چرایی اصول دین بودن عدل: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
(ابرابزار)
خط ۲: خط ۲:
{{ویرایش}}
{{ویرایش}}
{{سوال}}
{{سوال}}
مگر عدل جزئی از توحید نیست؟ پس چرا به عنوان اصل مستقل در اصول دین مطرح می شود؟
مگر عدل جزئی از توحید نیست؟ پس چرا به عنوان اصل مستقل در اصول دین مطرح می‌شود؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
اصول دين، همان گونه که از اسمش پيداست، پايه و اساس دين را تشکيل مي دهد و به حکم عقل و شرع و به اتفاق تمام علماي شيعه، انسان بايد در اصول دين به يقين برسد و شک و ترديدي در اين امور در خود به جا نگذارد.
اصول دین، همان گونه که از اسمش پیداست، پایه و اساس دین را تشکیل می‌دهد و به حکم عقل و شرع و به اتفاق تمام علمای شیعه، انسان باید در اصول دین به یقین برسد و شک و تردیدی در این امور در خود به جا نگذارد.


عدل از زير شاخه ها و زير مجموعه هاي توحيد است و از اوصاف خداوند بشمار مي آيد و البته اساساً اصول ديگر دين هم، بازگشتشان به اصل توحيد است منتهي هر اصلي بيانگر بار معنايي خاص و ويژه اي است که در اين رابطه بايد به کتاب هاي معتبر کلامي رجوع شود.
عدل از زیر شاخه‌ها و زیر مجموعه‌های توحید است و از اوصاف خداوند بشمار می‌آید و البته اساساً اصول دیگر دین هم، بازگشتشان به اصل توحید است منتهی هر اصلی بیانگر بار معنایی خاص و ویژه ای است که در این رابطه باید به کتاب‌های معتبر کلامی رجوع شود.


و امّا اينکه عدل به عنوان اصلي از اصول دين در کنار توحيد مطرح شد، ريشه تاريخي در علم کلام دارد.
و امّا اینکه عدل به عنوان اصلی از اصول دین در کنار توحید مطرح شد، ریشه تاریخی در علم کلام دارد.


بحث هاي کلامي آنچنان که از تواريخ استفاده مي شود، از نيمه قرن اول هجري آغاز شد. در ميان بحث هاي کلامي ظاهرا از همه قديمي تر، بحث جبر و تفويض و اختيار است .ين بحث ها هر کدام معناي خاصي را به همراه خود دارد که رابطه مستقيمي با مسئله توحيد دارد. اهل سنت به دو شاخه کلامي تقسيم شدند ۱. اشاعره يا همان جبريه ۲. معتزله يا همان مفوضه.<ref>عدل الهي، مرتضي مطهري، ص۱۷ـ۱۸، انتشارات صدرا؛ آموزش عقايد، محمد تقي مصباح، درس ۲۰، ص۱۹۰ و ۱۹۱.</ref>
بحث‌های کلامی آنچنان که از تواریخ استفاده می‌شود، از نیمه قرن اول هجری آغاز شد. در میان بحث‌های کلامی ظاهراً از همه قدیمی تر، بحث جبر و تفویض و اختیار است. ین بحث‌ها هر کدام معنای خاصی را به همراه خود دارد که رابطه مستقیمی با مسئله توحید دارد. اهل سنت به دو شاخه کلامی تقسیم شدند ۱. اشاعره یا همان جبریه ۲. معتزله یا همان مفوضه.<ref>عدل الهی، مرتضی مطهری، ص۱۷–۱۸، انتشارات صدرا؛ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، درس ۲۰، ص۱۹۰ و ۱۹۱.</ref>


