پرش به محتوا

علت سکوت امام علی در هجوم به خانه حضرت زهرا

نسخهٔ تاریخ ‏۱ دسامبر ۲۰۲۵، ساعت ۱۸:۴۶ توسط Shahroudi (بحث | مشارکت‌ها) (Shahroudi صفحهٔ علت سکوت امام علی در هجوم به خانه حضرت را به علت سکوت امام علی در هجوم به خانه حضرت زهرا منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

با توجه به اینکه حضرت علی(ع) غیرة الله است، چرا در جریان هجوم به خانه حضرت زهرا(س) کاری انجام ندادند؟ حضرت که فاتح خیبر بود چرا در برابر اتفاقاتی که برای همسرش رخ داد هیچ واکنشی نشان نداد؟


درگاه‌ها


هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)، از جمله حوادثی است که شیعه و اهل سنت بدان تصریح کرده‌اند. در این حادثه عمر بن خطاب با همراهی گروهی به درب خانه امام علی(ع) رفتند تا حضرت را برای بیعت با ابوبکر مجبور کنند. تهدید عمر به آتش کشیدن خانه و آوردن شعله آتش توسط او در این نقل‌ها آمده است. در این حادثه که منجر به مضروب شدن حضرت زهرا(س) گشت، حضرت علی(ع) بنابر مصالحی همچون حفظ وحدت مسلمانان، حفاظت از دین اسلام، فراهم نبودن شرایط اجتماعی و سیاسی و غیره سکوت کردند.

مقدمه

هجوم به خانه حضرت فاطمه(س)، از جریاناتی است که در تاریخ اسلام مورد اتفاق شیعه و اهل سنت می‌باشد. در کتاب‌های تاریخی معتبر اهل سنت و شیعه این جریان چنین نقل شده است که عمر بن خطاب با همراهی گروهی به درب خانه امام علی(ع) رفتند تا حضرت را برای بیعت با ابوبکر مجبور کنند. تهدید عمر به آتش کشیدن خانه و آوردن شعله آتش توسط او در این نقل‌ها آمده است. ضربت خوردن حضرت زهرا(س) و سقط حضرت محسن(ع) نیز از مواردی است که در این نقل‌ها بدان پرداخته شده است.[۱][۲][۳]

ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا(س)

منابع متعددی از کتب تاریخی و روایی اهل سنت و شیعه به مسئله هجوم به خانه حضرت زهرا(س) توسط عمر بن خطاب و به دستور ابوبکر اشاره کرده‌اند که برخی از آنها عبارت است از:

  1. ابن ابی‌شیبه، از بزرگان اهل‌سنت (۲۳۵ق) در کتاب مصنف فی الاحادیث و الآثار، روایتی را از هجوم عمر بن خطاب به بیت فاطمه زهرا(س) نقل می‌کند: «هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره پرداخته بودند، این خبر به عمر بن خطاب رسید. او به خانه فاطمه آمد و گفت: ای دختر رسول خدا! محبوب‌ترین فرد نزد ما پدر توست و پس از او خودت، ولی سوگند به خدا این محبت مانع از آن نیست که اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آن‌ها بسوزانند. این جمله را گفت و بیرون رفت، هنگامی که علی [علیه السلام] و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامی پیامبر به علی و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد کرد که اگر اجتماع شما تکرار شود، خانه را بر شماها بسوزاند، به خدا سوگند! آنچه را که قسم خورده است انجام می‌دهد!»[۴]
  2. بلاذری (۲۷۹ق)، در کتاب انساب الاشراف، مطلبی را از ماجرای بیعت‌گیری از حضرت علی(ع) نقل می‌کند، او می‌نویسد: ابوبکر به دنبال علی(ع) فرستاد تا بیعت کند؛ ولی علی(ع) از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش‌زا) حرکت کرد و با فاطمه در مقابل باب خانه رو به رو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، می‌بینم در صدد سوزاندن خانه من هستی؟! عمر گفت: بلی، این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شده است![۵]
  3. محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق) در کتاب تاریخ طبری خود، مطلبی را درباره ماجرای هجوم به بیت فاطمه زهرا(س)، نقل می‌کند: «عمربن خطاب، به درب منزل علی بن ابی طالب(ع) آمد و در خانه طلحه و زبیر و برخی از مهاجرین بودند، فریاد زد: به خدا قسم اگر خارج نشوید و بیعت نکنید، خانه را آتش می‌زنم…}}.[۶]

