جهان‌بینی مدرنیسم

سؤال

جهان بینی مدرنیسم غربی را توضیح دهید و چه نقدهایی بر آن وارد است؟

یکی از مباحثی که باید در بررسی ویژگی‌های مدرنیسم غربی به آن پرداخت، جهان‌بینی آن است که همواره از سوی سنت‌گرایان مورد انتقاد قرار گرفته است. مدرنیست‌ها، بی آن که به محدودیّت‌های علم جدید توجه کنند، از آن جهان بینی‌ای ساخته‌اند، که مهم‌ترین مشخّصات آن عبارتند از:[۱]

  1. جهان بینی علمی مدرنیسم، متّکی بر مشاهده، آزمایش و تجربه است؛ به این معنا که از نظر معرفت شناختی، تنها راه رسیدن به معرفت حقیقی را مشاهده، آزمایش و تجربه حسی ظاهری می‌داند.
  2. تنها به عقل ابزاری، جزئی و استدلال گر (Rationalism) معتقد است؛ عقلی که تنها شأن آن استدلال بر اساس قواعد منطق صوری است و تنها قدرت و هنر آن این است که گزاره‌های به دست آمده از مشاهده، آزمایش و تجربه حسی ظاهری را در قالب استدلال‌های منتج منطقی بریزد و نتایج جدیدی به دست دهد.
  3. مادی گرایانه (Materialistic) است؛ یعنی از نظر وجودشناختی، جز به عالم ماده و مادیات، به عالم دیگری معتقد نیست. البته این ویژگی از نتایج گریزناپذیر دو ویژگی پیشین است؛ چرا که اگر دست یافتن به معرفت حقیقی جز از راه مشاهده و آزمایش و تجربه حسی ظاهری ممکن نباشد، و کار عقل نیز صرفاً سر و سامان بخشیدن به مواد خامی باشد که از آن راه به دست آمده است، طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده وآزمایش و تجربه است، با «واقعی» و «موجود» یکسان گرفته می‌شود و لازمه این یکسان انگاری آن است که آنچه قابل مشاهده و آزمایش حسی نباشد، موجود نیست.
  4. درباره وجود خدا، موضع انکاری (Atheism) یا دست کم لاادری گرایانه (Agnosticism) دارد. هرچند این دو موضع در مقام عمل یکسان اند، اما اولی آتشین و متعصّبانه و شدید می‌باشد، ولی دومی خونسردانه و زیرکانه است.
  5. انسان مدارانه (Humanistic) است؛ یعنی نخستین و یگانه هدف آن انسان محوری است. به عبارت دیگر، برای انسانیّت جایگاهی را قائل است که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد؛ و این جایگاهی است که از نظر سنت گرایان منحصراً از آنِ خداست.
  6. فردگرایانه (Individualistic) است. در واقع، حفظ حقوق فردی انسان‌ها، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی، همه دلمشغولی آن را تشکیل می‌دهد.
  7. برابرطلبانه (Egalitarianistic) است؛ یعنی معتقد به تساوی مطلق انسان‌ها در آزادی‌ها، حقوق، حرمت، مقبولیّت و سایر امور می‌باشد و در این مورد هیچ فرقی بین نژاد، جنسیّت، دین، مذهب و توانایی‌های بدنی، ذهنی و روحی و معنوی افراد قائل نیست.
  8. آزاداندیشانه (Free _ Thinking) است. در واقع با هرگونه تعبّد نسبت به هر شخصی مخالف است و هیچ‌کس را فوق سؤال و چون و چرا نمی‌داند، بلکه همگان را مشمول مطالبه دلیل می‌داند.
  9. شدیداً عاطفه گرا (Sentimentalistic) است. در واقع خاستگاه همه افعال اخلاقی و تنها معیار خوبی و بدی و درست و نادرستی اخلاقی را احساسات و عواطف انسان‌ها می‌داند.
  10. پیشرفت گرا (Progressionistic) است و به پیشرفت مستمر جامعه و نوع بشری پای بند است.
  11. سنّت ستیز (Anti _ Traditional) است؛ یعنی هیچ‌گاه با سنّت سازگار نیست.

