تفاوت نحوه برخورد امام علی(ع) با خلفا و معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
Article-dot.png
از ویکی پاسخ
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{شروع متن}} سؤال: درباره « انفعال علي در برابر خلفا و سختي اش در مقابل معاويه...» ایجاد کرد)
 
جز (ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


سؤال: درباره «انفعال علی در برابر خلفا و سختی اش در مقابل معاویه»، تضاد رفتاری دیده می‌شود؛ جواب خوب بدهید.


 
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی! از اینکه با مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم مکاتبه نموده‌اید، صمیمانه تشکر می‌کنیم؛ امید آن که تحقیق و پاسخ ارایه شده، رهگشای اندیشه پویشگرتان باشد.
سؤال: درباره « انفعال علي در برابر خلفا و سختي اش در مقابل معاويه»، تضاد رفتاري دیده می شود؛ جواب خوب بدهيد .
 
با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامي! از اينكه با مركز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علميه قم مكاتبه نموده‌ايد، صميمانه تشكر مي‌كنيم؛ اميد آن كه تحقيق و پاسخ ارايه شده، رهگشاي انديشه پويشگرتان باشد.


پاسخ اجمالی
پاسخ اجمالی


هرگز حضرت منفعل نبود در مقابل حوادث ورفتار خلفا اگر منفعل بود نامی از راه علی(ع) وعدالت او وصدای حق جویانه او وراه آن حضرت ومسیر درست اسلام چیزی نمانده بود ؛ بنابراین انفعال ادعای پوچی است وقتی علی(ع) وراه ورسم او همچنان زنده است ؛ بنابراین علی(ع) کاملا فعال ومقابل تمام نابسامانی ها و انحرافات را روشن نمود ودرمقابل همه اینها موضع حق را بیان کرد وگرنه راه رسول الله ودین اسلام با راه امویان مختلط و قرآن وهمه دین از میان رفته بود.
هرگز حضرت منفعل نبود در مقابل حوادث ورفتار خلفا اگر منفعل بود نامی از راه علی(ع) وعدالت او وصدای حق جویانه او وراه آن حضرت ومسیر درست اسلام چیزی نمانده بود؛ بنابراین انفعال ادعای پوچی است وقتی علی(ع) وراه ورسم او همچنان زنده است؛ بنابراین علی(ع) کاملاً فعال ومقابل تمام نابسامانی‌ها و انحرافات را روشن نمود ودرمقابل همه اینها موضع حق را بیان کرد وگرنه راه رسول الله ودین اسلام با راه امویان مختلط و قرآن وهمه دین از میان رفته بود.


علی(ع) روشی در پیش گرفت که اصل اسلام در آغاز راه صدمه نبیند از حکومت ظاهری محرومش کردند اما تکلیف الهی را هرگز رها نکرد به همان علت و انگیزه که درکنار رسول الله اولین مجاهد راه حق بود و اگر نبود ایثار وجهاد او دین مستقر نمی شد پس از رسول الله نیز نقش علی همین است و به همان روش از اصل اسلام با مواضع وتاکتیک های گوناگون دفاع کرد تا دین باقی ماند.
علی(ع) روشی در پیش گرفت که اصل اسلام در آغاز راه صدمه نبیند از حکومت ظاهری محرومش کردند اما تکلیف الهی را هرگز رها نکرد به همان علت و انگیزه که درکنار رسول الله اولین مجاهد راه حق بود و اگر نبود ایثار وجهاد او دین مستقر نمی‌شد پس از رسول الله نیز نقش علی همین است و به همان روش از اصل اسلام با مواضع وتاکتیک‌های گوناگون دفاع کرد تا دین باقی ماند.


پاسخ تفصیلی
پاسخ تفصیلی


الف) تاکتیک حفظ دین به روش امیر مومنین
الف) تاکتیک حفظ دین به روش امیر مؤمنین


حضرت علي(ع) پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) در رابطه با مسئله رهبري در دو راهي سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. ايشان يا مي‌بايست به كمك رجال خاندان رسالت و علاقه‌مندان راستين خويش كه حكومت جديد را مشروع و قانوني نمي‌دانستند، بپاخيزد و با توسل به قدرت، خلافت و حكومت را قبضه كند و يا آن كه وضع موجود را تحمل كرده و در حدود امكان به حل مشكلات و انجام وظائف خود بپردازد.
حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با مسئله رهبری در دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. ایشان یا می‌بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه‌مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی‌دانستند، بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حدود امکان به حل مشکلات و انجام وظائف خود بپردازد.


امير المؤمنين(ع) در خطبه شقشقيه از اين دو راهي دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنين ياد مي‌كند:
امیر المؤمنین(ع) در خطبه شقشقیه از این دو راهی دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنین یاد می‌کند:


«... من رداي خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پيچيدم كنار رفتم)، در حالي كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه آيا دست تنها (بدون ياور) بپاخيزم (و حق خود و مردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان و ظلمتي كه پديد آورده‌اند، صبر كنم؟ محيطي كه پيران را فرسوده، جوانان را پير و مردان با ايمان را تا واپسين دم زندگي به رنج وامي‌دارد.  
«... من ردای خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که آیا دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدیدآورده‌اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی‌دارد.


