خلق خدای دیگر توسط خداوند: تفاوت میان نسخه‌ها

جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{شاخه
| شاخه اصلی = کلام
|شاخه فرعی۱ = آفریدگار
|شاخه فرعی۲ = توحید و ادله آن
|شاخه فرعی۳ =
}}


{{سوال}}
{{سوال}}
اينکه خدايي جهان را خلق کرده باشد و بعد از گذشت زماني اداره امور عالم را به خداي ديگري سپرده باشد و خود ديگر وجود نداشته باشد، چه اشکالي دارد؟
این فرض که خدایی جهان را خلق کرده و بعد از مدتی اداره امور عالم را به خدای دیگری سپرده باشد و خود دیگر وجود نداشته باشد، چه اشکالی دارد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
در ارتباط با عدم امکان خلق خدایی توسط خداوند متعال و احاله امور به او، چند دلیل اقامه شده است، دلیل اول عدم امکان اداره امور توسط خدای دیگر است، چرا که ارتباط موجودات با خداوند متعال ارتباط رابطی است و موجودات هیچ تشخصی غیر از ذات الهی ندارند و با نبود او همه موجودات به یکباره نیست می شوند، بنابر این امکان ندارد که امور مخلوقات به خدای دیگر واگذار شده باشد، علاوه بر این که خداوند متعال واجب الوجود است و ازلی، و تصور نبود او با مفهوم واجب الوجود تعارض دارد. دلیل سوم در عدم امکان خلق خدای دیگر، این است که وجود خداوند متعال نامحدود است و وجود خدای دیگر لازمه اش این است که امتیاز و افتراقی با خدای متعال داشته باشد، بنابر این لازمه وجود خدای دیگر نقصان برای ذات واجب الوجود و خدای متعال است که محال است.
خلق خدایی دیگر توسط خداوند و واگذار کردن امور به او، محال است؛ زیرا خداوند متعال [[معنای واجب الوجود|واجب الوجود]] و ابدی است و تصور نبودن او با مفهوم واجب الوجود تعارض دارد. همچنین اداره امور توسط خدای دیگر امکان ندارد. موجودات هیچ وجود مستقلی ندارند و همه وابسته به خداوند هستند و با نبود او همه موجودات به یکباره از بین می‌روند. بنابراین امکان ندارد که امور مخلوقات به خدای دیگر واگذار شده باشد.
 
==عدم امکان اداره امور توسط خدای دیگر==
===رابطه خالق و مخلوق===
از جمله روابطي که بين [[خدا]] و خلق، لحاظ مي شود اين است که مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پيدايششان نيازمند به خدا هستند بلکه همه شئون وجودي آنها وابسته به خداي متعال است و هيچ گونه استقلالي ندارند و او به هر نحوي که بخواهد درآنها تصرف مي کند و امورشان را تدبير مي نمايد. با دقت در مفهوم [[خالقيت]] و [[ربوبيت]] اين مطلب به خوبي روشن مي شود که اين دو با يکديگر تلازم دارند و محال است که رب جهان غير از خالق آن باشد، بلکه همان کسي که مخلوقات را با ويژگي هاي خاص و وابستگي به يکديگر مي آفريند آنها را نگهداري و اداره هم مي کند.<ref>مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد ، شرکت چاپ و نشر بين الملل وابسته به موسسه انتشارات امير کبير، ۱۳۸۵ش، ص۸۴.</ref>
 
===علت هستی بخش===
علت هستي بخش علتي است که نمونه آن را مي توان درمورد نفس و بعضي از پديده هاي نفساني ملاحظه کرد: هنگامي که انسان يک صورت ذهني را در ذهن خودش ايجاد مي کند يا تصميم بر انجام کاري مي گيرد، پديده اي نفساني و رواني به نام صورت ذهني و به نام اراده تحقق مي يابد که وجود آن منوط به وجود نفس است و از اين رو معلول آن به شمار مي آيد ولي اين معلول به گونه اي است که هيچ استقلالي از علتش ندارد و نمي تواند جدا و مستقل از آن وجود داشته باشد، در حالي که فاعليت و عليت واجب الوجود براي جهان، از فاعليت و عليت نفس نسبت به پديده هاي رواني به مراتب بالاتر و کامل تر بلکه اصلا قابل قياس نيست، زيرا او بدون هيچ گونه نيازي معلول خود را به وجود مي آورد، معلولي که تمام هستي اش وابسته به او است<ref>مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص۶۸.</ref> بنابراين علت هستي بخش علتي است حقيقي که با وجود او معلول موجود و يا عدم آن معلول معدوم و نابود مي گردد، زيرا ممکن الوجود در حدوث و بقاي خود نيازمند به علت است از اين رو وجود او براي بقاي معلول ضرورت دارد، پس جهان هستي که معلول و مخلوق آفريدگار دانا و توانا به نام خداوند متعال است همواره و در همه شئون و اطوارش نيازمند به او مي باشد و اگر او لحظه اي از افاضه هستي خودداري کند هيچ چيزي باقي نخواهد ماند، «اگر نازي کند از هم فرو ريزند قالب ها».


