ثابت‌بودن مفاهیم اخلاقی: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour }}
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezapour}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
مفاهيم اخلاقي نسبي هستند يا مطلق و چه استدلالي بر آن وجود دارد؟
مفاهیم اخلاقی نسبی هستند یا مطلق و چه استدلالی بر آن وجود دارد؟
{{پایان سوال}}
{{پایان سوال}}
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
اين سئوال از جمله سئوالات مهم و كليدي مباحث فلسفه اخلاق مي‌باشد كه از دير باز مورد توجه عالمان علم اخلاق قرار گرفته است كه در اين باره نظرات مختلفي ارائه داده‌اند. نوع جوابي كه به مسأله اطلاق يا نسبيت اخلاق داده مي‌شود، نتايج و آثار نظري و عملي فراواني در بر خواهد داشت كه اين امر نشان از اهميت اين سئوال دارد.
این سئوال از جمله سئوالات مهم و کلیدی مباحث فلسفه اخلاق می‌باشد که از دیر باز مورد توجه عالمان علم اخلاق قرار گرفته است که در این باره نظرات مختلفی ارائه داده‌اند. نوع جوابی که به مسئله اطلاق یا نسبیت اخلاق داده می‌شود، نتایج و آثار نظری و عملی فراوانی در برخواهد داشت که این امر نشان از اهمیت این سئوال دارد.
 
ابتدا توضيح مختصري پيرامون مفهوم نسبي يا مطلق بودن اخلاق مي‌دهيم و پس از آن به پاسخ اين سئوال خواهيم پرداخت.  
ابتدا توضیح مختصری پیرامون مفهوم نسبی یا مطلق بودن اخلاق می‌دهیم و پس از آن به پاسخ این سئوال خواهیم پرداخت.
 
«نسبيت در اخلاق بدين معناست كه هيچ يك از ارزشها و اصول و احكام اخلاقي ثابت نيستند و همه گزاره‌هاي اخلاقي به اختلاف زمان، شرايط و نظر شخصي خاص، يا همه افراد يا توافق جامعه قابل تغييرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به اين معناست كه دست كم، برخي اصول ثابت اخلاقي وجود دارند كه مبناي ارزش گذاريهاي ثابت و عام در افعال انسانها هستند و اين اصول، وابسته به تمايل فرد يا جامعه و تغيير شرايط زماني و مكاني نيستند.<ref>فلسفه اخلاق، سلسله دروس انديشه‌هاي بنيادين اسلامي تهيه و تدوين مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره)، سال ۱۳۷۸، ص۱۷۱.</ref>
«نسبیت در اخلاق بدین معناست که هیچ‌یک از ارزشها و اصول و احکام اخلاقی ثابت نیستند و همه گزاره‌های اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی خاص، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به این معناست که دست کم، برخی اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش گذاریهای ثابت و عام در افعال انسانها هستند و این اصول، وابسته به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی نیستند.<ref>فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشه‌های بنیادین اسلامی تهیه و تدوین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال ۱۳۷۸، ص۱۷۱.</ref>
 
«در زمينه اطلاق يا نسبيت اخلاق، برخي صريحاً سخن گفته‌اند و پاره‌اي تلويحاً بدان اشاره كرده‌اند. از ميان كساني كه صريحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، مي‌توان از علماء اخلاق اسلامي و كانت فيلسوف آلماني و افلاطون نام برد و از جمله فيلسوفاني كه صريحاً اظهار نكرده‌اند، امّا مباني آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، مي‌توان از سقراط و ارسطو ياد كرد.
«در زمینه اطلاق یا نسبیت اخلاق، برخی صریحاً سخن گفته‌اند و پاره‌ای تلویحاً بدان اشاره کرده‌اند. از میان کسانی که صریحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، می‌توان از علماء اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون نام برد و از جمله فیلسوفانی که صریحاً اظهار نکرده‌اند، امّا مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، می‌توان از سقراط و ارسطو یاد کرد.
 
از كساني كه صريحاً قائل به نسبيت اخلاق هستند. ماركس، انگلس، هيوم و ادوارد موري، مي‌باشند و از ميان آنها كه اظهاراتشان ظهور در نسبيت اخلاق دارد، مي‌توان از اسپنسر ياد كرد.<ref>غرويان، محسن، فلسفه اخلاق از ديدگاه اسلام، انتشارات يمين، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.</ref>»  
از کسانی که صریحاً قائل به نسبیت اخلاق هستند. مارکس، انگلس، هیوم و ادوارد موری، می‌باشند و از میان آنها که اظهاراتشان ظهور در نسبیت اخلاق دارد، می‌توان از اسپنسر یاد کرد.<ref>غرویان، محسن، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، انتشارات یمین، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.</ref>»
 
