اختیار انسان‌ها در به‌دست آوردن کفر یا ایمان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
خط ۱۳: خط ۱۳:


== قضا و قدر و اختیار انسان ==
== قضا و قدر و اختیار انسان ==
قضا و قدر الهی با اختیار انسان سازگاری دارد.  
قضا و قدر الهی با اختیار انسان سازگاری دارد.


قضا و قدر الهی به تشریعی و تکوینی تقسیم شده و قضا و قدر تکوینی به دو قسم علمی و عینی تقسیم شده است:  
قضا و قدر الهی به تشریعی و تکوینی تقسیم شده و قضا و قدر تکوینی به دو قسم علمی و عینی تقسیم شده است:
 
* قضا و قدر تشریعی یعنی دستوراتی که خداوند به واسطه کتاب آسمانی و به واسطه پیامبران و امامان(ع) فرستاده است. بر اساس قضا و قدر تشریعی هر کسی با قدرتی که خداوند به او داده دستورات او را پیروی کند رستگار شده و هر کس نافرمانی کند دچار عذاب خواهد شد؛ بنابراین قضا و قدر تشریعی با اختیار انسان ناسازگار نیست.
* قضا و قدر تشریعی يعني دستوراتی که خداوند به واسطه کتاب آسمانی و به واسطه پیامبران و امامان(ع) فرستاده است. بر اساس قضا و قدر تشریعی هر کسی با قدرتی که خداوند به او داده دستورات او را پیروی کند رستگار شده و هر کس نافرمانی کند دچار عذاب خواهد شد. بنابراین قضا و قدر تشریعی با اختیار انسان ناسازگار نیست.  
* قضا و قدر تکوینی همان حقایقی است که در هستی، تعبیه شده و به دو قسم علمی و عینی است:
 
::* قضا و قدر تکوینی علمی: تقدیر علمی یعنی خدا به حدود و ویژگی‌های اشیاء قبل از ایجاد آنها آگاه است. قضاء علمی یعنی علم خداوند به اینکه وجود شیء وقتی همه علت‌های آن موجود باشد، ضروری است، و از بین رفتن شیء زمانی که همه علت‌های آن موجود باشد، ضروری است.
* قضا و قدر تکويني همان حقايقي است که در هستی، تعبيه شده و به دو قسم علمي و عيني است:  
::* قضا و قدر تکوینی عینی: تقدیر عینی عبارت است از ویژگی‌هایی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود در وجود خارجی می‌گیرد. قضاء عینی عبارت است از ضروری بودن وجود شیء در زمانی که علت تامه آن، موجود باشد.<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.</ref>
 
* قضا و قدر تکوینی علمی: تقدیر علمی یعنی خدا به حدود و ویژگی‌های اشیاء قبل از ایجاد آنها آگاه است. قضاء علمی یعنی علم خداوند به اینکه وجود شیء وقتی همه علت‌های آن موجود باشد، ضروری است، و از بین رفتن شیء زمانی که همه علت‌های آن موجود باشد، ضروری است.  
 
* قضا و قدر تکوینی عینی: تقدیر عینی عبارت است از ویژگی‌هایی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود در وجود خارجی می‌گیرد. قضاء عینی عبارت است از ضروری بودن وجود شیء در زمانی که علت تامه آن، موجود باشد.<ref>محاضرات فی الالهیات، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.</ref>


طبق سنت الهی، با تحقق علت، معلول نیز باید به مقتضای قضای عینی الهی محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگر این موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی، مختار است، می‌تواند به اختیار خود، کفر یا ایمان را انتخاب کند. در اینجا نمی‌توان گفت خداوند، شخص را کافر آفریده است؛ زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است.<ref>نحل / ۷۸.</ref>
طبق سنت الهی، با تحقق علت، معلول نیز باید به مقتضای قضای عینی الهی محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگر این موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی، مختار است، می‌تواند به اختیار خود، کفر یا ایمان را انتخاب کند. در اینجا نمی‌توان گفت خداوند، شخص را کافر آفریده است؛ زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است.<ref>نحل / ۷۸.</ref>

نسخهٔ ‏۱۲ ژانویهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۵۹

سؤال

خلقت کفار چگونه با عدل الهی سازگاری دارد؟ آیا خداوندی که علت تامه موجودات است نمی‌توانست انسان کافر را، کافر خلق نکند؟

خداوند کافران را به عنوان انسان آفریده، و کفر کافر مخلوق خداوند نیست. علت کفر را خداوند به وجود نیاورده تا بتوانیم کفر کافر را به اراده خداوند برگشت دهیم. انسان‌ها با اختیار خود اموری را انتخاب کرده و سبب ایجاد علت کفر شده‌اند.