بنابراين: اگر خدايي که علت و خالق جهان هستي است و همه شئون جهان در حدوث و بقا به او وابسته است، وجود نداشته باشد، ديگر عالمي باقي نمي ماند تا خداي ديگري آن را اداره کند، از اين جهت خداي ديگري غير از خدايي که جهان را آفريده است، نمي تواند جهان را بعد از نبود آفريدگار جهان اداره کند چون خالقيت و ربوبيت حقيقي قابل انفکاک از يکديگر نيستند و اعتقاد به خالقيت خدا با اعتقاد به ربوبيت ديگري سازگار نيست.
دلیل سوم در عدم امکان خلق خدای دیگر، این است که وجود خداوند متعال نامحدود است و وجود خدای دیگر لازمه اش این است که امتیاز و افتراقی با خداوند داشته باشد، بنابر این لازمه وجود خدای دیگر نقصان برای ذات واجب الوجود و خدای متعال است که محال است.


==ازلی بودن خدای متعال==
== عدم امکان اداره امور توسط خدای دیگر ==
فلاسفه، موجود را به حسب فرض عقلي به [[واجب الوجود]] و ممکن الوجود تقسيم کرده اند، واجب الوجود عبارت است از موجودي که وجود برايش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و نيازي به موجود ديگري ندارد، پس موجودي که خود به خود وجود دارد و نيازمند به هيچ موجودي نيست، ازلي و ابدي بوده و هميشه موجود خواهد بود بنابراين خالق و آفريدگار جهان ازلي است يعني در گذشته سابقه عدم و نيستي نداشته است و هم چنين ابدي است يعني در آينده هم هيچگاه معدوم و نابود نخواهد شد، زيرا معدوم بودن چيزي در يک زمان، نشانه اين است که وجودش از خودش نيست و براي وجود يافتن، نياز به موجود ديگري دارد. روي اين اساس تصور نابودي در مورد موجودي ازلي و ابدي که هميشه موجود است، و ساحت قدس او منزه از نابودي است، تصور باطل و غير عاقلانه خواهد بود، زيرا او ذاتي است که همه چيز فاني مي شود و فقط ذات قدوس او باقي مي ماند.<ref> مصباح يزدي، آموزش عقايد، ص۷۵.</ref>
=== رابطه خالق و مخلوق ===
از جمله روابطی که بین [[خدا]] و خلق، لحاظ می‌شود این است که مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پیدایش‌شان نیازمند به خدا هستند بلکه در همه شئون وجودی، وابسته به خداوند هستند و هیچ‌گونه استقلالی ندارند.  


==امتناع خلق خدای دیگر==
علت هستی بخش علتی است حقیقی که وجود یا عدم معلول به او بستگی دارد. ممکن الوجود در حدوث و بقای خود نیازمند به علت است از این رو وجود او برای بقای معلول ضرورت دارد، پس جهان هستی که معلول و مخلوق آفریدگار دانا و توانا است، همواره و در همه شئون نیازمند به او می‌باشد و اگر او لحظه‌ای از فیض رساندن خودداری کند، هیچ چیزی باقی نخواهد ماند.
ممتنع و محال است که خداي ديگري غير از آفريدگار جهان وجود پيدا کند تا جهان را اداره کند، زيرا ذات خداوند وجودي است، «بي نهايت در بي نهايت» يعني از هر جهت که فرض کنيم نامحدود است، جايي نيست که نباشد. زماني نيست که وجود نداشته باشد، کمالي نيست که دارا نباشد، يک چنين حقيقتي محال است دو فرد داشته باشد، زيرا بنابر [[برهان فرجه]] اگر متعدد باشد حتما بايد در جهتي از جهات محدود باشد، چون اگر ما دو ذات فرض کنيم مسلما، وقتي دوگانگي آنها محفوظ مي ماند که اين غير آن باشد و امتیاز و ما به التفاوتی داشته باشد، يعني اين يکي به جايي مي رسد که تمام مي شود و آن يکي شروع مي شود، و به عبارت ديگر هر کدام از اين ها فاقد ديگري است و خارج از آن قرار دارد. بديهي است اين موضوع با بي نهايت بودن به هيچ وجه سازش ندارد، زيرا اين عين محدوديت و متناهي بودن است، اولي محدود است چون دومي خارج از وجود اوست، دومي هم محدود است که اولي خارج از وجود اوست و هر کدام فاقد وجود ديگري است.