البته لازم است قبل از پاسخ نکته اي را متذکر گرديم: گاه توحيد در معنايي عام بکار مي رود و گاهي در معنايي خاص. در معناي عام آن، توحيد شامل همه مباحث مربوط به خدا شناسي، از جمله دلايل و براهين اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهي مي گردد که روشن است در اين معني، مقصود از توحيد يکي از اصول پنج گانه اعتقادي در کنار نبوت، معاد،عدل و امامت است. و امّا در معناي خاص آن توحيد فقط به معناي يگانگي خداوند است و چون اعتقاد به يگانگي خداوند، اساسي ترين و والاترين رکن خدا شناسي اسلامي است اين نام بر کل مباحث مربوط به شناخت خداوند نيز اطلاق مي گردد.<ref>سعيدي مهر، محمد، آموزش کلام اسلامي، چاپ سپهر.</ref>
البته لازم است قبل از پاسخ نکته ای را متذکر گردیم: گاه توحید در معنایی عام بکار می‌رود و گاهی در معنایی خاص. در معنای عام آن، توحید شامل همه مباحث مربوط به خداشناسی، از جمله دلایل و براهین اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهی می‌گردد که روشن است در این معنی، مقصود از توحید یکی از اصول پنج‌گانه اعتقادی در کنار نبوت، معاد، عدل و امامت است؛ و امّا در معنای خاص آن توحید فقط به معنای یگانگی خداوند است و چون اعتقاد به یگانگی خداوند، اساسی‌ترین و والاترین رکن خداشناسی اسلامی است این نام بر کل مباحث مربوط به شناخت خداوند نیز اطلاق می‌گردد.<ref>سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، چاپ سپهر.</ref>


با توجه به آنچه که در معناي توحيد توضيح داديم معلوم مي شود ما دراين نوشته رابطه عدل با معناي عام توحيد که يکي از اصول پنج گانه اعتقادي است را بيان کرديم و گفتيم در واقع جزئي از توحيد است، ولي اگر معناي خاص توحيد که همان يگانگي خداوند است را در نظر بگيريم، توحيد يکي از اوصاف خداوند است و عدل يکي ديگر از اوصاف خداوند، و از لحاظ مفهومي اين دو با هم فرق خواهند داشت و هيچ کدام جزء ديگري نخواهد بود. هر چند که از لحاظ مصداقي هر دو در يک مصداق جمع مي شوند و آنهم ذات اقدس الهي است. البته با توجه به محتواي سئوال شما، توحيد به معناي عام که يکي از اصول ۵ گانه است، مدّ نظر مي باشد. طبق اين بيان اشاعره به خيال خود خواستند با طرح مسئله جبر، توحيد افعالي خداوند را حاکم کنند و براي اينکه بتوانند تمام افعال را به مقتضاي توحيد افعالي به خداوند منتسب کنند قائل به جبر شدند و براي انسان در افعالش هيچ نقشي قائل نشدند.
با توجه به آنچه که در معنای توحید توضیح دادیم معلوم می‌شود ما دراین نوشته رابطه عدل با معنای عام توحید که یکی از اصول پنج‌گانه اعتقادی است را بیان کردیم و گفتیم در واقع جزئی از توحید است، ولی اگر معنای خاص توحید که همان یگانگی خداوند است را در نظر بگیریم، توحید یکی از اوصاف خداوند است و عدل یکی دیگر از اوصاف خداوند، و از لحاظ مفهومی این دو با هم فرق خواهند داشت و هیچ‌کدام جزء دیگری نخواهد بود. هر چند که از لحاظ مصداقی هر دو در یک مصداق جمع می‌شوند و آنهم ذات اقدس الهی است. البته با توجه به محتوای سئوال شما، توحید به معنای عام که یکی از اصول ۵ گانه است، مدّ نظر می‌باشد. طبق این بیان اشاعره به خیال خود خواستند با طرح مسئله جبر، توحید افعالی خداوند را حاکم کنند و برای اینکه بتوانند تمام افعال را به مقتضای توحید افعالی به خداوند منتسب کنند قائل به جبر شدند و برای انسان در افعالش هیچ نقشی قائل نشدند.


