صحو در عرفان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} {{?¯?±?¯?§?‡| }} {{سوال}} لطفاً در مورد معناي صحوْ و سُكر توضيحاتي ارائه بفرمائيد؟ {{پایان سوال}} {{پاسخ}} مراتب و مراحل و منازلی كه اهل سلوك دارند، متعدد و با نامهای محتلف است. هر حالتي را با اصطلاحي خاص بازگو نموده و از آن ياد مي كنند كه از...» ایجاد کرد)
 
(ابرابزار)
 
(۲۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{?¯?±?¯?§?‡| }}
{{سوال}}
{{سوال}}
لطفاً در مورد معناي صحوْ و سُكر توضيحاتي ارائه بفرمائيد؟
صحوْ در عرفان چیست و چه معنایی می‌دهد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}'''صَحو''' به معنای هشیاری که مشربی است در سلوک صوفیان و به بقای بعد از فنا گفته می‌شود. درباره صحو گفته‌اند مقامی فوق انتظار سالک است و سالک در مقام صحو، همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود. برخی گفته‌اند از نظر مرتبه، صحو بالاتر از [[سُکر]] است، چون سُکر، مُشعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان‌دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است. [[جنید بغدادی]] نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است.
مراتب و مراحل و منازلی كه اهل سلوك دارند، متعدد و با نامهای محتلف است. هر حالتي را با اصطلاحي خاص بازگو نموده و از آن ياد مي كنند كه از اين ميان دو اصطلاح(سكر و صحو) است كه در اين جا به اختصار، در دو محور عنوان مي شود:


۱. يكي از سخنانی كه درباره(سُكر) مطرح است، اين است كه(سُكر)، به معناي مستي است و مستي يك مفهوم مشخص دارد؛ گر چه مستان مختلف اند. مثلاً بعضي از شراب خمر مست مي شوند، يكي از شراب غفلت مست است، ديگري از حبّ دنيا مست است و برخي از خود بزرگ بيني و خود خواهي مست مي شوند كه اين قسم آخر، بدترين مستي ها و منشاء همه تاريكي هاست و موجب كبر و تكبر مي شود.<ref>سجادي، سيد جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفاني، تهران، نشر كتابخانه طهوري، ۱۳۷۰ ش، ص۴۷۳.</ref>
== تعریف و ویژگی‌ها ==
صحو به معنای به هوش آمدن یا بیدار شدن،<ref>ابن منظور، لسان العرب، دارالصادر، بیروت، ج۱۴، ص۴۵۲.</ref> یا به معنای هوشیاری است و در اصطلاح عرفان، صحو به مفهوم رجوع به احساسات و برگشت به عالم غیب است.<ref>قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.</ref> عارف ممکن است از حالت فنا به حالت بقا بازگردد اما نه به این معنی که تنزل کند در حالت اول، بلکه به این معنی که بقاء باللَّه پیدا می‌کند. این حالت را که فوق حالت «محو» است «صحو» می‌نامند.<ref>مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، صدرا، تهران، ۱۳۸۸، ص۲۶۶.</ref>


