تفاوت تغافل با تساهل و تسامح
فرق كلمه «تغافل» و «تساهل و تسامح» را از لحاظ معنايي و كاربردي توضيح دهيد؟
تغافل به معنای نادیده انگاشتن، چشمپوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است. در تغافل، انسان چیزی را میببیند و از آن غافل نیست و توجه دارد، اما به روی خود نمیآورد؛ گویی از آن غفلت دارد و متوجه اش نیست.
تساهل و تسامح به معنای آسانگیری، ارفاق، گذشت، ملایمت و چشم پوشی آمده است. تساهل و تسامح، آسان گرفتن با یکدیگر با مصالحه و سازشگری است و هر دو طرف در عین توجه، با هم سازش میکنند.
ضرورت رفق و مدارا با دیگر ادیان، عدم خشونت و اجبار در قلمرو اندیشه و باور، واقعنگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام دینی، تبلیغ دین درحد یادآوری و پند دهی ونه تحکم و اجبار و... از کاربردهای تساهل و تسامح در دین میباشد.
آرامش شخصی و دوری از مشکلات زندگی، خردورزی، سلامت اجتماعی از جمله کاربردهای تغافل میباشد.
تغافل با تساهل و تسامح تفاوت چندانی ندارند؛ هر چند میتوان گفت که تغافل در برخورد با دیگران است و تساهل و تسامح علاوه بر برخورد با دیگران در تشریع آموزههای دینی هم کاربرد دارد که خدا با مومنان سختگیری نکرده است. کسی مجبور به پذیرش دین نمیشود.
مفهومشناسی
- تساهل واژهای عربی از ریشه سهل به معنای آسانگیری و عملی است که در آن شدت و تنگی نیست.[۱] به معنای ارفاق، گذشت، ملایمت و چشم پوشی آمده است. برخی از اهل لغت تساهل و تسامح را مترادف دانستهاند.[۲]
- تغافل به معنای نادیده انگاشتن، چشمپوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است.[۳] در تغافل، انسان چیزی را میببیند و از آن غافل نیست و توجه دارد، اما به روی خود نمیآورد؛ گویی از آن غفلت دارد و متوجهاش نیست.
کاربردهای تسامح و تساهل
طرفداران تسامح و تساهل با استناد به آیات قرآنی دربردارنده مسائلی همچون ضرورت رفق و مدارا با دیگر ادیان، عدم خشونت و اجبار در قلمرو اندیشه و باور، واقع نگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام دینی، تبلیغ دین درحد یادآوری و پند دهی و نه تحکم و اجبار و…، به اثبات دیدگاه خویش پرداختهاند.
تسامح و تساهل، دارای مفهومی عام است؛ اسلام در مواردى خاص، آن را جایز دانسته و در موارد ديگر، مسلمانان را به قاطعيّت و دورى از سهلانگارى مکلّف مىسازد: ﴿الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ؛ ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! و تمام حرامها، (قابلِ) قصاص است. و هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.﴾(بقره:۱۹۴)
اصل تسامح در اسلام پذیرفته شده و کاربرد آن در دین و ضرورت رفق و مدارا با دیگر ادیان، عدم خشونت و اجبار در قلمرو اندیشه و باور، واقعنگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام دینی، تبلیغ دین درحد یادآوری و پند دهی ونه تحکم و اجبار و.. می باشد؛ اما نسبت به دشمن، اصل عدم تسامح است و راه کار قرآنی برای دشمنان عنادورز، تسامح نیست: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ؛ اى پيامبر! با كفّار و منافقين پيكار كن و بر آنان سخت بگير! جايگاهشان جهنم است، و بد فرجامى است.﴾(توبه:۷۳) این آیه در سوره تحریم آیه ۹ نیز تکرار شده است.
کاربردهای تغافل
- آرامش شخصی: تغافل موجب آرامش شخصی است و انسان برای آن که در زندگی کمتر با مشکل مواجه شود، میبایست تغافل ورزد. امیر مومنان علی(ع) فرمود: «مَنْ لَمْ يَتَغَافَلْ وَ لَا يَغُضَّ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ الْأُمُورِ تَنَغَّصَتْ عِيشَتُه[۴]؛ کسی که در بسیاری از کارها تغافل نکند، زندگی بر او ناگوار میگردد.»