جهان‌بینی علمی

علم جدید، به دلیل محدود بودن آن به امور قابل مشاهده و توصیف و اندازه‌گیری، نمی‌تواند جهان بینی قانع کننده‌ای به دست دهد. ما هیچ‌گاه خدمات علم جدید و فراهم آوردن اطلاعات بسیار فراوان آن درباره جهان محسوسات و آثار و نتایج آن را در زندگی روزمرّه انکار نمی‌کنیم، اما آنچه درخور توجه می‌باشد، این است که تصویری که علم جدید ارائه می‌کند، تنها قلمرو محسوسات را شامل می‌شود و هیچ‌گاه از جهان غیر محسوسات تصویری به دست نمی‌دهد و از این رو جهان‌بینی آن نیز ناقص می‌گردد. چرا که نمی‌توان همه هستی و همه ابعاد آن را در بند آزمون درآورد؛ مثلاً این که آیا جهان آغاز و فرجامی دارد، یا از هر دو طرف بی‌نهایت است، قابل آزمون نیست.[۲]

این که دانشمندانی چون دکتر نصر، اشتباه محوری تجدّد انسان متجدّد را در این نکته دانسته‌اند که مبنای نظام فکری خویش را واقعیّت جهان خارجی قرار داده‌اند،[۳] به همین معناست. این در حالی است که در همه سنّت‌ها، محور اصلی، واقعیّت خداوند است[۴] و نه جهان مادی و به دلیل این دید محدود و غیر جامع جهان بینی علمی، بسیاری از متفکران بر این عقیده‌اند که جهان‌بینی علمی اساساً جهان‌بینی نیست، بلکه علم زده (Scientistic) است و چون هستی منحصر در طبیعت نیست، جهان‌بینی علمی را جهان بینی معتبری ندانسته‌اند.[۵]

عرصه‌هایی که به دلیل محدود بودن علم، مشمول ضبط و مهار علم نمی‌شوند، عبارتند از: ۱. ارزش‌های ذاتی و هنجاری؛ ۲. معانی وجودی (آیا x وجود دارد؟) و معانی نهایی (معنای زندگی چیست؟)؛ ۳. اهداف و علل غایی؛ ۴. کیفیّات؛ ۵. امور نامرئی و غیر مادی؛ ۶. موجودات برتر از ما.[۶]

علاوه بر محدودیت‌های مزبور، ضعف دیگر جهان‌بینی علمی آن است که حتی تصویری که علم نسبت به جهان محسوسات ارائه می‌دهد، موقتی و غیردائمی است؛ بدین معنا که همواره امکان پدید آمدن تغییرات کوچک یا بزرگ در این تصویر وجود دارد.[۷] به تعبیر دیگر، از دید علمی، چهره جهان روز به روز در حال تغییر است؛ چرا که علم بر فرضیه و آزمون مبتنی است و نه بر اصول بدیهی اولی و عقلی، و از آنجا که فرضیه و آزمون دارای ارزشی موقت هستند، جهان‌بینی علمی نیز جهان بینی متزلزل و بی‌ثبات است.[۸] در حقیقت، غفلت از همین دو عامل (محدودیّت و موقتی بودن تصویر علمی) باعث شده است متجدّدان از آن جهان بینی بسازند.[۹]

گذشته از همه اینها، ارزش جهان‌بینی علمی، ارزش عملی و فنّی است و نه نظری؛ در حالی که آنچه که می‌تواند تکیه گاه و مبنای یک ایدئولوژی قرار گیرد، ارزش نظری است نه عملی.[۱۰]

هر انسانی نیازمند اتخاذ ایدئولوژی برای زندگی خویش می‌باشد. در واقع، ایدئولوژی و مکتب از ضروریات حیات اجتماعی است.[۱۱] و ایدئولوژی نیازمند نوعی جهان‌بینی است که دارای سه ویژگی عمده باشد: ۱. به مسائل اساسی جهان‌شناسی که به کلّ جهان مربوط می‌شود، پاسخ دهد و نه به جزء خاص؛ ۲. ارائه معرفت و شناسایی آن پایدار و قابل اعتماد و جاودانه باشد، نه موقت و متغیر؛ ۳. آنچه ارائه می‌دهد، از ارزشی نظری و واقعیّت نمایانه برخوردار باشد، نه صرفاً عملی و فنی.

اما چنان‌که دیدیم، جهان‌بینی علمی، با همه مزایایی که در جهات دیگر دارد، نمی‌تواند این نیازهای سه‌گانه را برآورده سازد[۱۲] و از این رو قابل اتکا نیست.