نكته ديگر آنکه سُكر، به معناي مستي است؛ اما در اصطلاح عرفا، (سُكر)، به مستي خاصي
صحو، عبارت از برگشت قدرت تمییز و تشخیص، برای سالک است؛ بدین بیان که وجود سالک، با غلبه انوار ذات، فانی و مستهلک می‌شود، حق تعالی در نشئه دوم، او را به مقام بقای بعد از فنا می‌رساند و هر وصفی که از او فانی شده باشد، به او بازگردانده می‌شود؛ یکی از آنها، صفات عقل اوست که عامل تمییز و تشخیص است و می‌تواند منازل ظاهر و باطن و مقام جمع و تفرقه را از هم باز شناسد و در عین حال که در منزل باطن است، چیزی بر خلاف ظواهر شرع نمی‌گوید.<ref>عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، بشر پیشین، ص۱۳۶.</ref>
مي گويند. مثلاً مي گويند: سُكر عبارت از ترك قيود ظاهري و باطني و توجه به حق است.<ref>همان، ص۴۶۸.</ref> عزيز الدين كاشاني در تبيين اصطلاح عرفاني سُكر مي گويد: لفظ سكر در عُرف صوفيان، عبارت است از عدم تمييز ميان احكام ظاهر و باطن به سبب مخفي بودن نور عقل در شعاع نور ذات، بدين بيان كه اهل وجد و حالات عرفاني، به دو دسته تقسيم مي شوند، برخي محبان و عاشقان ذات هستند، كه منشاء وجد و حال آنها، حضرت ذات است. عده اي عاشقان صفات اند كه منشأ وجد و حال آنها، عالم صفات است. كساني كه از عاشقان صفات اند، براي وجد و حال آنان وقفه و پيش آمدهاي بسياري پيش مي آيد؛ برخلاف عاشقان ذات. هم چنين وجدي كه از عالم صفات، براي سالك راه طريقت پديد مي آيد، به اندازه انوار و آثار ذات، قدرت و توان ندارد، به همين دليل است كه عاشقان ذات، در آغاز وجد، به جهت قدرت و غلبه اي كه دارند، مغلوب سلطنت حال مي شوند و عقلشان كه رابطه تمييز و بصر قلبي است، در پرتوي شعاع انوار ذات، كاملاً مضمحل و مختفي مي شود، و سر رشته تمييز و تشخيص از دست و اختيار آنها مي رود و در اين حالت است كه محل حكم ظاهر را كه تفرقه است، از محل باطن كه جمع است، نمي توانند باز شناسند و تشخيص دهند، و در نتيجه به افشاء اسرار ربوبي كه در خزانه غيرت اند مي پردازند و كلمات شطح از آنها صادر مي شود؛ مثلاً مي گويد: (سبحاني) و يا مي گويد: (انا الحق) و امثال آن، صوفيان اين وجد و حال را كه در واقع غلبه عشق عارفانه بر سالك طريقيت است، سُكر مي گويند؛ چون عارف در اين حالت، گويا بر اثر غلبه عشق، دچار مستي عارفانه است كه قدرت و توان تمييز ظاهر و باطن از او گرفته شده است و چيزهايي بر زبان مي آورد كه از نظر ظواهر شريعت كفر آميز است.<ref>عزيز الدين کاشانی، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، تهران، نشر مؤسسه هما، ۱۳۷۲ ش، ص۱۳۶.</ref> پس مراد از سُكر در اصطلاح عرفاني، اين حالت است. لازم است اشاره شود كه برخي از بزرگان اهل معنا كه در روش عرفان، كاملاً بر حفظ شريعت مقيد هستند، مي گويند: اين گونه شطحيات كه از حالت سُكر، براي برخي سالكان طريقت پيش مي آيد، در واقع از نقص در سلوك آنها ناشي مي شود؛ يعني چون سلوك آنها كامل نيست، شطح مي گويند و اگر سلوكشان كامل باشد، هرگز اين گونه سخن نمي گويند و در مقام باطن، ظواهر را كاملاً حفظ مي كنند.<ref>موسوي خميني، سيد روح الله، مصباح الهدايه الي الخلافه و الولايه، تهران، نشر پيام آزادي، ۱۳۶۰ ش، ص۲۰۷.</ref>