عاقبت ديدم بردباري و صبر، به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبايي ورزيدم، ولي به كسي مي‌ماندم كه خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود مي‌ديدم ميراثم را به غارت مي‌برند»!<ref>نهج البلاغه، دشتي، محمد، خطبه ۳.</ref>
عاقبت دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می‌ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می‌دیدم میراثم را به غارت می‌برند»!<ref>نهج البلاغه، دشتی، محمد، خطبه ۳.</ref>


حضرت امير(ع) بردباري و صبر در مقابل مسئله رهبري را به عقل و خرد نزديكتر مي‌داند. البته بايد دانست كه سكوت در اين جا به معناي عدم قيام در مقابل ابوبكر است و الا همه مي‌دانستند كه رهبري و حكومت ظاهر به مسلمين همچنان حكومت باطني تنها و تنها حق علي(ع) است و تنها از عهده ايشان بر مي‌آيد.
حضرت امیر(ع) بردباری و صبر در مقابل مسئله رهبری را به عقل و خرد نزدیکتر می‌داند. البته باید دانست که سکوت در این‌جا به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر است و الا همه می‌دانستند که رهبری و حکومت ظاهر به مسلمین همچنان حکومت باطنی تنها و تنها حق علی(ع) است و تنها از عهده ایشان بر می‌آید.


حال ،بايد ديد چه عواملي باعث شد كه حضرت امير صبر و بردباري در مقابل اين مسئله را به عقل نزديكتر بداند. البته ما از درك كامل شرايط آن زمان عاجزيم، ليكن آنچه قابل درك است، وجود پنج عامل مهم است:
حال، باید دید چه عواملی باعث شد که حضرت امیر صبر و بردباری در مقابل این مسئله را به عقل نزدیکتر بداند. البته ما از درک کامل شرایط آن زمان عاجزیم، لیکن آنچه قابل درک است، وجود پنج عامل مهم است:


۱. اختلاف گریزی  
۱. اختلاف گریزی


اختلاف شکننده ترین عنصر برای مجموعه ها و اجتماعات است که مایه نفوذ دشمن واسباب برادر کشی ها را فراهم آورده و خانمان براندازترین مولفه است .
اختلاف شکننده‌ترین عنصر برای مجموعه‌ها و اجتماعات است که مایه نفوذ دشمن واسباب برادر کشی‌ها را فراهم آورده و خانمان براندازترین مولفه است.


لذا امام با هوشمندی خاص به این مسائل وارد نشد واز اختلاف به شدت دوری کرد در شرایطی که اسلام در آغاز راه است ورهبر اسلام وپیامبر(ص) امت رخت از دنیا برکنده است ؛ اگر امام((ع))، با توسل به قدرت و قيام مسلحانه درصدد قبضه حكومت و خلافت بر مي‌آمد، بسياري از عزيزان خود را كه از جان و دل به امامت و رهبري او معتقد بودند، از دست مي‌داد. علاوه بر اينها گروه بسياري از صحابه پيامبر(صلی الله علیه و آله)، كه به خلافت امام((ع)) راضي نبودند، كشته مي‌شدند. اين گروه، هر چند در مسئله رهبري در نقطه مقابل امام((ع)) موضع گرفته بودند و روي كينه‌ها و عقده‌هايي كه داشتند، راضي نبودند زمام امور در دست علي(ع) قرار بگيرد، ولي در امور ديگر اختلافي با امام نداشتند، و با كشته شدن اين عده كه به هر حال قدرتي در برابر شرك و بت‌پرستي و مسيحي‌گري و يهودي‌گري به شمار مي‌رفتند، قدرت مسلمانان در مركز به ضعف مي‌گراييد.
لذا امام با هوشمندی خاص به این مسائل وارد نشد واز اختلاف به شدت دوری کرد در شرایطی که اسلام در آغاز راه است ورهبر اسلام وپیامبر(ص) امت رخت از دنیا برکنده است؛ اگر امام «ع»، با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت برمی‌آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می‌داد. علاوه بر اینها گروه بسیاری از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که به خلافت امام «ع» راضی نبودند، کشته می‌شدند. این گروه، هر چند در مسئله رهبری در نقطه مقابل امام «ع» موضع گرفته بودند و روی کینه‌ها و عقده‌هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت‌پرستی و مسیحی‌گری و یهودی‌گری به شمار می‌رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می‌گرایید.


