تقیه پیامبران

نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۷:۰۲ توسط A.rezapour (بحث | مشارکت‌ها) (ابرابزار)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

آیا پیامبران هم تقیه می‌کنند؟ اگر پاسخ مثبت است آیا اشکالی بر آن مترتب نیست؟

یکی از مقولاتی که در طول تاریخ مورد توجه بسیاری از اندیشمندان اسلامی بوده است، بحث تقیه می‌باشد.

و در دین مبین اسلام نیز روایات فراوانی در رابطه با تقیه داریم و هم چنین کتاب‌های فراوانی در این بین نوشته شده است. امّا این مسئله نیز مانند مسائل دیگر دارای عده ای مخالف می‌باشد که مخالفین این مسئله را عمدتاً اهل تسنن تشکیل می‌دهند لذا از سوی ایشان اشکالات قابل توجهی بر مسئله مذکور وارد گردیده است که از سوی علمای شیعه جواب‌های محکمی داده شده است.

در مقابل اهل سنت که این مسئله را زیر سئوال برده‌اند، شیعیان آن را یک اصل قرآنی و عقلائی می‌دانند و شیعه به خاطر قبول چنین مقدمه ای بین فرق اسلامی معروف گردیده است که این قبول به دلیل فشارهایی است که در طول تاریخ بر شیعه وارد آمده است….

پاسخ: در چند مرحله به توضیح مطلب می‌پردازیم.

۱. تعریف تقیه

مرحوم شیخ مفید در تعریف تقیه می‌فرماید: «تقیه کتمان حق و پوشانیدن اعتقاد خویش در مورد آن است و پنهان‌کاری در مقابله با مخالفین و ظاهر نکردن اموری که ضرر دینی یا دنیوی به همراه داشته باشد».[۱]

البته تعریف فراوانی در طول تاریخ شیعه وارد شده است امّا بعد از اینکه تعریف شیخ مفید را آوردیم یک تعریف نسبتاً جامع را که مختصر تر است را نیز بیان می‌کنیم.

«تقیه: مخفی نمودن حق از دیگران یا اظهار خلاف آن است به جهت مصلحتی که مهمتر از مصلحت اظهار آن می‌باشد».[۲]

۲. فلسفه تقیه

یکی از مقولات مهمی که در بحث تقیه می‌توان مطرح ساخت بحث از فلسفه تقیه می‌باشد بدین بیان که اصولاً چرا در تاریخ شیعه مقوله ای به نام تقیه مطرح گردید و در لسان ائمه ـ بدان تأکید فراوان شده است؟

بحث در این رابطه گسترده است که درحقیقت بحث از چرائی طرح این مسئله را می‌توان در تقسیمات تقیه جستجو کرد. تقیه از جهات مختلفی مثل موضوع تقیه، از جهت شخص تقیه کننده، از جهت مورد تقیه و….

تقسیم شده است ولی آنچه را که برای پاسخ این سئوال می‌توان از آن استفاده برد بحث تقسیم تقیه از جهت انگیزه و علت تقیه می‌باشد به عبارت دیگر تقسیم تقیه از جهت اهدافی که تقیه دنبال می‌کند.

در این تقسیم‌بندی تقیه را به دو شاخه تقسیم می‌کنند.[۳]

الف) تقیه حفظی (خوفی): به تقیه ای گفته می‌شود که برای حفظ دین، جان خویش و یاران، مال و آبرو، بدان تمسک می‌شود.

امام صادق ـ ع می‌فرمایند: «به کار بردن تقیه برای حفظ دین و برادران می‌باشد».[۴]

به عنوان مثال سکوت بیست و پنج ساله حضرت علی ع را می‌توان یکی از مصادیق بارز استعمال تقیه به جهت حفظ دین برشمرد که در چنین موردی برای بقای دین از اصرار برگرفتن حق خویش خودداری نمودند.[۵]

هم چنین است تقیه برای حفظ جان. صلح امام حسن مجتبی نیز نمونه بارزی است برای این قسم؛ حضرت در این رابطه می‌فرمایند: «برای عامل به تقیه ای که خداوند به وسیله آن تقیه، امتی را اصلاح کند همانند ثواب اعمال آن امت می‌باشد و اگر آن تقیه را ترک کند چه بسا باعث هلاک امتی شود که تارک این تقیه شریک در خون آنها خواهد بود».[۶]

در این روایت گرچه سخن از اصلاح امت به وسیله تقیه به میان آمده است و اصلاح امت اعم از حفظ جان آنان می‌باشد، امّا با توجه به مقابله اصلاح با هلاکت در می‌یابیم که مراد آن حضرت، حفظ جان امت می‌باشد یا حداقل این مورد قطعاً یکی از مصادیق اصلاح امت است.

