انتقادات بر شیخیه: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۸: خط ۱۸:


=== معاد جسمانی ===
=== معاد جسمانی ===
در طول تاریخ معارف اسلامی، اختلافاتی بین برخی از متکلمان و برخی از فیلسوفان در مورد معاد جسمانی به وجود آمده بود. این اختلافات باعث شده بود تا برخی از فیلسوفان معاد جسمانی را منکر شوند و تنها به معاد روحانی اعتقاد پیدا کنند.<ref>برای نمونه‌ای از رد معاد جسمانی در آثار اخوان الصفا ن.ک: إخوان الصفا، رسائل إخوان‌ ‏الصفاء و خلّان الوفاء، بیروت، الدار الاسلامیۀ، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۷۶-۷۸.</ref> در مقابل، برخی از متکلمان برای رفع ایرادهای فیلسوفان به معاد جسمانی راهکارهایی را مطرح کردند.<ref>علامه حلی، حسن‌ بن یوسف، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۴ق، ص۴۰۰-۴۰۷.</ref> ملاصدرا با طرح نظریه حرکت جوهری برای اثبات معاد جسمانی به طریق فلسفی تلاش کرد.<ref>ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دارالاحیاء التراث‌ العربی، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۸۹-۲۰۰.</ref> احمد احسایی به ناکار آمدی این نظریه اعتقاد داشت و خود برای حل مناقشه متکلم و فیلسوف فرضیه جدید هور قلیا را مطرح ساخت که نه تنها مشکل را حل نکرد بلکه باعث تکفیر خودش و ایجاد فرقه‌ای جدید در میان شیعه امامیه شد و این تنها به این دلیل بود که به جای استفاده از احادیث اهل بیت(ع) و اصطلاحات مکتب معصومین(ع) به دامن اصطلاحات صابئین افتاده و سعی کرد با روش و اصطلاح آنها مسائل کلامی اسلام را تبیین کند و بدون دلیل عقلی یا نقلی مستحکم برای انسان دو جسد اثبات کند که یکی جسم عنصری و دیگری جسد هور قلیایی بود. در حالی که این سخن ادعایی بیش نیست و قرآن در بیان معاد جسمانی می‌فرماید: «آیا انسان گمان می‌کند استخوان‌های او را جمع نخواهیم کرد بلکه ما قدرت داریم سر انگشتان او را به حال نخستین برگردانیم.<ref>قیامت/۳ و ۴.</ref>»
در طول تاریخ معارف اسلامی، اختلافاتی بین برخی از متکلمان و برخی از فیلسوفان در مورد معاد جسمانی به وجود آمده بود. این اختلافات باعث شده بود تا برخی از فیلسوفان معاد جسمانی را منکر شوند و تنها به معاد روحانی اعتقاد پیدا کنند.<ref>برای نمونه‌ای از رد معاد جسمانی در آثار اخوان الصفا ن.ک: إخوان الصفا، رسائل إخوان‌ ‏الصفاء و خلّان الوفاء، بیروت، الدار الاسلامیۀ، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۷۶-۷۸.</ref> در مقابل، برخی از متکلمان برای رفع ایرادهای فیلسوفان به معاد جسمانی راهکارهایی را مطرح کردند.<ref>علامه حلی، حسن‌ بن یوسف، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۴ق، ص۴۰۰-۴۰۷.</ref> ملاصدرا با طرح نظریه معاد با بدن مثالی برای اثبات معاد جسمانی به طریق فلسفی تلاش کرد.<ref>ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دارالاحیاء التراث‌ العربی، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۸۹-۲۰۰.</ref> شیخ احمد احسایی نظریه معاد جسمانی ملاصدرا را ناکارآمد می‌پنداشت. او برای حل این مناقشه فرضیهٔ جدید معاد با بدن هورقیلیایی را مطرح کرد. از نظر او انسان دو بدن جسمانی دارد: بدن اول همان بدن دنیایی اوست که از بین می‌رود؛ بدن دوم طینتی است که طبق روایات در قبر بدون تغییر باقی می‌ماند. با مرگ، نفس از بدن اول جدا می‌شود و بدن دوم باقی می‌ماند و نفس انسان به آن تعلق می‌گیرد. حشر با همین بدن صورت می‌گیرد و افراد با آن بهشتی یا جهنمی می‌شوند.<ref>احسائی، احمد، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، بی‌جا، مکتبة العذراء، ۱۴۲۴ق، ج۴، ص۴۵-۵۱.</ref>
 