۲. برگشت از دین
۲. برگشت از دین


پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف دلسرد از دین شده وبه عللی مایوس واز دین برگشتند ؛ امام علي(ع) در يكي از نامه‌هاي خود كه به مردم مصر نوشته، به اين نكته اشاره مي‌كنند و مي‌فرمايند:
پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف دلسرد از دین شده وبه عللی مأیوس واز دین برگشتند؛ امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته، به این نکته اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:


«... به خدا سوگند! هرگز فكر نمي‌كردم و به خاطرم خطور نمي‌كرد كه عرب بعد از پيامبر(صلی الله علیه و آله)، امر امامت و رهبري را از اهل بيت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چيزي كه مرا ناراحت كرد، اجتماع مردم در اطراف فلاني (ابوبكر) بود كه با او بيعت كنند. (وقتي كه چنين وضعي پيش آمد) دست نگه داشتم تا اين كه با چشم خود ديدم گروهي از اسلام بازگشته و مي‌خواهند دين محمد(ص) را نابود كنند. (در اين جا بود) كه ترسيدم، اگر اسلام و اهلش را ياري نكنم، بايد شاهد نابودي و شكاف در اسلام باشم كه مصيبت آن براي من، از محروم شدن از خلافت و حكومت بر شما بزرگتر بود، چرا كه اين بهره دوران چند روزه دنيا است كه زائل و تمام مي‌شود، همان طور كه سراب تمام مي‌شود و يا ابرها از هم مي‌پاشند، پس در اين پيش آمدها به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.»<ref>نهج البلاغه، دشتي، محمد، نامه ۶۲.</ref>
«... به خدا سوگند! هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. (در این‌جا بود) که ترسیدم، اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من، از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل و تمام می‌شود، همان‌طور که سراب تمام می‌شود یا ابرها از هم می‌پاشند، پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.»<ref>نهج البلاغه، دشتی، محمد، نامه ۶۲.</ref>


و در جايي ديگر در روزهاي نخستين زمامداري خود مي‌فرمايند:
و در جایی دیگر در روزهای نخستین زمامداری خود می‌فرمایند:


«هان اي مردم! آگاه باشيد، روزي كه پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله)، از ميان ما رخت بربست، فكر می كرديم، كسي با ما درباره حكومتي كه او پي افكنده بود، نزاع و رقابت نمي‌كند، و به حق ما چشم طمع نمي‌دوزد؛ زيرا ما وارث و ولي و عترت او بوديم. امّا برخلاف انتظار، گروهي از قوم ما به حق ما تجاوز كرده و خلافت را از ما سلب كردند و حكومت به دست ديگران افتاد.
«هان ای مردم! آگاه باشید، روزی که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله)، از میان ما رخت بربست، فکر می‌کردیم، کسی با ما درباره حکومتی که او پی افکنده بود، نزاع و رقابت نمی‌کند، و به حق ما چشم طمع نمی‌دوزد؛ زیرا ما وارث و ولی و عترت او بودیم. امّا برخلاف انتظار، گروهی از قوم ما به حق ما تجاوز کرده و خلافت را از ما سلب کردند و حکومت به دست دیگران افتاد.


... به خدا سوگند! اگر ترس از ايجاد شكاف و اختلاف در ميان مسلمانان نبود و بيم آن نمي‌رفت كه بار ديگر كفر و بت‌پرستي به سرزمين اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه ديگري رفتار مي‌كرديم.»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، تصحيح: محمد ابوالفضل ابراهيم، چ اول، قاهره، دار احياء التراث العربيه، ۱۳۷۸ هـ .ق، ج۱، ص۳۰۷.</ref>
... به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می‌کردیم.»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تصحیح: محمد ابوالفضل ابراهیم، چ اول، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ هـ. ق، ج۱، ص۳۰۷.</ref>


۳.خطر پیامبران دروغین
۳. خطر پیامبران دروغین


عامل سوم، مدعيان نبوت و پيامبران دروغين مانند «مُسَيلمه»، «طُلَيحه»، «سجاح» بودند كه در صحنه، ظاهر شده و هر كدام طرفداران و نيروهايي دور خود گرد آورده بودند و قصد حمله به مدينه را داشتند كه با همكاري و اتحاد مسلمانان پس از زحماتي نيروهاي آنان شكست خورد.
عامل سوم، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند «مُسَیلمه»، «طُلَیحه»، «سجاح» بودند که در صحنه، ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آورده بودند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خورد.


۴. اسلام در معرض حمله روم وایران
۴. اسلام در معرض حمله روم وایران


دوامپراطوری بزرگ روم ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند ؛ رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند وجنگ تبوک به همین سبب رخ داد ؛ بنابراین خطر حمله احتمالي روميان نيز مايه نگراني ديگري براي جبهه مسلمين بود، زيرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با روميان رو در رو درگير شده بودند و روميان، مسلمانان را براي خود خطري جدي تلقّي مي‌كردند و در پي فرصتي بودند كه به مركز اسلام حمله كنند.
دوامپراطوری بزرگ روم ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند؛ رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند وجنگ تبوک به همین سبب رخ داد؛ بنابراین خطر حمله احتمالی رومیان نیز مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمین بود، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان، مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقّی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند.
 
امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحوی ممکن با جریان اسلام مقابله نماید ؛ خبر رحلت پیامبر(ص) آنان را بیشتر متجری می نمود ؛ از اینروی امیر مومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت ، لذا از آغاز جنگ داخلی واختلاف به شدت دوری نمود.
 
