جمهوری اسلامی و چالش میان دین و سیاست

سؤال

وقتی دین با سیاست یکی می‌شود و دیندارانی که به حکومت می‌رسند برای ادامه حکومت خود مجبور می‌شوند به همان آرمانهایی که ابتدا برای ما وعده اش را می‌دادند، پایبند نباشند چون بعد در عمل متوجه می‌شوند که همان آرمانها به مانعی برای ادامه حکومتشان تبدیل شده است؟

درگاه‌ها
حکومت دینی.png


احکام سیاسی اسلام

یکی شدن دین با سیاست یا جدایی این دو از یکدیگر مسئله ای نیست که بر طبق سلایق حکومت‌ها و افراد باشد تا با توجه به انتظاراتی که از دین به وجود می‌آید یا پیامدهایی که ممکن است پیوند یا عدم پیوند این دو داشته باشد حکم به تفکیک یا پیوند آنها دهیم، بلکه پیوند و ناگسستگی دین و سیاست برآمده از خود دین و ماهیت آن بوده و برای دانستن پیوند یا عدم پیوند به دین، لازم است به خود دین مراجعه و حکم این مسئله را از آن استخراج نماییم، بر این اساس وقتی به خود دین مراجعه می‌کنیم در می‌یابیم دین مبین اسلام که کاملترین ادیان الهی می‌باشد و مدعی است که تا روز قیامت از ارزش و اعتبار برخوردار است و برای همه ابعاد زندگی انسان (فردی ـ اجتماعی) و در همه زمانها احکام و مقررات دارد، نمی‌تواند وجود حکومت را ضروری ندانسته باشد؛ بنابراین ما با دلیل عقلی قطعی اثبات می‌کنیم که اسلام هم وجود حکومت را ضروری می‌داند و هم برای حکومت احکام و مقرراتی دارد، گرچه ادله ای دیگر و شواهد تاریخی روشنی بر این مسئله وجود دارد، پس با وجود این دلیل عقلی قطعی جای هیچ گونه شک و شبهه ای باقی نمی‌ماند که اسلام وجود حکومت را برای امت اسلامی ضروری دانسته و احتمال اینکه وجود حکومت را نفی کرده یا حتی در مورد این مسئله ساکت مانده باشد به کلی منتفی است؛ بنابراین اصل این مسئله از قطعیات و یقینیات دین مقدس اسلام است[۱]و به همین دلیل هیچ بهانه ای اصل این پیوند را نمی‌تواند زیر سؤال ببرد، به گونه ای که اگر این مسئله سبب پیدایش تبعات منفی گردد مشخص می‌شود که این پیوند به درستی به مورد اجرا گذاشته نشده و باید اشکالات و ایراداتی که باعث بروز چنین تبعات منفی شده است مرتفع گردد. مثل اینکه داشتن شغل مناسب برای کسب درآمد هر کسی امری ضروری است، در عین حال ممکن است کسی که مشغول به شغلی است با مرور زمان سهل انگاری‌هایی در کار خود کرده و زندگی خود را آلوده به اموال شبهه ناک ناشی از کم‌کاری در شغل خود نماید، حال در چنین شرایطی عاقلانه نیست به دلیل بروز چنین احتمالی اصل ضرورت شاغل بودن فرد زیر سؤال برود بلکه گزینه معقول و منطقی این است که رفتارهای غلط فرد در محیط شغلی اصلاح شود. در مورد حکومت دینی نیز همین حکم جاری است و نباید به دلیل برخی مشکلات که در اثر عدم اجرا یا اجرای غلط حکومت دینی ممکن است بروز نماید اصل حکومت دینی که بنا به ضرورت عقل و نقل ثابت شده است زیر سؤال برود.