حال پس از تبيين مفهوم نسبي يا مطلق بودن اخلاق و شرح مختصري از نظرات قائلين به هر كدام، در پاسخ به قسمت اصلي سئوال بايد بگوييم؛ علماي اخلاق اسلامي، قائل به اطلاق مفاهيم اخلاقي مي‌باشند كه اساس نظريه آنها را در اين رابطه، تئوري حسن و قبح عقلي تشكيل مي‌دهد. «نظريه حسن و قبح عقلي اين است كه عقل در نخستين برخورد، به حسن و قبح پاره‌اي از افعال واقف مي‌گردد و اينها همان بديهيّات عقلي عملي هستند؛ مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئي و امانتداري، دروغگويي و خيانت و نظاير آنها... احكامي كه براساس تحسين و تقبيح عقلي استوار است، بسان كوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمي‌شود. اين گونه از قوانين شرع كه از چنين اصلي سرچشمه مي‌گيرد، به حكم ثابت و استواري احكام كلي خرد، آن هم در پرتو ثبات و پايداري فطرت انسان، نمي‌تواند تغيير پذير باشد...
حال پس از تبیین مفهوم نسبی یا مطلق بودن اخلاق و شرح مختصری از نظرات قائلین به هر کدام، در پاسخ به قسمت اصلی سئوال باید بگوییم؛ علمای اخلاق اسلامی، قائل به اطلاق مفاهیم اخلاقی می‌باشند که اساس نظریه آنها را در این رابطه، تئوری حسن و قبح عقلی تشکیل می‌دهد. «نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، به حسن و قبح پاره‌ای از افعال واقف می‌گردد و اینها همان بدیهیّات عقلی عملی هستند؛ مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئی و امانتداری، دروغگویی و خیانت و نظایر آنها… احکامی که براساس تحسین و تقبیح عقلی استوار است، بسان کوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمی‌شود. این گونه از قوانین شرع که از چنین اصلی سرچشمه می‌گیرد، به حکم ثابت و استواری احکام کلی خرد، آن هم در پرتو ثبات و پایداری فطرت انسان، نمی‌تواند تغییرپذیر باشد…
 
درباره ملاك و مناط احكام عقلي نظريات گوناگوني مطرح شده است. بعضي آن را رعايت اغراض و مصالح مي‌دانند و عده‌اي كمال و نقص نفساني را داعي و ملاك حكم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند و... لكن نظريه‌اي كه ما برگزيده‌ايم اين است كه اين مفاهيم كلي با فطرت و سرشت پاك و طبيعت معنوي و ملكوتي انسان هماهنگ است. ناگفته معلوم است كه كمال و نقص نفساني هم تفسيري جز اين ندارد و بر اين اساس، ثبات و عموميّت و جاوداني بودن اصول اخلاقي، استوار مي‌گردد. پس آنچه در آئينه فطرت به صورت پاكي و كمال و نيكويي نمودار است؛ همگاني و هميشگي است و آنكه به صورت پليدي و نقص و زشتي انعكاس يافته است نيز عمومي و ثابت مي‌باشد. بنابراين در پيشگاه عقل و فطرت، اصول و پايه‌هاي فجور و تقوي، پليدي و پاكي، هويدا و معلوم است. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (سوره شمس، آيه ۸)<ref>سبحاني، جعفر، حُسن و قبح عقلي يا پايه‌هاي اخلاق جاودان، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، ۱۳۷۷، ص۱۲۰.</ref>».  
درباره ملاک و مناط احکام عقلی نظریات گوناگونی مطرح شده است. بعضی آن را رعایت اغراض و مصالح می‌دانند و عده‌ای کمال و نقص نفسانی را داعی و ملاک حکم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند و… لکن نظریه‌ای که ما برگزیده‌ایم این است که این مفاهیم کلی با فطرت و سرشت پاک و طبیعت معنوی و ملکوتی انسان هماهنگ است. ناگفته معلوم است که کمال و نقص نفسانی هم تفسیری جز این ندارد و بر این اساس، ثبات و عمومیّت و جاودانی بودن اصول اخلاقی، استوار می‌گردد. پس آنچه در آئینه فطرت به صورت پاکی و کمال و نیکویی نمودار است؛ همگانی و همیشگی است و آنکه به صورت پلیدی و نقص و زشتی انعکاس یافته است نیز عمومی و ثابت می‌باشد؛ بنابراین در پیشگاه عقل و فطرت، اصول و پایه‌های فجور و تقوی، پلیدی و پاکی، هویدا و معلوم است. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (سوره شمس، آیه ۸)<ref>سبحانی، جعفر، حُسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷، ص۱۲۰.</ref>».
 