و نقل‌های بسیار دیگر.[۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۲][۳]

دلایل وقوع حادثه

  1. اختلاف بر سر خلافت: اختلاف میان گروهی که به خلافت ابوبکر باور داشتند و گروهی که خلافت را حق علی(ع) می‌دانستند، زمینه‌ساز چنین رخدادهایی شد. اهل بیت(ع) بر پایه نصوصی از پیامبر اسلام(ص)، خود را وارثان حقیقی رهبری جامعه اسلامی می‌دانستند.[۱۲]
  2. حفظ مشروعیت خلافت ابوبکر: برای تثبیت موقعیت خلیفه اول، فشار برای بیعت‌گیری از افراد برجسته‌ای چون علی(ع) و بنی‌هاشم اجتناب‌ناپذیر بود. تهدید به خشونت، به‌ویژه در مورد اهل بیت(ع)، می‌تواند بخشی از تلاش برای نمایش وحدت و قدرت حاکمیت باشد.[۱۳]

دلایل سکوت امام علی(ع)

با مطالعه تاریخ صدر اسلام به ویژه سخنان حضرت علی(ع)، دلایل سکوت آن حضرت روشن می‌شود؛ از جمله:

نخست: عقده‌ها و کینه‌های دیرینه

جامعه اسلامی آن روز، آنچنان دچار اختلاف نظر و دو دستگی شده بود که جنگ داخلی یا خونریزی کوچک، موجب انفجارهایی در داخل و خارج مدینه می‌گردید و بسیاری از قبائلی که در مدینه و یا بیرون از آن زندگی می‌کردند، نسبت به علی(ع) بی‌مهر بوده و کینه ایشان را به دل داشتند؛ زیرا علی(ع) بود که پرچم کفر این قبائل را سرنگون کرد و قهرمان آنان را به خاک ذلت افکند. این افراد هر چند به توحید و خداپرستی و پیروی از اسلام تظاهر می‌کردند، ولی در باطن بغض و عداوت خود را نسبت به خاندان پیامبر اسلام(ص) محفوظ داشتند. در چنین موقعیتی اگر امام از طریق توسل به قدرت و قیام مسلحانه در صدد اخذ حق خویش برمی‌آمد، نتیجه این نبرد امور زیر بود:

  1. امام بسیاری از عزیزان خود را که از جان و دل به امامت و رهبری او معتقد بودند، از دست می‌داد.[۱۴]
  2. نه تنها علی(ع) عزیزان خود را از دست می‌داد، بلکه قیام قهرمانانه بنی هاشم و دیگر یاران و عزیزان علی(ع) سبب می‌شد گروه زیادی از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضی نبوده و تن نمی‌دادند، کشته شده و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز رو به ضعف می‌گرائید.[۱۴]
  3. بر اثر ضعف مسلمانان، قبائل دور دست که تازه نهال اسلام در سرزمین آنان ریشه دوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته و صف واحدی را تشکیل می‌دادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبودن رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحید برای همیشه به خاموشی می‌گرائید.[۱۴]