در این میان یکی از اشکالاتی که پس از تحقق حکومت دینی ممکن است بروز نماید این است که مدعیان حکومت دینی به دلیل تعارض آرمان‌هایی که قبلاً مطرح می‌کردند با تداوم حکومتشان، از آنها دست بردارند که در پاسخ باید بگوییم اولاً اگر یک حکومت دینی از آرمان‌های خود دست بردارد دیگر نمی‌توان عنوان حکومت دینی را بر روی آن نهاد و یاحداقل باید بگوییم که چنین حکومتی حکومت دینی ناقص است و در نتیجه باید مورد اصلاح قرار گیرد ثانیاً فرض دست برداشتن حکومت دینی از آرمان‌های خود صرفاً یک احتمال است که چندان مشخص نیست که درصد آنچه میزان باشد و به همین دلیل نمی‌توان گفت این مسئله، سرنوشت محتوم همه حکومت‌های دینی است تا اینکه به بهانه آن اصل حکومت دینی را رد نماییم، به عبارت دیگر همواره این احتمال وجود خواهد داشت که حکومت دینی از آرمان‌های خود دست بردارد، اما از وجود چنین احتمالی نباید نتیجه گرفت که هر حکومت دینی پس از مدتی از آرمان‌های خود دست برخواهد داشت و در نتیجه حکم نماییم که پس بهتر است از ابتدا چنین حکومتی شکل نگیرد، ضمن اینکه یکی از دلایلی که باعث می‌شود تا چنین تصور شود که حکومتی از آرمان‌های خود دست برداشته است مرحله ای بودن آرمان هاست به این معنا که آرمان‌ها طیف متنوعی را شامل می‌شوند که برخی از آنها درکوتاه مدت قابل حصول است اما زمینه تحقق برخی دیگر فعلاً فراهم نیست و به همین دلیل ممکن است فعلاً به آن نرسیم مثلاً ایجاد عدالت در ساختارهای نظام بین‌الملل یکی از آرمان‌های مهم نظام‌های دینی است اما به دلیل اینکه فعلاً شرایط و زمینه تحقق آن برای ما فراهم نیست، نمی‌توانیم بگوییم بدان دست یافته‌ایم امّا این به معنای دست برداشتن از این آرمان نیست بلکه به معنای انتظار برای فراهم شدن شرایط یا تلاش برای فراهم کردن زمینه‌های حصول این آرمان می‌باشد بدون اینکه در اعتقاد به آرمان مزبور خللی رخ دهد یا اصل آن کنار گذاشته شود.

نمونه ای از حکومت دینی که به آرمان‌های خود پایبند مانده است حکومت جمهوری اسلامی ایران می‌باشد که یک حکومت دینی است و حتی ممکن است در برخی مقاطع تاریخی یا در میان برخی مسئولان کم توجهی‌ها یا کم عنایتی‌هایی نسبت به آرمان‌ها صورت گرفته باشد، امّا چنین نیست که از آرمان‌های خود دست برداشته باشد، چنان‌که راز دشمنی‌های نظام سلطه با این نظام و انواع توطئه‌هایی که هر روزه بر علیه این نظام اجرا می‌شود نشان از پایبندی کلیت نظام دینی به آرمان‌هایی دارد که از روز اول آنها را مطرح کرده است؛ آرمان‌هایی همچون استقلال واقعی و سلطه ناپذیری، آزادی مطابق با معیارهای دینی، پیشرفت همه‌جانبه، بسط ارزش‌های دینی و زمینه‌سازی برای ظهور منجی آخرالزمان و … که علیرغم برخی کم توجهی‌ها توسط برخی مدعیان کم تعهد، اصل آن نه تنها موجود است بلکه روز به روز مورد تقویت نیز قرار می‌گیرد، چرا که از نظر ما برخلاف برخی تصورات، آرمان‌ها نه تنها مانع تداوم حکومت دینی نمی‌باشد، بلکه اگر حکومت، واقعاً دینی بوده و بر اساس مبانی درست بنا نهاده شده باشد، باید از سویی آرمان‌ها را سنگ بنای خویش قرار داده و از سویی دیگر به آرمان‌ها به عنوان عنصر تقویت کننده حکومت دینی بنگرد، اما اگر روزگاری چنین برداشت شود که آرمان‌ها مانع تداوم حکومت دینی هستند یا باید در آرمان بودن آنچه به نام آرمان مطرح شده است شک کرد یا در دینی بودن حکومت که در هر صورت باید با اصلاح اشتباه، حکومت دینی مبتنی بر آرمان واقعی را بنا نهاد که در چنین صورتی امکان ندارد حکومت دینی از آرمان‌ها دست بردارد و باعث بروز اشکالات دیگر همچون تناقض در اعتقادات، سست شدن اعتقاد به خدا وامثال اینها گردد.

منابع

  1. حقوق و سیاست، آیت الله مصباح یزدی، ناشر مؤسسه امام خمینی (ره)، چاپ دوم، ۱۳۷۹. ص۱۹۲.