برهان‌های اثبات خدا: تفاوت میان نسخه‌ها

جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۶: خط ۶:


{{پاسخ}}
{{پاسخ}}
برهان‌های اثبات وجود خدا را می‌توان در سه روش جمع کرد: راه‌های روانی یا فطری مثل [[برهان فطرت]]، راه‌های علمی یا شبهه فلسفی مثل [[برهان نظم]] و [[برهان حدوث]] و راه‌های فلسفی مثل برهان‌های [[برهان صدیقین|صدیقین]]، [[برهان امکان و وجوب|امکان و وجوب]].
برهان‌های اثبات وجود خداوند در سه روش عمده ذکر شده است. روش اول طریق روانی یا فطری مانند [[برهان فطرت]] است. خداوند در وجود و فطرت انسان تمایل خداشناسی را قرار داده است و چنین جاذبه‌ای انسان را به حقیقتی که نامش خداست می‌کشاند. روش دوم در برهان اثبات خدای متعال راه‌ علمی یا شبه فلسفی مانند [[برهان نظم]] و [[برهان حدوث]] است. دقت در عالم و مشاهده مخلوقات از روش‌های شناخت وجود خالق و نظم دهنده است، کسی که این جهان را با این جزئیات و نظم خلق نموده است. روش سوم برای شناخت خدای متعال راه‌ فلسفی مانند برهان‌های صدیقین، امکان و وجوب است. در این روش با اثبات [[واجب الوجود]]، مبدأ هستی به موجودی بر می‌گردد که وجود برای او واجب بوده است و از ابتدا وجود داشته است.


== برهان فطرت ==
== برهان فطرت ==
طریق روان و فطرت یکی از راه‌های اثبات خدا است، به این معنا که گفته‌اند [[وجود خدا]] در انسان هست یعنی در فطرت و در خلقت هر کسی یک احساس و یک تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود انسان را به سوی خدا می‌کشاند. این راه فقط این را می‌گوید که یک چنین جاذبه‌ای را انسان احساس می‌کند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبه‌ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.<ref>مطهری، مرتضی، توحید، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز ۷۳.</ref>
طریق روان و فطرت یکی از راه‌های اثبات خدا است، به این معنا که در فطرت هر کسی یک احساس و تمایلی وجود دارد که انسان را به سوی خدا می‌کشاند. این راه فقط این را می‌گوید که یک چنین جاذبه‌ای را انسان احساس می‌کند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبه‌ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.<ref>مطهری، مرتضی، توحید، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز ۷۳.</ref>


بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونه‌ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همان‌طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، علم به ذات پاک خداوند و گرایش به سوی او است.
بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونه‌ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همان‌طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، گرایش به سوی خدا است. بنابر این یکی از دلایل پیدایش [[ادیان غیر الهی]] در طول تاریخ خلقت بشر غریزه «خداجویی»، «خداخواهی» و «خداپرستی» است، که برخی در تعیین مصداق خداپرستی دچار خطا شده‌اند.
 
به هر حال از ابتدای خلقت بشر این سه غریزه «خداجویی» و «خداخواهی» و «خداپرستی» در نهاد آدمی وجود داشته است، گر چه برخی از انسانها در تعیین این مصداق خداپرستی به خطا رفته‌اند و به همین دلیل ادیان بسیاری در جهان به وجود آمده است.


=== برهان فطرت در آیات و روایات ===
=== برهان فطرت در آیات و روایات ===
از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» می‌کند این آیه است: «هنگامی که در کشتی‌سوار می‌شوند؛ خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک می‌ورزند».<ref>(عنکبوت:۶۵).</ref>
از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» می‌کند این آیه است: {{قرآن|فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ|ترجمه=هنگامی که در کشتی‌سوار می‌شوند؛ خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک می‌ورزند|سوره=عنکبوت|آیه=۶۵}}. در شرح این آیه روایتی ذکر شده است که شخصی به [[امام صادق(ع)]] عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ‌گاه سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: {{عربی|فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث|ترجمه=پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است که قادر به نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده‌ای نیست.}}.<ref>نور الثقلین، ج۱، ص۱۳..</ref>
 
در حدیثی بسیار زیبا در شرح این آیه آمده است: شخصی به [[امام صادق (ع)]] عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ‌گاه سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: {{عربی|فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث|ترجمه=پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است}}.<ref>نور الثقلین، ج۱، ص۱۳..</ref>