«حسن و قبح امور، از فطرت انساني سرچشمه مي‌گيرد، فطرتي كه در تمام انسانها يكسان بوده و در تمام ادوار يك نوع غرايز و تمايلات بر او حكومت كرده است و آفرينش با يك رشته امور خميره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است... انسان قرن بيستم از نظر فطرت و روحيه و غريزه و تمايلات ثابت، همان انسان قرن دهم است... مثلاً دروغ، خيانت، هرزگي و بي بند و باري پيوسته زشت و بد و تباه كننده اجتماع بوده و هست، از اين نظر بايد تحريم و ممنوعيت آنها ابدي و دائمي باشد. زيرا اگر چه قيافه اجتماع عوض مي‌شود، ولي زيان اين اعمال همانست كه بوده است... همچنين قوانين مربوط به تهذيب نفس و كسب فضايل اخلاقي و سجاياي انساني.<ref>همان، ص۱۳۸.</ref>»  
«حسن و قبح امور، از فطرت انسانی سرچشمه می‌گیرد، فطرتی که در تمام انسانها یکسان بوده و در تمام ادوار یک نوع غرایز و تمایلات بر او حکومت کرده است و آفرینش با یک رشته امور خمیره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است… انسان قرن بیستم از نظر فطرت و روحیه و غریزه و تمایلات ثابت، همان انسان قرن دهم است… مثلاً دروغ، خیانت، هرزگی و بی بند و باری پیوسته زشت و بد و تباه کننده اجتماع بوده و هست، از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها ابدی و دائمی باشد؛ زیرا اگر چه قیافه اجتماع عوض می‌شود، ولی زیان این اعمال همانست که بوده است… همچنین قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.<ref>همان، ص۱۳۸.</ref>»
 
«بنابراين در اين گونه امور اخلاقي و مسائل ديگري كه براساس فطريات و غرايز انساني است، قوانين هزار و چهارصد سال پيش با يك واقع بيني خاص، كه مبني بر شناخت حقيقت انسان و ارزيابي غرايز او وضع شده است، مي‌تواند اجتماع كنوني و همچنين اجتماعات آينده را به وضع خوبي اداره كند. و اين خود اساس يك رشته «اخلاق جاودان» را تشكيل مي‌دهد.<ref>همان، ص۱۴۰.</ref>»
«بنابراین در این گونه امور اخلاقی و مسائل دیگری که براساس فطریات و غرایز انسانی است، قوانین هزار و چهارصد سال پیش با یک واقع بینی خاص، که مبنی بر شناخت حقیقت انسان و ارزیابی غرایز او وضع شده است، می‌تواند اجتماع کنونی و همچنین اجتماعات آینده را به وضع خوبی اداره کند. و این خود اساس یک رشته «اخلاق جاودان» را تشکیل می‌دهد.<ref>همان، ص۱۴۰.</ref>»
 
«(امّا) آنچه به عنوان اخلاق، دستخوش تغيير و دگرگوني است، در حقيقت يك رشته آداب و رسوم عادي و تقاليد و سليقه‌هاي فردي و يا قومي بيش نيست، و اينها را نبايد به عنوان ارزشها و ضد ارزشهاي اخلاقي نام نهاد. البته در مورد همين آداب و رسوم قومي هم گاهي يك اصل ثابت اخلاقي وجود دارد كه هر قومي آن اصل ثابت را به گونه‌اي خاص عملي مي‌سازد. مثلاً اصل احترام به انسانهاي صاحب مقام و منزلت اجتماعي، مورد قبول تمام طوايف و اقوام است، امّا در تحقق بخشيدن به آن، روشهاي مختلفي اعمال مي‌شود.<ref>همان، ص۱۲۲.</ref>»
«(امّا) آنچه به عنوان اخلاق، دستخوش تغییر و دگرگونی است، در حقیقت یک رشته آداب و رسوم عادی و تقالید و سلیقه‌های فردی یا قومی بیش نیست، و اینها را نباید به عنوان ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی نام نهاد. البته در مورد همین آداب و رسوم قومی هم گاهی یک اصل ثابت اخلاقی وجود دارد که هر قومی آن اصل ثابت را به گونه‌ای خاص عملی می‌سازد؛ مثلاً اصل احترام به انسانهای صاحب مقام و منزلت اجتماعی، مورد قبول تمام طوایف و اقوام است، امّا در تحقق بخشیدن به آن، روشهای مختلفی اعمال می‌شود.<ref>همان، ص۱۲۲.</ref>»
 
