فمینیسم

سؤال
در مورد فمینیسم توضیح دهید

فمینیسم جنبشی بوده که برای احقاق حقوق زنان به‌وجود آمد و رفته رفته به صورت یک مکتب فکری درآمد. فمینیسم دارای عقاید متنوع از متفکران مختلفی است که دیدگاه‌های متعددی را نمایندگی می‌کند. هدف اصلی این مکتب، رسیدن زنان به حقوق خود و برابری با مردان است. فمینیسم در بعضی عقاید خود تندوری‌هایی داشته و تفاوت جنسیت بین زن و مرد را نادیده گرفته‌اند که نقدهایی را به این مکتب در پی داشته است.

فمینیسم در سیر جریان خود توانست به بسیاری از حقوق زنان که تا آن موقع از آن بی‌بهره بودند برسد. از جمله حق رأی در انتخابات، حق کار، درآمد برابر و دیگر حقوق فردی و اجتماعی...

تاریخچه

فمینیسم، یک نهضت اجتماعی است که به صورت مکتب درآمده است، و برای «باز پس‌گیری حقوق آزادی و نقش اجتماعی زنان فعالیت می‌کند»،[۱] هدف اساسی شکل‌گیری جنبش فمینسیم این بود که در یک جامعه که مردان تمام پست‌ها را در اختیار دارند و حقوق زنان در این جامعه به شکل گسترده‌ای نادیده گرفته می‌شود، زنان حقوقی برابر مردان بدست آورند و موانع قانونی در راه خودمختاری زنان به عنوان فرد، و از این رو، وابستگی زنان به مردان و فرمانبرداری از او را پایان دهند.

اندیشمندان دوره‌ روشنگری (اواخر قرن ۱۷ تا اواخر قرن ۱۸ م) تحت تأثیر اختراعات و اکتشافات جدید علمی و فلسفی، جهان‌نگری جدیدی را پایه‌گذاری کردند. بر اساس آن اعلامیه حقوق بشر فرانسه در سال (۱۷۸۹ م) صادر گردید که برای زنان هیچ حقی قائل نبود. اولین عکس العمل در آمریکا توسط «بی گیل آدامز» همسر رئیس‌جمهوری وقت آمریکا اتفاق افتاد که به ثمر ننشست. اعلامیه حقوق بشر فرانسه در اوایل انقلاب کبیر فرانسه با مخالفت زنان انقلابی روبرو شد و خانم «الیمپ دگونگ» و همرزمانش اعلامیه جدید به نام «حقوق زنان» به اعتراض به اعلامیه حقوق بشر، که مختص مردان بود صادر کردند، و عاقبت به جرم ضدانقلابی بودن سرش را زیر گیوتین از دست داد.

اولین کار اساسی به نام «استیفای حقوق زنان» توسط «مری ولستن کرافت» انسجام گرفت، وی با انتشار کتاب معروفش، تفاوت نژادی، جنس یا طبقاتی، ذاتی بین زنان و مردان را نفی و انکار کرد، وی تفاوتها را زاییده محیط اجتماعی می‌دانست.

پیام اصلی کرافت و گروه وی (سارا گریمکه ۱۷۹۲–۱۸۷۳، فرانسیس رایت ۱۷۹۰–۱۸۵۲، هاریت تیلور ۱۸۰۶–۱۸۷۳ و جان استوارت میل ۱۸۰۶–۱۸۷۳) یعنی فمینیستهای لیبرال، این است که تباهی روند جامعه‌پذیری مانع رشد قدرت فکری زنان شده است، در نتیجه آنها برده‌وار باقی مانده‌اند و در زندگی هدفی غیر از خدمت کردن به مردان ندارند، از نظر این گروه زن و مرد ذاتاً مشابه یکدیگرند[۲] و تقسیم دنیا به دو حوزه «خانگی» و «عمومی» محکوم می‌باشد. این گروه با فعالیتها و مبارزات خودشان توانستند، راه وصول به حقوق مساوی با مردان را هموار کنند و باعث اصلاح بعضی از مسائل حقوقی شوند. گروهی بعد از اینها پیدا شد که به «فمینیستهای فرهنگی» معروف شدند که برخلاف گروه اول به تفاوتهای ذاتی میان زنان و مردان معتقد بودند.

هسته اصلی این تفکر در قرن ۱۹ را «مارگارت فولر» در (سال ۱۸۴۹ م) پایه‌گذاری کرد. وی دید تعالی گرایی و تأکید بر پرورش استعدادها و گسترش عقلی و عمومیت آن به زنان را داشت. او معتقد بود زنان با پرورش استعدادهای خود و برعهده گرفتن مسئولیت، می‌توانند به حقوق اساسی خود برسند. برای رسیدن سریع زنان به حقوقشان، وی جدایی گرایی زنان از مردان را پیشنهاد می‌کرد.

دیدگاه‌ها

هر چند فمینیسم در اوایل قرن ۱۷ به عنوان جنبش استیفای حقوق زنان ظهور کرد اما امروز به مثابه «مبنا» یا متد مطالعه در اکثر حوزه‌های علوم انسانی حضور یافته است.

