زبان وحی به پیامبران: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(ابرابزار)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
 
| شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = نبوت
|شاخه فرعی۲ = وحی
|شاخه فرعی۳ =
}}
{{سوال}}
{{سوال}}
آیا وحی خداوند به همه پیغمبران به زبان عربی بوده است؟ توضیح دهید.
آیا وحی خداوند به همه پیامبران به زبان عربی بوده است؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
خداوند پیام خود را توسط فرشته وحی، به زبان مردم به پیامبر می‌رسانید، و بعد هم پیامبر عین همان کلمات را برای مردم بیان می‌کرد. براساس آیات قرآن، پیامبران به زبان قوم خودشان با مردم صحبت کرده و دین را تبلیغ می‌کردند: {{قرآن|ترجمه=ما هیچ رسولی را نفرستادیم، مگر به زبان همان قوم که برای آنها فرستاده شده بود.|سوره=ابراهیم |آیه= ۴}} هم‌زبانی پیامبر با قومش، حتی در مورد پیامبرانی که دعوت جهانی داشتند نیز وجود داشت.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش. ج۱۰، ص۲۶۹.</ref>
مقدمه: ابتدا لازم است، مختصری در مورد ماهیت وحی، توضیحاتی داده شود.
 
وحی؛ شعور و ادراک ویژه ای است، در باطن پیامبران.<ref>طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه معصومی همدانی، قم، چاپ جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ق. ج۲، ص۱۲۲.</ref>
 
علامه طباطبائی در المیزان، درباره وحی می‌فرماید: وحی نوعی علم شهودی است که پیامبران در دریافت آن هیچ خطایی انجام نمی‌دهند.<ref>همان، ج۱۸، ص۱۲۱.</ref>


با بررسی در آیات قرآن، این نتیجه به دست می‌آید، که وحی گرچه به موجودات دیگر مثل زنبور عسل هم نسبت داده شد ولی آن به معنای الهام است؛ بنابراین درجه اعلای وحی، همان ارتباط انبیاء با غیب و گرفتن دستورات خدا و رساندن آن به مردم می‌باشد.
در روایات در مورد زبان [[وحی]] پیامبران آمده که وحی به انبیاء به زبان قوم‌شان بوده است.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۴۲ و ج۱۶، ص۱۳۴، ج۱۸، ص۲۶۳، چاپ بیروت، مؤسسه دارالوفاء.</ref> علامه طباطبائی در مورد [[قرآن]] معتقد است، قرآن هم الفاظ آن و هم عربی بودن آن در وحی دریافت شده است.<ref>ترجمه المیزان، ج۱۱، ص۱۰۲.</ref>