«اگر ما درست ملاك احكام اخلاقي را بدست آوريم، هرجا آن ملاك، تحقق پيدا كند، حكم هم برايش ثابت خواهد بود. اينكه گاهي مي‌بينيم احكام عقلي، استثناء بر مي‌دارد و شرايط تفاوت مي‌كند، مال اين است كه ملاك اصلي را درست به دست نياورده‌ايم، مثلاً مي‌گوييم راست گفتن خوب است، بعد بر مي‌خوريم به جايي كه اگر راست گفته شود، خونهاي پاكي ريخته مي‌شود و آثار بدي دارد، مي‌گوييم اينجا نبايد راست گفت و حتّي بايد دروغ گفت. آن وقت توهم مي‌شود كه احكام اخلاقي نسبي هستند، احكام اخلاقي استثنا پذير هستند، حقيقت امر اين است كه ما در تشخيص موضوع حكم اخلاقي مسامحه كرده‌ايم، آنچه موضوع حكم اخلاقي است؛ مثلاً «راست مفيد» است و يا دروغ كه بد است «دروغ مضر» بد است؛ اما دروغ مفيد از موضوع آن حكم اخلاقي خارج است... پس آنچه حقيقتاً موضوع خوبهاي اخلاقي است، چيزي است كه براي هدف مطلوب، مفيد باشد، و آنچه موضوع بدهاي اخلاقي است چيزي است كه مضر باشد.<ref>مصباح يزدي، محمد تقي، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۴۱.</ref>»  
«اگر ما درست ملاک احکام اخلاقی را بدست آوریم، هرجا آن ملاک، تحقق پیدا کند، حکم هم برایش ثابت خواهد بود. اینکه گاهی می‌بینیم احکام عقلی، استثناء برمی‌دارد و شرایط تفاوت می‌کند، مال این است که ملاک اصلی را درست به دست نیاورده‌ایم، مثلاً می‌گوییم راست گفتن خوب است، بعد برمی‌خوریم به جایی که اگر راست گفته شود، خونهای پاکی ریخته می‌شود و آثار بدی دارد، می‌گوییم اینجا نباید راست گفت و حتّی باید دروغ گفت. آن وقت توهم می‌شود که احکام اخلاقی نسبی هستند، احکام اخلاقی استثنا پذیر هستند، حقیقت امر این است که ما در تشخیص موضوع حکم اخلاقی مسامحه کرده‌ایم، آنچه موضوع حکم اخلاقی است؛ مثلاً «راست مفید» است یا دروغ که بد است «دروغ مضر» بد است؛ اما دروغ مفید از موضوع آن حکم اخلاقی خارج است… پس آنچه حقیقتاً موضوع خوبهای اخلاقی است، چیزی است که برای هدف مطلوب، مفید باشد، و آنچه موضوع بدهای اخلاقی است چیزی است که مضر باشد.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۴۱.</ref>»
 
حال كه تا حدودي ادله موجود بر مطلق بودن احكام و اصول اخلاقي روشن گرديد؛ بد نيست براي كامل‌تر شدن پاسخ سؤال، چند مورد از نقدهاي وارد بر نظريات و ادلّه نسبي گرايان اخلاق را نيز مطرح نمايم:  
حال که تا حدودی ادله موجود بر مطلق بودن احکام و اصول اخلاقی روشن گردید؛ بد نیست برای کامل‌تر شدن پاسخ سؤال، چند مورد از نقدهای وارد بر نظریات و ادلّه نسبی گرایان اخلاق را نیز مطرح نمایم:
 
