پرش به محتوا

دلیل عقلی اثبات وجود امام زمان(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
ابرابزار
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ
  | شاخه اصلی =
  |شاخه فرعی۱ =تاریخ و سیره معصومان
  |شاخه فرعی۱ =
  |شاخه فرعی۲ =امام حسن(ع)
  |شاخه فرعی۲ =
  |شاخه فرعی۳ =
  |شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{سوال}}
بسم الله الرحمن الرحیم
چرا امام حسن مجتبی(ع) آن تعداد همسر اختیار می‌نمود و طلاق می‌داد که امام اول در بازار و غیره… فریاد برمی‌آورد که به ایشان دختر ندهید زیرا طلاق می‌دهد؟
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}


قلمرو قدرت و نفوذ شیطان تا کجاست؟


پیش‌درآمد


طلاق‌های زیاد امام حسن مجتبی(ع) از مسائلی است که در برخی منابع اهل سنت مطرح شده و تا ۲۵۰ همسر برای امام ذکر نموده‌اند. مخالفان، این اتهام را بی پایه دانسته و معتقدند این اتهام از طرف حاکمان بنی عباس در جهت بد نام کردن امام و جلوگیری از قیامهایی که نوادگان ایشان انجام می‌دادند، صورت گرفته است و در رد این اتهام، به اشکالاتی در سند و متن گزارش استناد کرده و راویان این گزارش ها را در منابع رجالی شیعه و اهل سنت، غیر قابل اعتماد  دانسته‌اند.  
وجود شیطان یکی از اسرارآمیزترین مسائل دینی است؛ ادیان الاهی و کتاب‌های آسمانی، از موجودی سخن می‌گویند که نخست در شمار فرشتگان الاهی بود و اگرچه از جنس آن‌ها نبود اما به سبب عبادت بسیار، به رتبهٔ بالایی در میان آن‌ها رسیده بود؛<ref>نهج البلاغه، خطبهٔ قاصعه.</ref> پس از آفرینش آدم(ع) و فرمان خداوند به سجدهٔ فرشتگان بر او، این تنها ابلیس (شیطان) است که با بهانهٔ برتری ماهوی بر آدم<ref>اعراف/۱۲</ref> و استکبارورزیدن در برابر فرمان خدا،<ref>بقره/۳۴</ref> از درگاه او و ساحت قدس رانده شد و مقام‌های معنوی‌اش به یکباره سقوط کرد؛<ref>ص/۷۷–۷۸</ref> براساس روایت قرآن کریم از این حادثه، ابلیس (شیطان) از خداوند درخواست کرد تا عمری دراز یابد و خداوند نیز، به سبب عبادات پیشینش، خواستهٔ او را اجابت کرده و تا وقتی معلوم به او مهلت داد؛<ref>همان.</ref> پس از این شیطان به عزت خداوند سوگند خورد که آدم و فرزندان او را گمراه کرده و همه را به هلاکت ابدی گرفتار کند؛<ref>اسراء/۶۲</ref> خداوند نیز به او اطمینان داد که بر بندگان مخلص و وفادار او دست نخواهد یافت<ref>همان.</ref> و هرکه دعوت شیطان را بپذیرد و در ولایت او داخل شود<ref>نحل/۱۰۰</ref> همراه او به دوزخ و کیفر ابدی درانداخته می‌شود؛<ref>اعراف/۱۸</ref> در طول تاریخ بشر مسألهٔ ابلیس (شیطان) و قلمرو قدرت و تدثیر او همواره مورد پرسش و جستجو بوده و هست؛ برخی از جریان‌های فکری دینی و غیردینی قدرت او را بزرگ و برخی کم‌بها دانسته‌اند؛ اکنون فرصت آن نیست که به تفصیل همهٔ نظرها را مطرح کرده و به بررسی و نقد آن بپردازیم؛ در این نوشتار به دو مورد از پرسش‌های مطرح شده در این باب که گاهی در قالب شبهه هم بیان می‌شود اشاره کرده و به تحلیل و نقد آن خواهیم پرداخت.


===عدم وثاقت راویان===
چکیدهٔ پرسش‌ها
====روایات شیعه====
* حدیث اول: در سلسله رجال سند این حدیث دو نفر به نام‌های حمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعه واقع شده‌اند که هر دو واقفی مذهب،<ref>موسوی خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، منشورات مدینه العلم، ج۵، ص۱۱۶ و ج۶، ص۲۸۷ به نقل از نجاشی.</ref> و غیرقابل اعتماد هستند.


