ثابتبودن مفاهیم اخلاقی
مفاهیم اخلاقی نسبی هستند یا مطلق و چه استدلالی بر آن وجود دارد؟
ثابتبودن یا اطلاق مفاهیم اخلاقی به این معنا است که برخی اصولِ ثابتِ اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزشگذاریهای ثابت و عام در افعال انسانها هستند و این اصول، به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی وابسته نیستند.[۱] در مقابل این نظریه، نسبیبودن مفاهیم اخلاقی وجود دارد و به این معنا است که هیچیک از ارزشها و اصول اخلاقی ثابت نیستند. همه گزارههای اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییر هستند.
برخی افراد به اطلاق و ثابتبودن اخلاق تصریح کردهاند. عالمان اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون از جمله این افراد هستند. البته برخی افراد با اینکه تصریح به این مطلب نکردهاند اما مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است و از جمله آنها میتوان از سقراط و ارسطو یاد کرد. در مقابل گروهی تصریح به نسبیت اخلاق داشتهاند. مارکس، انگلس، هیوم و ادوارد موری، از این افراد هستند.[۲]
عالمان اخلاق اسلامی، قائل به اطلاق و ثابتبودن مفاهیم اخلاقی هستند. مبنای نظریه آنها تئوری حُسن و قُبح عقلی است. نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، از حسن و قبح افعال اطلاع مییابد و اینها همان بدیهیات عقل عملی هستند. حکم مواردی مانند عدل و احسان، ظلم، راستگوئی و امانتداری، دروغگویی و خیانت و نظایر آنها توسط عقل ثابت بوده و تغییر نمییابد. انسان قرن بیستم از نظر فطرت، غریزه و تمایلات همانند انسان قرن دهم است. دروغ، خیانت، هرزگی پیوسته زشت و تباه کننده اجتماع بوده و هست. از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها دائمی باشد. همچنین است قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.[۳]
درباره ملاک احکام عقلی نظریات گوناگونی مطرح شده است. بعضی آن را رعایت اهداف و مصالح میدانند. عدهای کمال و نقص نفسانی را ملاک حکم عقل به حُسن و قبح افعال دانستهاند. برخی نیز معتقدند این مفاهیم کلی با فطرت و سرشت پاک و طبیعت معنوی و ملکوتی انسان هماهنگ است.
البته براساس مبنای ثابتبودن اصول اخلاقی، برخی از آنچه به عنوان اخلاق شناخته میشود، دستخوش تغییر و دگرگونی قرار میگیرد. البته اینها در حقیقت یک رشته آداب و رسوم عادی و تقلیدها و سلیقههای فردی یا قومی هستند و اینها را نباید به عنوان ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی نام نهاد.[۴]
معتقدان به ثابتبودن اخلاق اسلامی، نقدهایی بر نظریه نسبیدانستن مفاهیم اخلاقی مطرح کردهاند:
- قائلان به نسبیت در اخلاق، با پررنگکردن اختلافات و تفاوتهای جزئی و محدود در میان جوامع و افراد مختلف، ادعا میکنند اصول ارزشی و اخلاقی ثابتی وجود ندارد و لذا اخلاق نسبی است. در پاسخ این افراد گفته شده اختلاف در احکام اخلاقی که در بین جوامع و افراد مختلف مشاهده میشود، در واقع از نوع اختلاف در مصادیق و شیوه بکار بستن اصول و قواعد اخلاقی میباشد، نه اختلاف در اساس و زیر بنای مسائل اخلاقی. بر پایه همین اصول و ضوابط مشترک اخلاقی و اجتماعی، جوامع بشری علیرغم تفاوت در فرهنگها و نژادهای خود، معاهدات و مرامنامههای مشترکی را تنظیم میکنند.این مسئله خود شاهدی بر ثابت و مطلق بودن قواعد کلی مفاهیم اخلاقی است.
- نسبیگرایان اخلاق، برای اثبات مدعای خود از همان چیزی استفاده میکنند که خودشان آنرا رد میکنند. به عبارتی روشنتر آنها حکم به نسبی بودن اخلاق میدهند و مطلق بودن مفاهیم اخلاقی را رد میکنند، در حالیکه خود این حکم آنها مطلق است.[۵]
- علاوه بر اشکالات نظری، نسبیت اخلاق در عمل نیز پیآمدهای شومی برای جامعه انسانی به ارمغان میآورد. یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل میباشد. براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچکس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هرگونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتبع نابود ساختن افراد و جوامع مجاز میشود. قرآن نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر کرده است: ﴿«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ؛ و اگر خدا برخی مردم را در مقابل بعضی دیگر بر نمیانگیخت فساد روی زمین را فرا میگرفت»﴾(بقره:۲۵۱)
منابع
- ↑ فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشههای بنیادین اسلامی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸ش، ص۱۷۱.
- ↑ غرویان، محسن، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، انتشارات یمین، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.
- ↑ سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، ص۱۳۸.
- ↑ سبحانی، حُسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، ص۱۲۲.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۷۷.