== برهان نظم ==
== برهان نظم ==
یکی از ساده‌ترین راه‌های اثبات خدا [[برهان نظم]] است. وقتی ما به این جهان پهناور و بزرگ نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در همه پدیده‌ها از کوچک‌ترین ذرّه یعنی اتم گرفته تا بزرگ‌ترین آفریده‌ها یعنی کهکشان‌ها، نظم و دقت بسیار بالائی به کار رفته و همه چیز حساب شده است و نیز می‌دانیم که هیچ نظمی وجود ندارد مگر این که کسی آن را برقرار کرده باشد.
یکی از راه‌های اثبات خداوند [[برهان نظم]] است که انسان با دقت در مخلوقات از کوچک‌ترین ذرّه تا بزرگ‌ترین آفریده‌ها، متوجه می‌شود که نظمی وجود دارد که هر کدام از مخلوقات در جایگاه خود بهترین شکل از عملکرد خود را انجام می‌دهند و هیچ ناهماهنگی‌ای میان این اجزاء نیست. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت می‌کند می‌بیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است و در همه اجزای بدن نظم و هدفی وجود دارد که بدون وجود خالق و ناظم امکان تحقق چنین نظمی وجود نخواهد داشت.


در هر حال یکی از بهترین و آسان‌ترین راه‌ها برای بهتر شناختن خداوند این است که انسان به مخلوقات و نظم جهان بیشتر فکر کند. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت می‌کند می‌بیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است حتّی گودی کف پای انسان برای کاری ساخته شده است و در همه اجزای بدن نظم و دقّت و هدف وجود دارد، حال چطور ممکن است این همه نظم و محاسبه بی‌هدف بوده، خالقی نداشته و برای کاری و هدفی ساخته نشده باشد؟!
قرآن در آیات بسیاری، سفارش به دقت در جهان خلقت می‌کند {{قرآن|إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ|ترجمه=در آفرينش آسمانها و زمين، و در آمد و شد شب و روز، و در كشتيهايى كه در دريا مى‌روند و مايه سود مردمند، و در بارانى كه خدا از آسمان فرو مى‌فرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند، و در حركت بادها، و ابرهاى مسخّر ميان زمين و آسمان؛ براى خردمندانى كه در مى‌يابند نشانه هاست.|سوره=بقره|آیه=۱۶۴}}
 
قرآن در آیات بسیاری به ما سفارش می‌کند که درباره جهان خلقت بیندیشیم تا به وجود خدا بیشتر پی ببریم و خدا را بهتر بشناسیم مانند آیه‌ای که می‌فرماید: «در خلقت زمین و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بیندیشید و در این که می‌بینید کشتی‌ها (با این عظمت و سنگینی) در روی آب‌ها به حرکت در می‌آیند و این که خداوند از آسمان باران را فرود می‌آورد و زمین مرده را زنده می‌کند و حیوانات زیادی در زمین خلق نموده است فکر کنید، همه اینها نشانه وجود خداوند است.<ref>(بقره:۱۶۴).</ref>


== برهان امکان و وجوب ==
== برهان امکان و وجوب ==
قبل از بیان اصل برهان و مقدمات آن باید توجه داشت که این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بی‌نیاز از ایجاد کننده است اثبات می‌کند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.
این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بی‌نیاز از ایجاد کننده است اثبات می‌کند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.
 
متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا [[واجب الوجود]] است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمی‌توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ‌گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علتها به موجود دیگری منتهی می‌شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.</ref>


=== مقدمات برهان امکان و وجوب ===
=== مقدمات برهان امکان و وجوب ===
اما تبیین مقدمات بحث:
۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:
۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:


الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام می‌برند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.
الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام می‌برند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.


ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده مثل انسان و مخلوقات دیگر
ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده است. مانند انسان و سایر مخلوقات.


ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.
ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.


# هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. در توضیح این مقدمه می‌گوییم: با توجه به اینکه ممکن الوجود خود به خود وجود ندارد، لذا برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که چنان‌که در تعریف ممکن الوجود ذکر کردیم او نسبت وجود و عدمش مساوی است، لذا هستی و کیان خود را یا از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند است و فاقد است چگونه می‌خواهد به خود هستی دهد و از یک جنبه هم معلول و هم علت خودش باشد این محال و باطل است یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی که خود به خود متصف به وجود نمی‌شود بواسطه موجود دیگری بوجود می‌آید و معلول آن خواهد بود؛ و این همان اصل مسلم عقلی است که: هر ممکن الوجودی نیازمند به علت است.
۲. هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. با توجه به اینکه ممکن الوجود به خودی خود وجود ندارد، برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که ممکن الوجود یا وجود خود را از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند به وجود دیگری است چگونه می‌خواهد به خود هستی دهد یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.
# تسلسل علل محال است. توضیح اینکه سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بی‌نهایت، محال است. زیرا چنان‌که بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته، محتاج، نیازمند و غیر قائم به ذات خود. حال اگر فرض کنیم که سلسله بی‌نهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید بی‌نهایت وجود محتاج و وابسته و قائم به غیر داشته باشیم بی‌آنکه آن غیر، و آن وجود مستقل که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.
 
۳. تسلسل علل محال است. سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بی‌نهایت، محال است. زیرا چنان‌که بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته به علت دیگر و اگر سلسله بی‌نهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید بی‌نهایت وجود محتاج و وابسته موجود باشد، بی‌آنکه وجود مستقل و واجب الوجود که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.
 
'''متن برهان:''' موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا [[واجب الوجود]] است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمی‌توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علت‌ها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ‌گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علت‌ها به موجود دیگری منتهی می‌شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد، که او همان خداست که مبدأ هستی است.<ref>مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.</ref>
== برهان صدیقین ==
== برهان صدیقین ==
با توجه به این مقدمات، این برهان را به تقریری دیگری بیان می‌کنیم که از آن به برهان صدیقین تعبیر شده است. به این بیان: وجود از دو حال خارج نیست یا واجب الوجود است و قائم به ذات خود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود ما که همان اثبات واجب الوجود است حاصل می‌شود و اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل می‌شود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد… و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.
برهان صدیقین با توجه به مقدمات برهان امکان و وجوب، به تقریر دیگری بیان شده است. به این بیان که وجود از دو حالت خارج نیست یا واجب الوجود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود که همان اثبات واجب الوجود است حاصل می‌شود، اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل می‌شود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد با معلول علت دیگری است و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.
{{پایان پاسخ}}
{{پایان پاسخ}}


خط ۶۳: خط ۵۶:
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی = کلام
  | شاخه اصلی = کلام
  |شاخه فرعی۱ = آفریدگار
  | شاخه فرعی۱ = آفریدگار
  |شاخه فرعی۲ = شناخت و اثبات خدا
  | شاخه فرعی۲ = شناخت و اثبات خدا
  |شاخه فرعی۳ =
  | شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
| شناسه = شد
| شناسه = شد
| تیترها = شد
| تیترها = شد
| ویرایش = شد
| ویرایش = شد
| لینک‌دهی = شد
| لینک‌دهی = شد
| ناوبری =
| ناوبری =  
| نمایه = شد
| نمایه = شد
| تغییر مسیر =شد
| تغییر مسیر = شد
| ارجاعات =
| ارجاعات =  
| بازبینی =
| بازبینی نویسنده =
| تکمیل =
| بازبینی =  
| اولویت =
| تکمیل =  
| کیفیت =
| اولویت = ب
| کیفیت = ج
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}
{{پانویس}}
[[رده:برهان اثبات خدا]]
[[رده:برهان اثبات خدا]]
[[رده:اثبات عقلی خدا]]
[[رده:اثبات عقلی خدا]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۵۲


سؤال

با چه دلایل و برهان‌هایی می‌شود وجود خدا را اثبات کرد؟


برهان‌های اثبات وجود خداوند در سه روش عمده ذکر شده است. روش اول طریق روانی یا فطری مانند برهان فطرت است. خداوند در وجود و فطرت انسان تمایل خداشناسی را قرار داده است و چنین جاذبه‌ای انسان را به حقیقتی که نامش خداست می‌کشاند. روش دوم در برهان اثبات خدای متعال راه‌ علمی یا شبه فلسفی مانند برهان نظم و برهان حدوث است. دقت در عالم و مشاهده مخلوقات از روش‌های شناخت وجود خالق و نظم دهنده است، کسی که این جهان را با این جزئیات و نظم خلق نموده است. روش سوم برای شناخت خدای متعال راه‌ فلسفی مانند برهان‌های صدیقین، امکان و وجوب است. در این روش با اثبات واجب الوجود، مبدأ هستی به موجودی بر می‌گردد که وجود برای او واجب بوده است و از ابتدا وجود داشته است.