اردبیلی درباره روایات حمید بن زیاد می‌گوید: به نظر من احادیث حُمید بن زیاد پذیرفتنی است به شرط این که خالی از معارض باشد؛<ref>اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواه، مکتبه المحمدی، ج۱، ص۲۸۴.</ref> می‌دانیم روایات متعددی که بر نکوهش طلاق دلالت دارند همگی معارض با این روایت است. پس این روایت‌ها غیرقابل قبولند.
۱. آیا شیطان می‌تواند در امور تکوینی هم دخل و تصرف کرده و مثلاً تغییراتی در وضعیت اقلیمی به وجود آورد؟ ۲. چرا وقتی شیطان به خداوند، در جریان سجده، شکایت و اعتراض کرد، از درگاه او رانده شد ولی فرشتگان دیگری که به اصل خلقت انسان اعتراض کرده بودند و می‌گفتند انسان در روی زمین خون‌ریزی و کشتار می‌کند، از درگاه خداوند رانده نشدند؛ بلکه خداوند متعال با کمال احترام به آن‌ها جواب کریمانه داد<ref>۰. تعدادی ازسوالات و شبهات رسیده به مرکز</ref>؟!


* حدیث دوم: راوی آن یحیی بن أبی العلاء رازی است که مجهول است.<ref>معجم رجال الحدیث، همان، ج۲۰، ص۲۵.</ref>
چکیدهٔ نقد


نکته دیگر این که: به احتمال قوی حدیث اول و دوم بیان گر یک واقعه هستند که با دو سند ذکر شده و مرد به پا خاسته در حدیث دوم همان رجل «همدانی» است.
مسألهٔ شیطان، از جملهٔ مسائل عمیق و مهم در منظومه تفکر دینی است؛ واژهٔ شیطان در ادبیات قرآنی تقریباً سه معنا دارد: ابلیس، هرموجود سرکش و جنیانی که در خدمت سلیمان بودند؛ در مرتبهٔ نظام تکوین، هیچ‌کس حتی شیطان، کافر و معصیت کار نیست؛ در نظام تکوین، شیطان، موجودی مطیع است که بر اساس مشیت و ارادهٔ خداوند کاری را انجام می‌دهد؛ اما براساس نظام تشریع، موجودی است که در برابر فرمان خداوند استکبار ورزید و کافر شد و چون عمر دراز طلب کرد و به او داده شد، سوگند خورد که بنی آدم را گمراه کند؛ طبق آیات قرآن و روایات اهل‌بیت(ع)، شیطان تنها کاری که می‌تواند انجام دهد این است که با استفاده از نقطه‌ضعف‌های انسان (صفات رذیله) او را به سمت بدی‌ها و گناهان، وسوسه و تحریک کند و بیش از این قدرت دیگری ندارد؛ پس شیطان هرگز توان این را ندارد که به صورت مستقیم بر فرایندهای جاری در هستی و از جمله، فرایندهای عالم ماده، اثر گذاشته و آن را به سوی اهداف دلخواه خود تغییر دهد!


* حدیث سوم: مأخذ این حدیث محاسن برقی است، نجاشی درباره برقی چنین آورده است: احمد بن محمد بن خالد بن عبدالرحمان برقی، اهل کوفه و ثقه است ولی از ضعفا روایت می‌کند و احادیث مرسله زیادی دارد.<ref>النجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، بیروت، دار الاضواء، بیروت، چاپ اول، ۱۴۰۸ق، ج۱، ص۲۰۴–۲۰۵.</ref>
مقدمه


از این رو اعتماد به روایت برقی با توجه به تعارض آن با احادیثی که در مذمت طلاق وارد شده، مشکل است.
تبیین دخالت شیطان در امور تکوینی
* در یک مورد اختلاف عقیده سبب شد امام یکی از همسران خود را که از طایفه بنی شیبان بود طلاق دهد؛ به امام(ع) خبر دادند که او عقیده خوارج را دارد؛ امام حسن(ع) او را طلاق داد و فرمود: خوش ندارم که قطعه آتشی از آتش‌های جهنم را در کنار خود ببینم.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق، ج۱۶، ص۲۱.</ref>
====روایات اهل سنت====
* آنچه را که بلاذری در کتاب خود آورده، سند آن در نهایت به «ابو صالح» می‌رسد که نام وی «باذام» است، و در کتب رجالی اهل سنت تضعیف شده.<ref>ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۳–۴، ش۱۱۲۳.</ref> یعنی خبرش غیرقابل قبول و اعتماد است.