در واقع، باید مهم‌ترین چالش اسلام با مدرنیسم را چالش در جهان بینی آن دانست. روشن است که اندیشه دینی ناب، هرگز نمی‌تواند با یک الگوی نظری علم محور پوزیتویستی، سازگار باشد. البته اسلام به تجربه و روش‌های علمی ارج می‌نهد، اما پی ریزی جهان بینی را بر اساس علم تجربی مردود می‌داند؛ چرا که سرانجام آن، مادی‌گرایی و دنیازدگی است و لازمه آن انکار و بی‌اعتنایی به جهان ماورای طبیعت و «غیب» می‌باشد؛ و روشن است که جهان غیب از دعاوی اوّلیه دینی و از شرایط اوّلیه ایمان است. همچنین دین، دست زدن به آزمون و خطای تجربی را در همه قلمروها جایز نمی‌داند، بلکه برخی از آنها را به وحی و قلمرو وحیانی مربوط می‌داند.[۱۳] وحی در قلمروهایی که درک آن از توان عقل بیرون است، حکم نهایی و قطعی ارائه می‌کند و در حوزه‌هایی که درک آن برای عقل دشوار است، به راهنمایی آن پرداخته، رسیدن به مقصد را آسان می‌سازد.

عقل و عقلانیت

یکی دیگر از ویژگی‌های مدرنیسم، برداشت خاص آن از عقل و عقلانیّت است. مدرنیسم بر عقل ابزاری تأکید دارد. شکی نیست که هیچ دین آسمانی‌ای منکر عقل ابزاری نیست. آنچه که دین متذکر می‌شود، این است که اولاً، مرتبه عقل محدود به عقل ابزاری نیست، بلکه مرتبه والاتری از عقل وجود دارد که وظیفه آن، همان‌طور که در عقل ابزاری مورد تأکید است، فقط شکل‌دادن به جهان آن گونه که آدمی می‌پسندد نیست، بلکه به کشف ابعادی از حقیقت نیز می‌پردازد. ثانیاً، همان عقل عملی و ابزاری نیز کارکرد مهم‌تر و ماندگارتری نیز دارد که عبارت است از راهیابی به حوزه ارزش‌ها و امور اخلاقی و نیز تدبیرگری برای آبادانی فرجام زندگی (معاد). دین، گام را فراتر نهاده و حتی امر معاش را نیز در همین راستا قرار می‌دهد و به آن هویّت و معنای مقدسی می‌بخشد.[۱۴] اساساً «نقد دینی به مدرنیته، در پویش آن برای ارتقای سطح معاش مردم یا در حرکت نوآورانه آن نیست، بلکه در بی التفاتی به غایت‌شناسی و مغفول گذاشتن جهت حرکت و سوگم کردگی (Loos Of Direction) آن است».[۱۵] ثالثاً، عقل ابزاری در انتخاب هدف و در تدبیر و برنامه‌ریزی‌های عملی خود، تنها بر «عملی بودن» و «کارآمدی» پای می‌فشارد که دربردارنده مضامینی چون سهولت، کم خرج بودن و سودمندی نیز می‌باشد. از این رو، در این منظر، امور مهمی چون «وظیفه» و «تکلیف» بدون در نظر داشتن نتایج عاجل، جایی نخواهد داشت؛ اما بر اساس تعالیم دینی، عقل و عقلانیّت از مفهوم گسترده‌تری برخوردار است و گاه اساساً وظیفه بر کارآمدی، سودمندی و جز آن، مقدم می‌شود.[۱۶] علاوه بر همه این تفاوت‌ها، ادیان آسمانی، اساساً باور به «عقل بسندگی» و بی‌نیازی از وحی را در هیچ‌یک از لایه‌ها و مراتب عقل انسانی برنمی‌تابند.[۱۷]

انسان‌گرایی و فردگرایی

شکی نیست که همه ادیان آسمانی، کرامت و شأن بلند انسانی را ارج می‌نهند. قرآن مجید همه طبیعت و مخلوقات و موجودات آن را مسخّر انسان می‌داند و به رساترین نحو، کرامت انسان را گوشزد می‌نماید (وَ لَقَد کرَّمنا بَنی آدَم)؛ اما در عین حال تصریح می‌کند که آدمی با انحراف از مسیر مشخص الهی که در قالب ادیان آسمانی بر او عرضه شده است، از مقام حیوانات نیز فروتر می‌رود. بدین ترتیب، دین، کرامت و محوریّت انسان را به مبدأ و مقصد وی (خداوند) پیوند می‌زند و روشن است که این امر با برداشت‌های افراطی اومانیسم (انسان گرایی) و شأن خداگونه‌ای که این مکتب فکری به وی می‌بخشد، در تقابل است؛ در واقع هیچ دینی خوش باشی بی قید و شرط انسان و عدم تکلیف او در برابر تعالیم آسمانی را برنمی‌تابد.[۱۸] دین، در کنار اعطای حق، تکلیف را نیز به عهده بشر می‌نهد و این دو را ملازم با یکدیگر می‌داند. بسیاری از منتقدان دین باور، معضلات جدیدی چون تخریب محیط زیست، خشم و خونریزی‌های جهانی و نابرابری‌های اقتصادی را، که بشر مدرن دچار آن شده است، ناشی از پافشاری بر حق بدون تکلیف دانسته‌اند.[۱۹]

