لیبرالیسم

نسخهٔ تاریخ ‏۹ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۰۳ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

لیبرالیسم را توضیح دهید

لیبرالیسم یا آزادی‌خواهی از مهمترین و شایع‌ترین مکاتب فکری بشر در عصر امروز است که در وجوه فلسفی، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی نظریاتی دارد و اصل و بنیان خود را بر تعقل و آزادی و فرد گذاشته است. از مهمترین عناصر آموزه لیبرالیسم، پذیرش حوزه خصوصی، برابری، مدارا، پلورالیسم معرفتی، دولت محدود و حداقلی، حاکمیت عقل و قانون و تقدم فرد بر اجتماع است.

معنا و مفهوم لیبرالیسم

واژگان liberalism (لیبرالیسم) به عنوان آموزه و liberal (لیبرال) که منظور فرد معتقد به آزادی‌خواهی است، از واژه liberteh لاتین اشتقاق یافته یافته‌اند.[۱] اصول کلی لیبرالیسم عبارت است از: یک: ارزش شمردنِ بیانِ آزادانهٔ عقاید فردی. دو: باور به اینکه بازگویی آزادانهٔ عقاید برای فرد و جامعه سودمند است. سه: پشتیبانی از نهادهای اجتماعی و سیاست‌هایی که بیان آزادانهٔ عقاید را ممکن می‌کنند.[۲]

تاریخچه

تکیه لیبرالیسم آغازین بر آزادی از قدرتِ خودسرانه (استبداد) بود و یکی از هدف‌های اساسی آن آزادی و رواداری دینی بود.[۳]

از لحاظ تاریخی پیشینه جنبش لیبرال برای به دست آوردن آزادی‌های سیاسی به سرکشی بارون‌های انگلستان علیه شاه می‌رسد که در سال ۱۲۱۵ میلادی به امضای منشور بزرگ انجامید. به موجب این منشور، آزادی‌های شاه محدود شد و پاره‌ای از اختیارات به مجلس لردها واگذار شد. از نظر فلسفی، نظریه‌های جان لاک، فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم در زمینه دولت و حقوق طبیعی پایه نظری لیبرالیسم جدید را گذاشت. ولی پیشینهٔ لیبرالیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی و سیاسی از دو قرن و نیم بیشتر نیست. لیبرالیسمی که در سده‌های هجده و نوزده در اروپای قاره‌ای و انگلستان اوج گرفت، از به هم پیوستنِ عوامل گوناگون اجتماعی و اقتصادی و نظری و فلسفی پدید آمد و پیشرو آن لیبرالیسم انگلیسی بود که پایه‌اش بر سنت قانون عرفی، پارلمان و جنبش دین‌پیرایی در انگلستان بود.[۴]

دیدگاه‌های لیبرالیسم

دیدگاه فلسفی: عقل‌گرایی و فردگرایی از عناصر فلسفی لیبرالیسم است که بیشتر آموزه‌های لیبرالیسم از آن نشأت می‌گیرد. لیبرالیسم فرد را آزاد می‌داند و هرچه که در مقابل این آزادی باشد را کنار می‌نهد. از جمله سنت و حکومت و اجتماع. فرد می‌بایست بتواند هرطور که می‌خواهد زندگی کند و حوزه عمومی و دیگر نهادهای اجتماعی و عرفی نمی‌بایست به آزادی او خدشه وارد کند.

در باب لیبرالیسم فلسفی گفته شده: «اندیشه‌ای که معتقد است انسان مستقل از وحی و آزاد از مرجعیت دینی می‌تواند فلسفه، اقتصاد، دولت و… داشته باشد. از این رو می‌توان گفت که: «اندیشه فلسفی قرن هفدهم، آشکار کرد که فکر بشر خود را از نیروهای مذهبی کاملاً آزاد ساخته است. فلسفه جدید قبل از هر چیز غیر الهی و بر اساس عقل قرار داشت… و مجموعه کوششهای فلسفه جدید در قرن هفدهم در راه آزاد کردن به کار رفت… فلسفه جدید به شدت بر اساس تک روی و اصالت فردی قرار داشت.»[۵]

