تفاوت تغافل با تساهل و تسامح

نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۰۲ توسط Fabbasi (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد مدخل: تفاوت تغافل با تساهل و تسامح)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
سؤال

فرق كلمه «تغافل» و «تساهل و تسامح» را از لحاظ معنايي و كاربردي توضيح دهيد؟

تغافل به معنای نادیده انگاشتن، چشم‌پوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است.

تساهل و تسامح به معنای آسان‌گیری، ارفاق، گذشت، ملایمت و چشم پوشی آمده است.

در تغافل، انسان چیزی را می‌ببیند و از آن غافل نیست و توجه دارد، اما به روی خود نمی‌آورد؛ گویی از آن غفلت دارد و متوجه اش نیست. در تساهل و تسامح آسان گرفتن با یکدیگر که با مصالحه و سازش‌گری همراه باشد و هر دو طرف در عین توجه، با هم سازش می‌کنند.

ضرورت رفق و مدارا با دیگر ادیان، عدم خشونت و اجبار در قلمرو اندیشه و باور، واقع‌نگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام دینی، تبلیغ دین درحد یادآوری و پند دهی ونه تحکم و اجبار و... از کاربردهای تساهل و تسامح در دین می‌باشد.

آرامش شخصی و دوری از مشکلات زندگی، خردورزی، سلامت اجتماعی از جمله کاربردهای تغافل می‌باشد.

مفهوم‌شناسی

  • تساهل واژه‌ای عربی از ریشه سهل به معنای آسان‌گیری و عملی است که در آن شدت و تنگی نیست.[۱] به معنای ارفاق، گذشت، ملایمت و چشم پوشی آمده است. برخی از اهل لغت تساهل و تسامح را مترادف دانسته‌اند.[۲]
  • تغافل به معنای نادیده انگاشتن، چشم‌پوشی عمدی و خود را به غفلت زدن است.[۳] در تغافل، انسان چیزی را می‌ببیند و از آن غافل نیست و توجه دارد، اما به روی خود نمی‌آورد؛ گویی از آن غفلت دارد و متوجه‌اش نیست.

کاربردهای تسامح و تساهل

طرفداران تسامح و تساهل با استناد به آیات قرآنی دربردارنده مسائلی همچون ضرورت رفق و مدارا با دیگر ادیان، عدم خشونت و اجبار در قلمرو اندیشه و باور، واقع نگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام دینی، تبلیغ دین درحد یادآوری و پند دهی و نه تحکم و اجبار و…، به اثبات دیدگاه خویش پرداخته‌اند.

تسامح و تساهل، دارای مفهومی عام است؛ اسلام در مواردى خاص، آن را جایز دانسته و در موارد ديگر، مسلمانان را به قاطعيّت و دورى از سهل‌انگارى مکلّف مى‌سازد: ﴿الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ؛ ماهِ حرام، در برابر ماهِ حرام! و تمام حرام‌ها، (قابلِ) قصاص است. و هر كس به شما تجاوز كرد، همانند آن بر او تعدّى كنيد! و از خدا بپرهيزيد! و بدانيد خدا با پرهيزكاران است.(بقره:۱۹۴)

اصل تسامح در اسلام پذیرفته شده و کاربرد آن در دین و ضرورت رفق و مدارا با دیگر ادیان، عدم خشونت و اجبار در قلمرو اندیشه و باور، واقع‌نگری، توان سنجی و بررسی طاقت انسانی در احکام دینی، تبلیغ دین درحد یادآوری و پند دهی ونه تحکم و اجبار و.. می باشد؛ اما نسبت به دشمن، اصل عدم تسامح است و راه کار قرآنی برای دشمنان عنادورز، تسامح نیست: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ؛ اى پيامبر! با كفّار و منافقين پيكار كن و بر آنان سخت بگير! جاي‌گاه‌شان جهنم است، و بد فرجامى است.(توبه:۷۳) این آیه در سوره تحریم آیه ۹ نیز تکرار شده است.