در مکتب اومانیسم (انسان گرایی)، به تعبیر «شلر» معیار و مقیاس همه چیز خواست انسان است.[۲۰] نتیجه چنین تلقی‌ای، نگاه مادی به انسان، نفی حاکمیت دین و زمینی کردن تعالیم دینی است.[۲۱] از این منظر، اگر دینی هم اعتبار داشته باشد، باید در جهت تأمین خواسته‌های افراد باشد و مراد از «دین انسانی» نیز همین است.[۲۲] اما دین اصیل، با اعطای آزادی به انسان، آزادی وی را هدفمند و مسؤولانه و توأم با تکالیفی در برابر خدا و سایر همنوعان و مخلوقات قرار داده است.

فردگرایی مورد ادعای مدرنیسم نیز پیامدهای گوناگونی دارد که با تعالیم دینی سازگار نیست. این انگاره، عرصه اجتماعی انسان را از پیوندهای اجتماعی جدا ساخته و خودمحوری و نیز احساس بی معنا بودن زندگی را برای وی به ارمغان می‌آورد؛ از این رو «چارلز تیلور»، فیلسوف برجسته معاصر، که خود درصدد تعدیل و ایجاد اصلاح در پیامدهای مدرنیسم و دفاع از اخلاق «اصالت» می‌باشد، با اذعان به این امر، یکی از پیامدهای برجسته مدرنیته را فردگرایی افراطی (ExcessiveIndividualism) دانسته و آن را عاملی می‌داند که به احساس بی معنا بودن زندگی و کمرنگ شدن افق‌ها و حدود اخلاقی می‌انجامد. از نظر وی، تمرکز بر فرد، که در دموکراسی بسیار برجسته و مشهود است، باعث کم شدن هر چه بیشتر توجه و نگاه فرد به دیگران و در نتیجه به وجود آمدن خودبینی می‌شود.[۲۳] البته وی از اخلاق اصالت به گونه ای مستقل از دین دفاع می‌کند که از اشکالات متعدّدی برخوردار است و در این‌جا نمی‌توان به آنها پرداخت.[۲۴] همچنین نتیجه انگاره فردگرایی در عرصه اقتصادی، به وجود آمدن سیستم ناعادلانه سرمایه‌داری، و در عرصه معرفت شناختی، معیار شدن شناخت فردی در شناخت حقیقت، و در عرصه اخلاقی، هرج و مرج و نسبیّت افراطی در فضائل بشری، می‌باشد، که همه این امور، مغایر با تعالیم دینی است.[۲۵]

امروزه اندیشمندان، به نارسایی فردگرایی اذعان دارند. برای مثال، «مک اینتایر» تخریب فضیلت مدنی، نابودی اصل شهروندی و پیوندهای اجتماعی، آزادی خودمحورانه و اسارت انسان در خویشتن را معلول فردگرایی لیبرالی می‌داند. وی افراد آزاد به این معنا را «برده‌های شادکام» می‌نامد و راه برون‌رفت از این مهلکه را احیای اخلاق و تجدید شکوه اقتدار اخلاقی اجتماع، که دارای بنیانی مستقل از فرد و منافع فردی باشد، می‌داند.[۲۶]

