برهان‌های اثبات خدا

نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۰۱:۳۲ توسط Razavi.r (بحث | مشارکت‌ها)


سؤال

با چه دلايل و برهان هایی مي شود وجود خدا را اثبات کرد؟


به طور كلي همه براهين اثبات وجود خدا را می توان در سه طريق و راه اصلي جمع كرد: ۱. راههاي رواني و يا فطري مثل برهان فطرت ۲. راههاي علمي و يا شبهه فلسفي مثل برهان نظم و برهان حدوث ۳. راههاي فلسفي مثل براهين برهان صدیقین، برهان امکان و وجوب و... که در ادامه از هر گروه یک مورد ذکر خواهد شد.

برهان فطرت

يكي از راههاي اثبات خدا از طريق روان و فطرت است، به اين معنا كه گفته‎اند وجود خدا در انسان هست يعني در فطرت و در خلقت هر كسي يك احساس و يك تمايلي وجود دارد كه اين احساس و تمايل خود به خود انسان را به سوي خدا مي‎كشاند. اين راه فقط اين را مي‎گويد كه يك چنين جاذبه‎اي را انسان احساس مي‎كند (چون راه دروني و رواني است)، و چنين جاذبه‎اي ميان انسان و ميان آن حقيقتي كه نامش خداست وجود دارد.[۱]

بنابراين در فطرت و سرشت هر انساني حس خداشناسي نهاده شده و سرشت او به گونه‎اي است كه بدون نياز به برهان و دليل، بالفطره خداشناس است. همان طور كه مقتضاي طبيعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگي و تشنگي و يا گرايش به محبت است، همچنان هم مقتضاي فطرت و سرشت انسان، علم به ذات پاك خداوند و گرايش به سوي او است.

به هر حال از ابتداي خلقت بشر اين سه غريزه‌ «خداجويي» و «خداخواهي» و «خداپرستي» در نهاد آدمي وجود داشته است، گر چه برخي از انسانها در تعيين اين مصداق خداپرستي به خطا رفته‎اند و به همین دلیل ادیان بسیاری در جهان به وجود آمده است.

برهان فطرت در آیات و روایات

از جمله آياتي كه دلالت بر فطري بودن «خداشناسي» مي‎كند اين آيه است: «هنگامي كه در كشتي سوار مي‎شوند؛ خدا را با اخلاص مي‎خوانند، ولي آنگاه كه (خدا) آنها را به خشكي رساند، (و از غرق و هلاك ) نجات بخشيد ناگهان به پروردگار خود شرك مي‎ورزند».[۲]

در حديثي بسيار زيبا در شرح اين آيه آمده است: شخصي به امام صادق (ع) عرض كرد: مرا به خدا راهنمايي كن. فرمود: هيچ گاه سوار كشتي شده‎اي؟ گفت:‌ آري. فرمود: هيچ اتفاق افتاده است كه كشتي تو بشكند و به حالت اضطراب افتاده باشي و چاره‎اي براي نجات نيابي؟ گفت: آري. فرمود: آيا دل تو تعلق گرفت به اينكه موجودي هست كه قادر به خلاصي تو باشد، گفت: آري. فرمود: « فذلك الشيء هُو الله القادرُ عَلَي الانجاءِ حَيثُ لا مُنجيَ و علَي الاغاثَه لا مُغيث»[۳] پس آن موجود همانا خداي قادر متعالي است.

برهان نظم

يكي از ساده ترين راههاي اثبات خدا برهان نظم است. وقتي ما به اين جهان پهناور و بزرگ نگاه مي‌كنيم مي بينيم كه در همه پديده‌ها از كوچك‌ترين ذرّه يعني اتم گرفته تا بزرگ‌ترين آفريده‌ها يعني كهكشان ها، نظم و دقت بسيار بالائي به كار رفته و همه چيز حساب شده است و نيز مي‌دانيم كه هيچ نظمي وجود ندارد مگر اين كه كسي آن را برقرار كرده باشد.

در هر حال يكي از بهترين و آسان ترين راه ها براي بهتر شناختن خداوند اين است كه انسان به مخلوقات و نظم جهان بيشتر فكر كند. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت مي‌كند مي‌بيند هر چيز براي هدفي معيّن آفريده شده است حتّي گودي كف پاي انسان براي كاري ساخته شده است و در همه اجزاي بدن نظم و دقّت و هدف وجود دارد، حال چطور ممكن است اين همه نظم و محاسبه بي‌هدف بوده، خالقي نداشته و براي كاري و هدفي ساخته نشده باشد؟!

قرآن در آيات بسياري به ما سفارش مي‌كند كه درباره جهان خلقت بينديشيم تا به وجود خدا بيشتر پي ببريم و خدا را بهتر بشناسيم مانند آيه‌اي كه مي‌فرمايد: «در خلقت زمين و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بينديشيد و در اين كه مي‌بينيد كشتي‌ها (با اين عظمت و سنگيني) در روي آب‌ها به حركت در مي‌آيند و اين كه خداوند از آسمان باران را فرود مي‌آورد و زمين مرده را زنده مي‌كند و حيوانات زيادي در زمين خلق نموده است فكر كنيد، همه اينها نشانه وجود خداوند است.[۴]

برهان امكان و وجوب

قبل از بيان اصل برهان و مقدمات آن بايد توجه داشت كه اين برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» يعني موجودي كه وجودش ضروري و بي‎‏نياز از ايجاد كننده است اثبات مي‎كند و صفات ثبوتيه و سلبيه او مانند علم و قدرت و جسماني نبودن و زمان و مكان نداشتن را بايد با براهين ديگري اثبات كرد.

متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلي ـ يا واجب الوجود است و يا ممكن الوجود، و هيچ موجودي عقلا از اين دو فرض، خارج نيست. و نمي‎توان همه موجودات را ممكن الوجود دانست، زيرا ممكن الوجود نياز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممكن الوجود و به نوبه خود نيازمند به علت ديگري باشند هيچ گاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت و به ديگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علتها به موجود ديگري منتهي مي‎شود كه خودش معلول موجود ديگري نباشد يعني واجب الوجود باشد.[۵]

مقدمات برهان امکان و وجوب

اما تبيين مقدمات بحث:

۱. هر چيزي نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نيست:

الف) وجود براي آن شيء ضرورت دارد و محال است كه معدوم باشد. از چنين موجودي در فلسفه به واجب الوجود نام مي‎برند، لذا واجب الوجود موجودي است كه خود به خود وجود داشته باشد و نيازي به موجودي ديگر ندارد.

ب) شيئي كه وجود و عدم براي او يکسان است يعني نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروري است. لذا براي اينكه وجود پيدا كند نياز به موجود ديگري دارد از اين وجود به «ممكن الوجود» تعبير شده مثل انسان و مخلوقات دیگر

ج) شيئي كه نه تنها وجود برايش ضرورت ندارد بلكه عدم برايش ضروري است مانند وجود شريك برای خداوند كه ممتنع الوجود است.

۲. هر ممكن الوجودي نيازمند علت است. در توضيح اين مقدمه مي‎گوييم: با توجه به اينكه ممكن الوجود خود به خود وجود ندارد، لذا براي تحقق خود محتاج و نيازمند موجود يا موجودات ديگري است. چرا كه چنانكه در تعريف ممكن الوجود ذكر كرديم او نسبت وجود و عدمش مساوي است، لذا هستي و كيان خود را يا از خودش بايد دريافت كند كه اين «دور» و محال است و از طرفي چيزي كه خودش نيازمند است و فاقد است چگونه مي‎خواهد به خود هستي دهد و از يك جنبه هم معلول و هم علت خودش باشد اين محال و باطل است و يا اينكه بايد هستي خود را از ديگري بگيرد تا پاي به عرصه وجود بگذارد. بنابراين هر ممكن الوجودي كه خود به خود متصف به وجود نمي‎شود بواسطه موجود ديگري بوجود مي‎آيد و معلول آن خواهد بود. و اين همان اصل مسلم عقلي است كه: هر ممكن الوجودي نيازمند به علت است.

۳. تسلسل علل محال است. توضيح اينكه سلسله علل بايد منتهي به موجودي شود كه خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بي‎نهايت، محال است. زيرا چنانكه بيان شد، وجود معلول، وجودي است وابسته، محتاج، نيازمند و غير قائم به ذات خود. حال اگر فرض كنيم كه سلسله بي‎نهايتي از چنين موجوداتي وجود داشته باشد، لازم مي‎آيد بي‎نهايت وجود محتاج و وابسته و قائم به غير داشته باشيم بي‎آنكه آن غير، و آن وجود مستقل كه تكيه گاه اين وجودهاي وابسته و محتاج است موجود باشد و اين محال است.

برهان صدیقین

با توجه به اين مقدمات، اين برهان را به تقريري ديگري بيان مي‎كنيم كه از آن به برهان صديقين تعبير شده است. به اين بيان: وجود از دو حال خارج نيست يا واجب الوجود است و قائم به ذات خود است يا واجب الوجود نيست. اگر واجب الوجود باشد مقصود ما كه همان اثبات واجب الوجود است حاصل مي‎شود و اما اگر واجب نباشد يعني ممكن و قائم و وابسته به غير باشد مستلزم وجود «واجب الوجود»‌ است زيرا دور و تسلسل محال است؛ زيرا اگر وجود قائم به ذات خويش نباشد ناگزير بايد علت داشته باشد؛ اين علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل مي‎شود و اگر نباشد ناچار بايد معلول علتي باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد... و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام اين رشته بايد به واجب الوجود منتهي شود.


معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

جوادي آملي، عبد الله، تبيين براهين اثبات خدا، مركز نشر اسراء.

مطهري، مرتضي، توحيد، انتشارات صدرا.

مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج ۱، ص ۸۰ ـ ۶۰ انتشارات سازمان تبليغات اسلامي.

جمعي از نويسندگان، معارف اسلامي، ج ۱، ص ۷۶ ـ ۲۲. سازمان مطالعه تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها.


منابع

  1. مطهري، مرتضي، توحيد، ص ۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاييز ۷۳.
  2. عنکبوت /۶۵.
  3. نور الثقلين، ج ۱، ص ۱۳..
  4. سوره بقره، آيه ۱۶۴.
  5. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، انتشارات سازمان تبليغات اسلامي، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج ۱، ص ۷۴ و ۷۵.