دیدگاه اقتصادی: اقتصاددانان آزادیخواه (لیبرال) انگلیسی، به پیشوایی آدام اسمیت، پر نفوذترین گروهی بودند که نظریهٔ لیبرالیسم اقتصادی را شکل دادند. به عقیدهٔ آنها، مکانیسم خودکارِ بازار اقتصادی که قانون عرضه و تقاضا اداره کنندهٔ آنست بهترین ضامن درستی و پیشرفت کار اقتصاد است و هیچ دستی، چه دست انحصارهای خصوصی چه دست دولت، نباید در کار آن وارد شود. به عقیدهٔ آنها، مشارکت داوطلبانه افراد و همکاری آنها با یکدیگر بر اساس مکانیسم بازار آزاد به تأمین سود همگان می‌انجامد. نظریهٔ آدام اسمیت دربارهٔ «سیستم ساده و بارزِ آزادی طبیعی» نه تنها یک سیستم آزاد و غیر شخصی بلکه سیستمی عرضه می‌کرد که به انسان‌ها اجازه می‌داد نیروهای خود را به سود خود و دیگران به کار اندازند.[۶]

برخی لیبرالیسم را در پیوند با بورژوازی می‌دانند.[۷] و اعتقاد دارند لیبرالیسم اقتصادی منشأ دیگر وجوه آن است: «کسانی که بحث آزادی را مطرح نمودند بورژواها بودند. آزادی مطرح شده از جانب آنها، در ابتدا آزادی اقتصادی بود و در پی آن نظامهای سیاسی را نیز متحول نمودند. و به همین جهت اغلب یا تمام انقلابهای سیاسی، انقلابهای بورژوایی بود که نظام دولتی، اجتماعی و اقتصادی جدیدی را بنیان نهادند و بر آزادی عقد قرارداد، آزادی حرفه و پیشه، آزادی انتخاب محل سکونت و تضمین مالکیت خصوصی استوار بود. روشن است که مقصود از این آزادی‌ها، آزادی‌های فردی بود؛ چون بورژواها این آزادی‌ها را در مقابل گروه و طبقه فئودال و اشراف مطرح می‌کردند و مجبور بودند در مقابل آنها بر فردگرایی افراطی تأکید ورزند.»[۸]

دیدگاه سیاسی و دینی: لیبرالیسم در آغاز جنبشی ضد کلیسا و ضد استبداد بود. لیبرالیسم می‌کوشد با کوچک کردن و محدود کردن دولت و قدرت سیاسی، خطر استبداد را از جامعه دور کند. آزادی سیاسی و دینی، حکومت قانون و حقوق سیاسی از مفاهیمی هستند که این مکتب آنها را اهداف خود می‌داند.

دیدگاه دینی: لیبرالیسم در آغاز که همراه با اصلاحگری دینی بود اعتقاد داشت فرد بدون احتیاج به کلیسا و روحانیت دین می‌تواند با خدا ارتباط برقرار کند. برخی یکی از عوامل لیبرالیسم را نهضت اصلاح دینی می‌دانند. «در نهضت اصلاح دینی، مرجعیت کلیسا مورد حمله قرار گرفت و رهبر این نهضت «مارتین لوتر» اعلام نمود که پاپ مرجعیت ندارد و هر شخصی کشیش خود می‌باشد. «مارتین لوتر» با این شعار، نوعی فردگرایی را در دین مطرح نمود که در آن انسان برای فهم دین، نیازی به شخص دیگر ندارد بلکه عقلش مرجعیت نهایی برای او می‌باشد. از این رو انسان را در فهم دین و چگونگی عمل به آن از هر گونه مرجعیت دینی آزاد نمود و عقل خودِ فرد را به جای آن نشاند.»[۹]

مبانی لیبرالیسم

عقل، فرد و آزادی از مهمترین مبانی لیبرالیسم است.[۱۰]

فردگرایی در حوزه‌های متنوعی تعریف شده است. از جمله در حوزه دین و مذهب، اقتصاد، سیاست، ارزشها، علم و اخلاق. در این حوزه‌ها، فرد معیار و مقدم بر همه چیز است.