بحث تقیه در رابطه با حفظ مال و آبرو نیز بدین گونه بوده است و روایات فراوان داریم که از بسط آن خودداری می‌کنیم.

ب) تقیه مداراتی: تقسیم دوم تقیه از جهت هدف تقیه، تقیه مداراتی است. این تقیه در مقابل تقیه حفظی است که در موارد آن ترس وجود ندارد و به منظور حفظ جان و عقیده انجام نمی‌گیرد بلکه این نوع از تقیه به منظور حسن معاشرت با اکثریت مسلمانان یعنی عامه تشریع گردیده است و در حقیقت بیانگر اهتمام مذهب تشیع به همزیستی مسالمت آمیز و حفظ وحدت بین مسلمانان می‌باشد.

این نوع تقیه برای اهدافی مثل حفظ وحدت، ایجاد توسعه برای شیعیان، حفظ آبروی مذهب تشیع و… می‌باشد که برای این مورد نیز روایات فراوانی درکتب مفصل ذکر گردیده است که به خاطر پرهیز از اطاله سخن به یک مورد اشاره می‌کنیم.

برای این گونه تقیه (مداراتی) که برای حفظ وحدت می‌باشد می‌توان به نماز خواندن امام حسن و حسین(ع) پشت سر ابو بکر یا خلیفه دوم عمر اشاره کرد با اینکه این دو بزرگوار معصوم بوده‌اند و قطعاً ترس و واهمه ای از جان خود نداشتند لذا از نوع تقیه حفظی نیست بلکه از نوع مداراتی.

۳. ذکر چند نمونه تاریخی

بحث بعدی یا به‌طور واضح تر سؤال بعدی این است که بعد از روشن شدن تعریف و فلسفه تقیه آیا قبل از شیعه و دین اسلام درمیان پیامبران قبل از اسلام و پیروان ایشان نیز چنین مقوله ای (تقیه) جاری بوده است؟

پاسخ این سئوال مثبت است که باذکر چندنمونه تاریخی بحث را جمع می‌کنیم.

۱. از نظر روایات شیعه مسئله تقیه پیشینه ای بسیار کهن دارد زیرا اولین مورد آن را به دومین پیامبر الهی شیث نبی فرزند حضرت آدم نسبت می‌دهند. در روایت آمده است که: «زمانی که نبوت آدم ـ پایان پذیرفت و عمر ایشان به آخر رسید خداوند وحی کرد به ایشان که نبوت تو به پایان رسیده است… پس امر نبوت را به فرزندت شیث واگذار کن و او را امر کن به کتمان و تقیه نسبت به برادر خودش قابیل تا همان طوری که هابیل را به قتل رسانید او را نیز به قتل نرساند…».[۷]

۲ـ در برخی از روایات شیعه، چاره ای که یوسف برای نگه داشتن برادرش نزد خود اندیشید و هم چنین زمانی که حضرت ابراهیم برای اجرای نقشه خویش خودش را به مریضی زد و وانمود کرد که مریض است را به عنوان شواهدی برای تقیه پیامبران ذکر کرده‌اند.

ابی بصیر از امام صادق نقل می‌کند که امام فرمودند: «تقیه از دین خداست. گفتم تقیه از دین اوست؟ فرمودند: بله به خدا قسم تقیه از دین خدا است، به تحقیق یوسف ع که فرمودند: این گروه سارقند به خدا قسم آنها چیزی را سرقت نکرده بودند و به خدا قسم ابراهیم که گفت: من مریضم، مریض نبود».[۸]

از موارد دیگر می‌توان به اختصار تقیه اصحاب کهف که در روایات شیعه به عنوان نقطه اوج مطرح شده است و هم چنین مأموریت یافتن حضرت موسی و هارون ع به سخن گفتن با زنش که در روایات به عنوان موارد تقیه شمرده شده است نام برد.

تقیه حضرت موسی از نوع تقیه خوفی و حفظی است زیرا با توجه به قرائن موجود درآیات بر می‌آید که ایشان از خداوند درخواست یاوری کردند از حضرت هارون را به عنوان پشتوانه و وزیر خویش انتخاب کردند و بعد از اینکه اظهار خوف کرد خداوند دستور داد که با زبان نرم و لین با فرعون که ندای خدا بودن داده بود سخن گوید.