۱. قائلين به نسبيت در اخلاق، با انگشت گذاردن بر ماده‌اي از اختلافات و تفاوتهاي جزئي و محدود در بين جوامع و افراد مختلف، ادعا مي‌كنند كه اصول ارزشي و اخلاقي ثابتي وجود ندارد و لذا اخلاق نسبي است. امّا در پاسخ بايد گفت: اختلاف در احكام اخلاقي كه در بين جوامع و افراد مختلف مشاهده مي‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصاديق و شيوه بكار بستن اصول و قواعد اخلاقي مي‌باشد، نه اختلاف در اساس و زير بناي مسائل اخلاقي؛ چرا كه ما مي‌بينيم بر پايه همين اصول و ضوابط مشترك اخلاقي و اجتماعي، جوامع بشري عليرغم تفاوت در فرهنگها و نژادهاي خود، در سطح بين المللي، معاهدات و مرامنامه‌هاي مشترك را تنظيم مي‌كنند و بر سر آن به توافق مي‌رسند و بر اساس آن، روابط خود را شكل مي‌دهند. اين مسأله خود شاهدي بر ثابت و مطلق بودن قواعد كلي مفاهيم اخلاقي مي‌باشد.
# قائلین به نسبیت در اخلاق، با انگشت گذاردن بر ماده‌ای از اختلافات و تفاوتهای جزئی و محدود در بین جوامع و افراد مختلف، ادعا می‌کنند که اصول ارزشی و اخلاقی ثابتی وجود ندارد و لذا اخلاق نسبی است. امّا در پاسخ باید گفت: اختلاف در احکام اخلاقی که در بین جوامع و افراد مختلف مشاهده می‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصادیق و شیوه بکار بستن اصول و قواعد اخلاقی می‌باشد، نه اختلاف در اساس و زیر بنای مسائل اخلاقی؛ چرا که ما می‌بینیم بر پایه همین اصول و ضوابط مشترک اخلاقی و اجتماعی، جوامع بشری علیرغم تفاوت در فرهنگها و نژادهای خود، در سطح بین‌المللی، معاهدات و مرامنامه‌های مشترک را تنظیم می‌کنند و بر سر آن به توافق می‌رسند و بر اساس آن، روابط خود را شکل می‌دهند. این مسئله خود شاهدی بر ثابت و مطلق بودن قواعد کلی مفاهیم اخلاقی می‌باشد.
# نسبی گرایان اخلاق، برای اثبات مدعای خود از همان چیزی استفاده می‌کنند که خودشان آنرا رد می‌کنند. به عبارتی روشن‌تر آنها حکم به نسبی بودن اخلاق می‌دهند و مطلق بودن مفاهیم اخلاقی را رد می‌کنند، در حالیکه خود این حکم آنها مطلق است.
۲. نسبي گرايان اخلاق، براي اثبات مدعاي خود از همان چيزي استفاده مي‌كنند كه خودشان آنرا رد مي‌كنند. به عبارتي روشن‌تر آنها حكم به نسبي بودن اخلاق مي‌دهند و مطلق بودن مفاهيم اخلاقي را رد مي‌كنند، در حاليكه خود اين حكم آنها مطلق است.  
# از قائلین به نظریه نسبیت در اخلاق باید پرسید، آیا آنها به نظریه نسبیت در عمل نیز پای بند می‌باشند؟
آیا آنها بر اساس ارزشهای مورد قبول خود چنانچه شخصی یا گروهی بخواهد فردی را متوجه آنها نماید و آسیبی به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمی‌آیند؟
۳. از قائلين به نظريه نسبيت در اخلاق بايد پرسيد، آيا آنها به نظريه نسبيت در عمل نيز پاي بند مي‌باشند؟
 
«نتیجه آنکه طرفداران نسبیت گرایی، علاوه بر آنکه برای پذیرش نظریه خود محتاج قبول احکام ارزشی مطلق هستند، در عمل نیز به احکام مطلق اخلاقی ملتزم می‌باشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سلیقه و میل شخصی و قرار دادها و توافقهای جمعی می‌دانند و در واقع، به مبنای نظری خود، در بسیاری از موارد پای بنده نبوده، به شعار فریبنده خود عمل نمی‌کنند.<ref>فلسفه اخلاق، همان، ص۱۷۷.</ref>»
آيا آنها بر اساس ارزشهاي مورد قبول خود چنانچه شخصي يا گروهي بخواهد فردي را متوجه آنها نمايد و آسيبي به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمي‌آيند؟
 
علاوه بر اشکالات نظری مطرح شده نسبیت در اخلاق، در صحنه عمل نیز پی‌آمدهای شومی را برای جامعه انسانی به ارمغان می‌آورد. «یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل می‌باشد… براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچ‌کس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هر گونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمین، مجاز می‌باشد. قرآن کریم نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سوره بقره، آیه ۲۵۱)
«نتيجه آنكه طرفداران نسبيت گرايي، علاوه بر آنكه براي پذيرش نظريه خود محتاج قبول احكام ارزشي مطلق هستند، در عمل نيز به احكام مطلق اخلاقي ملتزم مي‌باشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سليقه و ميل شخصي و قرار دادها و توافقهاي جمعي مي‌دانند و در واقع، به مبناي نظري خود، در بسياري از موارد پاي بنده نبوده، به شعار فريبنده خود عمل نمي‌كنند.<ref>فلسفه اخلاق، همان، ص۱۷۷.</ref>»
 
«و چنانچه خداوند دسته‌ای از مردم را به دفع و منع دسته دیگر نمی‌گمارد، زمین فاسد و تباه می‌گشت.»<ref>همان، ص۱۷۸.</ref>
علاوه بر اشكالات نظري مطرح شده نسبيت در اخلاق ،در صحنه عمل نيز پي‌آمدهاي شومي را براي جامعه انساني به ارمغان مي‌آورد. «يكي از نتايج اعتقاد به نسبيت در اخلاق، پذيرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل مي‌باشد... براساس قبول اصل تساهل مطلق، هيچكس حق مداخله در كار ديگري و ممانعت او از انجام كار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملي، جلوگيري از هر گونه فساد و تباهي، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمين، مجاز مي‌باشد. قرآن كريم نيز به اين ملازمه اشاره كرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهي زمين ذكر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سوره بقره، آيه ۲۵۱)  
«و چنانچه خداوند دسته‌اي از مردم را به دفع و منع دسته ديگر نمي‌گمارد، زمين فاسد و تباه مي‌گشت.»<ref>همان، ص۱۷۸.</ref>
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}
{{مطالعه بیشتر}}
{{مطالعه بیشتر}}
==مطالعه بيشتر ==
 