در مقابل اينان گروهي به نام معتزله بودند که مي گفتند افعال انسان هيچ ربطي به خداوند ندارد و انسان در افعال خير يا شر خود مستقل از خداوند است زيرا اگر چنين نباشد، عدالت معنايي نخواهد داشت که ايشان را اصطلاحا عدليه هم مي ناميدند.<ref>همان.</ref>
در مقابل اینان گروهی به نام معتزله بودند که می‌گفتند افعال انسان هیچ ربطی به خداوند ندارد و انسان در افعال خیر یا شر خود مستقل از خداوند است زیرا اگر چنین نباشد، عدالت معنایی نخواهد داشت که ایشان را اصطلاحاً عدلیه هم می‌نامیدند.<ref>همان.</ref>


به عبارت روشن تر اشاعره مي گويند: لزومي ندارد خداوند عدالت بخرج دهد و به تعبير عاميانه آن: «خداست هرکاري دلش بخواهد انجام مي دهد» حتي اگر بخواهد هيچ اشکالي ندارد که يک انسان پرهيزکار را به جهنم برد و يک فاسق ظالم را به بهشت!!! و معتزله مي گويند: خداوند ما را در اعمالمان آزاد گذاشته و خودش در افعال ما هيچ نقشي ندارد! و ثواب و عقاب ما بر اساس اعمال و رفتار ماست.
به عبارت روشن‌تر اشاعره می‌گویند: لزومی ندارد خداوند عدالت بخرج دهد و به تعبیر عامیانه آن: «خداست هرکاری دلش بخواهد انجام می‌دهد» حتی اگر بخواهد هیچ اشکالی ندارد که یک انسان پرهیزکار را به جهنم برد و یک فاسق ظالم را به بهشت!!! و معتزله می‌گویند: خداوند ما را در اعمالمان آزاد گذاشته و خودش در افعال ما هیچ نقشی ندارد! و ثواب و عقاب ما بر اساس اعمال و رفتار ماست.


هر چند که معتزله در آنچه مي گويند به شيعيان نزديکند امّا ما نگرش هر دو دسته را باطل مي دانيم و قائل به اختيار هستيم و در اين زمينه امام ششم فرمودند: «لا جبر و لا تفويض بل امر بين الامرين» يعني نه جبر است و نه تفويض بلکه امري ميان دو امر. که توضيح اين مباحث، مجال ديگري مي طلبد و پرداختن به آن، بحث را طولاني و از حوصله سئوال خارج مي شود. پر واضح است که با پذيرش نظر اشاعره عدل خداوند زير سئوال مي رود و با پذيرش نظر معتزله توحيد خدشه دار مي گردد و هر دوي اينها از نظر عقل و شرع مردودند.
هر چند که معتزله در آنچه می‌گویند به شیعیان نزدیکند امّا ما نگرش هر دو دسته را باطل می‌دانیم و قائل به اختیار هستیم و در این زمینه امام ششم فرمودند: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» یعنی نه جبر است و نه تفویض بلکه امری میان دو امر؛ که توضیح این مباحث، مجال دیگری می‌طلبد و پرداختن به آن، بحث را طولانی و از حوصله سئوال خارج می‌شود. پر واضح است که با پذیرش نظر اشاعره عدل خداوند زیر سئوال می‌رود و با پذیرش نظر معتزله توحید خدشه دار می‌گردد و هر دوی اینها از نظر عقل و شرع مردودند.


بنابراين، طبق آنچه که گفته شد مبحث جبر و تفويض و اختيار که اولين و اساسي ترين مسئله کلامي در اسلام بوده است، رابطه مستقيمي با مسئله عدل خداوند و در نتيجه توحيد دارد و اين مسئله عدل است که پذيرش يا عدم پذيرش آن مکتب کلامي خاص را به دنبال خواهد داشت و از طرفي عدل تشيع با عدل معتزله تفاوت ريشه اي داشت، لذا مسئله عدل بعنوان اصلي از اصول دين مطرح شد و هيچ مسئله توحيدي ديگري با اين وسعت وحساسيت مطرح نشد تا در نتيجه آن مکتب کلامي ديگري به وجود آيد تا آن هم به عنوان يک اصل مطرح شود.
بنابراین، طبق آنچه که گفته شد مبحث جبر و تفویض و اختیار که اولین و اساسی‌ترین مسئله کلامی در اسلام بوده است، رابطه مستقیمی با مسئله عدل خداوند و در نتیجه توحید دارد و این مسئله عدل است که پذیرش یا عدم پذیرش آن مکتب کلامی خاص را به دنبال خواهد داشت و از طرفی عدل تشیع با عدل معتزله تفاوت ریشه ای داشت، لذا مسئله عدل بعنوان اصلی از اصول دین مطرح شد و هیچ مسئله توحیدی دیگری با این وسعت وحساسیت مطرح نشد تا در نتیجه آن مکتب کلامی دیگری به وجود آید تا آن هم به عنوان یک اصل مطرح شود.