دوم: حفظ وحدت مسلمانان

وقتی رهبر یک حرکت عظیم تاریخی که بنیان‌های جامعه آن روز را زیر و رو و اندیشه و نظامی نوین برقرار کرده، از میان مردم می‌رود، بهترین شرایط برای حرکت ارتجاعی و ضد تکاملی فراهم می‌آید. حال اگر داخل امت و بین سران و نخبگان آن نیز درگیری به وجود آید، روشن است که امور آن جامعه و امت، هیچ‌گاه به سامان نخواهد رسید و چه بسا نتایج همه حرکت‌های قبلی نیز از دست برود. در صدر اسلام نیز دقیقاً همین شرایط پیش آمد. دشمنانِ خارجیِ حرکت عظیم اسلام (همانند روم و ایران) از یک‌سو و منافقان و عناصر ارتجاعی داخلی از سوی دیگر، منتظر فراهم آمدن شرایطی بودند تا نهال نورسته اسلام را از بن برکنند. اگر در چنین شرایطی امام علی(ع) برای احقاق حق خود دست به شمشیر می‌برد، مسلماً در جنگ دامنه‌داری درگیر می‌شد که پایان آن چیزی جز از بین رفتن زحمات پیامبر(ص) نبود.[۱۵][۱۶]

سوم: پاسداری و حراست از دین اسلام

بی‌تردید حکومت در نگرش سیاسی ائمه(ع)، ابزاری برای ریاست‌طلبی و کامیابی (آن‌گونه که دنیاطلبان پی آن بودند) نبود؛ بلکه آن را وسیله‌ای برای حفظ اسلام، اجرای قوانین الهی، احقاق حقوق عامه و احیای سنت رسول خدا(ص) می‌دانستند؛ چنان‌که امام علی(ع) هدف از قیام خود در جنگ صفین را چنین بیان می‌کند: «خدایا، تو آگاهی که انگیزه ما برای جنگ، رغبت به زمامداری و به دست آوردن مال و منال بی‌ارزش دنیا نبود؛ بلکه ما می‌خواستیم با این اقدامات نظامی، احکام و آثار فراموش‌شده دین تو را به صحنه برگردانیم و اصلاحات اجتماعی را انجام دهیم تا بندگان مظلوم تو، امنیت داشته باشند و حدود تعطیل‌شده تو، اجرا گردد.»[۱۷][۱۸]

چهارم: فراهم نبودن شرایط اجتماعی و سیاسی

دلیل دیگر برای اتخاذ چنین موضع سیاسی توسط علی(ع)، نبود عِدَّه و عُدَّه و فراهم نبودن شرایط اجتماعی بود؛ چنان‌که ایشان در خطبه ۲۶ نهج البلاغه به این وضعیت تصریح فرموده است: «در کار خویش اندیشه کردم. دیدم یاوری جز اهل بیت خویش ندارم که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد. پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش را فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ‌تر از گیاه حنظل، شکیبایی کردم.»[۱۹][۲۰]

پنجم: حسن ظن به مردم و یاران پیامبر(ص)

از دلایل مهم خودداری علی(ع) از اقدام سیاسی پس از وفات پیامبر اسلام(ص) این بود که علی(ع) و دیگر اعضای خاندان عصمت و طهارت، تصورشان از عموم مردم ـ به ویژه خواص و اصحاب نزدیک پیامبر(ص) ـ چنین بود که آنان به توصیه‌های فراوان خداوند متعال و پیامبر اسلام(ص) درباره اهل بیت(ع)، گوش فرا خواهند داد و درباره جانشینی رسول خدا(ص) و رهبری جامعه، با علی(ع) مخالفت نخواهند کرد. با وجود این توصیه‌ها و دلایل قطعی، انتظار این بود که مردم از خط سیری که رسول خدا(ص) ترسیم کرده بود، کنار نروند؛ چراکه شایسته یک مسلمان نیست در مقابل اراده خداوند، راه دیگری را برگزیند؛ اما به محض رحلت پیامبر(ص)، در حالی که غم سنگینی بر خاندان پیامبر مستولی شده و امام علی(ع) در حال تغسیل و تکفین بدن پیامبر(ص) بود، اصحاب سقیفه از این دل‌مشغولی علی(ع) بهره جسته، مسیر امور سیاسی ـ اجتماعی را تغییر دادند. آنان چنان در گرفتن بیعت، سرعت عمل به خرج دادند که آب غسل پیامبر(ص) هنوز خشک نشده بود.[۲۱]