انکار سنت‌ها

در مورد انکار سنّت‌ها، که یکی دیگر از ویژگی‌های اندیشه مدرنیسم است، باید گفت از نظر ادیان آسمانی و به ویژه دین اسلام، هیچ‌گاه نمی‌توان چیزی را به صرف سنّتی بودن رد کرد یا چیزی را به صرف مدرن و نو بودن پذیرفت. آنچه که از تعالیم اسلام فهمیده می‌شود، ارزیابی همه امور بر اساس مبانی پذیرفته شده دینی و احکام عقلی است و این مستلزم رعایت اعتدال و عدم افراط و تفریط می‌باشد. البته نباید اعتدال را با عدم اراده استوار یا تردید در مسائل دین یا عدالت خلط کرد. اعتدال به معنای داشتن حکمت، برای تشخیص حماقت آمیز بودن انواع افراطی مدرنیسم و سنّت‌گرایی و برگزیدن راهی درست از میان آنهاست. در هیچ عرصه‌ای، اعم از عرصه آموزه‌ها، اقتصاد، نهادها و نظام‌های اجتماعی و انواع نمودهای فرهنگی و جز آن، هرگز نمی‌توان چیزی را تنها به دلیل سنّتی بودن آن پذیرفت، یا به دلیل مدرن بودنش رد کرد.[۲۷] بدین ترتیب، تنها دغدغه انسان مطلوب در اندیشه اسلامی، رسیدن به حقیقت و حقانیّت می‌باشد؛ این انسان نه عقده سنّت شکنی دارد و نه تعصب بر کهنه‌گرایی.[۲۸]

سکولاریسم

در مورد سکولاریسم نیز مباحث متعدّدی وجود دارد که از جمله می‌توان به مبانی و دلایل منتقدان به آن اشاره کرد. پیش تر گفتیم که عناصری چون انسان گرایی، عقل‌گرایی، فردگرایی و علم گرایی از جمله بنیان‌های سکولاریسم می‌باشند و با توجه به نقدی که از این عناصر ارائه شد، این عناصر مورد پذیرش دین و تعالیم دینی نیست. در واقع، دین با نقد و ایجاد تعدیل در عناصر فوق، سکولاریسم را نیز برنمی‌تابد.

معتقدان به سکولاریسم، صرف نظر از مبانی آن، به دلایلی تمسک جسته‌اند که در این‌جا نمی‌توان به همه آنها پرداخت، اما اشاره به برخی از آنها سودمند خواهد بود. یکی از دلایلی که معتقدان به سکولاریسم به آن تمسک جسته‌اند، این است که امور اجتماعی انسان همواره در حال تغییر و تحوّل است؛ در حالی که دین از درون مایه و محتوایی ثابت برخوردار می‌باشد؛ بنابراین، دین نمی‌تواند در امور اجتماعی آدمی دخالت کند.

باید گفت، هیچ‌یک از مقدمات این استدلال به‌طور مطلق درست نیست؛ چرا که اولاً، همه تغییرات اجتماعی، تغییراتی بنیادین تلقی نمی‌شوند، بلکه برخی از آنها صرفاً تغییر در شکل و قالب است؛ مثلاً در روابط حقوقی و اقتصادی، قراردادهایی نظیر بیع و اجاره، هم در گذشته و هم امروز وجود داشته و دارند، اما تنها تفاوتی که بر اثر گذشت زمان به وجود آمده، این است که غالب این قراردادها در جوامع معاصر، متفاوت و پیچیده شده‌اند، اما محتوای حقوقی آنها ثابت مانده است. از این رو، دین امروزه نیز در به رسمیت شناختن و تعیین مقررات و شرایط آنها کارآمد و راهگشاست.

ثانیاً، نمی‌توان همه آموزه‌های دینی را ثابت و غیرقابل انعطاف دانست؛ چرا که در اسلام عناصری تدارک دیده شده است که بخشی از تعالیم دینی را انعطاف‌پذیر و منطبق با تحوّلات زمانه می‌سازند؛ عناصری چون توجه به روح و هدف زندگی و عدم تصلّب بر شکل و ظاهر آن، بیان قوانین ثابت برای نیازهای ثابت و پیش‌بینی قواعد انعطاف‌پذیر برای نیازهای متغیّر، تشریع اجتهاد، تشریع احکام اوّلیه و ثانویه، نقش مهم عقل در اجتهاد و استنباط احکام دین و اختیارات ویژه حاکم اسلامی.[۲۹]

یکی دیگر از دلایل معتقدان به سکولاریسم، عدم قطعیّت فهم متون دینی است. کسانی، با تأثیرپذیری از مباحث مطرح در هرمنوتیک، بر آن شده‌اند که هرگونه فهمی، اعم از فهم متون دینی یا غیردینی، متأثر از پیش دانسته‌ها، پیش فرض‌ها، انتظارات و علایق مفسر می‌باشد. با پذیرش این مبنا، مرجعیّت دین در امور اجتماعی و سیاسی زیر سؤال می‌رود؛ چرا که بر اساس این مبنا، ممکن است فهم کسانی که دخالت دین را در امور اجتماعی و سیاسی الزامی می‌دانند، متأثر از پیش فرض‌ها و انتظارات آنها باشد. از این رو، اگر افراد دیگری با پیش فرض‌هایی دیگر به استنباط از متون دینی بپردازند، ممکن است به نتیجه دیگری دست یابند و مثلاً دین را در امور اجتماعی دخیل ندانند و تنها قلمرو آن را عرصه‌های فردی و عبادی بدانند.