* ابو طالب مکی صاحب قوت القلوب نیز، در میان اهل سنت فاقد اعتبار است، درباره کتاب قوت القلوب او گفته‌اند: در این کتاب مطالب ناشناخته و منکری را آورده است.<ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتاب العربی، ج۳، ص۸۹.</ref>
۱. مسألهٔ شیطان، از جملهٔ مسائل عمیق و مهم در منظومه تفکر دینی است؛ این مسئله در کتاب‌های آسمانی دیگر هم مطرح شده و اصلاً یکی از پایه‌های مهم معرفتی در آموزه‌های همهٔ پیامبران بوده است؛ قرآن کریم در صد مورد، از شیطان و افعال او سخن به میان آورده است؛ تفاوت مهمی که در مسألهٔ شیطان، میان قرآن کریم و دیگر کتاب‌های آسمانی و مکاتب غیر الاهی وجود دارد، این است که شیطان از منظر توحیدی قرآن، خود کارگزار خداوند است و ارادهٔ او نه در عرض ارادهٔ خداوند، بلکه در طول ارادهٔ اوست؛ شیطان هیچ نقشی جز وسوسه و تحریک به سمت بدی‌ها و گناهان ندارد و هرگونه سلطه‌ای از جانب او بر انسان‌ها نفی شده است؛<ref>ابراهیم/۲۲</ref>این درحالی است که شیطان، در کتاب‌های مقدس دیگر، نقشی چنان پررنگ می‌یابد که گاهی کارهایش تنه به کارهای خدایی می‌زند و شیاطین قدرت‌های فراوانی را برای سیطره بر هستی در اختیار خود دارند؛<ref>برای نمونه به مباحث مربوط به شیطان در عهد عتیق مراجعه کنید.</ref>در نگاه توحیدی قرآن کریم، جهان از دو قطب خیر و شر تحقق نیافته است و هرچه از خیر و شر در عالم، وجود می‌یابد، برخاسته از مشیت و ارادهٔ باری تعالی است؛<ref>نساء/۷۸</ref>از سوی دیگر قرآن کریم نقشه‌ها و طرح‌های شیطان را یکسره ضعیف و کم‌کارآمد<ref>نساء/۷۶</ref>معرفی می‌کند و این ایده را تصریح می‌کند که تنها کسانی تحت تأثیر و در ولایت شیطان قرار می‌گیرند، که خود ولایت او را بپذیرند و به عبادت و اطاعت او روی آرند!<ref>نحل/۱۰۰</ref>
۲.
۳. واژهٔ شیطان در ادبیات قرآنی تقریباً سه معنا دارد: یک: صفت موجودی به نام ابلیس است که ماهیتا از جنیان است، ولی در اثر عبادت خدا به مرتبهٔ فرشتگان بالا آمد و با استکبار در برابر فرمان خداوند، هبوط یافته و مورد لعنت قرار گرفت؛<ref>ابراهیم/۲۲</ref>دو: مقصود، هرموجود شریر و سرکش و طغیان‌گر در برابر حق و حقیقت است؛<ref>انعام/۱۱۲</ref>سه: نام دیگری برای دسته‌ای از جنیان است؛ به خصوص جنیانی که در تسخیر سلیمان(ع) بودند؛<ref>انبیاء/۸۲</ref>
#
#  اوامر الاهی بر دو گونه است:
#
یکم: اوامر تکوینی؛ امر و فرمان تکوینی، همان ارادهٔ تکوینی خداوند بر تحقق و ایجاد یک شئ در عالمی از عوالم وجود است؛ اگر خداوند چیزی را اراده کند، به صرف ارادهٔ او آن شیء ایجاد می‌شود و هرگز در تحقق آن تخلف راه ندارد؛<ref>"انما امره اذا اراد شیأ ان یقول له کن فیکون" جز این نیست که وقتی چیزی را اراده کند، به آن می‌گوید: باش! پس آن چیز موجود می‌شود! یس/۸۲.</ref> مقصود از امر «کن» (باش) در امور تکوینی، نفس ایجاد خداوند است؛ امام علی «ع» می‌فرماید: «لا به صوت یسمع و لا نداء یقرء و انما کلامه سبحانه فعل منه»؛ امر خداوند، صوتی که با گوش شنیده شود یا آوایی که از حنجره برخیزد، نیست؛ بلکه فعل خداست؛<ref>نهج البلاغه، خ/۱۸۶.</ref>


با بررسی محتوی و اسناد احادیث شیعه و اهل سنت، به این نتیجه می‌رسیم: «کثیر الطلاق» بودن حضرت مجتبی(ع) بی اساس و دروغ و دور از شأن آن بزرگوار است که در راستای تخریب شخصیت آن حضرت از سوی دشمنان اهل بیت جعل گردیده، چنان‌که درباره امیر مؤمنان نیز امویان روایات مذمومی ساختند.
دوم: اوامر تشریعی؛ نوع دیگری از امر و نهی الاهی، به صورت اوامر قانونی و تشریعی است که به واسطه پیامبران به موجودات عاقل و مختار و انتخابگر، یعنی انسان و جنیان<ref>آیات سورهٔ جن.</ref> ابلاغ می‌شود؛ در این نوع از اوامر و نواهی، تخلف و عصیان امکان‌پذیر است؛<ref>جوادی آملی، تفسر موضوعی قرآن کریم، ص۲۴۲.</ref> یعنی، هم زمینهٔ اطاعت وجود دارد و هم زمینهٔ عصیان؛ مانند امر خداوند در «اقیموا الصلاه»<ref>بقره/۴۳.</ref>؛ بدیهی است که عده‌ای فرمان می‌برند و عده‌ای نافرمانی می‌کنند.