== مطالعه بیشتر ==
۱. حسن و قبح عقلي يا پايه‌هاي اخلاق جاودان، جعفر سبحاني، انتشارات پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.  
# حسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، جعفر سبحانی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
# فلسفه اخلاق، استاد شهید مطهری (ره).
۲. فلسفه اخلاق، استاد شهيد مطهري (ره).  
# دروس فلسفه اخلاق، استاد مصباح یزدی، انتشارات اطلاعات.
# فلسفه اخلاق، سید محمد رضا مدرسی، ناشر انتشارات سروش.
۳. دروس فلسفه اخلاق، استاد مصباح يزدي، انتشارات اطلاعات.  
۴. فلسفه اخلاق، سيد محمد رضا مدرسي، ناشر انتشارات سروش.  
{{پایان مطالعه بیشتر}}
{{پایان مطالعه بیشتر}}
 
==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}


{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۱

سؤال

مفاهیم اخلاقی نسبی هستند یا مطلق و چه استدلالی بر آن وجود دارد؟

این سئوال از جمله سئوالات مهم و کلیدی مباحث فلسفه اخلاق می‌باشد که از دیر باز مورد توجه عالمان علم اخلاق قرار گرفته است که در این باره نظرات مختلفی ارائه داده‌اند. نوع جوابی که به مسئله اطلاق یا نسبیت اخلاق داده می‌شود، نتایج و آثار نظری و عملی فراوانی در برخواهد داشت که این امر نشان از اهمیت این سئوال دارد.

ابتدا توضیح مختصری پیرامون مفهوم نسبی یا مطلق بودن اخلاق می‌دهیم و پس از آن به پاسخ این سئوال خواهیم پرداخت.

«نسبیت در اخلاق بدین معناست که هیچ‌یک از ارزشها و اصول و احکام اخلاقی ثابت نیستند و همه گزاره‌های اخلاقی به اختلاف زمان، شرایط و نظر شخصی خاص، یا همه افراد یا توافق جامعه قابل تغییرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق به این معناست که دست کم، برخی اصول ثابت اخلاقی وجود دارند که مبنای ارزش گذاریهای ثابت و عام در افعال انسانها هستند و این اصول، وابسته به تمایل فرد یا جامعه و تغییر شرایط زمانی و مکانی نیستند.[۱]

«در زمینه اطلاق یا نسبیت اخلاق، برخی صریحاً سخن گفته‌اند و پاره‌ای تلویحاً بدان اشاره کرده‌اند. از میان کسانی که صریحاً قائل به اطلاق اخلاق هستند، می‌توان از علماء اخلاق اسلامی و کانت فیلسوف آلمانی و افلاطون نام برد و از جمله فیلسوفانی که صریحاً اظهار نکرده‌اند، امّا مبانی آنها متناسب با اطلاق اخلاق است، می‌توان از سقراط و ارسطو یاد کرد.

از کسانی که صریحاً قائل به نسبیت اخلاق هستند. مارکس، انگلس، هیوم و ادوارد موری، می‌باشند و از میان آنها که اظهاراتشان ظهور در نسبیت اخلاق دارد، می‌توان از اسپنسر یاد کرد.[۲]»

حال پس از تبیین مفهوم نسبی یا مطلق بودن اخلاق و شرح مختصری از نظرات قائلین به هر کدام، در پاسخ به قسمت اصلی سئوال باید بگوییم؛ علمای اخلاق اسلامی، قائل به اطلاق مفاهیم اخلاقی می‌باشند که اساس نظریه آنها را در این رابطه، تئوری حسن و قبح عقلی تشکیل می‌دهد. «نظریه حسن و قبح عقلی این است که عقل در نخستین برخورد، به حسن و قبح پاره‌ای از افعال واقف می‌گردد و اینها همان بدیهیّات عقلی عملی هستند؛ مانند عدل و احسان، ظلم و عدوان، راستگوئی و امانتداری، دروغگویی و خیانت و نظایر آنها… احکامی که براساس تحسین و تقبیح عقلی استوار است، بسان کوه ثابت بوده و هرگز دگرگون نمی‌شود. این گونه از قوانین شرع که از چنین اصلی سرچشمه می‌گیرد، به حکم ثابت و استواری احکام کلی خرد، آن هم در پرتو ثبات و پایداری فطرت انسان، نمی‌تواند تغییرپذیر باشد…