این استدلال نیز تام نیست. شکی نیست که پیش فرض‌ها و انتظارات مفسر در فراگرد تفسیر متن تأثیرگذار است، اما استخراج از متن دارای قواعد ویژه ای است که با رعایت آنها، نتیجه حاصله تابع فهم‌های گوناگون نخواهد بود؛ اولاً، مفسر باید از دخالت دادن انتظارات خود در فرایند تفسیر پرهیز کند، و از همین رو در روایات متعدّدی از تفسیر به رأی نهی شده و در برخی از روایات، کسانی که تفسیر به رأی می‌کنند، فاقد ایمان شمرده شده‌اند؛[۳۰] ثانیاً، هر لفظ، دارای معنای خاص خود می‌باشد و نمی‌توان هرگونه معنایی را بر آن تحمیل کرد. جملات نیز کاملاً در پیوند با یکدیگر می‌باشند و در نهایت، سیاق واحدی را تشکیل می‌دهند که تحمیل هر معنای دلخواهی را برنمی‌تابند؛ ثالثاً، در هر دانشی تنها اظهارنظر متخصصان، معتبر و موثق می‌باشد.[۳۱]


منابع

  1. نقد و نظر، سال ۴، ش ۳ و ۴، مصطفی ملکیان (مصاحبه)، ص۴۸–۴۹.
  2. مطهری، مرتضی، مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص۶۵–۶۶.
  3. نصر، سید حسین، نیاز به علم قدسی، ترجمه حسن میانداری، ص۲۱۵.
  4. همان.
  5. نقد و نظر، سال ۴، ش ۳ و ۴، هیوستون اسمیت، اهمیت دینی پساتجددگرایی، یک جوابیه، ص۱۷۸–۱۷۹.
  6. همان، ص۱۹۵ (یادداشت مترجم).
  7. نقد و نظر، سال ۴، ش ۳ و ۴، ص۴۷–۴۸.
  8. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص۶۶.
  9. نقد و نظر، ش ۳ و ۴، ص۴۷–۴۸.
  10. مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی، ص۶۸.
  11. همان، ص۴۱–۴۵.
  12. همان، ص۶۸.
  13. فرهنگ واژه‌ها، ص۵۵۸.
  14. همان، ص۵۵۸–۵۵۹.
  15. همان، ص۵۵۹.
  16. همان.
  17. همان، ص۵۶۰.
  18. همان.
  19. همان.
  20. کتاب نقد، ش ۱۷، سید ابراهیم حسینی، فمینیزم علیه زنان، ص۱۵۵.
  21. همان.
  22. همان.
  23. Charles Taylor; The Ethics Of Authenticity, P.P. 2-4
  24. برای نقد و بررسی دیدگاه تیلور درباره اخلاق اصالت، ر.ک. Muhammad Legenhausen, The Ethics Of Autenticity.
  25. فرهنگ واژه‌ها، ص۵۶۱.
  26. ر. ک. نقد و نظر، بهار و تابستان ۱۳۷۶، محمد لگن هاوزن، نقد و معرفی کدام عدالت؟ و معرفت، الویر مک اینتایر، پایان فضیلت، شماره‌های ۱۰ و ۱۱ و ۱۳ تا ۱۸.
  27. Muhammad Legenhausen, Why I Am not a Traditionalist URL: Http// WWW. Al- Islam.org.
  28. فرهنگ واژه‌ها، ص۵۶۲.
  29. ر. ک. مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ص۱۲۲؛ همو؛ نظام حقوق زن در اسلام، ص۱۰۰–۱۰۱؛ جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۴۰۶–۴۰۷.
  30. ما آمن بی من فسّر برأیه کلامی؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲، ص۲۹۷.
  31. برای نقد و بررسی بیشتر دلایل سکولاریسم، ر.ک. رواق اندیشه، ش ۱۱، منصور نصیری، نگاهی به برخی از دلایل معتقدان به سکولاریسم؛ و احمد واعظی، حکومت دینی، و همو: جامعه دینی، جامعه مدنی.