منابع

  1. أبی‌شیبة، عبدالله بن محمد (۱۴۰۹). المُصَنَّف فی الأحادیث والآثار (به عربی). ج۸. بیروت: دارالفکر. ص۵۷۲.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ مجلسی، محمد باقر (۱۴۰۳). بحارالانوار. ج۴۳. بیروت، دار إحياء التراث العربی. ص۱۹۷.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ طبرسی، احمد بن علی (۱۴۰۳). الإحتجاج على أهل اللجاج‏. ج۱. مشهد، نشر مرتضى‏. ص۴۱۴.
  4. أبی‌شیبة، عبدالله بن محمد (۱۴۰۹). المُصَنَّف فی الأحادیث والآثار (به عربی). ج۸. بیروت: دارالفکر. ص۵۷۲.
  5. بلاذری، احمد بن یحیی (۱۳۳۸). انساب الاشراف. بیروت - لبنان: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات. ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.
  6. الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر. تاریخ الامم والملوک (به عربی). ج۲. بیروت: الاعلمی للمطبوعات. ص۴۴۳.
  7. ابن عبد ربّه، احمد بن محمد (۱۳۵۳). العقد الفرید (به عربی). ج۳. قاهره: دارالکتب العلمیه. ص۶۴.
  8. مسعودی، علی بن حسین (۱۴۰۹). مروج الذهب (به عربی). ج۲. قم، دار الهجرة. ص۷۹.
  9. جوینی خراسانی، ابراهیم (۱۴۲۸). فَرائدُ السِّمْطَیْن فی فَضائل المُرْتَضی و البَتول و السِّبْطَیْن و الأئمّة مِن ذُرّیتهم (به عربی). ج۲. قم: دارالحبیب. ص۳۴.
  10. ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.
  11. مسعودی، علی بن حسین (۱۴۲۶). إثبات الوصیة للإمام عليّ بن أبی طالب. ج۱۴۲.
  12. امیرمعزی، محمدعلی (۱۳۹۴). راهنمایی به اسلام اولیه، تاریخ و عقاید شیعیان اولیه. به کوشش ترجمه محمدتقی امامی. تهران: نشر نی. ص۸۷.
  13. ابن ابی‌الحدید، عبد الحميد بن هبة الله‏ (۱۴۰۴). شرح نهج‌البلاغه. ج۲. قم: قم، منشورات مکتبة آیةالله العظمی المرعشی. ص۵۰.
  14. ۱۴٫۰ ۱۴٫۱ ۱۴٫۲ سبحانی، جعفر (۱۳۷۴). پیشوائی از نظر اسلام. قم، انتشارات مکتب اسلام. ص۲۵۸.
  15. نجفی، حافظ (۱۴۰۰). موسوعه رد شبهات، مقاله اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود. ج۲۱. قم، انتشارات مشعر. ص۱۶۷.
  16. سبحانی، جعفر (۱۳۷۴). پیشوائی از نظر اسلام. قم، انتشارات مکتب اسلام. ص۲۶۲.
  17. سید رضی، محمد بن حسين‏ (۱۴۱۴). نهج الیلاغه. قم، انتشارات هجرت. ص۱۸۸.
  18. نجفی، حافظ (۱۴۰۰). موسوعه رد شبهات، مقاله اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود. ج۲۱. قم، انتشارات مشعر. ص۱۶۹.
  19. سید رضی، محمد بن حسین (۱۴۱۴). نهج البلاغه. قم، انتشارات هجرت. ص۶۸.
  20. نجفی، حافظ (۱۴۰۰). موسوعه رد شبهات، مقاله اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود. ج۲۱. قم، انتشارات مشعر. ص۱۷۴.
  21. نجفی، حافظ (۱۴۰۰). موسوعه رد شبهات، مقاله اعتقاد ائمه شیعه به امامت خود. ج۲۱. قم، انتشارات مشعر. ص۱۷۶ ـ ۱۸۸.