===اشکال در متن گزارش ها===
شیطان موجودی مأذون، با قدرتی اندک!
در این روایات امام مجتبی(ع) با واژه «مطلاق» زیاد طلاق دهنده توصیف شده است. در این‌باره توجه به چند نکته ضروری است:


الف) به یقین طلاق‌های زیاد لازمه ازدواج‌های زیاد است، مورخان در این زمینه هم نسبت‌هایی به آن حضرت داده‌اند، برخی تعداد همسران آن حضرت را هفتاد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، همان، ج۱۶، ص۲۲.</ref> و برخی نود<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، کتاب جمل من انساب الاشراف، دارالفکر للطباعه و النشر و التوزیع، چاپ اول، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۲۷۷.</ref> و بعضی دیگر تا سیصد<ref>ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، ج۴، ص۳۰.</ref> همسر برای امام مجتبی(ع) گفته‌اند، نقل‌های دیگری هم در کتب تاریخی و روایی آمده که از نظر متن و مفهوم با همدیگر مغایر و مباین هستند؛ که طرح آن‌ها ضرورتی ندارد.
در امور تکوینی، نه تنها شیطان و دیگر جنیان،<ref>کهف/۵۰. "کان من الجن فقسق عن امر ربه…" شیطان از جن بود پس از فرمان خداوند سرپیچی کرد.</ref> بلکه موجودات برتر از آن‌ها، یعنی فرشتگان، انبیا و امامان «ع» هم نمی‌توانند بدون اذن خداوند متعال در هستی تصرف کرده و کاری را انجام دهند یا از وقوع کاری حتمی جلوگیری کنند؛ در مرتبهٔ نظام تکوین، هیچ‌کس حتی شیطان، کافر و معصیت کار نیست؛ در نظام تکوین، شیطان، موجودی مطیع است که بر اساس مشیت و ارادهٔ خداوند کاری را انجام می‌دهد؛ در این مقام، بدون ارادهٔ خود، فرمان‌بردار خداست و مانند سگی آموزش دیده به نگهبانی از حریم حرم مشغول است؛ شیطان با همهٔ پلیدی خود در مرتبهٔ نظام تشریع، در مرتبهٔ تکوین، رسالت عام خداوند را به عهده دارد؛<ref>جوادی آملی، تفسیر سوره اعراف، انتشارات فیضیه، چاپ اول، قم ۱۳۷۷).</ref>این مسئله خاص شیطان نیست؛ همهٔ موجودات و از جمله انسان‌ها، چه خوب و چه بد، چه مؤمن و چه کافر، مجریان مشیت خداوند هستند؛ تصرف در امور تکوینی، اصاله از آن خداست و ممکن است به سبب حکمتی و مصلحتی، به بنده‌ای از بندگان خود چنین اذنی را تفویض کند؛ البته این اذن خاص با اذن عام او در گسترهٔ هستی تفاوت دارد؛ خداوند بر اساس علم و حکمت خود، به هرچیزی، خصوصیات و آثاری داده است که می‌تواند بر دیگر موجودات، تأثیر گذاشته و در آن‌ها تصرف کند؛ اما این تأثیر به ارادهٔ آن‌ها نیست؛ بلکه نوعی خصوصیت است که در نهاد و طبیعت اشیاء قرار گرفته است؛ مثلاً داروها می‌توانند در بدن ما تصرف کرده و ما را درمان کنند؛ یا برخی از موجودات (باکتری‌ها و ویروس‌ها) در بدن ما تصرف کرده و ما را بیمار کنند؛ شیطان نیز تنها در حدودی که اذن عام و خاص خداوند اقتضا می‌کند، می‌تواند تأثیر بگذارد و ارادهٔ او مطلق و بی‌ضابطه نیست؛ بنابر این طبق آیات قرآن و روایات اهل‌بیت(ع)، شیطان تنها کاری که می‌تواند انجام دهد این است که با استفاده از نقطه‌ضعف‌های انسان (صفات رذیله) او را به سمت بدی‌ها و گناهان، وسوسه و تحریک کند و بیش از این قدرت دیگری ندارد؛ پس شیطان هرگز توان این را ندارد که به صورت مستقیم بر فرایندهای جاری در هستی و از جمله عالم ماده، اثر گذاشته و آن را به سوی اهداف دلخواه خود تغییر دهد؛ علامه طباطبایی در تفسر آیه کریمهٔ "ما اشهدتهم خلق السموات و الارض …"<ref>کهف/۵۱</ref> می‌فرماید: در این آیه، خداوند هرگونه ولایت و تدبیر شیطان در امور عالم را نفی کرده است؛ این آیه مشتمل بر دو برهان است:


===دلایل مردود بودن===
یک: ولایت تدبیر امور هرچیز موقوف است بر اینکه دارندهٔ ولایت، به‌طور کامل به آن امور احاطه علمی داشته باشد؛ آن جهتی که از آن جهت تدبیر امور آن را می‌کند و روابط داخلی و خارجی، که میان آن چیز و آن امور است و مبدأ آن چیز و مقارنش و به آنچه منتهی می‌شود، همه را بداند؛ معلوم است که چنین احاطه‌ای مستلزم احاطه داشتن به تمامی اجزای عالم است؛ چون اجزای عالم همه به هم مربوطند؛ آیه می‌گوید: شیطان‌ها چنین علمی را ندارند و به حقیقت آسمان‌ها و زمین جاهل‌اند و از آنچه که هریک از موجودات در ظرف وجودی خود از اسرار خلقت داراست، بی‌خبرند؛ در نتیجه اهلیت تدبیر و دخل و تصرف در امور عالم یا قسمتی از آن را ندارند.
تضاد فاحش در نقل‌های متفاوت خود دلالت بر کذب آن‌ها و سیاسی بودن ماجرا دارد و می‌توان گفت که این تهمت‌ها در راستای از بین بردن شخصیت آن امام همام(ع) بوده است:
* برای نمونه، ابن ابی الحدید می‌گوید: امام حسن(ع) زیاد ازدواج می‌کرد و در جای دیگر می‌گوید: وقتی همسران آن حضرت را شمردند به هفتاد تن رسید؛<ref>شرح نهج البلاغه، همان، ج۱۶، ص۲۲.</ref> ولی در هنگام بیان اسامی همسران آن امام تنها نام یازده نفر را می‌برد و در معرفی برخی از این یازده تن نیز تنها نام قبیله آنان را می‌برد.<ref>شرح نهج البلاغه، همان، ج۱۶، ص۲۱.</ref> برخی از محققان تعداد همسران امام(ع) را هیجده تن گفته‌اند.<ref>زمانی، احمد، حقایق پنهان، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۵ش، ص۳۳۸–۳۴۰.</ref> به راستی اگر همسران آن حضرت زیادتر از این اندازه بوده‌اند، چرا نامی از آنان در کتاب‌ها دیده نمی‌شود و اگر طلاق‌های آن حضرت زیاد بود چرا در منابع تاریخی نمونه‌هایی از آنها ذکر نشده است.


===فرزندان کم===
دو: از یک سو هرنوع از انواع مخلوقات، با فطرت خود متوجه کمال خویش است؛ کمالی که مختص به اوست و از دیگر سو هدایت الهی، هدایتی عمومی است که تمام موجودات را دربر گرفته است؛ همچنانکه در کلام خود فرموده: «الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی»<ref>طه/۵</ref> او کسی است که هرموجودی را خلق کرده و سپس هدایت کرده است؛ شیطان‌ها اشراری مفسد و گمراه کننده‌اند که فرض مدبر بودن آن‌ها در آسمان‌ها و زمین، فرضی است که مستلزم نقض غرض خداوند از خلقت عالم است؛ به این معنی که اگر خدا چنین اجازه‌ای به شیطان‌ها بدهد، وصف خود را در خصوص عمومیت هدایت نقض کرده است و همین است معنای جمله "ما کنت متخذ المضلین عضداً" که ظاهر در این معناست که سنت خدا، این است که "گمراه کنندگان را کارگردان و یاور خود نگیرد.<ref>محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی)انتشارات اسلامی، بی تا (ج۱۳، ص۴۵۴.</ref>
کسی که در زندگی با ازدواج‌ها و طلاق‌های زیادی سرگرم باشد باید دارای فرزندان زیادی باشد، در حالی که آمار فرزندان آن حضرت را حداکثر بیست و دو پسر و دختر ذکر کرده‌اند؛<ref>القرشی، باقر شریف، حیاه الامام الحسن بن علی، بیروت، دارالبلاغه، چاپ اول، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۴۴۹.</ref> و همین‌طور باید دامادهای زیادی داشته باشد در حالی که تنها از سه نفر به عنوان داماد آن حضرت نام برده شده است:
* حضرت زین العابدین شوهر أمّ عبدالله؛
* عبدالله بن زبیر شوهر أمّ الحسن؛
* عمرو بن منذر شوهر أمّ سلمه.<ref>همان، ص۴۴۹–۴۵۰.</ref>


===فرصت کم===
شیطان، کارگردان وسوسه و فریب!
در حالات آن حضرت می‌خوانیم: امام مجتبی(ع) هر روز بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب در محراب عبادت می‌نشست و از طلوع آفتاب تا ظهر جواب گوی گرفتاری‌های مردم بود.<ref>کتاب جمل من انساب الاشراف، همان، ج۳، ص۲۷۴.</ref> هر سال پیاده به حج می‌رفت و وقت وضوء و نماز تنش می‌لرزید و می‌گریست.