۵ . حفظ خاندان رسول الله
 
حفظ عترت پيامبر(صلی الله علیه و آله)، كه وارثان اصلي حضرت، حاميان راستين دين، همتاي قرآن، و مفسران شريعت بودند و اسلام ناب و اصيل را پس از رسول الله(صلی الله علیه و آله)، به مردم نشان می دادند، نابودي آنان ضربه‌اي جبران‌ناپذير بود. امير مؤمنان مي‌فرمايد: «... پس انديشه كردم، ديدم در آن هنگام به غير از اهل بيتِ خود ياوري ندارم، راضي نشدم كه آنها كشته شوند.»<ref>نهج البلاغه، محمد دشتي، خطبه ۲۶.</ref>
 
حال، كاملاً مشخص است كه سكوت حضرت امير(ع) (البته به معناي عدم قيام در مقابل ابوبكر) معلول چه علتهايي است؛ حضرت امير در طي اين ۲۵ سال چشم پر از خار و خاشاك خود را بسته و با گلوي استخوان گير كرده خود، تلخي حوادث و وقايع روزگار را به جان خريد، امّا به نفع مصلحت دين به اتمام رساند؛ تحمل رنج و درد حضرت امير(ع) و سكوت ايشان مهمترين عامل در حفظ اسلام در آن دوران بوده است.
 
از این رو، قابل درك است كه سكوت ايشان نه تنها بيعت و موافقت با خلافت ابوبكر، عمر و عثمان نبوده، بلكه سكوت ايشان نشانه شناخت درست شرايط زماني و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.
 
ب) برخورد قاطع با معاویه
 
امام در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع واورا به مدینه فرا خواند بدان جهت که نمی خواست چنین جریانی در اسلام وبه نام دین اسلام رسمیت داشته باشد ؛ چون می دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است ؛ چنان که بعدها او فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و بدین سان، باب «موروثی کردنِ» خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه های دینی کاملاً مغایرت دارد.


از این رو، ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده ای باشد. البته، باید میان ابقای معاویه به شکل «دائمی» و یا به شکل «موقت» تفکیک کرد. این امر در ادامه بحث خواهد شد. اینک، پیامدهای ابقای معاویه از سه جنبه زیر، به اجمال بررسی می شود:
امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحوی ممکن با جریان اسلام مقابله نماید؛ خبر رحلت پیامبر(ص) آنان را بیشتر متجری می‌نمود؛ از اینروی امیر مومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت، لذا از آغاز جنگ داخلی واختلاف به شدت دوری نمود.


اول آن که، با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. «ابن ابی الحدید» (۵۸۶- ۶۵۶ ق) که احتمال مزبور را با قوت مطرح کرده ، بر این باور است که تضاد «معاویه با علی»، از نوع تضاد «سیاهی با سپیدی»، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق الذکر می پردازد.<ref>ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲- ۲۳۳.</ref>
۵. حفظ خاندان رسول الله


بی گمان، این تحلیل ابن ابی الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع) ، معاویه را به شکل دائمی به امارت می گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین جا بود، و علی(ع) هیچ گاه به خود اجازه نمی داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.<ref>اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه های خود، گواه بر این امر است. ر. ک: نصربن مزاحم منقری، همان، ص۸۱.</ref>
حفظ عترت پیامبر (صلی الله علیه و آلهکه وارثان اصلی حضرت، حامیان راستین دین، همتای قرآن، و مفسران شریعت بودند و اسلام ناب و اصیل را پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله)، به مردم نشان می‌دادند، نابودی آنان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بود. امیر مؤمنان می‌فرماید: «... پس اندیشه کردم، دیدم در آن هنگام به غیر از اهل بیتِ خود یاوری ندارم، راضی نشدم که آنها کشته شوند.»<ref>نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۲۶.</ref>


بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می کند و با احکام دین مخالفت می ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه بر شمرد.<ref>ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷ .</ref> بدین لحاظ، مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) «فاسق» بود، و اساسی ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.<ref>همان.</ref>
حال، کاملاً مشخص است که سکوت حضرت امیر(ع) (البته به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر) معلول چه علتهایی است؛ حضرت امیر در طی این ۲۵ سال چشم پر از خار و خاشاک خود را بسته و با گلوی استخوان گیر کرده خود، تلخی حوادث و وقایع روزگار را به جان خرید، امّا به نفع مصلحت دین به اتمام رساند؛ تحمل رنج و درد حضرت امیر(ع) و سکوت ایشان مهمترین عامل در حفظ اسلام در آن دوران بوده است.


سومین و مهم ترین جنبه این بود که معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع) ، کمابیش به گونه ای «خودمختار» امارت می کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که زعیم امویان به شمار می آمد.<ref>ر. ک: عمر فرّوخ، تاریخ صدرالاسلام و الدوله الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶ م، ص۱۱۳</ref> اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.<ref>ر. ک: ابن عساکر، همان، ج۶۲، ص۹۱</ref> بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می انجامید.<ref>ر. ک: ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲.</ref>
از این رو، قابل درک است که سکوت ایشان نه تنها بیعت و موافقت با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان نبوده، بلکه سکوت ایشان نشانه شناخت درست شرایط زمانی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.


همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید، و حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.<ref>قسمت دوم این نوشتار(عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.</ref>
ب) برخورد قاطع با معاویه


معرفی منابع برای مطالعه بيشتر:
امام در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع واورا به مدینه فرا خواند بدان جهت که نمی‌خواست چنین جریانی در اسلام وبه نام دین اسلام رسمیت داشته باشد؛ چون می‌دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است؛ چنان‌که بعدها او فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و بدین سان، باب «موروثی کردنِ» خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه‌های دینی کاملاً مغایرت دارد.


۱. فروغ ولايت، آيت الله سبحانی.
از این رو، ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می‌توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده‌ای باشد. البته، باید میان ابقای معاویه به شکل «دائمی» یا به شکل «موقت» تفکیک کرد. این امر در ادامه بحث خواهد شد. اینک، پیامدهای ابقای معاویه از سه جنبه زیر، به اجمال بررسی می‌شود:


۳.حيات فکری وسياسی امامان شيعه(ع)، رسول جعفريان.
اول آن که، با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. «ابن ابی الحدید» (۵۸۶–۶۵۶ ق) که احتمال مزبور را با قوت مطرح کرده، بر این باور است که تضاد «معاویه با علی»، از نوع تضاد «سیاهی با سپیدی»، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ‌گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می‌کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق‌الذکر می‌پردازد.<ref>ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲–۲۳۳.</ref>


۴.قرآن ومعصومان درآینه علوی ،امیر علی حسنلو.
بی گمان، این تحلیل ابن ابی الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع)، معاویه را به شکل دائمی به امارت می‌گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی‌ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می‌کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین‌جا بود، و علی(ع) هیچ‌گاه به خود اجازه نمی‌داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.<ref>اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود، گواه بر این امر است. ر.ک. نصربن مزاحم منقری، همان، ص۸۱.</ref>


۴. سایت ویکی پاسخ.
بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست‌های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می‌کند و با احکام دین مخالفت می‌ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض‌های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه برشمرد.<ref>ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.</ref> بدین لحاظ، مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی‌دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) «فاسق» بود، و اساسی‌ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.<ref>همان.</ref>


۵. سایت اندیشه قم .
سومین و مهم‌ترین جنبه این بود که معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع)، کمابیش به گونه ای «خودمختار» امارت می‌کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که زعیم امویان به شمار می‌آمد.<ref>ر. ک. عمر فرّوخ، تاریخ صدرالاسلام و الدوله الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶ م، ص۱۱۳</ref> اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه‌هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.<ref>ر. ک. ابن عساکر، همان، ج۶۲، ص۹۱</ref> بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می‌انجامید.<ref>ر. ک. ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲.</ref>


همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید، و حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.<ref>قسمت دوم این نوشتار (عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.</ref>


معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:


پيامبر اکرم(ص) مي فرمايد:
# فروغ ولایت، آیت الله سبحانی.
# حیات فکری وسیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان.
# قرآن ومعصومان درآینه علوی، امیر علی حسنلو.
# سایت ویکی پاسخ.
# سایت اندیشه قم.
پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:


«اگر مردم در محبت علي(ع) يکدل بودند، خداوند آتش جهنم را خلق نمي کرد».<ref>مجلسی ، بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۶۷.</ref>
«اگر مردم در محبت علی(ع) یکدل بودند، خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد».<ref>مجلسی، بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۶۷.</ref>


==منابع==
== منابع ==
<references />
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
  | شاخه فرعی۱ =  
  | شاخه فرعی۱ =
  | شاخه فرعی۲ =  
  | شاخه فرعی۲ =
  | شاخه فرعی۳ =  
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۹:۲۶


سؤال: درباره «انفعال علی در برابر خلفا و سختی اش در مقابل معاویه»، تضاد رفتاری دیده می‌شود؛ جواب خوب بدهید.

با سلام و احترام خدمت شما پرسشگر گرامی! از اینکه با مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات حوزه علمیه قم مکاتبه نموده‌اید، صمیمانه تشکر می‌کنیم؛ امید آن که تحقیق و پاسخ ارایه شده، رهگشای اندیشه پویشگرتان باشد.

پاسخ اجمالی

هرگز حضرت منفعل نبود در مقابل حوادث ورفتار خلفا اگر منفعل بود نامی از راه علی(ع) وعدالت او وصدای حق جویانه او وراه آن حضرت ومسیر درست اسلام چیزی نمانده بود؛ بنابراین انفعال ادعای پوچی است وقتی علی(ع) وراه ورسم او همچنان زنده است؛ بنابراین علی(ع) کاملاً فعال ومقابل تمام نابسامانی‌ها و انحرافات را روشن نمود ودرمقابل همه اینها موضع حق را بیان کرد وگرنه راه رسول الله ودین اسلام با راه امویان مختلط و قرآن وهمه دین از میان رفته بود.