۲. اما صحو، عبارت از برگشت قدرت تمييز و تشخيص، براي سالك است؛ بدين بيان كه وجود سالك، با غلبه انوار ذات، فاني و مستهلك مي شود، حق تعالي در نشئه دوم، او را به مقام بقاي بعد از فنا مي رساند و هر وصفي كه از او فاني شده باشد، به او بازگردانده مي شود و يكي از آنها، صفات عقل اوست كه عامل تمييز و تشخيص است و مي تواند منازل ظاهر و باطن و مقام جمع و تفرقه را از هم باز شناسد و در عين حال كه در منزل باطن است، چيزي بر خلاف ظواهر شرع نمي گويد.<ref>عزيز الدين كاشاني، مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، بشر پيشين، ص۱۳۶.</ref> به همين جهت گفته اند: (صَحو) به معناي هوشياري است و در اصطلاح عرفا، صحو به مفهوم رجوع به احساسات و برگشت به عالم غيب است و از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُكر است، چون سُكر، مُشِعر به غيبت و حيرت سالك است، و صحو نشان دهنده هشياري و درك آگاهانه لذت وصال است؛ هم چنين صحو، مقام شهود تام است و سالك وحدت و كثرت را با هم مي يابد و مشاهده مي كند؛ به نحوي كه كثرت، مستهلك و فاني در وحدت باشد؛ به همين جهت صحو را فوق سُكر خوانده اند.<ref>قاساني، عبدالرزاق، شرح منازل السايرين، قم، نشر بيدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.</ref> همچنين در مورد مقام صحو گفته اند: صحو مقام صاعد و فوق انتظار سالك است، مقام صحو بي نياز از طلب است، زيرا طلب بعد از وصال و كمال تام به مفهوم فراق و انحطاط به سوي نقصان تلقي مي شود، و هم چنين مقام صحو منزّه از هر گونه ضيق و جرح است چون صحو مرتبه سِعه و گستردگي سالك است. و سالك در مقام صحو، در واقع همه حجاب هاي صفات را كنار مي زند و وجه ذات براي او كشف مي شود، و اين همان چيزي است كه اصطلاحاً ،تجلي واحد القهّار از حجاب عزّت خوانده مي شود.<ref>همان، ص۵۵۱.</ref>
در مورد مقام صحو گفته‌اند صحو مقام صاعد و فوق انتظار سالک است؛ مقام صحو بی‌نیاز از طلب است، زیرا طلب بعد از وصال و کمال تام به مفهوم فراق و انحطاط به سوی نقصان تلقی می‌شود. و همچنین مقام صحو منزّه از هر گونه ضیق و جرح است چون صحو مرتبه سِعه و گستردگی سالک است. و سالک در مقام صحو، در واقع همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود، و این همان چیزی است که اصطلاحاً، تجلی واحد القهّار از حجاب عزّت خوانده می‌شود.<ref>قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، باب صحو. ص۵۵۱.</ref>


يكي از مسايل ديگر درباره مرتبه و مقام (صحو) در عرفان آن است كه عرفا مدعي هستند، سالك در مقام صحو بعد از محو، خلق را در شرايطي كه قائم به حق اند، شهود مي كند؛ يعني حق را در جميع موجودات و مخلوقات مشاهده مي كند.<ref>سجادي، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفاني، نشر پيشين، ص۵۳۲.</ref>  
یکی از مسایل دیگر درباره مرتبه و مقام (صحو) در عرفان آن است که عرفا مدعی هستند، سالک در مقام صحو بعد از محو، خلق را در شرایطی که قائم به حق‌اند، شهود می‌کند؛ یعنی حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده می‌کند.<ref>سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، نشر پیشین، ص۵۳۲.</ref>


به صحرا بنگرم صحرا، ته وينم
[[جنید بغدادی]] (درگذشت ۲۹۷) نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است. او درباره صحو می‌گوید: صحوْ عبارت از صحتِ حال عبد است با حق.<ref>سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۹۸.</ref> [[ابن خفیف]]، مشهور به شیخ کبیر نیز بیشتر بر مشرب صحو بود.<ref>جمعی از نویسندگان، «تصوف»، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، بی‌تا، ج۱۵، ذیل مدخل.</ref>


بدريا بنگرم دريا ته و ينم
== صحو بعد محو ==
صحو رجوع به احساس یا به خود است، بعد از غیبت.<ref>سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵، ج۲، ص۱۰۹۸.</ref> به این معنا که سالک در پایان سفر دوم که به فنای در ذات می‌رسد، غیر از وجود حق در عالم، وجودی نمی‌بیند؛ به عبارت دیگر توجه او تنها به وحدت است. اما در سفر سوم و چهارم که به تدریج برای او حالت صحو بعد محو دست می‌دهد، از این توجه خالص به حق خارج شده، و در عین اینکه خدا را می‌بیند، مخلوقات را هم به عنوان آینه‌های اسماء و صفات حق مشاهده می‌کند. از حالت فنا به دلیل آنکه تنها توجه سالک به خداست، (یا از خود بیخود و از دیگران غافل است) با عنوان محو، و از حالت بقا (که بعد از فنا حاصل می‌شود) به دلیل آنکه توجه سالک هم به خدا و هم به خلق است با عنوان صحو یاد می‌کنند.