در نتيجه اگر تمام مسلمانان صفت عدل خداوند را همان گونه که ما شيعيان قبول داريم ( که مستند به عقل و نقل است) قبول داشته هرگز عدل را جداي از توحيد به عنوان اصلي از اصول دين مطرح نمي کردند. کما اينکه بسياري از بزرگان که<ref>انوار الحکمه، فيض کاشاني، محمد محسن، ص۱۰، انتشارات بيدار؛ آموزش عقايد، محمد تقي مصباح، ص۳۲، چاپ سازمان تبليغات؛ محمد رضا مظفر، ص۳؛ چهل حديث، امام خميني (ره)، ح۲۴، ص۳۸۹، تنظيم و نشر، (آثار امام خميني (ره)).</ref> هدف اصلي آنان فقط شناساندن اصول مذهب شيعه بدون در نظر گرفتن مخالفان بوده است، عدل را به عنوان اصلي جداي از توحيد نام نبرده اند.
در نتیجه اگر تمام مسلمانان صفت عدل خداوند را همان گونه که ما شیعیان قبول داریم (که مستند به عقل و نقل است) قبول داشته هرگز عدل را جدای از توحید به عنوان اصلی از اصول دین مطرح نمی‌کردند. کما اینکه بسیاری از بزرگان که<ref>انوار الحکمه، فیض کاشانی، محمد محسن، ص۱۰، انتشارات بیدار؛ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، ص۳۲، چاپ سازمان تبلیغات؛ محمد رضا مظفر، ص۳؛ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح۲۴، ص۳۸۹، تنظیم و نشر، (آثار امام خمینی (ره)).</ref> هدف اصلی آنان فقط شناساندن اصول مذهب شیعه بدون در نظر گرفتن مخالفان بوده است، عدل را به عنوان اصلی جدای از توحید نام نبرده‌اند.


==نتيجه گيري و جمع بندي==
== نتیجه‌گیری و جمع‌بندی ==
# مسئله عدل از توحید جدا نیست و اینکه ما اصل عدل را به عنوان اصلی در کنار توحید نام می‌بریم برای این است که موضع خود را در مسئله جبر و تفویض و اختیار با دیگر مکاتب کلامی اسلامی روشن کنیم.
# اساساً بسیاری از بزرگان شیعه اصل عدل را در کتاب‌های خویش به عنوان اصلی جدای از اصل توحید ذکر نکرده‌اند و در واقع آن را از اصول مذهب می‌دانند.
# امروزه اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت در کلام، تابع مکتب اشاعره یا همان جبریون هستند و مفوضه در میان آنان یا یافت نمی‌شود یا بسیار کمند، از این رو اسم عدلیه الان فقط در مورد شیعیان بکار می‌رود.
امام صادق(ع) می‌فرماید: خداوند با آفریدگان خود مهربان تر از آن است که آنان را به گناه مجبور کند و پس از آن عذاب نماید و خدا عزیزتر از آن است که امری را بخواهد و نشود.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، ج۳، ص۶.</ref> بحار الانوار، ج۳، ص۶.


۱. مسئله عدل از توحيد جدا نيست و اينکه ما اصل عدل را به عنوان اصلي در کنار توحيد نام مي بريم براي اين است که موضع خود را در مسئله جبر و تفويض و اختيار با ديگر مکاتب کلامي اسلامي روشن کنيم.
و در روایتی دیگر از حضرت نقل شده است: خدا کریم تر از آن است که مردم را به چیزی که قدرت ندارند تکلیف کند و عزیزتر از آن است که در ملک او امری به وجود آید که او نمی‌خواهد.<ref>همان، ج۳، ص۱۵.</ref> بحارالانوار، ج۳، ص۱۵.
 