لیبرالیسم عقل را برای سعادت بشر کافی می‌داند. و نیز اعتقاد دارد یقین دست نیافتنی است از همین جهت به اصل مدارا می‌رسد، چون انسان نمی‌تواند به اصول محکم و یقینی برسد، نباید به سرکوب دیگران بپردازد.

نقد لیبرالیسم

لیبرالیسم سنت‌ها و ایدئولوژی‌ها را کنار می‌نهد تا خود انسان آزادانه تصمیم بگیرد با چه سمت و سویی فکر کند و تصمیم بگیرد. اما رفته رفته لیبرالیسم خود تبدیل به ایدوئولوژی و سنت شده است که با توجه با مصایب دنیای امروز روشن است نتوانسته پاسخگوی بشر باشد و به آرمان‌های بشری کمک کند.

برخی لیبرالیسم را اباحیت و افسارگسیختگی می‌دانند.[۱۱] انسان در دنیای لیبرالیسم هرچند توانسته است به بسیاری از حقوق خود برسد و به اهمیتی دست پیدا کند اما آنچه که انسان بدان رسیده است، نقطه‌ای آرمانی نیست. فارغ از چارچوب‌های فایده‌گرایی و قراردادگرایی و نقشی که نهادهای عرفی بازی می‌کنند، و با توجه با خواست‌های بی‌عنان انسان که موانع آن را لیبرالیسم برداشته است، جامعه ساخته شده از لیبرالیسم جامعه‌ای ایده‌آل و اخلاقی نیست؛ چون تکیه فراوان بر فرد و اصالت دادن به خواسته‌های او، این تصور را به انسان‌ها داده است که در آزادی‌ای به سر می‌برند که در قبال جامعه، عرف و اخلاق پاسخگو نیستند. و سرانجام جوامع به شکلی درآمده است که بازتاب‌دهنده خواسته‌های گوناگون انسان‌ها درآمده است که در تضاد با بسیاری از امور اخلاقی هستند.


مطالعه بیشتر

لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب، میکائل گاراندو، ترجمه عباس باقری، نشر نی

لیبرالیسم محافظه‌کار، ترجمه و تدوین مرتضی مردیها، انتشارات علمی فرهنگی

لیبرالیسم معنا و تاریخ آن، جان سالوین شاپیرو، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، نشر مرکز

لیبرالیسم، جان گری، ترجمه علیرضا بهشتی، انتشارات ناهید

لیبرالیسم، لودویک فون میزس، ترجمه مهدی تدینی، نشر ثالث

لیبرالیسم و محافظه کاری، حسین بشیریه، نشر نی


منابع

  1. حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، ص۱۹
  2. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص۲۸۰
  3. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص۲۸۱
  4. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص۲۸۱
  5. تاریخ شکل‌گیری لیبرالیسم، رواق اندیشه 1383 شماره ۳۲، مهدی مشکی
  6. داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص ۲۸۳
  7. تاریخ شکل‌گیری لیبرالیسم، رواق اندیشه 1383 شماره ۳۲، مهدی مشکی
  8. تاریخ شکل‌گیری لیبرالیسم، رواق اندیشه 1383 شماره ۳۲، مهدی مشکی
  9. تاریخ شکل‌گیری لیبرالیسم، رواق اندیشه 1383 شماره ۳۲، مهدی مشکی
  10. حاتم قادری، اندیشه‌های سیاسی در قرن بیستم، ص ۲۲
  11. بررسی نقدهای سید احمد فردید بر لیبرالیسم و غرب، فصلنامه علمی پژوهشی دانشگاه قم، سال دوازدهم شماره اول و دوم، عماد افروغ، عبدالرحمن حسنی فر