جنبش طرفداری از حقوق زنان با سه پیش فرض آغاز شد:

  1. جایگاه زنان در بیشتر موقعیت‌ها با جایگاه و تجربه مردان در همان موقعیت متفاوت است.
  2. جایگاه زنان در بیشتر موقعیت‌ها نه تنها متفاوت از جایگاه مردان است بلکه از آن کم‌بهاتر و با آن نابرابر است.
  3. زنان علاوه بر نابرابر بودن و تفاوت داشتن از مردان، تحت ستم نیز قرار دارند؛ یعنی تحت قید و بند تابعیت، تحمیل، سوءاستفاده و بدرفتاری مردان به سر می‌برند. لذا فمینیسم متأثر از اندیشمندان و متفکران غربی سعی در سازمان‌دهی خود و تئوریزه کردن اصول خویش داشت و «به مثابه یک نهضت مقاومت و عکس العمل نهادین آشکار گردید که… در مقابل تبعیض جنسی و نابرابری جنسیتی ناشی از نظام اجتماعی که بر زنان اعمال می‌شود، برای احقاق حقوق انسانی خویش و برای رسیدن به خواسته‌های مشترک و مشخص»،[۳] بایستد.

نتیجه فمینیسم نفی جنسیت و ایجاد دنیای تک‌جنسی است که در اثر زیاده‌روی و پافشاری روی این هدف توأم با نادیده گرفتن نقش‌ها و کارکردهای ویژه هر صنف از زنان و مردان، نه تنها همانندی مصنوعی و بعضاً انقیاد مردان توسط زنان که آرزوی این نهضت بود، حاصل نشد بلکه موجب تشدید بحران عدم تفاهم انسان‌ها و ایجاد اختلاف و ناسازگاری بین زن و مرد گردید. افزون بر آن باعث کم‌هویتی و سرخوردگی زنان و تحمل افزایش نیروهای کار و فشار روحی شدید در اثر رقابت با مردان گردید.

پیامدهای منفی فمینیسم

برخی از تأثیرات و پیامدهای منفی این مکتب آنطوری‌ که در غرب هویدا گردیده است از این قرار است:

  1. نفی تفاوت‌های طبیعی بین زن و مرد باعث مرض ترانس سکسسوالیسم شده است. یعنی شخص از نظر جسمی ظاهری، پسر است اما دارای ویژگی‌های روحی و شخصی یک دختر. به همین دلیل این شخص در سنین کودکی به دوستی با دختران تمایل دارد و آنان را هم‌جنس می‌پندارد و در نوجوانی نسبت به پسران میل جنسی احساس می‌کند. نسبت به دختران هم همین‌طور. یعنی شخص از نظر جسمی ظاهری دختر است ولی دارای ویژگیهای روحی و شخصی یک پسر.
  2. زنان نقش مادری و همسری که بهترین هنرنمایی زن و مهم‌ترین ابزار زن در مشارکت اجتماعی است را از دست داده‌اند. فمینیست‌ها در اثر انتقاد از خانواده، باعث افزایش سقط جنین و کنترل زن بر بدن خویش شدند. و در نتیجه، زنان در روابط جنسی محدودیت خاصی احساس نمی‌کنند و آزادی جنسی برای دختران بیش از پیش فراهم گردیده، و مردان تمنیات جنسی خود را در خارج از چارچوب خانه جستجو می‌کنند.

دیدگاه اسلام درباره زن

دیدگاه اسلام نسبت به تساوی زن و مرد این است که زن و مرد از یک حقیقت‌اند[۴] و همه زنان و مردان، از یک مرد و زن بدنیا آمده‌اند. تک‌جنسی نیستند بلکه دو صنف‌اند[۵] و زوج بودنشان مایه آرامش و سکونت یکدیگر است.[۶] بنابراین مرد و زن از نظر حیثیت ذاتی و فطری و معیارهای انسانی مساوی هستند. چنان‌که از نظر فعالیت‌های اجتماعی محدودیتی برای هیچ‌کدام از زن و مرد نیست. از نظر قرآن در مقام‌ها و پست‌های اجتماعی نه ذکورت شرط است و نه انوثت مانع. «هرکسی در پرتو لیاقت و استعداد و کار و فعالیت باید حقوق اکتسابی خود را از اجتماع بگیرند و اجتماع با یک قانون قراردادی آنها را به افراد خود واگذار می‌کند.»[۷]

قرآن در نظام خانوادگی تقسیم کار را پذیرفته است. و هریک از زن و مرد طبق سرشت و طبیعت خاص خود مسؤلیت و وظیفه‌ای در خانواده دارد.

مرد که از قدرت جسمانی و توانایی بیشتری برخوردار است مسؤلیت‌های سنگین و خرجی همسر و فرزندان بر عهده او نهاده شده و زن که از لطافت و ظرافت و احساس والایی برخوردار است به عنوان پناهگاه شوهر و فرزندانش قلمداد می‌شود و لذا اسلام با توجه به سرشت‌های متفاوت زن و مرد تشابه حقوق زن و مرد را نمی‌پذیرد و این نظریه علاوه بر موافقت با طبیعت زن و مرد مطابق با عدالت نیز هست.[۸]


مطالعه بیشتر

۱ـ بیات، عبدالرسول، (و دیگران)، فرهنگ واژه‌ها، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ج۱، ۱۳۸۱.

۲ـ کتاب نقد شماره ۱۷، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، (همه کتاب).


منابع

  1. حسن‌آبادی، محمود، محتب اصالت زن در نقد ادبی، مشهد، نیکونشر، ۱۳۸۱، ج۱۷، ص۱۰.
  2. بولتن مرجع‌های فمینیسم، مرکز مطالعات فرهنگی، بین‌المللی مدیریت مطالعات اسلامی، ص۱۲.
  3. مجموعه مقالات در روزنامه زن، تهران، انتشارات قله، ۱۳۷۸، ج۱، ص۲۵۵.
  4. نساء/۱.
  5. لیل/۳–۴ و نباء/۸.
  6. روم/۲۱ و بقره/۱۸۷.
  7. مطهری، همان، ص۱۴۶.
  8. همان، ص۱۴۷–۱۴۴.