۲. اساساً بسياري از بزرگان شيعه اصل عدل را در کتاب هاي خويش به عنوان اصلي جداي از اصل توحيد ذکر نکرده اند و در واقع آن را از اصول مذهب می دانند.
 
۳. امروزه اکثريت قريب به اتفاق اهل سنت در کلام، تابع مکتب اشاعره يا همان جبريون هستند و مفوضه در ميان آنان يا يافت نمي شود يا بسيار کمند، از این رو اسم عدليه الان فقط در مورد شيعيان بکار مي رود.
 
امام صادق(ع) می فرماید: خداوند با آفريدگان خود مهربان تر از آن است که آنان را به گناه مجبور کند و پس از آن عذاب نمايد و خدا عزيزتر از آن است که امري را بخواهد و نشود.<ref>مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، ج۳، ص۶.</ref> بحار الانوار، ج۳، ص۶.
 
و در روایتی دیگر از حضرت نقل شده است: خدا کریم تر از آن است که مردم را به چيزي که قدرت ندارند تکليف کند و عزيزتر از آن است که در ملک او امري به وجود آيد که او نمي خواهد.<ref>همان، ج۳، ص۱۵.</ref> بحارالانوار، ج۳، ص۱۵.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:==


۱ـ چهل حديث، امام خميني (ره)، احاديث ۳۵ و ۲۴.
== معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر ==
۱ـ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، احادیث ۳۵ و ۲۴.


۲ـ انوار الحکمه، ملا محسن فيض کاشاني (ره).
۲ـ انوار الحکمه، ملا محسن فیض کاشانی (ره).


۳ـ آموزش عقايد، محمد تقي مصباح يزدي (حفظه).
۳ـ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی (حفظه).


۴ـ عدل الهي، مرتضي مطهري (ره).
۴ـ عدل الهی، مرتضی مطهری (ره).


۵ـ ترجمه بدايه المعارف، سيد محسن خرازي.
۵ـ ترجمه بدایه المعارف، سید محسن خرازی.


۶ـ شيعه در اسلام، محمد حسين طباطبائي (ره).
۶ـ شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبائی (ره).


۷ـ آموزش فلسفه، الهيات بالمعني الاخص، محمد تقي مصباح يزدي (حفظه).
۷ـ آموزش فلسفه، الهیات بالمعنی الاخص، محمد تقی مصباح یزدی (حفظه).


۸ـ آموزش کلام اسلامي، محمد سعيدي مهر، چاپ سپهر.  
۸ـ آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، چاپ سپهر.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
|شاخه فرعی۱ = عدل الهی
|شاخه فرعی۲ = عدل
|شاخه فرعی۲ = عدل
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۰

سؤال

مگر عدل جزئی از توحید نیست؟ پس چرا به عنوان اصل مستقل در اصول دین مطرح می‌شود؟

اصول دین، همان گونه که از اسمش پیداست، پایه و اساس دین را تشکیل می‌دهد و به حکم عقل و شرع و به اتفاق تمام علمای شیعه، انسان باید در اصول دین به یقین برسد و شک و تردیدی در این امور در خود به جا نگذارد.

عدل از زیر شاخه‌ها و زیر مجموعه‌های توحید است و از اوصاف خداوند بشمار می‌آید و البته اساساً اصول دیگر دین هم، بازگشتشان به اصل توحید است منتهی هر اصلی بیانگر بار معنایی خاص و ویژه ای است که در این رابطه باید به کتاب‌های معتبر کلامی رجوع شود.

و امّا اینکه عدل به عنوان اصلی از اصول دین در کنار توحید مطرح شد، ریشه تاریخی در علم کلام دارد.