 
که نه تنها مشکل را حل نکرد بلکه باعث تکفیر خودش و ایجاد فرقه‌ای جدید در میان شیعه امامیه شد و این تنها به این دلیل بود که به جای استفاده از احادیث اهل بیت(ع) و اصطلاحات مکتب معصومین(ع) به دامن اصطلاحات صابئین افتاده و سعی کرد با روش و اصطلاح آنها مسائل کلامی اسلام را تبیین کند و بدون دلیل عقلی یا نقلی مستحکم برای انسان دو جسد اثبات کند که یکی جسم عنصری و دیگری جسد هور قلیایی بود. در حالی که این سخن ادعایی بیش نیست و قرآن در بیان معاد جسمانی می‌فرماید: «آیا انسان گمان می‌کند استخوان‌های او را جمع نخواهیم کرد بلکه ما قدرت داریم سر انگشتان او را به حال نخستین برگردانیم.<ref>قیامت/۳ و ۴.</ref>»


=== معراج پیامبر اسلام(ص) ===
=== معراج پیامبر اسلام(ص) ===

نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۲۸

سؤال

چه نقدهای کلی بر فرقه شیخیه وارد است؟

شیخیه گروهی از شیعه امامیه و از پیروان شیخ احمد احسایی می‌باشند[۱] که به دلیل برخی اختلافات از شیعه امامیه جدا شده‌اند و در اصول دین و مسائل مهم اختلاف چندانی با شیعه امامیه ندارند.[۲]

ماهیت و عقاید

شیخیه یا پایین‌سری[یادداشت ۱] به گروهی از شیعیان گفته می‌شود که بر اساس تعالیم شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ق)[۳]، فقیه شیعه امامی، در دوران قاجاریه (نیمه اول قرن سیزدهم) به وجود آمدند و تاکنون در جهان اسلام حضور دارند.[۴] مؤسس واقعی این فرقه شاگرد شیخ احمد احسائی، سید کاظم رشتی (در گذشتهٔ ۱۲۵۹ق)[۵]، است. دورهٔ توسعه و تشخّص مذهبی شیخیه از سایر فرق شیعه در دوران ریاست هجده‌سالهٔ سید کاظم رشتی رخ داد.[۶]

نام دیگر این گروه کشفیه است؛ کشفیه کنایه از کشف و الهامی است که رهبران این فرقه برای خود قائل بودند.[۷] اساس عقاید شیخیه مبتنی بر ترکیبی از تعبیرات فلسفهٔ اشراق و برداشتی غالیانه از اخبار اهل‌بیت(ع) است. شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل توحید، نبوت، امامت و رکن رابع (چهارم) می دانند. به عقیدهٔ ایشان رکن رابع دین شناختن شیعه کامل است که همان مبلغ و ناطق اول باشد. او واسطه بین شیعیان و امام غایب(ع) است و احکام را بدون واسطه از او می‌گیرد و ابلاغ می‌کند. آموزه‌های شیخیه، غیر از آنکه مایهٔ انشعابات داخلی فرقه شیخیه شد، زمینهٔ پیدایش دو فرقهٔ بابیت و بهائیت را نیز ایجاد کرد و تحولاتی را در تاریخ شیعهٔ امامیه از قرن سیزدهم قمری موجب شد.[۸]

با مرگ سید کاظم رشتی، چون او برای خود جانشینی انتخاب نکرده بود، از میان شاگردانش ۳۸ نفر مدعی نیابت از او شدند.[۹] مهم‌ترین مدعیان جانشینی در سه منطقهٔ عتبات، آذربایجان و کرمان تبلیغ می‌کردند. به همین دلیل، شاخه‌های مختلف شیخیه در این سه شهر تمرکز یافت. در ادامه شاخه‌های کرمان و آذربایجان نیز دچار انشعاب شدند.[۱۰]

انتقادهای اعتقادی

انتقادات اعتقادی بر برخی از اعتقادات شیخیه وارد شده است؛ از جمله به اعتقاداتی چون:

معاد جسمانی

در طول تاریخ معارف اسلامی، اختلافاتی بین برخی از متکلمان و برخی از فیلسوفان در مورد معاد جسمانی به وجود آمده بود. این اختلافات باعث شده بود تا برخی از فیلسوفان معاد جسمانی را منکر شوند و تنها به معاد روحانی اعتقاد پیدا کنند.[۱۱] در مقابل، برخی از متکلمان برای رفع ایرادهای فیلسوفان به معاد جسمانی راهکارهایی را مطرح کردند.[۱۲] ملاصدرا با طرح نظریه معاد با بدن مثالی برای اثبات معاد جسمانی به طریق فلسفی تلاش کرد.[۱۳] شیخ احمد احسایی نظریه معاد جسمانی ملاصدرا را ناکارآمد می‌پنداشت. او برای حل این مناقشه فرضیهٔ جدید معاد با بدن هورقیلیایی را مطرح کرد. از نظر او انسان دو بدن جسمانی دارد: بدن اول همان بدن دنیایی اوست که از بین می‌رود؛ بدن دوم طینتی است که طبق روایات در قبر بدون تغییر باقی می‌ماند. با مرگ، نفس از بدن اول جدا می‌شود و بدن دوم باقی می‌ماند و نفس انسان به آن تعلق می‌گیرد. حشر با همین بدن صورت می‌گیرد و افراد با آن بهشتی یا جهنمی می‌شوند.[۱۴]


که نه تنها مشکل را حل نکرد بلکه باعث تکفیر خودش و ایجاد فرقه‌ای جدید در میان شیعه امامیه شد و این تنها به این دلیل بود که به جای استفاده از احادیث اهل بیت(ع) و اصطلاحات مکتب معصومین(ع) به دامن اصطلاحات صابئین افتاده و سعی کرد با روش و اصطلاح آنها مسائل کلامی اسلام را تبیین کند و بدون دلیل عقلی یا نقلی مستحکم برای انسان دو جسد اثبات کند که یکی جسم عنصری و دیگری جسد هور قلیایی بود. در حالی که این سخن ادعایی بیش نیست و قرآن در بیان معاد جسمانی می‌فرماید: «آیا انسان گمان می‌کند استخوان‌های او را جمع نخواهیم کرد بلکه ما قدرت داریم سر انگشتان او را به حال نخستین برگردانیم.[۱۵]»

معراج پیامبر اسلام(ص)

مسئله معراج اساساً در بحث‌های کلامی مطرح نبوده و بعد از ورود فلسفه یونان به جامعه اسلامی و مطرح شدن بحث‌های طبیعیات این فلسفه که بیشتر بر هیئت بطلمیوسی استوار بود و کره زمین را مرکز عالم دانسته و به افلاک نه‌گانه قائل بود، این سؤال مطرح شد که معراج جسمانی نبی اکرم صلی الله علیه واله و سلم و حرکت به سوی آسمان مستلزم خرق و التیام افلاک می‌شود و این امکان فلسفی ندارد. … عده‌ای تحت تأثیر همین اشکال نظریه روحانی بودن معراج را مطرح ساختند و بعضی نیز پاسخ‌های دیگری دادند، اما شیخ در پاسخ این اشکال فرضیه جدیدی را مطرح کرد. وی عقیده دارد که پیغمبر اکرم صلی الله علیه واله و سلم در هر فلکی از افلاک، جسمی متناسب با جرم آن فلک برای خود گرفت تا خرق و التیامی لازم نیاید و ورود در افلاک مختلف برای بدن ظاهری و جسمانی او مشکلی ایجاد نکند.[۱۶] البته بعد از غلبه هیئت کوپرنیکی بر هیئت بطلمیوسی و سقوط طبیعیات فلسفه یونانی، همان گونه که صدور افلاک از عقول عشره مسکوت واقع شد، همچنین معلوم گشت که وجود افلاک با تعریف مورد نظر فلسفه یونان، وهمی بیش نبوده است تا اشکال خرق و التیام در معراج پیش بیاید.

انکار شق القمر

مسلمانان متفق اند که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله و سلم همین قمر را به دو شقه کرده است، اما شیخ احمد چنین شق القمری را انکار کرده و می‌گوید: آن حضرت صورت انتزاعی قمر را منشق کرده است، نه قمر مرئی حقیقی را.[۱۷]

غلو در امامت

از نظر منتقدان شیخیه، شیخ احمد احسائی و پیروان او در مورد جایگاه اهل‌بیت(ع) دچار اندیشه‌های غلوآمیز شده‌اند. از نظر آنان، شیخیه مقاماتی را به ائمه(ع) نسبت می‌دهند که مختص ذات خداوند است؛ برای نمونه به موارد زیر می‌توان اشاره نمود:

  • شیخیه ائمه دوازده‌گانه شیعه را علت اربعه (علت فاعلی، صوری، مادی و غایی) آفرینش به‌شمار برده‌اند. از نظر آنان اراده ائمه(ع) عین اراده خداوند است، پس آنان علت فاعلی عالم هستند. وجود موجودات از نور آنان است، پس آنان علت مادی موجودات هستند. صورت اشیا‌ء از صورت مقامات، حرکات و اعمال آنهاست،‌ پس آنان علت صوری آفرینش هستند. ائمه(ع) غایت آفرینش هستند، زیرا اگر آنان نبودند، خلقتی انجام نمی‌گرفت.[۱۸] منتقدان این نظر شیخیه را خلاف آیات قرآن و حقیقت حیات ائمه(ع) دانسته‌اند. از نظر آنان تصریح قرآن بر این است که پیامبر(ص) هم بشری مانند سایر بندگان خداست و از او خواسته شده که به مردم این حقیقت را ابلاغ کند.[۱۹]
  • شيخيه معتقدند که خداوند بسیاری از امور هستی را، اموری از قبیل خلق‌کردن، روزی‌دادن، زندگی، مرگ و…، به ائمه(ع) تفویض کرده است.[۲۰] تفویض
  • همچنین معتقدند که علم ائمه(ع) حضوری است نه حصولی، یعنی آنها همه آن چیزهایی که هست یا واقع خواهد شد به گونه‌ای می‌دانند که نزد آنها حاضر است، مثل این که بعینه می‌بیند.[۲۱]

کم‌اهمیت دانستن عدل و معاد

پیروان بعدی سید کاظم اصل معاد و عدل را که از اصول پنج‌گانه دین نزد شیعه امامیه و متفق علیه بود حذف کردند و کریم خانیه به جای آن اصل چهارم یا همان رکن رابع را اضافه کردند و اصول دین را در چهار اصل زیر منحصر نمودند:

۱. شناخت خداوند. ۲. شناخت پیامبر. ۳. شناخت امام. ۴. شناخت فقیه جامع‌الشرایط که قائم مقام امام در زمان غیبت می‌باشد.[۲۲] و معتقد بودند که رکن رابع شیخ احمد، سپس سید کاظم و سپس کریم خان بوده است و بعد از او نیز رکن رابع ارثی شده و در خاندان کریم خان استمرار پیدا کرد.[۲۳]

انتقادهای رفتاری

بر رفتار فردی و اجتماعی جماعت شیخیه انتقاداتی وارد شده است؛ از جمله این انتقادات می توان به موارد زیر اشاره کرد:

عدم پیروی از رهبر و پیشوای خود

هر کس نگاهی گذرا به تاریخ فرقه شیخیه بیندازد این سؤال را مطرح خواهد کرد که اگر سید کاظم رشتی. کریم خان قاجار، محمدباقر خندق آبادی و پیروان اینها واقعاً ادامه دهنده راه شیخ احمد احسایی هستند، چرا همانند او عمل نکردند؛ زیرا شیخ احمد بعد از واقعه قزوین به هیچ وجه در صدد منازعه و مقابله و ایجاد فرقه و … برنیامد و فرزندانش نیز همانند پدر وارد گود قوم گرایی و فرقه سازی نشدند، اما سید کاظم بعد از مرگ شیخ، کاسه داغ‌تر از آش و دایه مهربان‌تر از مادر شده، به تأسیس فرقه شیخیه اقدام کرد و با استفاده از نام شیخ، قدم در راه شهرت‌طلبی و فرقه‌سازی گذاشت و چنان نزاعی به وجود آورد که پیکر نحیف جامعه اسلامی تاب آن را نداشت و تنها استعمار انگلیس و حکومت عثمانی از آن سود می‌برد.

اختلاف‌افکنی بین شیعیان

بعد از شروع نزاع شیخیه با شیعیان که متشرعه نامیده می‌شدند درگیری‌های بسیاری میان دو گروه درگرفت که مشهور به نزاع بالا سری و پایین سری شد و ریشه این اختلاف به این مسئله بازمی‌گشت که آیا می‌توان بالای سر ضریح امام(ع) نماز خواند یا نه؟ که شیخیه قائل بودند نمی‌توان بالای سر ضریح امام نماز خواند و به همین بهانه، نزاع‌ها و قتل و غارت‌های فراوانی به راه انداختند و مال و جان‌های زیادی را تلف کردند.

زمینه‌سازی برای بابیت و بهائیت

یکی از اثرات و نتایج فرقه گرایی‌های بزرگان شیخیه بستر سازی برای پیدایش فرقه‌های ضاله بابیت، به رهبری علی محمد باب که شاگرد سید کاظم رشتی بود، و بهائیت بود و هر دو فرقه، ضربه‌های جبران ناپذیری بر پیکر جامعهٔ اسلامی ایران وارد ساختند.

