها، ج ۱، ص ۱۰۹، جدهٔ المکتبهٔ العصریهٔ الذهبیهٔ للطباعهٔ والنشر والتسویق، چ ۴، ۱۴۲۲ ق/ ۲۰۰۱ م.
  4. عبدالرحمن بن صالح بن صالح المحمود، موقف ابن تیمیهٔ من الأشاعرهٔ، ص ۴۱، ریاض، مکتبهٔ الرشد، چ ۱، ۱۴۱۵ ق / ۱۹۹۵ م.
  5. محمد بن اسماعیل بخاری، بیروت، ج ۵، ص ۲۱۴۶، باب قول المریض قوموا عنی و ج ۶ ص ۲۶۸۰ باب کراهیة الاختلاف، دار ابن کثیر الیمامه، چ ۳، ۱۴۰۷ ق – ۱۹۸۷ م. مسلم بن حجاج ابوالحسین قشیری نیشابوری، صحیح مسلم، باب ترک الوصیه لمن لیس له شئ، ج ۳ ص ۱۲۵۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی (محقق: محمد فؤاد عبدالباقی.
  6. هیثمی، احمد بن حجر، الصواعق المحرقه، مقدمه، ص (هـ) مصر، مکتبهٔ القاهره، بی‌تا.
  7. عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری، ج ۲ ص ۱۷۱، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
  8. نووی، یحیی بن شرف، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج ۱۱ ص ۹۰، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چ ۲، ۱۳۹۲ ق.
  9. عمدة القاری، ج ۲، ص ۱۷۱.
  10. بغدادی، عبدالقاهر بن طاهر، الفرق بین الفرق، ص ۱۳، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، چ ۲، ۱۹۷۷ م.
  11. رک: بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، ج ۲، ص ۲۹۱، بیروت، دار صعب، بی‌تا.
  12. ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، ص ۱۶۸، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی.
  13. سوره نساء، آیه ۹۵ و سوره حشر، آیه ۷.
  14. سوره نجم، آیات ۳ و ۴.
  15. شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۱۶، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، چ ۱، ۱۴۱۱ ق؛ متقی هندی، کنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۵۶، حدیث ۳۶۴۸۳، بیروت، مؤسسه الرساله.
  16. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج ۳ ص ۱۱۰، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا.
  17. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ۷ ص ۱۲۰، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.
  18. ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۵ ص ۲۰۵، تهران، اسماعیلیان، بی‌تا.
  19. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج‏۵، ص ۲۳۴‏.