به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
صحو بعد محو یا مقام جمع الجمع، شهود خلق است، قائم به حق؛ یعنی اینکه سالک مخلوقات را مشاهده می‌کند، اما برای هیچ‌یک ارزش مستقلی نمی‌بیند؛ بلکه استقلال را تنها مخصوص به خدا دانسته و مخلوقات را وابسته و موجود به وجود او می‌داند. هم چنین عرفا از این مرتبه تحت عناوینی چون فرق بعد الجمع، فرق ثانی، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، نیز نام می‌برند.<ref>التهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات، مکتبه لبنان ناشرون، ۱۹۹۶م، ج۲، ص۱۰۶۸.</ref>


نشان روي زيباي ته وينم<ref>ديوان بابا طاهر، ص۳۱ با تصحيح مهدي قمشه الهي، تهران، نشر گنجينه، ۱۳۸۱ ش.</ref>  
== سکر و صحو ==
{{پایان پاسخ}}
{{همچنین ببینید|سکر در عرفان}}
{{مطالعه بیشتر}}
سکر به معنای مستی، و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان و رابطه عاشقان با پروردگار، به دونظرگاه متفاوت و دو شیوه ارشاد و تربیت اطلاق شده است. [[بایزید بسطامی]] نماینده مشرب سکر و جنید بغدادی از برجستگان مکتب صحو است.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref>
==مطالعه بيشتر ==


۱. محمد فياض لاهيجي، شرح گلشن راز، ص۲۷، نشر سعدي، تهران، ۱۳۷۱.  
بر سر موضوع تقدم سکر و صحو، میان صوفیان اختلاف است. [[شیخ صفی‌الدین اردبیلی]] از پیروان جنید بغدادی و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. با آنکه شیخ اهل صحو بود، با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.<ref>حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.</ref> [[قشیری]] معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هر دو در راه حق است و در رساله خود بیتی می‌آورد در تأیید این حرف چون بامداد ستاره ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref> [[هجویری]] در کشف المحجوب، سکر را غلبه محبت حق تعالی و صحو را حصول مراد معنا کرده است. [[خواجه عبدالله انصاری]] مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می‌بیند زیرا که صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. و نیز اینکه در مثنوی مولانا ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.<ref>استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.</ref>


۲. عبدالرزاق قاساني،اصطلاحات الصفوفيه، نشر بيدار، قم ۱۳۷۰ ش.  
برخی گفته‌اند از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُکر است، چون سُکر، مُشعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان‌دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است؛ هم چنین صحو، مقام شهود تام است و سالک وحدت و کثرت را با هم می‌یابد و مشاهده می‌کند؛ به نحوی که کثرت، مستهلک و فانی در وحدت باشد؛ به همین جهت صحو را فوق سُکر خوانده‌اند.<ref>قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.</ref>


۳. شيخ روز بهان بقلي شيرازي، شرح شطحيات، نشر كتابخانه طهوري، تهران ۱۳۷۴ ش.  
روش جنید در سلوک برخلاف روش بایزید تکیه بر صحو بود که توفیق تألیف میان شریعت و طریقت و جمع بین ظاهر و باطن است. [[عطار]] درباره روش وی گوید: بیشتر مشایخ بغداد در عصر او و بعد از وی مذهب او داشتند و طریق او طریق صحو است بخلاف طیفوریان که اصحاب بایزیداند.<ref>قوام‌الدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامی، ص۹۹.</ref>
{{پایان مطالعه بیشتر}}


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =عرفان و تصوف
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =اصطلاحات
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =شد
  | تیترها =  
  | تیترها =شد
  | ویرایش =  
  | ویرایش =شد
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =شد
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =ج
  | کیفیت =  
  | کیفیت =ب
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۳۴

سؤال

صحوْ در عرفان چیست و چه معنایی می‌دهد؟

صَحو به معنای هشیاری که مشربی است در سلوک صوفیان و به بقای بعد از فنا گفته می‌شود. درباره صحو گفته‌اند مقامی فوق انتظار سالک است و سالک در مقام صحو، همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود. برخی گفته‌اند از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُکر است، چون سُکر، مُشعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان‌دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است. جنید بغدادی نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است.