نتيجه اينکه در حقيقتي که بي نهايت از هر جهت است به هيچ وجه تعدد و دوگانگي راه ندارد و هيچ گونه شبيه و مانندي براي او متصور نيست<ref>مکارم شيرازي. ناصر، خدا را چگونه بشناسيم، کانون انتشارات محمدي، تهران، ۱۳۴۴ش، ص۴۲.</ref>
== ازلی بودن خدای متعال ==
فلاسفه، موجود را به [[واجب الوجود]]، ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم کرده‌اند. واجب الوجود عبارت است از موجودی که وجود برایش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و نیازی به موجود دیگری ندارد. این موجود ازلی است یعنی در گذشته سابقه عدم و نیستی نداشته است و هم چنین ابدی است یعنی در آینده هم هیچ‌گاه معدوم و نابود نخواهد شد. علت ازلی و ابدی بودن این است که معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد. بنابر این تصور نابودی در مورد موجودی ازلی و ابدی که همیشه موجود است، و ساحت قدس او منزه از نابودی است، تصوری باطل و غیرعاقلانه خواهد بود.<ref>مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۷۵.</ref>


بنابراين محال و ممتنع است که غير از خداي يگانه اي که جهان را آفريده است خداي ديگري وجود داشته باشد تا آفريدگار هستي اداره جهان را به او سپرده و خود با جمع نمودن بساط هستي با هستي وداع نموده و رهسپار ديار عدم گردد.
== امتناع خلق خدای دیگر ==
{{پایان پاسخ}}
محال است خدای دیگری غیر از آفریدگار جهان وجود پیدا کند تا جهان را اداره کند؛ زیرا ذات خداوند وجودی است، «بی‌نهایت در بی‌نهایت» یعنی از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جایی نیست که نباشد. زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد، یک چنین حقیقتی محال است دو فرد داشته باشد، زیرا بنابر [[برهان فرجه]] اگر متعدد باشد حتماً باید در جهتی از جهات محدود باشد. هر یک کمالی داشته باشند که در دیگری وجود ندارد. و این با بی‌نهایت بودن خداوند منافات دارد. نتیجه اینکه در حقیقتی که بی‌نهایت از هر جهت است به هیچ وجه تعدد و دوگانگی راه ندارد و هیچ گونه شبیه و مانندی برای او متصور نیست.<ref>مکارم شیرازی. ناصر، خدا را چگونه بشناسیم، کانون انتشارات محمدی، تهران، ۱۳۴۴ش، ص۴۲.</ref>


{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:==


۱ـ آموزش عقايد، سه جلدي، محمد تقي، مصباح يزدي.
== مطالعه بیشتر ==
* آموزش عقاید، سه جلدی، محمد تقی، مصباح یزدی.


۲ـ خدا را چگونه بشناسيم، ناصر، مکارم شيرازي.  
* خدا را چگونه بشناسیم، ناصر، مکارم شیرازی.
{{پایان مطالعه بیشتر}}
 
==منابع==
<references />


== منابع ==
{{پانویس}}
{{شاخه
| شاخه اصلی = کلام
| شاخه فرعی۱ = آفریدگار
| شاخه فرعی۲ = توحید و ادله آن
| شاخه فرعی۳ =
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه = شد
  | شناسه = شد
خط ۵۰: خط ۴۲:
  | ویرایش = شد
  | ویرایش = شد
  | لینک‌دهی = شد
  | لینک‌دهی = شد
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه = شد
  | تغییر مسیر = شد
  | تغییر مسیر = شد
  | بازبینی =  
| ارجاعات =
  | تکمیل =  
| بازبینی نویسنده = 
  | بازبینی = شد
  | تکمیل =
  | اولویت = ج
  | اولویت = ج
  | کیفیت = ب
  | کیفیت = ب
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
[[رده:شناخت خدا]]
[[رده:]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۰:۳۲