از این موارد روشن می‌شود که تقیه قبل از دین اسلام در میان پیامبران قبل و امت‌های ایشان نیز بوده است و هم چنین در مورد پیامبر اسلام صو معصومین ع نیز موارد فراوانی از تقیه داریم از جمله اینکه: «یکی از موارد سیاسی تقیه که از آن به عنوان تقیه سیاسی یاد می‌شود سرّی بودن دعوت پیامبر در سه سال اول بعثت می‌باشد…».[۹]

و هم چنین است در مورد ائمه معصومین و اصحاب ایشان که از ذکر آن خودداری می‌کنیم.

امّا قسمت دوم سئوال که فرمودند اگر پاسخ مثبت است آیا ایراداتی وارد نیست باید بگوئیم که ایراداتی که به ذهن می‌آید همه قابل پاسخ دادن می‌باشد و شبهه ای به اصل مسئله نمی‌تواند وارد کند. در طول تاریخ نیز افراد بسیاری ایراد و اشکالات زیادی کردند که عمدتاً از اهل تسنن بوده‌اند و لکن به تمام این اشکالات پاسخ‌های قانع کننده ای داده شده است.

در حال حاضر به‌طور فهرست وار به چند شبهه ای که وارد شده و بسط و شرح یک مورد بسنده می‌کنیم: از جمله شبهات وارد شده این است که ۱. تقیه باعث کذب و دروغ می‌شود؛ ۲. تقیه باعث ذلت و خواری می‌گردد؛ ۳. تقیه با جهاد در راه خدا منافات دارد؛ ۴. تقیه با عصمت انبیاء و ائمه معصومین منافات دارد، و چندین شبهه دیگر که در کتاب‌های مفصل ذکر شده است.

شرح شبهه تنافی تقیه با عصمت: «اشکال این است که پیامبران الهی معصوم می‌باشند و شیعه نیز قائل به عصمت ایشان و امامان خویش می‌باشد و معصوم کسی است که مصون از گناه و خطا باشد در حالی که با انتساب تقیه به آنان، آنان را مرتکب دروغ گوئی و نفاق دانسته‌اید در حالی که این دو از گناهان کبیره است.

پاسخ: اولاً تقیه با نفاق تفاوت جوهری دارد زیرا تقیه اظهار کفر و پنهان کردن ایمان در قلب می‌باشد و حال آنکه نفاق به عکس است یعنی اظهار ایمان و پنهان نگه داشتن کفر در قلب می‌باشد. ثانیاً: کذب و دروغ با گناه ملازمه ای ندارد زیرا چه بسیار دروغ‌هایی که به خاطر مصالح زیادی که دارد گناه نیست زیرا هر گاه مصلحت دروغ گویی از مفسده راستگوئی زیادتر باشد به حکم عقل اولی بر دومی ترجیح دارد».[۱۰]

جواب‌های دیگری نیز از این شبه داده‌اند که متعرض آن نمی‌شویم.

خلاصه کلام اینکه: پیامبران الهی و امت‌های ایشان قبل از اسلام و هم چنین پیامبر اسلام و ائمه اطهار(ع) همه در جای خودش تقیه داشته‌اند و تمام ایرادات وارده و از جمله موارد مذکور همگی پاسخ داده شده است.


مطالعه بیشتر

۱ـ نقش تقیه در استنباط، نعمت الله صفری.

۲ـ رساله ای در تقیه، محمد جواد فاضل.

۳ـ مفهوم تقیه در اسلام، محمد فوزی.

۴ـ التقیه بین الاعلام، سید عادل علوی.


منابع

  1. شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، نشر الرضی. ص۱۱۵.
  2. صفری، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، قم، نشر بوستان کتاب قم، ص۵۱.
  3. همان، ص۲۱۲.
  4. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، نشر وفاء، ج۷۵، ص۴۱۵، ح۶۸.
  5. صفری، نعمت الله، همان، ص۷۵.
  6. علامه مجلسی، همان، ص۴۱۴، نشر وفا.
  7. علامه مجلسی، همان، ج۱۱، ص۲۲۸، ح ۷۴، نشر وفا.
  8. تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص۹۶، نشر رضی قم.
  9. نعمت الله صفری، همان، ۷۲.
  10. صفری، نعمت الله، همان، ص۱۸۲–۱۶۱.