همچنین کفر کافران را نمی‌توان براساس کفر قضا و قدر الهی دانست. قدر عینی عبارت است از خصوصیاتی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود می‌گیرد و قضاء عینی عبارت است از ضرورت وجود شیء در زمانی که عله تامه آن موجود باشد. بر این اساس، با تحقق علت، معلول نیز باید به مقتضای قضای عینی الهی محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگر این موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی، مختار است، می‌تواند به اختیار خود، کفر یا ایمان را انتخاب کند. در اینجا نمی‌توان گفت خداوند، شخص را کافر آفریده است؛ زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است.

تولد همه انسان‌ها با اختیار

خداوند همه انسان‌ها را بر اساس حکمت و عدل خود، با اختیار می‌آفریند و کافر را به صورت کافر خلق نمی‌کند. هر فردی بر اساس قواعد حاکم بر طبیعت، به صورت انسان متولد شده و با افعالی که به اختیار خود انجام می‌دهد، کافر یا مؤمن می‌شود. بنابراین، ایمان و کفر دو صفت است که انسان‌ها در متصف شدن به آن اختیار دارند.[۱]

خداوند پس از آفرینش انسان و دادن اختیار به او، به رستگاری آنها نیز کمک کرده است؛ فرستادن پیامبران، نزول کتاب‌های آسمانی، اعطای قدرت تفکر برای تشخیص راه درست و تشویق به پاداش و ترساندن از عذاب، برخی از راه‌هایی است که خداوند برای مؤمن شدن، در اختیار همه انسان‌ها قرار داده است.[۲]

قضا و قدر و اختیار انسان

قضا و قدر الهی با اختیار انسان سازگاری دارد.

قضا و قدر الهی به تشریعی و تکوینی تقسیم شده و قضا و قدر تکوینی به دو قسم علمی و عینی تقسیم شده است:

  • قضا و قدر تشریعی یعنی دستوراتی که خداوند به واسطه کتاب آسمانی و به واسطه پیامبران و امامان(ع) فرستاده است. بر اساس قضا و قدر تشریعی هر کسی با قدرتی که خداوند به او داده دستورات او را پیروی کند رستگار شده و هر کس نافرمانی کند دچار عذاب خواهد شد؛ بنابراین قضا و قدر تشریعی با اختیار انسان ناسازگار نیست.
  • قضا و قدر تکوینی همان حقایقی است که در هستی، تعبیه شده و به دو قسم علمی و عینی است:
  • قضا و قدر تکوینی علمی: تقدیر علمی یعنی خدا به حدود و ویژگی‌های اشیاء قبل از ایجاد آنها آگاه است. قضاء علمی یعنی علم خداوند به اینکه وجود شیء وقتی همه علت‌های آن موجود باشد، ضروری است، و از بین رفتن شیء زمانی که همه علت‌های آن موجود باشد، ضروری است.
  • قضا و قدر تکوینی عینی: تقدیر عینی عبارت است از ویژگی‌هایی که شیء در زمان محقق شدنش از علت‌های خود در وجود خارجی می‌گیرد. قضاء عینی عبارت است از ضروری بودن وجود شیء در زمانی که علت تامه آن، موجود باشد.[۳]

طبق سنت الهی، با تحقق علت، معلول نیز باید به مقتضای قضای عینی الهی محقق شود و این تخلف پذیر نیست. حال اگر این موجود انسان شد به مقتضای حکمت الهی، مختار است، می‌تواند به اختیار خود، کفر یا ایمان را انتخاب کند. در اینجا نمی‌توان گفت خداوند، شخص را کافر آفریده است؛ زیرا کفر صفتی عارضی است که قابل تغییر است.[۴]

همچنین باید توجه داشت که عالم تشریع و تکوین، دو عالم مجزا از هم هستند. خداوند این گونه نظام را پدیدآورده است که انسان در عالم تشریع مختار است و می‌تواند هر عملی خواست انجام دهد و از اعمال خود نتایجی را توقع داشته باشد.

منابع

  1. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج۵، باب قضاء و قدر، ح۲.
  2. ترجمه و شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۶۰.
  3. محاضرات فی الالهیات، ص۲۲۵ ـ ۲۳۴ ـ ۲۲۳.
  4. نحل / ۷۸.