مطالعه بیشتر

  • شیخیگری، بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ و اجتماع، مرتضی مدرس چهاردهی.

منابع

  1. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فوق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، ۱۳۷۵، ص۲۶۶.
  2. سبحانی. جعفر، المذاهب الاسلامیه، مؤسسه امام صادق، چاپ اول، ۱۴۲۳، ص۳۵۱.
  3. برای اطلاع مفصل از زندگی و حیات علمی و اجتماعی او ن.ک: آل‌الطالقانی، السید محمدحسن، الشیخیة (نشأتها و تطورها و مصادر دراستها)، بیروت، الآمال للمطبوعات، ۱۴۲۰ق، ص۵۳-۱۱۳.
  4. فرمانیان، مهدی و محمدحسن بهشتی، مذاهب در ایران، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۴۰۰ش، ص۲۳۷-۲۳۸.
  5. برای اطلاع مفصل از زندگی و جایگاه او در برآمدن شیخیه ن.ک: آل‌الطالقانی، الشیخیة، ص۱۱۵-۱۷۳.
  6. مدرسی چهاردهی،‌ مرتضی، شيخی‌گری، بابی‌گری از نظر فلسفه تاريخ اجتماع، تهران، انتشارات فروغ، ۱۳۵۱ش، ص۱۳۹.
  7. امین سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دار العارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق، ج۲۰، ص۵۸۹.
  8. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷، ص۲۶۶-۲۷۰؛ نیز: برای اطلاع از باورها و اندیشه‌های شیخیه ن.ک: فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۳-۲۴۷.
  9. فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۲.
  10. فرمانیان و بهشتی، مذاهب در ایران، ص۲۴۷.
  11. برای نمونه‌ای از رد معاد جسمانی در آثار اخوان الصفا ن.ک: إخوان الصفا، رسائل إخوان‌ ‏الصفاء و خلّان الوفاء، بیروت، الدار الاسلامیۀ، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۷۶-۷۸.
  12. علامه حلی، حسن‌ بن یوسف، کشف المراد فی تجرید الاعتقاد، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۴ق، ص۴۰۰-۴۰۷.
  13. ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، دارالاحیاء التراث‌ العربی، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۸۹-۲۰۰.
  14. احسائی، احمد، شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، بی‌جا، مکتبة العذراء، ۱۴۲۴ق، ج۴، ص۴۵-۵۱.
  15. قیامت/۳ و ۴.
  16. فرق و مذاهب کلامی، ص۳۲۰.
  17. المذاهب الاسلامیه، ص۳۵۵.
  18. نجاری، محمدحسن، شیخیه نقطه آغازین انحراف، تهران، سازمان تبليغات اسلامی، شركت چاپ و نشر بين‌الملل، ۱۳۹۵ش، ص۵۷۳-۵۷۵.
  19. خدایی، احمد، تحلیلی بر تاریخ و عقاید فرقه شیخیه، قم، انتشارات امیرالعلم، ۱۳۸۲ش، ص۱۰۳؛ برای ردیه ای مفصل‌تر بر این نظر ن.ک: شفتی بیدآبادی، محمدباقر بن محمدتقی، پرسش‌ها و پاسخ‌ها پیرامون عقائد شیخیه (زمینه‌ساز بابیت)، تحقیق مرکز تحقیقات كتابخانه مسجد سيد، قم، عطر عترت، ۱۳۸۸، ص۲۱۱-۲۱۳.
  20. .
  21. المذاهب الاسلامیه، ص۳۵۵.
  22. همان، ص۳۵۶.
  23. همان، ص۳۵۷.
  1. در مقابل بالاسریه، شیخیه هستند که در هنگام نماز در حرم پیامبر(ص) یا ائمه(ع) برای رعایت ادب و احترام طوری می‌ایستند که قبر معصوم(ع) میان ایشان و قبله قرار گیرد و عملاً پشت سر قبر معصوم(ع) می‌ایستند. گفته می‌شود زمانی که شیخ احمد احسائی در کربلا زندگی می‌کرد برای رعایت حرمت امام(ع) پشت سر قبر امام(ع) نماز می‌خواند. شیخیه روایتی هم در این باب از امام زمان(ع) در کتاب‌های خود نقل کرده‌اند. مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۲۶۹.