آیا برای کسی که با خدای خود آن گونه ارتباط دارد و رسیدگی به امور مردمی را سرلوحهٔ اعمال خود قرار می‌دهد این نسبت‌های ناروا سازگار است؟ روشن است که این نسبت‌ها چیزی جز بهتان و کذب محض به ساحت مقدس آن حضرت نیست که در راستای تخریب شخصیت آن حضرت توسط امویان و عباسیان جعل شده است.
از منظر نظام تشریع، شیطان موجودی عاقل و مختار است و مانند انسان‌ها و دیگر جنیان، مکلف است اوامر و نواهی خداوند را اجرا کند و در صورت نافرمانی، معصیت‌کار و مستوجب کیفر است؛ بنابر این حدود تأثیر شیطان در زندگی بشر و زیانی که ممکن است به انسان‌ها برساند، از حد وسوسه و دعوت به گناه و بدی فراتر نمی‌رود؛ این گونه نیست که وسوسه‌های شیطان، انسان را مجبور و وادار به انجام کاری کند؛ بلکه در حد وسوسه و دعوت و آراستن در اوهام و تخیل انسان‌ها تأثیر می‌کند؛ آن هم نه در همهٔ انسان‌ها، بلکه انسان‌هایی که دعوت او را بپذیرند؛<ref>جوادی آملی، تفسیر اعراف، همان.</ref>نکتهٔ مهمی که باید به آن اشاره کنیم این است که هرچند شیطان نمی‌تواند به صورت مستقیم و با ارادهٔ بی‌واسطهٔ خود بر پدیده‌هایی مانند محیط زیست، تأثیر بگذارد و آن را تخریب کند اما می‌تواند با استفاده از خصلت‌هایی چون حرص، طمع، اسراف، تبذیر و دیگر خصلت‌های پست و حیوانی، انسان‌ها را به سمت تصرف نادرست و غیرعاقلانه در طبیعت، تحریک کرده و با تخریب اکوسیستم و مختصات اقلیمی، شرایط اقلیمی معمول در یک منطقه از جهان یا کل کره زمین را دگرگون کرده و به سمت نابودی بکشاند؛<ref>نساء/۱۱۹</ref> امروز شاهدیم که تخریب محیط زیست و تصرف‌های حریصانهٔ بشر در طبیعت، اکوسیستم جهان را به سمت نابودی سوق می‌دهد و شاید در آینده دور، زمین به حدی از تغییر سیستم طبیعی پیش برود که دیگر جای مناسبی برای زندگی جانداران نباشد؛ این گونه تصرف‌های غیرمستقیم و با واسطه شیطان، در طبیعت و تغییرات اقلیمی، قطعاً وجود دارد ولی از سنخ تصرفات غیرارادی و تکوینی است، که اذن آن را خداوند به شیطان داده است؛ شیطان با وسوسه آدمی به حرص‌ورزیدن و تخریب محیط زندگی خویش، موجب تغییر اقلیمی زندگی انسان می‌شود و انسان را برای نابودی هرچه بیش‌تر محیط زندگی خود تحریک می‌کند.


=== علل سیاسی ===
تفاوت اعتراض فرشتگان و اعتراض شیطان
بررسی‌های تاریخی نشان می‌دهد که این اتهام ناروا در آغاز خلافت بنی عباس نمودار شده است، منصور عباسی بعد از تکیه بر مسند خلافت سیاست‌های خصمانه را درباره اهل بیت(ع) در پیش گرفت، او برای مقابله و سرکوب قیام سادات حسنی که در جای جای جهان اسلام حکومت تازه تأسیس عباسیان را تهدید می‌کردند، به تخریب بنیان مشروعیت آنان پرداخت. پس از اوج‌گیری نهضت سادات حسنی به رهبری محمد بن عبدالله (نفس الزکیه) بن حسن بن حسن(ع) که تا مرز سرنگونی حکومت منصور پیش رفت، منصور دستور داد عبدالله پدر محمد و عده ای از همراهان او را زندانی کردند؛ سپس در «هاشمیه»<ref>شهری درعراق در نزدیکی انبار است. المنجد بخش اعلام، واژه هاشمیه.</ref> برای مردم خطبه ای ایراد کرد؛ در بخشی از آن خطبه گفت: شما از پیروان و یاوران ما هستید که دعوت ما را پذیرفتید، اگر با غیر ما بیعت می‌کردید (سادات حسنی) بهتر از ما نبودند، ما خلافت را برای فرزندان ابوطالب گذاشتیم و نسبت به خلافت آنان کمترین مخالفتی نکردیم؛ علی(ع) بر مسند خلافت نشست و چندان پیش نبرد و سرانجام به حکمیت تن داد که موجب اختلاف امت شد، سپس شیعیان و یاران و معتمدانش بر وی هجوم برده و او را کشتند، بعد از او حسن(ع) خلیفه شد ولی مرد این کار نبود؛ خلافت را در برابر اموال پیشنهادی رها کرد… و به زنان روی آورد. امروز با یکی ازدواج می‌کرد و فردا دیگری را طلاق می‌داد و همواره چنین بود تا از دنیا رفت.<ref>المسعودی، علی بن الحسین بن علی، مروج الذهب، بیروت، دار المعرفه، ج۳، ص۳۱۱.</ref>


