برهان‌های اثبات خدا

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۳ توسط Mnazarzadeh (بحث | مشارکت‌ها) (تغییرات متنی و اصلاح شناسه)


سؤال

با چه دلایل و برهان‌هایی می‌شود وجود خدا را اثبات کرد؟


برهان‌های اثبات وجود خداوند در سه روش عمده ذکر شده است. روش اول طریق روانی یا فطری مانند برهان فطرت است. خداوند در وجود و فطرت انسان تمایل خداشناسی را قرار داده است و چنین جاذبه‌ای انسان را به حقیقتی که نامش خداست می‌کشاند. روش دوم در برهان اثبات خدای متعال راه‌ علمی یا شبه فلسفی مانند برهان نظم و برهان حدوث است. دقت در عالم و مشاهده مخلوقات از روش‌های شناخت وجود خالق و نظم دهنده است، کسی که این جهان را با این جزئیات و نظم خلق نموده است. روش سوم برای شناخت خدای متعال راه‌ فلسفی مانند برهان‌های صدیقین، امکان و وجوب است. در این روش با اثبات واجب الوجود، مبدأ هستی به موجودی بر می‌گردد که وجود برای او واجب بوده است و از ابتدا وجود داشته است.

برهان فطرت

طریق روان و فطرت یکی از راه‌های اثبات خدا است، به این معنا که در فطرت هر کسی یک احساس و تمایلی وجود دارد که انسان را به سوی خدا می‌کشاند. این راه فقط این را می‌گوید که یک چنین جاذبه‌ای را انسان احساس می‌کند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبه‌ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.[۱]

بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونه‌ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همان‌طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، گرایش به سوی خدا است. بنابر این یکی از دلایل پیدایش ادیان غیر الهی در طول تاریخ خلقت بشر غریزه «خداجویی»، «خداخواهی» و «خداپرستی» است، که برخی در تعیین مصداق خداپرستی دچار خطا شده‌اند.

برهان فطرت در آیات و روایات

از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» می‌کند این آیه است: ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامی که در کشتی‌سوار می‌شوند؛ خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک می‌ورزند(عنکبوت:۶۵). در شرح این آیه روایتی ذکر شده است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ‌گاه سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: «فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث؛ پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است که قادر به نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده‌ای نیست.».[۲]

برهان نظم

یکی از راه‌های اثبات خداوند برهان نظم است که انسان با دقت در مخلوقات از کوچک‌ترین ذرّه تا بزرگ‌ترین آفریده‌ها، متوجه می‌شود که نظمی وجود دارد که هر کدام از مخلوقات در جایگاه خود بهترین شکل از عملکرد خود را انجام می‌دهند و هیچ ناهماهنگی‌ای میان این اجزاء نیست. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت می‌کند می‌بیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است و در همه اجزای بدن نظم و هدفی وجود دارد که بدون وجود خالق و ناظم امکان تحقق چنین نظمی وجود نخواهد داشت.

قرآن در آیات بسیاری، سفارش به دقت در جهان خلقت می‌کند ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ در آفرينش آسمانها و زمين، و در آمد و شد شب و روز، و در كشتيهايى كه در دريا مى‌روند و مايه سود مردمند، و در بارانى كه خدا از آسمان فرو مى‌فرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند، و در حركت بادها، و ابرهاى مسخّر ميان زمين و آسمان؛ براى خردمندانى كه در مى‌يابند نشانه هاست.(بقره:۱۶۴)

برهان امکان و وجوب

این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بی‌نیاز از ایجاد کننده است اثبات می‌کند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.

مقدمات برهان امکان و وجوب

۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:

الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام می‌برند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.

ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده است. مانند انسان و سایر مخلوقات.

ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.

۲. هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. با توجه به اینکه ممکن الوجود به خودی خود وجود ندارد، برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که ممکن الوجود یا وجود خود را از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند به وجود دیگری است چگونه می‌خواهد به خود هستی دهد یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.

۳. تسلسل علل محال است. سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بی‌نهایت، محال است. زیرا چنان‌که بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته به علت دیگر و اگر سلسله بی‌نهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید بی‌نهایت وجود محتاج و وابسته موجود باشد، بی‌آنکه وجود مستقل و واجب الوجود که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.

متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمی‌توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علت‌ها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ‌گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علت‌ها به موجود دیگری منتهی می‌شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد، که او همان خداست که مبدأ هستی است.[۳]

برهان صدیقین

برهان صدیقین با توجه به مقدمات برهان امکان و وجوب، به تقریر دیگری بیان شده است. به این بیان که وجود از دو حالت خارج نیست یا واجب الوجود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود که همان اثبات واجب الوجود است حاصل می‌شود، اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل می‌شود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد با معلول علت دیگری است و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.



مطالعه بیشتر

  • جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء.
  • مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا.
  • مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج۱، ص۸۰–۶۰ انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
  • جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱، ص۷۶–۲۲. سازمان مطالعه تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها.


منابع

  1. مطهری، مرتضی، توحید، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز ۷۳.
  2. نور الثقلین، ج۱، ص۱۳..
  3. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.