تعریف و ویژگی‌ها

صحو به معنای به هوش آمدن یا بیدار شدن،[۱] یا به معنای هوشیاری است و در اصطلاح عرفان، صحو به مفهوم رجوع به احساسات و برگشت به عالم غیب است.[۲] عارف ممکن است از حالت فنا به حالت بقا بازگردد اما نه به این معنی که تنزل کند در حالت اول، بلکه به این معنی که بقاء باللَّه پیدا می‌کند. این حالت را که فوق حالت «محو» است «صحو» می‌نامند.[۳]

صحو، عبارت از برگشت قدرت تمییز و تشخیص، برای سالک است؛ بدین بیان که وجود سالک، با غلبه انوار ذات، فانی و مستهلک می‌شود، حق تعالی در نشئه دوم، او را به مقام بقای بعد از فنا می‌رساند و هر وصفی که از او فانی شده باشد، به او بازگردانده می‌شود؛ یکی از آنها، صفات عقل اوست که عامل تمییز و تشخیص است و می‌تواند منازل ظاهر و باطن و مقام جمع و تفرقه را از هم باز شناسد و در عین حال که در منزل باطن است، چیزی بر خلاف ظواهر شرع نمی‌گوید.[۴]

در مورد مقام صحو گفته‌اند صحو مقام صاعد و فوق انتظار سالک است؛ مقام صحو بی‌نیاز از طلب است، زیرا طلب بعد از وصال و کمال تام به مفهوم فراق و انحطاط به سوی نقصان تلقی می‌شود. و همچنین مقام صحو منزّه از هر گونه ضیق و جرح است چون صحو مرتبه سِعه و گستردگی سالک است. و سالک در مقام صحو، در واقع همه حجاب‌های صفات را کنار می‌زند و وجه ذات برای او کشف می‌شود، و این همان چیزی است که اصطلاحاً، تجلی واحد القهّار از حجاب عزّت خوانده می‌شود.[۵]

یکی از مسایل دیگر درباره مرتبه و مقام (صحو) در عرفان آن است که عرفا مدعی هستند، سالک در مقام صحو بعد از محو، خلق را در شرایطی که قائم به حق‌اند، شهود می‌کند؛ یعنی حق را در جمیع موجودات و مخلوقات مشاهده می‌کند.[۶]

جنید بغدادی (درگذشت ۲۹۷) نمایندهٔ برجستهٔ مکتب صحو است. او درباره صحو می‌گوید: صحوْ عبارت از صحتِ حال عبد است با حق.[۷] ابن خفیف، مشهور به شیخ کبیر نیز بیشتر بر مشرب صحو بود.[۸]

صحو بعد محو

صحو رجوع به احساس یا به خود است، بعد از غیبت.[۹] به این معنا که سالک در پایان سفر دوم که به فنای در ذات می‌رسد، غیر از وجود حق در عالم، وجودی نمی‌بیند؛ به عبارت دیگر توجه او تنها به وحدت است. اما در سفر سوم و چهارم که به تدریج برای او حالت صحو بعد محو دست می‌دهد، از این توجه خالص به حق خارج شده، و در عین اینکه خدا را می‌بیند، مخلوقات را هم به عنوان آینه‌های اسماء و صفات حق مشاهده می‌کند. از حالت فنا به دلیل آنکه تنها توجه سالک به خداست، (یا از خود بیخود و از دیگران غافل است) با عنوان محو، و از حالت بقا (که بعد از فنا حاصل می‌شود) به دلیل آنکه توجه سالک هم به خدا و هم به خلق است با عنوان صحو یاد می‌کنند.