روشن است که منصور عباسی این همه دشمنی و تخریب شخصیت را در راستای رسیدن به اهداف شوم و حفظ حکومت نوپای خود انجام داده است؛ علت آن تخریب جایگاه اهل بیت به ویژه سادات حسنی که پیوسته در قیام و رقیب شدید عباسیان بودند، در میان قشرها مختلف مردم بود، او برای غلبه بر شورش‌ها و در جهت استحکام ریشه‌های حکومت نوپای بنی عباس این اتهام را درباره سبط اکبر امام مجتبی(ع) رواج داد، در حالی که وی گفته حسن بعد از صلح اما برخی از روایات نوشته‌اند در زمان حیات پدرش زنان را طلاق می‌داد؛ و امیر مؤمنان دربازار فریاد می‌زد و… این رفتار نه تنها از شان یک انسان عادی دور است؛ از شان امیر مؤمنان بسیار بعید و کاملاً دروغ و روایتش مجعول و بی اساس و ساخته بنی عباس و دشمنان اهل بیت است.
در تبیین اینکه چرا خداوند، شیطان را در برابر سجده نکردن و اعتراض، از درگاهش می‌راند ولی فرشتگان که به اصل خلقت انسان اعتراض داشتند، رانده نمی‌شوند… به چند نکته باید توجه کرد:


دشمنان اهل بیت در تخریب شخصیت هر یک از ائمه، نسبت‌های ناروا درباره آنان گفته‌اند که مغایر شأن آن بزرگان دین است.
نکته اول: پرسش بر چند گونه است:


امام حسن(ع) واقعاً مظلوم است برخی از مردم درباره صلح آن حضرت که برای نجات شیعه و مصالح دیگر انجام گرفت، شایعاتی ساختند و برخی نیز کثیر الطلاق بودن را درباره وی در کتاب‌های خود نوشتند، و این انحرافات فکری و قلمی در آثار شیعه نیز رسوخ کرد، چنان‌که اسرائیلیات و نسبت‌های ناروا درباره انبیای الهی از تورات به منابع اسلامی راه یافت. تخریب شخصیت و جایگاه امامت نیز از سوی جریان مخالف، امویان و عباسیان درباره اهل بیت در آثار اهل سنت نوشته شد و از آثار آنان به آثار شیعه نفوذ کرد، از این رو درباره ائمه و مقام آنها باید با در نظر گرفتن، جوانب و جایگاه رفیع امامت سخن گفت.
۱- استفهامی؛ وقتی کسی از ماهیت یک موضوع یا علت رخ دادن آن می‌پرسد و هدفی جز فهمیدن ندارد، استفهام رخ داده است؛ استفهام یعنی در طلب فهم چیزی بودن! این گونه پرسش نه تنها نکوهیده نیست که از نگاه دین و عقل، بسیار ستوده و باارزش است؛ اساساً کلید آگاهی و تعالی علمی و عقلی انسان، همین گونه پرسش‌ها و کنجکاوی‌هاست؛ خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: "فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛<ref>نحل/۴۳</ref> پس بپرسید از اهل ذکر اگر نمی‌دانید!" پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من لم یصبر علی ذل التعلم ساعه بقی فی ذل الجهل ابداً؛ هر کس ساعتی ذلت پرسیدن و آموختن را تاب نیاورد، تا ابد در ذلت نادانی خواهد ماند!<ref>بحارالانوار، ج۱، ص۷۱.</ref>امام صادق(ع) فرمود: من رق وجهه رق علمه؛ هر کس از پرسیدن حیا کند، علمش نازک و نحیف خواهد بود!<ref>همان، ج۶۸، ص۳۳۱.</ref>


خاورشناسان و معاندین دین درباره همسران پیامبر و ائمه از آثار اهل سنت بر اساس روایات ضعیف، نوشته‌های نادرستی منتشر کرده‌اند که نیاز به پاکسازی دارد. به هر روی این نسبت درباره امام حسن(ع) غیر صحیح است.
۲- استنکاری و استکباری؛ گاهی پرسش با انگیزه‌هایی غیر از آموختن و فهمیدن صورت می‌گیرد؛ پرسش‌گر می‌داند ولی در صدد انکار و بی‌اعتبار کردن یک گزاره است؛ سؤال می‌کند تا طرف مقابل یا گزارهٔ موردنظر را زیر سؤال ببرد!
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}