علی(ع) روشی در پیش گرفت که اصل اسلام در آغاز راه صدمه نبیند از حکومت ظاهری محرومش کردند اما تکلیف الهی را هرگز رها نکرد به همان علت و انگیزه که درکنار رسول الله اولین مجاهد راه حق بود و اگر نبود ایثار وجهاد او دین مستقر نمی‌شد پس از رسول الله نیز نقش علی همین است و به همان روش از اصل اسلام با مواضع وتاکتیک‌های گوناگون دفاع کرد تا دین باقی ماند.

پاسخ تفصیلی

الف) تاکتیک حفظ دین به روش امیر مؤمنین

حضرت علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در رابطه با مسئله رهبری در دو راهی سرنوشت‌ساز قرار گرفتند. ایشان یا می‌بایست به کمک رجال خاندان رسالت و علاقه‌مندان راستین خویش که حکومت جدید را مشروع و قانونی نمی‌دانستند، بپاخیزد و با توسل به قدرت، خلافت و حکومت را قبضه کند یا آن که وضع موجود را تحمل کرده و در حدود امکان به حل مشکلات و انجام وظائف خود بپردازد.

امیر المؤمنین(ع) در خطبه شقشقیه از این دو راهی دشوار و حساس و رمز انتخاب راه دوم چنین یاد می‌کند:

«... من ردای خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن در پیچیدم (و کنار رفتم)، در حالی که در این اندیشه فرورفته بودم که آیا دست تنها (بدون یاور) بپاخیزم (و حق خود و مردم را بگیرم) یا در این محیط پرخفقان و ظلمتی که پدیدآورده‌اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وامی‌دارد.

عاقبت دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد نزدیکتر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می‌ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می‌دیدم میراثم را به غارت می‌برند»![۱]

حضرت امیر(ع) بردباری و صبر در مقابل مسئله رهبری را به عقل و خرد نزدیکتر می‌داند. البته باید دانست که سکوت در این‌جا به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر است و الا همه می‌دانستند که رهبری و حکومت ظاهر به مسلمین همچنان حکومت باطنی تنها و تنها حق علی(ع) است و تنها از عهده ایشان بر می‌آید.

حال، باید دید چه عواملی باعث شد که حضرت امیر صبر و بردباری در مقابل این مسئله را به عقل نزدیکتر بداند. البته ما از درک کامل شرایط آن زمان عاجزیم، لیکن آنچه قابل درک است، وجود پنج عامل مهم است:

۱. اختلاف گریزی

اختلاف شکننده‌ترین عنصر برای مجموعه‌ها و اجتماعات است که مایه نفوذ دشمن واسباب برادر کشی‌ها را فراهم آورده و خانمان براندازترین مولفه است.

لذا امام با هوشمندی خاص به این مسائل وارد نشد واز اختلاف به شدت دوری کرد در شرایطی که اسلام در آغاز راه است ورهبر اسلام وپیامبر(ص) امت رخت از دنیا برکنده است؛ اگر امام «ع»، با توسل به قدرت و قیام مسلحانه درصدد قبضه حکومت و خلافت برمی‌آمد، بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می‌داد. علاوه بر اینها گروه بسیاری از صحابه پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که به خلافت امام «ع» راضی نبودند، کشته می‌شدند. این گروه، هر چند در مسئله رهبری در نقطه مقابل امام «ع» موضع گرفته بودند و روی کینه‌ها و عقده‌هایی که داشتند، راضی نبودند زمام امور در دست علی(ع) قرار بگیرد، ولی در امور دیگر اختلافی با امام نداشتند، و با کشته شدن این عده که به هر حال قدرتی در برابر شرک و بت‌پرستی و مسیحی‌گری و یهودی‌گری به شمار می‌رفتند، قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می‌گرایید.

۲. برگشت از دین

پس از رحلت رسول خدا و فتنه سقیفه مردمان قبایل مختلف دلسرد از دین شده وبه عللی مأیوس واز دین برگشتند؛ امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود که به مردم مصر نوشته، به این نکته اشاره می‌کنند و می‌فرمایند:

«... به خدا سوگند! هرگز فکر نمی‌کردم و به خاطرم خطور نمی‌کرد که عرب بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، امر امامت و رهبری را از اهل بیت او بگردانند و خلافت را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد، اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود که با او بیعت کنند. (وقتی که چنین وضعی پیش آمد) دست نگه داشتم تا این که با چشم خود دیدم گروهی از اسلام بازگشته و می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود کنند. (در این‌جا بود) که ترسیدم، اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من، از محروم شدن از خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران چند روزه دنیا است که زائل و تمام می‌شود، همان‌طور که سراب تمام می‌شود یا ابرها از هم می‌پاشند، پس در این پیش آمدها به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.»[۲]

و در جایی دیگر در روزهای نخستین زمامداری خود می‌فرمایند:

«هان ای مردم! آگاه باشید، روزی که پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله)، از میان ما رخت بربست، فکر می‌کردیم، کسی با ما درباره حکومتی که او پی افکنده بود، نزاع و رقابت نمی‌کند، و به حق ما چشم طمع نمی‌دوزد؛ زیرا ما وارث و ولی و عترت او بودیم. امّا برخلاف انتظار، گروهی از قوم ما به حق ما تجاوز کرده و خلافت را از ما سلب کردند و حکومت به دست دیگران افتاد.