کاربردهای تغافل

  1. آرامش شخصی: تغافل موجب آرامش شخصی است و انسان برای آن که در زندگی کم‌تر با مشکل مواجه شود، می‌بایست تغافل ورزد. امیر مومنان علی(ع) فرمود: «مَنْ لَمْ يَتَغَافَلْ وَ لَا يَغُضَّ عَنْ كَثِيرٍ مِنَ الْأُمُورِ تَنَغَّصَتْ‏ عِيشَتُه‏[۴]؛ کسی که در بسیاری از کارها تغافل نکند، زندگی بر او ناگوار می‌گردد.»
  2. مصادیق خردورزی: امیر مومنان علی(ع) فرمود: «إِنَ‏ الْعَاقِلَ‏ نِصْفُهُ‏ احْتِمَالٌ‏ وَ نِصْفُهُ تَغَافُلٌ[۵]؛ شخص عاقل نیمی از او صبر و تحمل و نیم دیگر او تغافل است.»
  3. مایه سلامت اجتماعی: امام صادق(ع) فرمود: {{متن عربی|صَلَاحُ حَالِ‏ التَّعَايُشِ‏ وَ التَّعَاشُرِ مِلْ‏ءُ مِكْيَالٍ‏ ثُلُثَاهُ فِطْنَه وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ[۶] |ترجمه=فضای معیشت ومعاشرت در صورتی سالم و صالح می‌شود که مانند پیمانه‌ای با دو سوم زیرکی و یک سوم تغافل پر گردد».

تغافل در بین خانواده و مومنین کاربرد دارد. اما تغافل از دشمن عنادورز در فرهنگ اسلام ناپسند است. یکی از سیاست‌های تقابلی قرآن در برابر دشمنان عنادورز، سیاست ممنوعیت ارتباط جامعه اسلامی با دشمنان و همچنین چشم پوشی از تحرک آنهاست. قرآن ممنوعیت دوستی اهل ایمان با دشمنان را صادر کرده است: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّه وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهاداً في‏ سَبيلي‏ وَ ابْتِغاءَ مَرْضاتي‏ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّه وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ ما أَعْلَنْتُمْ وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ؛ اى كسانى كه ايمان آورده‌‏ايد! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد! شما نسبت به آنان اظهار محبّت مى‌‏كنيد، در حالى كه آنها به آنچه از حقّ براى شما آمده كافر شده‏‌اند و رسول اللَّه و شما را به خاطر ايمان به خداوندى كه پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان بيرون مى‏‌رانند؛ اگر شما براى جهاد در راه من و جلب خشنوديم هجرت كرده‏ايد؛(پيوند دوستى با آنان برقرار نسازيد!) شما مخفيانه با آنها رابطه دوستى برقرار مى‌‏كنيد در حالى كه من به آنچه پنهان يا آشكار مى‏‌سازيد از همه داناترم! و هر كس از شما چنين كارى كند، از راه راست گمراه شده است.(ممتحنه:۱)

آنچه در اینگونه آیات نكوهش شده است، بدان معناست كه دوستي، سبب كشش روحي و بي‌ارادگي و تاثير و تاثر اخلاقي و مقهور شدن و خودباختگي در برابر بيگانگان شود. اما ابراز دوستي در معاشرت‌ها، با حفظ استقلال و شخصيت ديني، مانعي ندارد و مورد تشويق دين است:

  • ﴿اميد است خداوند ميان شما و دشمنانان، دوستي برقرار كند. خداوند قادر بر هر كار و آمرزنده و مهربان است.(ممتحنه:۷)
  • ﴿خداوند درباره كساني كه با شما قصد جنگ در اين نداشتند و شما را از خان‌مان و ديارتان اخراج نكردند، از احسان به آنان و عدالت پيشگي نسبت به آنان، باز نمي‌دارد.(ممتحنه:۸)

منابع

  1. قرشى بنابى، على‏اكبر، قاموس قرآن، تهران، دار الكتب الإسلاميه، چاپ ششم، ۱۳۷۱ش، ج۳، ص۳۴۵.
  2. ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۴ق، ج۳، ص۹۹. ابن اثير جزري، مبارك بن محمد، النهايه في غريب الحديث و الأثر، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۳۹۸.
  3. حسيني زبيدي، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۴ق، ج۱۵، ص۵۴۷
  4. تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبلیغات، چاپ اول، ۱۳۶۶ش، ص۴۵۱.
  5. ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، قم، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش، ص۸۴.
  6. ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول، قم، چاپ دوم، ۱۴۰۴ق، ص۳۵۹.