با توجه به این مقدمه می‌توان گفت، یکی از سنت‌های خداوند، فرستادن پیامبران است برای هدایت انسان‌ها، برای اینکه این سنت، که هدف آن رساندن پیام الهی به مردم است واقع شود، لازم است، مردم توانایی فهمیدن زبان آن پیامبر را داشته باشند، زیرا پیامبر برای همین مبعوث شده که با مردم حرف بزند و آنها را دعوت به دین کند، و زبان، راه ارتباط انسان‌ها با پیامبر است، لذا بر طبق آیه قرآن که می‌فرماید: ما هیچ رسولی را نفرستادیم، مگر به زبان همان قومی بود که برای آنها فرستاده شده بود،<ref>ابراهیم / ۴.</ref> این نکته روشن می‌شود، که هر پیامبری به همان زبان قوم خودش برای مردم تبلیغ کرده است.
این سنت الهی، یعنی همزبانی پیامبر با قومش، حتی در مورد آن پیامبرانی که دعوت جهانی داشتند وجود دارد، یعنی، اگر چه برای همه مردم، مبعوث شده بودند، ولی به همان زبان قومی که ابتدا برای آنها مبعوث شده بودند صحبت می‌کردند.<ref>مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش. ج۱۰، ص۲۶۹.</ref>
از این آیاتی که زبان رسالت را بیان می‌کند، معلوم است، در تبلیغ، زبان هر پیامبری با همان قوم، یکی بوده اما در مورد زبان وحی پیامبران، در برخی روایات همین مطلب آمده که، وحی در گوش انبیاء هم به زبان قومشان واقع می‌شده است.<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۴۲ و ج۱۶، ص۱۳۴، ج۱۸، ص۲۶۳، چاپ بیروت، مؤسسه دارالوفاء.</ref>
مثلاً در مورد قرآن، علامه طباطبائی می‌فرماید: قرآن هم الفاظ آن و هم عربی بودن آن در وحی دریافت شده است؛ و همین عربی بودن باعث حفظ اسرار آن شده است. به عبارت دیگر در حفظ و ضبط آیات الهی، دو چیز دخالت دارد. یکی اینکه خود الفاظ وحی باشد، زیرا اگر معانی الفاظ وحی باشد و الفاظ توسط خود پیامبر اکرم صانتخاب شده باشد، دیگر مانند آیات قرآن نبود، بلکه مانند احادیث قدسی می‌شد؛ که الفاظ آن، از خود پیامبر است و دوم اینکه، اگر این وحی به زبانی غیر از زبان قوم و مردم بود، لازم می‌آمد، تا برای آنها، به زبان خودشان ترجمه و بیان شود.
و احتمال داشت حقایقی و اسراری آن گونه که لازم بود، بیان نشود.<ref>ترجمه المیزان، ج۱۱، ص۱۰۲.</ref>
بنابراین، خداوند در مرحله اول، پیام الهی را توسط فرشته وحی، به همان زبان مردم به پیامبر می‌رسانید، و بعد هم پیامبر عین همان کلمات و الفاظ را به همان زبان مردم، برایشان بیان می‌کرد.
== نتیجه اینکه ==
چون آیات قرآن دلالت دارد زبان هر پیامبری، با زبان قومی که با آنها صحبت می‌کرد یکی بوده و از طرفی باید عین کلمات وحی شده، که درگرفتن آن هم هیچ خطا و اشتباهی، راه ندارد، برای مردم بیان می‌شد، این نتیجه به دست می‌آید که زبان وحی برای هر پیامبری به زبان قوم آن پیامبر بوده است، تا در تبلیغ آن دین الهی، مشکلی ایجاد نشود.
ناگفته نماند که وحی و حقیقت آن بر ما معلوم نیست تنها می‌دانیم یک نوع ارتباط اختصاصی بین خداوند و نبی است که گاهی جبرئیل و مانند آن واسطه می‌شوند و قابل خطا نیست و مزاج و ظرفیت خاصی برای تحمل می‌خواهد و قابلیت این را دارد که با لفظ خاص القا شود یا اصل حقیقت و معنا تفهیم شود. بهرحال اگر لفظ مدخلیّت داشته باشد به نبی القا می‌شود و این لفظ لزوماً عربی نخواهد بود.
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
== مطالعه بیشتر ==
۱ـ تفسیر المیزان، ترجمه، ج۱۸، ص۱۰۰ به بعد.
۲ـ تفسیر موضوعی، جوادی آملی، سیره پیامبر در قرآن.
{{پایان مطالعه بیشتر}}


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
 
{{شاخه
| شاخه اصلی = کلام
| شاخه فرعی۱ = نبوت
| شاخه فرعی۲ = وحی
| شاخه فرعی۳ =
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =
  | شناسه =-
  | تیترها =
  | تیترها =-
  | ویرایش =
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی =
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =
  | ناوبری =
  | نمایه =
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =
  | تغییر مسیر =شد
  | بازبینی =
  | بازبینی = شد
  | تکمیل =
  | تکمیل =
  | اولویت =
  | اولویت =ج
  | کیفیت =
  | کیفیت =ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۴


سؤال

آیا وحی خداوند به همه پیامبران به زبان عربی بوده است؟

خداوند پیام خود را توسط فرشته وحی، به زبان مردم به پیامبر می‌رسانید، و بعد هم پیامبر عین همان کلمات را برای مردم بیان می‌کرد. براساس آیات قرآن، پیامبران به زبان قوم خودشان با مردم صحبت کرده و دین را تبلیغ می‌کردند: ﴿ما هیچ رسولی را نفرستادیم، مگر به زبان همان قوم که برای آنها فرستاده شده بود.(ابراهیم:۴) هم‌زبانی پیامبر با قومش، حتی در مورد پیامبرانی که دعوت جهانی داشتند نیز وجود داشت.[۱]

در روایات در مورد زبان وحی پیامبران آمده که وحی به انبیاء به زبان قوم‌شان بوده است.[۲] علامه طباطبائی در مورد قرآن معتقد است، قرآن هم الفاظ آن و هم عربی بودن آن در وحی دریافت شده است.[۳]


منابع

  1. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴ش. ج۱۰، ص۲۶۹.
  2. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۴۲ و ج۱۶، ص۱۳۴، ج۱۸، ص۲۶۳، چاپ بیروت، مؤسسه دارالوفاء.
  3. ترجمه المیزان، ج۱۱، ص۱۰۲.