== مطالعه بیشتر ==
نکته دوم: علت تکریم فرشتگان، و مقام انسان کامل
* حقایق پنهان (پژوهشی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی(ع))، احمد زمانی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
* از گوشه و کنار تاریخ، سید علی شفیعی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ این کتاب به موضوع مورد سؤال اختصاص دارد.
{{پایان مطالعه بیشتر}}


با توجه به تفاوت دو نوع پرسش، روشن است که اعتراض و سؤال فرشتگان از قسم اول بود؛ یعنی مطلبی را نمی‌دانستند و برای آن‌ها روشن نبود؛ پرسیدند تا چیزی یاد بگیرند و پس از فهمیدن، تسلیم شدند! این سؤال نه تنها استکباری نبود که مؤدبانه هم بود؛ هم در اول و هم در آخر سؤال، «تسبیح» مطرح است و به نزاهت و پیراسته‌بودن خداوند از کارهای غیرحکیمانه اعتراف دارند؛<ref>جوادی آملی، تفسیر اعراف، همان، جلسه ۳۰.</ref>فرشتگان بعد از فهم اینکه سجده (تواضع) در برابر انسان، سجده بر جسم او نیست، که از خاک آفریده شده، بلکه تواضع در برابر مقام انسانیت و خلیفه‌اللهی اوست، در برابر آدم سجده کردند و خاضعانه به فرمان الاهی گردن نهادند! بنابراین، سؤال فرشتگان نه تنها زشت نبود، بلکه ممدوح نیز بود و به همین سبب، پس از بر طرف‌شدن «شبهه» همهٔ آن‌ها در برابر عظمت انسان سر تعظیم فرود آورند؛ اما پرسش شیطان، پرسشی انکاری و از سر استکبار در برابر امر خدا بود؛ شیطان صریحاً گفت که من از آدم برترم و بر او سجده نمی‌کنم و هنگامی که خداوند به او اعتراض کرد که چرا فرمان مرا اطاعت نکردی، به جای عذرخواهی و طلب بخشش، خداوند را موجب گمراهی خود معرفی کرد و آشکارا او را تهدید کرد که بندگانت را گمراه خواهم کرد! شیطان نگفت: من نمی‌دانم! بلکه گفت: می‌دانم ولی سجده نمی‌کنم! یعنی ربوبیت تو را قبول ندارم!
وقتی خداوند به او فرمود: "ما منعک الاّ تسجد …؟<ref>اعراف/۱۲</ref> چه چیز مانع سجده تو بود؟ با غرور و نخوت به مقایسهٔ نادرستی دست زد و گفت: «... قال انا خیرٌ منه خَلقتَنی من نار و خلقته من طین»<ref>اعراف/۱۲</ref> گفت من از آدم بهترم! من از آتش خلق شده‌ام و او از خاک!" در اعتراض شیطان دو چیز نهفته است: یکی این که من بهترم و تو پست‌تر از من را بر من ترجیح دادی! دوم این که من فرمان تو را برنمی‌دارم و سجده نمی‌کنم! یعنی هم عدالت و حکمت خداوند را زیر سؤال برد و هم در برابر فرمان او گردن فرازی و عصیان‌گری کرد!
خداوند قیاس او را ابطال کرد و فرمود: اعتراض تو از روی تکبر است؛ تو عالی و مهتر نیستی و انسان هم دانی و کهتر نیست؛ آتش هیچ گونه مزیت و ارزشی بر خاک ندارد؛ تو فقط یک بعد وجود او را دیدی و سجده را بر بدن خاکی او پنداشتی! ولی بعد دیگر او، که «نفحت فیه من روحی» است را ندیدی! حقیقت انسان، روح اوست، نه بدن خاکی او!
جهالت و تکبر و مهم‌تر از همه کفر شیطان، موجب شد از درگاه خداوند رانده شود و گرنه هیچ‌کس به سبب ترک یک سجده، مستحق جهنم نمی‌شود؛ او خود را در برابر خداوند، صاحب‌نظر و مسقل پنداشت! در حالی که حق آن را نداشت که فرمان خداوند را زیر پا نهد: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»<ref>انبیاء/۲۳</ref> هیچ‌کس نمی‌تواند او را مؤاخذه و از افعالش پرس‌وجو کند ولی سائر موجودات مختار باید در برابر کرده‌های خود پاسخ‌گو باشند! ملائکه در امتحان الهی سرفرازانه قبول و به کرامت الهی دست یافتند، ولی شیطان در امتحان، ذلیلانه مردود و از درگاه الهی رانده شد!
برای مطالعه بیش‌تر:
۱. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، علامه محمد تقی جعفری، ج۲، ص۱۶۶؛
#
#  المیزان، محمد حسین طباطبایی، تفسیر سوره‌های بقره و اعراف، آیات مربوط به آدم و شیطان.
#
== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
۷٬۲۳۰

ویرایش