بحث‌های کلامی آنچنان که از تواریخ استفاده می‌شود، از نیمه قرن اول هجری آغاز شد. در میان بحث‌های کلامی ظاهراً از همه قدیمی تر، بحث جبر و تفویض و اختیار است. ین بحث‌ها هر کدام معنای خاصی را به همراه خود دارد که رابطه مستقیمی با مسئله توحید دارد. اهل سنت به دو شاخه کلامی تقسیم شدند ۱. اشاعره یا همان جبریه ۲. معتزله یا همان مفوضه.[۱]

البته لازم است قبل از پاسخ نکته ای را متذکر گردیم: گاه توحید در معنایی عام بکار می‌رود و گاهی در معنایی خاص. در معنای عام آن، توحید شامل همه مباحث مربوط به خداشناسی، از جمله دلایل و براهین اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهی می‌گردد که روشن است در این معنی، مقصود از توحید یکی از اصول پنج‌گانه اعتقادی در کنار نبوت، معاد، عدل و امامت است؛ و امّا در معنای خاص آن توحید فقط به معنای یگانگی خداوند است و چون اعتقاد به یگانگی خداوند، اساسی‌ترین و والاترین رکن خداشناسی اسلامی است این نام بر کل مباحث مربوط به شناخت خداوند نیز اطلاق می‌گردد.[۲]

با توجه به آنچه که در معنای توحید توضیح دادیم معلوم می‌شود ما دراین نوشته رابطه عدل با معنای عام توحید که یکی از اصول پنج‌گانه اعتقادی است را بیان کردیم و گفتیم در واقع جزئی از توحید است، ولی اگر معنای خاص توحید که همان یگانگی خداوند است را در نظر بگیریم، توحید یکی از اوصاف خداوند است و عدل یکی دیگر از اوصاف خداوند، و از لحاظ مفهومی این دو با هم فرق خواهند داشت و هیچ‌کدام جزء دیگری نخواهد بود. هر چند که از لحاظ مصداقی هر دو در یک مصداق جمع می‌شوند و آنهم ذات اقدس الهی است. البته با توجه به محتوای سئوال شما، توحید به معنای عام که یکی از اصول ۵ گانه است، مدّ نظر می‌باشد. طبق این بیان اشاعره به خیال خود خواستند با طرح مسئله جبر، توحید افعالی خداوند را حاکم کنند و برای اینکه بتوانند تمام افعال را به مقتضای توحید افعالی به خداوند منتسب کنند قائل به جبر شدند و برای انسان در افعالش هیچ نقشی قائل نشدند.

در مقابل اینان گروهی به نام معتزله بودند که می‌گفتند افعال انسان هیچ ربطی به خداوند ندارد و انسان در افعال خیر یا شر خود مستقل از خداوند است زیرا اگر چنین نباشد، عدالت معنایی نخواهد داشت که ایشان را اصطلاحاً عدلیه هم می‌نامیدند.[۳]

به عبارت روشن‌تر اشاعره می‌گویند: لزومی ندارد خداوند عدالت بخرج دهد و به تعبیر عامیانه آن: «خداست هرکاری دلش بخواهد انجام می‌دهد» حتی اگر بخواهد هیچ اشکالی ندارد که یک انسان پرهیزکار را به جهنم برد و یک فاسق ظالم را به بهشت!!! و معتزله می‌گویند: خداوند ما را در اعمالمان آزاد گذاشته و خودش در افعال ما هیچ نقشی ندارد! و ثواب و عقاب ما بر اساس اعمال و رفتار ماست.

هر چند که معتزله در آنچه می‌گویند به شیعیان نزدیکند امّا ما نگرش هر دو دسته را باطل می‌دانیم و قائل به اختیار هستیم و در این زمینه امام ششم فرمودند: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» یعنی نه جبر است و نه تفویض بلکه امری میان دو امر؛ که توضیح این مباحث، مجال دیگری می‌طلبد و پرداختن به آن، بحث را طولانی و از حوصله سئوال خارج می‌شود. پر واضح است که با پذیرش نظر اشاعره عدل خداوند زیر سئوال می‌رود و با پذیرش نظر معتزله توحید خدشه دار می‌گردد و هر دوی اینها از نظر عقل و شرع مردودند.