سؤال

این فرض که خدایی جهان را خلق کرده و بعد از مدتی اداره امور عالم را به خدای دیگری سپرده باشد و خود دیگر وجود نداشته باشد، چه اشکالی دارد؟


خلق خدایی دیگر توسط خداوند و واگذار کردن امور به او، محال است؛ زیرا خداوند متعال واجب الوجود و ابدی است و تصور نبودن او با مفهوم واجب الوجود تعارض دارد. همچنین اداره امور توسط خدای دیگر امکان ندارد. موجودات هیچ وجود مستقلی ندارند و همه وابسته به خداوند هستند و با نبود او همه موجودات به یکباره از بین می‌روند. بنابراین امکان ندارد که امور مخلوقات به خدای دیگر واگذار شده باشد.

دلیل سوم در عدم امکان خلق خدای دیگر، این است که وجود خداوند متعال نامحدود است و وجود خدای دیگر لازمه اش این است که امتیاز و افتراقی با خداوند داشته باشد، بنابر این لازمه وجود خدای دیگر نقصان برای ذات واجب الوجود و خدای متعال است که محال است.

عدم امکان اداره امور توسط خدای دیگر

رابطه خالق و مخلوق

از جمله روابطی که بین خدا و خلق، لحاظ می‌شود این است که مخلوقات نه تنها در اصل وجود و پیدایش‌شان نیازمند به خدا هستند بلکه در همه شئون وجودی، وابسته به خداوند هستند و هیچ‌گونه استقلالی ندارند.

علت هستی بخش علتی است حقیقی که وجود یا عدم معلول به او بستگی دارد. ممکن الوجود در حدوث و بقای خود نیازمند به علت است از این رو وجود او برای بقای معلول ضرورت دارد، پس جهان هستی که معلول و مخلوق آفریدگار دانا و توانا است، همواره و در همه شئون نیازمند به او می‌باشد و اگر او لحظه‌ای از فیض رساندن خودداری کند، هیچ چیزی باقی نخواهد ماند.

ازلی بودن خدای متعال

فلاسفه، موجود را به واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود تقسیم کرده‌اند. واجب الوجود عبارت است از موجودی که وجود برایش ضرورت دارد و خود به خود موجود است و نیازی به موجود دیگری ندارد. این موجود ازلی است یعنی در گذشته سابقه عدم و نیستی نداشته است و هم چنین ابدی است یعنی در آینده هم هیچ‌گاه معدوم و نابود نخواهد شد. علت ازلی و ابدی بودن این است که معدوم بودن چیزی در یک زمان، نشانه این است که وجودش از خودش نیست و برای وجود یافتن، نیاز به موجود دیگری دارد. بنابر این تصور نابودی در مورد موجودی ازلی و ابدی که همیشه موجود است، و ساحت قدس او منزه از نابودی است، تصوری باطل و غیرعاقلانه خواهد بود.[۱]

امتناع خلق خدای دیگر

محال است خدای دیگری غیر از آفریدگار جهان وجود پیدا کند تا جهان را اداره کند؛ زیرا ذات خداوند وجودی است، «بی‌نهایت در بی‌نهایت» یعنی از هر جهت که فرض کنیم نامحدود است، جایی نیست که نباشد. زمانی نیست که وجود نداشته باشد، کمالی نیست که دارا نباشد، یک چنین حقیقتی محال است دو فرد داشته باشد، زیرا بنابر برهان فرجه اگر متعدد باشد حتماً باید در جهتی از جهات محدود باشد. هر یک کمالی داشته باشند که در دیگری وجود ندارد. و این با بی‌نهایت بودن خداوند منافات دارد. نتیجه اینکه در حقیقتی که بی‌نهایت از هر جهت است به هیچ وجه تعدد و دوگانگی راه ندارد و هیچ گونه شبیه و مانندی برای او متصور نیست.[۲]


مطالعه بیشتر

  • آموزش عقاید، سه جلدی، محمد تقی، مصباح یزدی.
  • خدا را چگونه بشناسیم، ناصر، مکارم شیرازی.

منابع

  1. مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۷۵.
  2. مکارم شیرازی. ناصر، خدا را چگونه بشناسیم، کانون انتشارات محمدی، تهران، ۱۳۴۴ش، ص۴۲.

[[رده:]]