- مصادیق خردورزی: امیر مومنان علی(ع) فرمود: «إِنَ الْعَاقِلَ نِصْفُهُ احْتِمَالٌ وَ نِصْفُهُ تَغَافُلٌ[۵]؛ شخص عاقل نیمی از او صبر و تحمل و نیم دیگر او تغافل است.»
- مایه سلامت اجتماعی: امام صادق(ع) فرمود: {{متن عربی|صَلَاحُ حَالِ التَّعَايُشِ وَ التَّعَاشُرِ مِلْءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَه وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ[۶] |ترجمه=فضای معیشت ومعاشرت در صورتی سالم و صالح میشود که مانند پیمانهای با دو سوم زیرکی و یک سوم تغافل پر گردد».
تغافل در بین خانواده و مومنین کاربرد دارد؛ اما تغافل از دشمن عنادورز در فرهنگ اسلام ناپسند است. یکی از سیاستهای تقابلی قرآن در برابر دشمنان عنادورز، سیاست ممنوعیت ارتباط جامعه اسلامی با دشمنان و همچنین چشم پوشی از تحرک آنهاست. قرآن ممنوعیت دوستی اهل ایمان با دشمنان را صادر کرده است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّه وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في سَبيلي وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّه وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مىكنيد، در حالى كه آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده كافر شدهاند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مىرانند؛ اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كردهايد؛(پيوند دوستى با آنان برقرار نسازيد!) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مىكنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مىسازيد از همه داناترم! و هر كس از شما چنين كارى كند، از راه راست گمراه شده است.﴾(ممتحنه:۱)
آنچه در اینگونه آیات نكوهش شده است، بدان معناست كه دوستي، سبب كشش روحي و بيارادگي و تاثير و تاثر اخلاقي و مقهور شدن و خودباختگي در برابر بيگانگان شود. اما ابراز دوستي در معاشرتها، با حفظ استقلال و شخصيت ديني، مانعي ندارد و مورد تشويق دين است:
- ﴿اميد است خداوند ميان شما و دشمنانان، دوستي برقرار كند. خداوند قادر بر هر كار و آمرزنده و مهربان است.﴾(ممتحنه:۷)
- ﴿خداوند درباره كساني كه با شما قصد جنگ در اين نداشتند و شما را از خانمان و ديارتان اخراج نكردند، از احسان به آنان و عدالت پيشگي نسبت به آنان، باز نميدارد.﴾(ممتحنه:۸)
تفاوت تغافل با تساهل و تسامح
تغافل در مدارا کردن با مردم و چشمپوشی از خطاهای آنهاست.[۷] در تساهل و تسامح علاوه بر این معنا، تسامح در اصل قانونگذاری و تشریع آموزههای دینی نیز هست که خدا با مردم سخت نگرفته است؛ با دشمنان نیز بایستی برخوردی آسان و همراه با مدارا داشت که ممکن است خطایی هم مرتکب نشده باشند و برای اولین بار برای شنیدن دلایل حقانیت دینی آمده باشند که نباید مجبور به پذیرش دین شوند.[۸]
منابع
- ↑ قرشى بنابى، علىاكبر، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۳۴۵.
- ↑ ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۹۹. ابن اثير جزري، مبارك بن محمد، النهايه في غريب الحديث و الأثر، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۸.
- ↑ حسيني زبيدي، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ج۱۵، ص۵۴۷
- ↑ تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبلیغات، چاپ اول، ۱۳۶۶ش، ص۴۵۱.
- ↑ ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش، ص۸۴.
- ↑ ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق، ص۳۵۹.
- ↑ مکارم شیرازی، ناصر، الاخلاق فی القرآن، قم، مدرسة الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ سوم، ج ۲، ص ۳۳۲. انصاریان، حسین، الاسرة و نظامها فی الاسلام، انتشارات انصاریان، قم، چاپ اول، ۱۳۸۳ش، ص ۲۰۰.
- ↑ سوره انعام، آیه ۳۵. سوره یونس، آیه۹۹و ۱۰۸. سوره شعرا، آیه ۳. سوره کافرون، آیه ۶.