بنابراین، طبق آنچه که گفته شد مبحث جبر و تفویض و اختیار که اولین و اساسی‌ترین مسئله کلامی در اسلام بوده است، رابطه مستقیمی با مسئله عدل خداوند و در نتیجه توحید دارد و این مسئله عدل است که پذیرش یا عدم پذیرش آن مکتب کلامی خاص را به دنبال خواهد داشت و از طرفی عدل تشیع با عدل معتزله تفاوت ریشه ای داشت، لذا مسئله عدل بعنوان اصلی از اصول دین مطرح شد و هیچ مسئله توحیدی دیگری با این وسعت وحساسیت مطرح نشد تا در نتیجه آن مکتب کلامی دیگری به وجود آید تا آن هم به عنوان یک اصل مطرح شود.

در نتیجه اگر تمام مسلمانان صفت عدل خداوند را همان گونه که ما شیعیان قبول داریم (که مستند به عقل و نقل است) قبول داشته هرگز عدل را جدای از توحید به عنوان اصلی از اصول دین مطرح نمی‌کردند. کما اینکه بسیاری از بزرگان که[۴] هدف اصلی آنان فقط شناساندن اصول مذهب شیعه بدون در نظر گرفتن مخالفان بوده است، عدل را به عنوان اصلی جدای از توحید نام نبرده‌اند.

نتیجه‌گیری و جمع‌بندی

  1. مسئله عدل از توحید جدا نیست و اینکه ما اصل عدل را به عنوان اصلی در کنار توحید نام می‌بریم برای این است که موضع خود را در مسئله جبر و تفویض و اختیار با دیگر مکاتب کلامی اسلامی روشن کنیم.
  2. اساساً بسیاری از بزرگان شیعه اصل عدل را در کتاب‌های خویش به عنوان اصلی جدای از اصل توحید ذکر نکرده‌اند و در واقع آن را از اصول مذهب می‌دانند.
  3. امروزه اکثریت قریب به اتفاق اهل سنت در کلام، تابع مکتب اشاعره یا همان جبریون هستند و مفوضه در میان آنان یا یافت نمی‌شود یا بسیار کمند، از این رو اسم عدلیه الان فقط در مورد شیعیان بکار می‌رود.

امام صادق(ع) می‌فرماید: خداوند با آفریدگان خود مهربان تر از آن است که آنان را به گناه مجبور کند و پس از آن عذاب نماید و خدا عزیزتر از آن است که امری را بخواهد و نشود.[۵] بحار الانوار، ج۳، ص۶.

و در روایتی دیگر از حضرت نقل شده است: خدا کریم تر از آن است که مردم را به چیزی که قدرت ندارند تکلیف کند و عزیزتر از آن است که در ملک او امری به وجود آید که او نمی‌خواهد.[۶] بحارالانوار، ج۳، ص۱۵.


معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر

۱ـ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، احادیث ۳۵ و ۲۴.

۲ـ انوار الحکمه، ملا محسن فیض کاشانی (ره).

۳ـ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح یزدی (حفظه).

۴ـ عدل الهی، مرتضی مطهری (ره).

۵ـ ترجمه بدایه المعارف، سید محسن خرازی.

۶ـ شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبائی (ره).

۷ـ آموزش فلسفه، الهیات بالمعنی الاخص، محمد تقی مصباح یزدی (حفظه).

۸ـ آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی مهر، چاپ سپهر.


منابع

  1. عدل الهی، مرتضی مطهری، ص۱۷–۱۸، انتشارات صدرا؛ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، درس ۲۰، ص۱۹۰ و ۱۹۱.
  2. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، چاپ سپهر.
  3. همان.
  4. انوار الحکمه، فیض کاشانی، محمد محسن، ص۱۰، انتشارات بیدار؛ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، ص۳۲، چاپ سازمان تبلیغات؛ محمد رضا مظفر، ص۳؛ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح۲۴، ص۳۸۹، تنظیم و نشر، (آثار امام خمینی (ره)).
  5. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، ج۳، ص۶.
  6. همان، ج۳، ص۱۵.