برهان فطرت

طریق روان و فطرت یکی از راه‌های اثبات خدا است، به این معنا که در فطرت هر کسی یک احساس و تمایلی وجود دارد که انسان را به سوی خدا می‌کشاند. این راه فقط این را می‌گوید که یک چنین جاذبه‌ای را انسان احساس می‌کند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبه‌ای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.[۱]

بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونه‌ای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همان‌طور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، گرایش به سوی خدا است. بنابر این یکی از دلایل پیدایش ادیان غیر الهی در طول تاریخ خلقت بشر غریزه «خداجویی»، «خداخواهی» و «خداپرستی» است، که برخی در تعیین مصداق خداپرستی دچار خطا شده‌اند.

برهان فطرت در آیات و روایات

از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» می‌کند این آیه است: ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ؛ هنگامی که در کشتی‌سوار می‌شوند؛ خدا را با اخلاص می‌خوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک می‌ورزند(عنکبوت:۶۵). در شرح این آیه روایتی ذکر شده است که شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچ‌گاه سوار کشتی شده‌ای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چاره‌ای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: «فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث؛ پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است که قادر به نجات است در جایی که هیچ نجات دهنده‌ای نیست.».[۲]

برهان نظم

یکی از راه‌های اثبات خداوند برهان نظم است که انسان با دقت در مخلوقات از کوچک‌ترین ذرّه تا بزرگ‌ترین آفریده‌ها، متوجه می‌شود که نظمی وجود دارد که هر کدام از مخلوقات در جایگاه خود بهترین شکل از عملکرد خود را انجام می‌دهند و هیچ ناهماهنگی‌ای میان این اجزاء نیست. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت می‌کند می‌بیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است و در همه اجزای بدن نظم و هدفی وجود دارد که بدون وجود خالق و ناظم امکان تحقق چنین نظمی وجود نخواهد داشت.

قرآن در آیات بسیاری، سفارش به دقت در جهان خلقت می‌کند ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛ در آفرينش آسمانها و زمين، و در آمد و شد شب و روز، و در كشتيهايى كه در دريا مى‌روند و مايه سود مردمند، و در بارانى كه خدا از آسمان فرو مى‌فرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند، و در حركت بادها، و ابرهاى مسخّر ميان زمين و آسمان؛ براى خردمندانى كه در مى‌يابند نشانه هاست.(بقره:۱۶۴)

برهان امکان و وجوب

این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بی‌نیاز از ایجاد کننده است اثبات می‌کند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.

مقدمات برهان امکان و وجوب

۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:

الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام می‌برند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.

ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده است. مانند انسان و سایر مخلوقات.

ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.

۲. هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. با توجه به اینکه ممکن الوجود به خودی خود وجود ندارد، برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که ممکن الوجود یا وجود خود را از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند به وجود دیگری است چگونه می‌خواهد به خود هستی دهد یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی نیازمند علت است.

۳. تسلسل علل محال است. سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بی‌نهایت، محال است. زیرا چنان‌که بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته به علت دیگر و اگر سلسله بی‌نهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم می‌آید بی‌نهایت وجود محتاج و وابسته موجود باشد، بی‌آنکه وجود مستقل و واجب الوجود که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.

متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمی‌توان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علت‌ها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچ‌گاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علت‌ها به موجود دیگری منتهی می‌شود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد، که او همان خداست که مبدأ هستی است.[۳]

برهان صدیقین

برهان صدیقین با توجه به مقدمات برهان امکان و وجوب، به تقریر دیگری بیان شده است. به این بیان که وجود از دو حالت خارج نیست یا واجب الوجود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود که همان اثبات واجب الوجود است حاصل می‌شود، اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل می‌شود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد با معلول علت دیگری است و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.



مطالعه بیشتر

  • جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء.
  • مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا.
  • مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج۱، ص۸۰–۶۰ انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
  • جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱، ص۷۶–۲۲. سازمان مطالعه تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها.


منابع

  1. مطهری، مرتضی، توحید، ص۳۲؛ انتشارات صدرا چاپ دوم، پاییز ۷۳.
  2. نور الثقلین، ج۱، ص۱۳..
  3. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۶۶، ج۱، ص۷۴ و ۷۵.