... به خدا سوگند! اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمی‌رفت که بار دیگر کفر و بت‌پرستی به سرزمین اسلام بازگردد و اسلام محو و نابود شود، با آنان به گونه دیگری رفتار می‌کردیم.»[۳]

۳. خطر پیامبران دروغین

عامل سوم، مدعیان نبوت و پیامبران دروغین مانند «مُسَیلمه»، «طُلَیحه»، «سجاح» بودند که در صحنه، ظاهر شده و هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آورده بودند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی نیروهای آنان شکست خورد.

۴. اسلام در معرض حمله روم وایران

دوامپراطوری بزرگ روم ایران خبر ظهور پیامبر(ص) را تهدید قدرت خود دانسته و دست به تحرکاتی زدند؛ رومیان چندین بار زمان حیات پیامبر(ص) قصد حمله داشتند وجنگ تبوک به همین سبب رخ داد؛ بنابراین خطر حمله احتمالی رومیان نیز مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمین بود، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار، با رومیان رو در رو درگیر شده بودند و رومیان، مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقّی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند.

امپراطوری ایران نیز با وجود مشکلات داخلی قصد داشت به هر نحوی ممکن با جریان اسلام مقابله نماید؛ خبر رحلت پیامبر(ص) آنان را بیشتر متجری می‌نمود؛ از اینروی امیر مومنان(ع) ملاحظه این شرایط را مد نظر داشت، لذا از آغاز جنگ داخلی واختلاف به شدت دوری نمود.

۵. حفظ خاندان رسول الله

حفظ عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، که وارثان اصلی حضرت، حامیان راستین دین، همتای قرآن، و مفسران شریعت بودند و اسلام ناب و اصیل را پس از رسول الله (صلی الله علیه و آله)، به مردم نشان می‌دادند، نابودی آنان ضربه‌ای جبران‌ناپذیر بود. امیر مؤمنان می‌فرماید: «... پس اندیشه کردم، دیدم در آن هنگام به غیر از اهل بیتِ خود یاوری ندارم، راضی نشدم که آنها کشته شوند.»[۴]

حال، کاملاً مشخص است که سکوت حضرت امیر(ع) (البته به معنای عدم قیام در مقابل ابوبکر) معلول چه علتهایی است؛ حضرت امیر در طی این ۲۵ سال چشم پر از خار و خاشاک خود را بسته و با گلوی استخوان گیر کرده خود، تلخی حوادث و وقایع روزگار را به جان خرید، امّا به نفع مصلحت دین به اتمام رساند؛ تحمل رنج و درد حضرت امیر(ع) و سکوت ایشان مهمترین عامل در حفظ اسلام در آن دوران بوده است.

از این رو، قابل درک است که سکوت ایشان نه تنها بیعت و موافقت با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان نبوده، بلکه سکوت ایشان نشانه شناخت درست شرایط زمانی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام بوده است.

ب) برخورد قاطع با معاویه

امام در آغازین روز خلافت خود معاویه را از قدرت خلع واورا به مدینه فرا خواند بدان جهت که نمی‌خواست چنین جریانی در اسلام وبه نام دین اسلام رسمیت داشته باشد؛ چون می‌دانست معاویه، به دنبال پادشاهی خاندان خود به نام اسلام است؛ چنان‌که بعدها او فرزندش یزید را به ولیعهدی خود تعیین کرد و بدین سان، باب «موروثی کردنِ» خلافت را گشود. در حالی که این نگاه، با آموزه‌های دینی کاملاً مغایرت دارد.

از این رو، ابقای معاویه بر امارت شام، به خودی خود می‌توانست دارای ابعاد گسترده و پیامدهای پیچیده‌ای باشد. البته، باید میان ابقای معاویه به شکل «دائمی» یا به شکل «موقت» تفکیک کرد. این امر در ادامه بحث خواهد شد. اینک، پیامدهای ابقای معاویه از سه جنبه زیر، به اجمال بررسی می‌شود:

اول آن که، با ابقای معاویه این احتمال وجود داشت که او همچنان از پذیرش خلافت علی(ع) سرباز زند و حاضر نشود که با علی(ع) بیعت کند. «ابن ابی الحدید» (۵۸۶–۶۵۶ ق) که احتمال مزبور را با قوت مطرح کرده، بر این باور است که تضاد «معاویه با علی»، از نوع تضاد «سیاهی با سپیدی»، و جداییِ «سلب از ایجاب» بوده است که هیچ‌گاه اجتماعشان نشایَد. همچنین این مورخ در تأکید بر این تضاد و جدایی، به پیشینه روابط علی(ع) و معاویه اشاره می‌کند و با استناد به کشته شدن برادر، دایی و نیای معاویه (هر سه) به دست علی(ع) به تأکید بر احتمال فوق‌الذکر می‌پردازد.[۵]