صحو بعد محو یا مقام جمع الجمع، شهود خلق است، قائم به حق؛ یعنی اینکه سالک مخلوقات را مشاهده می‌کند، اما برای هیچ‌یک ارزش مستقلی نمی‌بیند؛ بلکه استقلال را تنها مخصوص به خدا دانسته و مخلوقات را وابسته و موجود به وجود او می‌داند. هم چنین عرفا از این مرتبه تحت عناوینی چون فرق بعد الجمع، فرق ثانی، کثرت در وحدت و وحدت در کثرت، نیز نام می‌برند.[۱۰]

سکر و صحو

سکر به معنای مستی، و صحو به معنای هشیاری در سلوک صوفیان و رابطه عاشقان با پروردگار، به دونظرگاه متفاوت و دو شیوه ارشاد و تربیت اطلاق شده است. بایزید بسطامی نماینده مشرب سکر و جنید بغدادی از برجستگان مکتب صحو است.[۱۱]

بر سر موضوع تقدم سکر و صحو، میان صوفیان اختلاف است. شیخ صفی‌الدین اردبیلی از پیروان جنید بغدادی و قائل به تقدم صحو بر سکر بود. با آنکه شیخ اهل صحو بود، با سکر در قالب وجد و سماع نیز بیگانه نبود.[۱۲] قشیری معتقد است اگر جان و دل سالک پیوندی با حق یافته باشد، سکر و صحو او هر دو در راه حق است و در رساله خود بیتی می‌آورد در تأیید این حرف چون بامداد ستاره ساغر برآید، مست و هشیار برابرند.[۱۳] هجویری در کشف المحجوب، سکر را غلبه محبت حق تعالی و صحو را حصول مراد معنا کرده است. خواجه عبدالله انصاری مانند هجویری، صحو را برای رهروان حق بالاتر از سکر می‌بیند زیرا که صحو مقامی فراتر از انتظار سالک است. و نیز اینکه در مثنوی مولانا ترجیح سکر بر صحو شواهد زیادی دارد.[۱۴]

برخی گفته‌اند از نظر مرتبه، صحو بالاتر از سُکر است، چون سُکر، مُشعر به غیبت و حیرت سالک است، و صحو نشان‌دهنده هشیاری و درک آگاهانه لذت وصال است؛ هم چنین صحو، مقام شهود تام است و سالک وحدت و کثرت را با هم می‌یابد و مشاهده می‌کند؛ به نحوی که کثرت، مستهلک و فانی در وحدت باشد؛ به همین جهت صحو را فوق سُکر خوانده‌اند.[۱۵]

روش جنید در سلوک برخلاف روش بایزید تکیه بر صحو بود که توفیق تألیف میان شریعت و طریقت و جمع بین ظاهر و باطن است. عطار درباره روش وی گوید: بیشتر مشایخ بغداد در عصر او و بعد از وی مذهب او داشتند و طریق او طریق صحو است بخلاف طیفوریان که اصحاب بایزیداند.[۱۶]

منابع

  1. ابن منظور، لسان العرب، دارالصادر، بیروت، ج۱۴، ص۴۵۲.
  2. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.
  3. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، صدرا، تهران، ۱۳۸۸، ص۲۶۶.
  4. عزیز الدین کاشانی، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، بشر پیشین، ص۱۳۶.
  5. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، باب صحو. ص۵۵۱.
  6. سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات عرفانی، نشر پیشین، ص۵۳۲.
  7. سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، کومش، بی‌تا، بی‌جا، ج۲، ص۱۰۹۸.
  8. جمعی از نویسندگان، «تصوف»، دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، بی‌تا، ج۱۵، ذیل مدخل.
  9. سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵، ج۲، ص۱۰۹۸.
  10. التهانوی، محمد علی، کشاف اصطلاحات، مکتبه لبنان ناشرون، ۱۹۹۶م، ج۲، ص۱۰۶۸.
  11. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  12. حاجی صادقیان نجف آبادی، علیرضا، ابویی مهریزی، محمدرضا، «جایگاه صحو و سکر در طریقت صفوی»، سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، فروردین ۱۴۰۱، شماره ۷۱، از ۸۷تا ۱۰۱.
  13. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  14. استعلامی، محمد، «سکر و صحو» فرهنگنامه تصوف و عرفان، تهران، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۹، ج۲، ص۱۰۵۸، ۱۰۵۹، ۱۰۶۰.
  15. قاسانی، عبدالرزاق، شرح منازل السایرین، قم، نشر بیدار، ۱۳۷۲ ش، ص۵۴۹، باب صحو.
  16. قوام‌الدین حسینی، زمزم هدایت وابسته به پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق(ع)، ۱۳۸۹، عرفان اسلامی، ص۹۹.