درباره ملاک و مناط احکام عقلی نظریات گوناگونی مطرح شده است. بعضی آن را رعایت اغراض و مصالح می‌دانند و عده‌ای کمال و نقص نفسانی را داعی و ملاک حکم عقل به حُسن و قبح افعال دانسته‌اند و… لکن نظریه‌ای که ما برگزیده‌ایم این است که این مفاهیم کلی با فطرت و سرشت پاک و طبیعت معنوی و ملکوتی انسان هماهنگ است. ناگفته معلوم است که کمال و نقص نفسانی هم تفسیری جز این ندارد و بر این اساس، ثبات و عمومیّت و جاودانی بودن اصول اخلاقی، استوار می‌گردد. پس آنچه در آئینه فطرت به صورت پاکی و کمال و نیکویی نمودار است؛ همگانی و همیشگی است و آنکه به صورت پلیدی و نقص و زشتی انعکاس یافته است نیز عمومی و ثابت می‌باشد؛ بنابراین در پیشگاه عقل و فطرت، اصول و پایه‌های فجور و تقوی، پلیدی و پاکی، هویدا و معلوم است. فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (سوره شمس، آیه ۸)[۳]».

«حسن و قبح امور، از فطرت انسانی سرچشمه می‌گیرد، فطرتی که در تمام انسانها یکسان بوده و در تمام ادوار یک نوع غرایز و تمایلات بر او حکومت کرده است و آفرینش با یک رشته امور خمیره شده و در عمق ذات او قرار گرفته است… انسان قرن بیستم از نظر فطرت و روحیه و غریزه و تمایلات ثابت، همان انسان قرن دهم است… مثلاً دروغ، خیانت، هرزگی و بی بند و باری پیوسته زشت و بد و تباه کننده اجتماع بوده و هست، از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها ابدی و دائمی باشد؛ زیرا اگر چه قیافه اجتماع عوض می‌شود، ولی زیان این اعمال همانست که بوده است… همچنین قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاقی و سجایای انسانی.[۴]»

«بنابراین در این گونه امور اخلاقی و مسائل دیگری که براساس فطریات و غرایز انسانی است، قوانین هزار و چهارصد سال پیش با یک واقع بینی خاص، که مبنی بر شناخت حقیقت انسان و ارزیابی غرایز او وضع شده است، می‌تواند اجتماع کنونی و همچنین اجتماعات آینده را به وضع خوبی اداره کند. و این خود اساس یک رشته «اخلاق جاودان» را تشکیل می‌دهد.[۵]»

«(امّا) آنچه به عنوان اخلاق، دستخوش تغییر و دگرگونی است، در حقیقت یک رشته آداب و رسوم عادی و تقالید و سلیقه‌های فردی یا قومی بیش نیست، و اینها را نباید به عنوان ارزشها و ضد ارزشهای اخلاقی نام نهاد. البته در مورد همین آداب و رسوم قومی هم گاهی یک اصل ثابت اخلاقی وجود دارد که هر قومی آن اصل ثابت را به گونه‌ای خاص عملی می‌سازد؛ مثلاً اصل احترام به انسانهای صاحب مقام و منزلت اجتماعی، مورد قبول تمام طوایف و اقوام است، امّا در تحقق بخشیدن به آن، روشهای مختلفی اعمال می‌شود.[۶]»

«اگر ما درست ملاک احکام اخلاقی را بدست آوریم، هرجا آن ملاک، تحقق پیدا کند، حکم هم برایش ثابت خواهد بود. اینکه گاهی می‌بینیم احکام عقلی، استثناء برمی‌دارد و شرایط تفاوت می‌کند، مال این است که ملاک اصلی را درست به دست نیاورده‌ایم، مثلاً می‌گوییم راست گفتن خوب است، بعد برمی‌خوریم به جایی که اگر راست گفته شود، خونهای پاکی ریخته می‌شود و آثار بدی دارد، می‌گوییم اینجا نباید راست گفت و حتّی باید دروغ گفت. آن وقت توهم می‌شود که احکام اخلاقی نسبی هستند، احکام اخلاقی استثنا پذیر هستند، حقیقت امر این است که ما در تشخیص موضوع حکم اخلاقی مسامحه کرده‌ایم، آنچه موضوع حکم اخلاقی است؛ مثلاً «راست مفید» است یا دروغ که بد است «دروغ مضر» بد است؛ اما دروغ مفید از موضوع آن حکم اخلاقی خارج است… پس آنچه حقیقتاً موضوع خوبهای اخلاقی است، چیزی است که برای هدف مطلوب، مفید باشد، و آنچه موضوع بدهای اخلاقی است چیزی است که مضر باشد.[۷]»

حال که تا حدودی ادله موجود بر مطلق بودن احکام و اصول اخلاقی روشن گردید؛ بد نیست برای کامل‌تر شدن پاسخ سؤال، چند مورد از نقدهای وارد بر نظریات و ادلّه نسبی گرایان اخلاق را نیز مطرح نمایم:

  1. قائلین به نسبیت در اخلاق، با انگشت گذاردن بر ماده‌ای از اختلافات و تفاوتهای جزئی و محدود در بین جوامع و افراد مختلف، ادعا می‌کنند که اصول ارزشی و اخلاقی ثابتی وجود ندارد و لذا اخلاق نسبی است. امّا در پاسخ باید گفت: اختلاف در احکام اخلاقی که در بین جوامع و افراد مختلف مشاهده می‌شود، در واقع از نوع اختلاف در مصادیق و شیوه بکار بستن اصول و قواعد اخلاقی می‌باشد، نه اختلاف در اساس و زیر بنای مسائل اخلاقی؛ چرا که ما می‌بینیم بر پایه همین اصول و ضوابط مشترک اخلاقی و اجتماعی، جوامع بشری علیرغم تفاوت در فرهنگها و نژادهای خود، در سطح بین‌المللی، معاهدات و مرامنامه‌های مشترک را تنظیم می‌کنند و بر سر آن به توافق می‌رسند و بر اساس آن، روابط خود را شکل می‌دهند. این مسئله خود شاهدی بر ثابت و مطلق بودن قواعد کلی مفاهیم اخلاقی می‌باشد.
  2. نسبی گرایان اخلاق، برای اثبات مدعای خود از همان چیزی استفاده می‌کنند که خودشان آنرا رد می‌کنند. به عبارتی روشن‌تر آنها حکم به نسبی بودن اخلاق می‌دهند و مطلق بودن مفاهیم اخلاقی را رد می‌کنند، در حالیکه خود این حکم آنها مطلق است.
  3. از قائلین به نظریه نسبیت در اخلاق باید پرسید، آیا آنها به نظریه نسبیت در عمل نیز پای بند می‌باشند؟

آیا آنها بر اساس ارزشهای مورد قبول خود چنانچه شخصی یا گروهی بخواهد فردی را متوجه آنها نماید و آسیبی به آنها برساند مانع عمل او نخواهند شد؟ و در مقام دفاع و مقابله برنمی‌آیند؟

«نتیجه آنکه طرفداران نسبیت گرایی، علاوه بر آنکه برای پذیرش نظریه خود محتاج قبول احکام ارزشی مطلق هستند، در عمل نیز به احکام مطلق اخلاقی ملتزم می‌باشند و اعتبار آنها را فراتر از احساس، سلیقه و میل شخصی و قرار دادها و توافقهای جمعی می‌دانند و در واقع، به مبنای نظری خود، در بسیاری از موارد پای بنده نبوده، به شعار فریبنده خود عمل نمی‌کنند.[۸]»

علاوه بر اشکالات نظری مطرح شده نسبیت در اخلاق، در صحنه عمل نیز پی‌آمدهای شومی را برای جامعه انسانی به ارمغان می‌آورد. «یکی از نتایج اعتقاد به نسبیت در اخلاق، پذیرفتن اصل تساهل و تسامح در عمل می‌باشد… براساس قبول اصل تساهل مطلق، هیچ‌کس حق مداخله در کار دیگری و ممانعت او از انجام کار دلخواهش را ندارد. براساس تساهل عملی، جلوگیری از هر گونه فساد و تباهی، ممنوع است و بالتّبع نابود ساختن افراد، جوامع و تباه ساختن زمین، مجاز می‌باشد. قرآن کریم نیز به این ملازمه اشاره کرده، لازمه عدم دفع و منع مردم را، فساد و تباهی زمین ذکر فرموده است. «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ» (سوره بقره، آیه ۲۵۱)

«و چنانچه خداوند دسته‌ای از مردم را به دفع و منع دسته دیگر نمی‌گمارد، زمین فاسد و تباه می‌گشت.»[۹]


مطالعه بیشتر

  1. حسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، جعفر سبحانی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
  2. فلسفه اخلاق، استاد شهید مطهری (ره).
  3. دروس فلسفه اخلاق، استاد مصباح یزدی، انتشارات اطلاعات.
  4. فلسفه اخلاق، سید محمد رضا مدرسی، ناشر انتشارات سروش.


منابع

  1. فلسفه اخلاق، سلسله دروس اندیشه‌های بنیادین اسلامی تهیه و تدوین مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، سال ۱۳۷۸، ص۱۷۱.
  2. غرویان، محسن، فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام، انتشارات یمین، ۱۳۷۷، ص۱۰۶.
  3. سبحانی، جعفر، حُسن و قبح عقلی یا پایه‌های اخلاق جاودان، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷، ص۱۲۰.
  4. همان، ص۱۳۸.
  5. همان، ص۱۴۰.
  6. همان، ص۱۲۲.
  7. مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، انتشارات اطلاعات، ۱۳۷۰، ص۴۱.
  8. فلسفه اخلاق، همان، ص۱۷۷.
  9. همان، ص۱۷۸.