بی گمان، این تحلیل ابن ابی الحدید در رابطه با عزل معاویه کاملاً صحیح است. با وجود این، معلوم است که اگر امام علی(ع)، معاویه را به شکل دائمی به امارت می‌گماشت و نسبت به عملکرد او هیچ مخالفتی نمی‌ورزید، و چونان دو خلیفه پیشین نسبت به او تساهل و مدارا می‌کرد، بی تردید معاویه نیز حاضر بود که با علی(ع) بیعت کند. اما موضع «اختلاف» در همین‌جا بود، و علی(ع) هیچ‌گاه به خود اجازه نمی‌داد که معاویه را این چنین بر کار بگمارد.[۶]

بُعد دوم قضیه این بود که یکی از خواست‌های قیام کنندگان بر ضد عثمان، برکناری معاویه از امارت شام بود. ایشان بر این باور بودند که معاویه آشکارا ستم می‌کند و با احکام دین مخالفت می‌ورزد. همچنین مروان بن حکم در نامه به معاویه، از جمله اعتراض‌های قیام کنندگان بر عثمان را «اطعامِ» شام به معاویه برشمرد.[۷] بدین لحاظ، مجالی برای ابقای امارت معاویه نبود. همچنین علی(ع) هرگز معاویه را شایسته امارت نمی‌دید و اساساً معاویه در نگاه امام علی(ع) «فاسق» بود، و اساسی‌ترین مبنای حکومتیِ علی(ع) این بود که فاسقان را به کار نگمارد.[۸]

سومین و مهم‌ترین جنبه این بود که معاویه در زمان دو خلیفه پیش از علی(ع)، کمابیش به گونه ای «خودمختار» امارت می‌کرد. حتی در زمان عثمان، با آن که خلیفه، خود یک اموی بود، در همان زمان نیز این معاویه بود که زعیم امویان به شمار می‌آمد.[۹] اینک با گذشت زمانی دراز از امارت معاویه بر شام از سال ۱۸ تا ۳۶ ق او در اندیشه توسعه قلمرو خود بود و لذا در یکی از آخرین نامه‌هایش به علی(ع) (پیش از جنگ صفین) خواستار آن شد که به جُز شام، امارت مصر نیز از آنِ او باشد.[۱۰] بی گمان، این گونه فرمانروایی معاویه، در نهایت به «تجزیه» حاکمیت و قلمرو اسلام می‌انجامید.[۱۱]

همچنین این نگرانی وجود داشت که معاویه پس از استقرار کامل در امارت شام و نیز مصر به همان مناطق بسنده نکند، و هر از چند گاهی نسبت به اراضی دیگر دست اندازی نماید، و حتی نسبت به اصل «خلافت» مدعی شود؛ بنابراین، علی(ع) به دلایل مزبور نتوانست با معاویه کنار بیاید.[۱۲]

معرفی منابع برای مطالعه بیشتر:

  1. فروغ ولایت، آیت الله سبحانی.
  2. حیات فکری وسیاسی امامان شیعه(ع)، رسول جعفریان.
  3. قرآن ومعصومان درآینه علوی، امیر علی حسنلو.
  4. سایت ویکی پاسخ.
  5. سایت اندیشه قم.

پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:

«اگر مردم در محبت علی(ع) یکدل بودند، خداوند آتش جهنم را خلق نمی‌کرد».[۱۳]

منابع

  1. نهج البلاغه، دشتی، محمد، خطبه ۳.
  2. نهج البلاغه، دشتی، محمد، نامه ۶۲.
  3. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تصحیح: محمد ابوالفضل ابراهیم، چ اول، قاهره، دار احیاء التراث العربیه، ۱۳۷۸ هـ. ق، ج۱، ص۳۰۷.
  4. نهج البلاغه، محمد دشتی، خطبه ۲۶.
  5. ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲–۲۳۳.
  6. اظهارات امام علی(ع) در یکی از نامه‌های خود، گواه بر این امر است. ر.ک. نصربن مزاحم منقری، همان، ص۸۱.
  7. ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۴ و ۲۴۷.
  8. همان.
  9. ر. ک. عمر فرّوخ، تاریخ صدرالاسلام و الدوله الامویه، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، ۱۹۸۶ م، ص۱۱۳
  10. ر. ک. ابن عساکر، همان، ج۶۲، ص۹۱
  11. ر. ک. ابن ابی الحدید، همان، ج۱۰، ص۲۳۲.
  12. قسمت دوم این نوشتار (عدم مدارای علی(ع) با معاویه) برگرفته ازمقاله آقای حامد منتظری مقدم است. فصلنامه معرفت، ش۵۲.
  13. مجلسی، بحارالانوار، ج۳۹، ص۲۶۷.