معنای آخوند و روحانی

نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۲۷ توسط Golpoor (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «{{در دست ویرایش|کاربر=Golpoor }} {{شروع متن}} {{سوال}} واژه آخوند، طلبه و روحانی به چه معناست؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} مفاهیمی که روحانیت در جامعه به آن شهرت دارند و به آن نام گذاری شده اند عبارت است از آخوند، طلبه، روحانی، حوزوی و... اصطلاح آخوند آخوند وا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

واژه آخوند، طلبه و روحانی به چه معناست؟


مفاهیمی که روحانیت در جامعه به آن شهرت دارند و به آن نام گذاری شده اند عبارت است از آخوند، طلبه، روحانی، حوزوی و...

اصطلاح آخوند

آخوند واژه ای فارسی به معنای دانشمند، پیشوای دینی و معلم است. درباره اشتقاق این کلمه آرای مختلفی وجود دارد که هیچ یک خالی از اشکال تاریخی و زبان شناسی نیست. درباره اصل و ریشه این کلمه، توافق کلی حاصل نشده است. گفته شده که نخستین مورد کاربرد واژه آخوند به مثابه عنوانی احترام آمیز برای روحانیون دانشمند در ایران به دوره تیموریان بر می گردد. در دوره صفویه حرمت این کلمه حفظ شد و بر مردمان بسیار دانشمند اطلاق گردید. در عصر قاجار کاربرد این کلمه گسترش بیشتری یافت و مدرسان مکتب خانه ها را نیز در بر گرفت. البته این کلمه در میان دانشمندان آن روزگار جایگاهی والا داشت برای مثال به مشهورترین فقیه اواخر عصر قاجار یعنی محقق خراسانی (ره) « آخوند» گفته می شد. اکنون این کلمه به گونه عام به معنای پیشوای دینی به کار می رود.[۱]

اصطلاح طلبه

طلبه اصطلاح دیگری است که روحانیت با آن نامیده می شود که هر چند در معنای لغوی به معنای طالب است و معنای گسترده ای را در بر می گیرد که شامل طالبان علوم و غیر آن می گردد، اما در خصوص طلاب علوم دینی به کار برده می شود و به اصطلاح عَلَم برای آنان است و در بسیاری موارد نیز با پسوند و قید «علوم حوزوی» یا « علوم دینی» آورده می شود البته این اصطلاح بیشتر در مورد محصلین سطوح اولیه حوزه استفاده می شود.

طلبه به معنای خواهندگان، دانش پژوهان، طالبان علم در فارسی هریک از دانشجویان علوم دینی را طلبه می گویند. تا نیمه قرن چهاردهم هجری، طلبه وارد مکتب خانه ها می شد و پس از آشنایی با حروف الفبا به فرا گرفتن قرآن کریم می پرداخت و پس از آشنایی مختصری با مقدمات صرف و نحو و غیره به حوزه داخل می گردید. امروزه با گشایش مدارس جدید و انقراض مکتب خانه ها، دانش آموزان پس از تکمیل دوره راهنمایی یا متوسطه پس از امتحانات ورودی و گزینش و مصاحبه وارد حوزه می گردند.[۲]

اصطلاح روحانی

روحانی واژه دیگری است که به محصلین، مدرسین و محققین علوم دینی در حوزه های علمیه گفته می شود. روحانی در لغت به معنای « دانشمند دینی، پیشوای مذهبی»[۳] آمده است.

روحانیت نهادی است که طلاب آن در حوزه های علمیه به تحصیل، تدریس و تهذیب و پس از ملّبس شدن به کسوت روحانیت به تبلیغ و ارشاد مردم، جهت تحقق عینی دین می پردازند. البته هر مسلمانی، مسئولیت شناخت و تبلیغ اسلام و عمل به آن را دارد ولی نظریه پردازی تخصصی به ویژه در هنگام برخورد نصوص دینی با چالش های معاصر، بر عهده متخصصان و عالمان روحانی و دین شناس است.[۴]

در مجموع کلمه روحانی، امروزه نیاز به تعریف نداشته و معنا و مفهوم آن در نزد افراد مشخص است و به کسانی که به فراگیری و تدریس علوم دینی و پژوهش و تحقیق پیرامون آن اشتغال دارند و ملّبس به لباس مقدس آن هستند، گفته می شود.

امروز می گویند روحانیون، روحانیت، جامعه روحانیت... وقتی می گوییم روحانیت، یعنی علمای صاحب علم و تقوا که توانایی الگو بودن برای جامعه داشته باشند، الگو در اندیشه خالص اصیل اسلامی و الگو در عمل اسلامی.[۵]

از این رو بر خلاف کسانی که تلاش نموده اند تا منکر نهادی به نام روحانیت شوند[۶] یا هویت آنان را در برخی امور غیر اصیل معرفی نمایند. روحانیت، یک نهاد برآمده از دین بوده و هویت و ماهیت اصیل آن را شناخت، تبیین و ترویج معارف دین و حفظ و پاسداری از ارزش های دینی تشکیل می دهد.

منابع

  1. دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: نشر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۶۹، ج۱، ص۱۵۰
  2. دائره المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر، حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، تهران: نشر شهید سعید محبی، ۱۳۸۳، ج۱۰، ص۵۱۲-۵۱۳
  3. معین، محمد، فرهنگ فارسی معین، تهران: امیر کبیر، ۱۳۷۶، ج۲، ص۱۶۸۴
  4. خسرو پناه، عبد الحسین، جریان شناسی فکری ایران معاصر، قم: مؤسسه فرهنگی حکمت نوین اسلامی، ۱۳۸۸، ص۴
  5. حسینی بهشتی، محمد، ولایت، رهبری، روحانیت، تهران: بنیاد نشر آثارو اندیشه های شهید آیت الله دکتر بهشتی، ۱۳۸۳، ص۳۴۰
  6. ر.ک: عیسی نیا، رضا،در آمدی بر الزامات تحول در حوزه علمیه، روحانیت، تهدیدها و فرصت ها، قم: پژو هشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۸، ص۲۹- ۴۵