عدلیه

سؤال

مذهب عدلیه چیست و چرا به آن عدلیه گفته می شود؟

عدلیه یا اصحاب عدل، اصطلاحی در علم کلام و برای شیعیان و معتزله استفاده می‌شود. علت نامگذاری این دو فرقه کلامی به عدلیه، اعتقاد آن‌ها به حسن و قبح غقلی است. در مقابل عدلیه، اشاعره هستند، که حسن و قبح عقلی را قبول ندارند و معتقدند هر چه را خداوند، نهی کرده، قبیح و هر چه به آن امر کرده، نیکو است. هرکدام از این دو مکتب بر مدعای شان دلیل اقامه کرده‌اند.

حسن و قبح عقلی در کلام عدلیه

مراد از حسن و قبح عقلی این است که عقل انسان به‌طور مستقل می‌تواند حسن و قبح برخی از افعال را تشخیص دهد. مراد از عقل در اینجا عقل عملی است که در قلمرو اراده و اختیار انسان است. با توجه به اینکه مدرکات عقل انسان دو گونه است؛ برخی مربوط به جهان بینی و معرفت و شناخت است. عقل را به این اعتبار «عقل نظری» گویند و برخی مربوط به ایدئولوژی است که مقدمه عمل است و عقل را به این اعتبار «عقل عملی» گویند. و در بحث حسن و قبح عقلی، عقل عملی مقصود است.[۱]

مثبتان و منکران حسن و قبح

متکلمان امامیه و معتزله از طرفداران جدی حسن و قبح عقلی می‌باشند. آنان بر این باورند که عدل الهی را جز بر پایه این اصل نمی‌توان تفسیر کرد، و انکار این اصل را مستلزم انکار عدل الهی می‌دانند. از این روی، عدل را از اصول مذهب خود قرار داده اند تا بدین وسیله به دیگران اعلان کنند، که تنها آنان هستند که عدل الهی را گرامی داشته اند. امامیه و معتزله بر این عقیده اند که حسن و قبح پاره ای از افعال را عقل به صورت روشن و بدیهی درک می‌کند.[۲] برخی از اهل سنت یعنی حنفیه که پیرو کلام ماتریدی است بر این عقیده اند که حسن و قبح برخی از افعال را عقل درک می‌کند، مانند وجوب نخستین واجب، و وجوب تصدیق پیامبر و حرمت تکذیب او.[۳] اما اشاعره از منکران عمده اصل حسن و قبح عقلی می‌باشند. اصولاً همه کسانی که عقل و معرفت عقلی را ارج نمی‌نهند و نمی‌پذیرند، به حسن و قبح عقلی نیز اعتقاد ندارند، براین اساس اهل الحدیث از اهل سنت، و اخباریون شیعه نیز منکران حسن و قبح عقلی اند. البته برخی از اخباریون احکام عقل در بدیهیات را پذیرفته اند، و در غیر بدیهیات، راه درک حقایق (اعم از نظری و عملی) را شرع دانسته اند.[۴]

اشکال اشاعره بر عدلیه

از مفاهیمی که در بحث حسن و قبح عقلی مطرح شده است، مفهوم «وجوب علی الله» است، زیرا مثبتان حسن و قبح عقلی انجام کارهای حسن را بر خداوند واجب میدانند. و مثلا میگویند، بعثت پیامبران بر خداوند واجب است، یا عمل به وعدههایی که خدا به بندگان داده، بر او واجب است. منکران حسن و قبح به شدت با این اصطلاح مخالفت کرده و گفتهاند لازمه آن این است که انسان بر خداوند مولویت داشته باشد تا بتواند کارهایی را بر خداوند واجب کند. و چون این لازمه باطل است، بنابراین حسن و قبح عقلی نیز باطل خواهد بود.[۵]

پاسخ متکلمان عدلیه

مقصود از وجوب علی الله در مسئله حسن و قبح عقلی، وجوب در اصطلاح فقها نیست، تا چنان لازمه نادرستی را داشته باشد. بلکه معنای این وجوب این است که چون خداوند از هر گونه عیب و نقصی در مقام ذات و صفات منزه است، لازمه کمال ذاتی و صفاتی خداوند این است که فعل او نیز از هرگونه عیب و نقصی منزه باشد. وجوب علی الله یعنی ملازمه میان کمال در ذات و صفات، با کمال در فعل و نقش عقل در این مسئله، شناخت و ادراک است، نه جعل و اعتبار. عقل، انجام کاری را بر خداوند واجب نمیکند، بلکه وجوب و بایستگی آن را درک میکند. بنابراین، منشا اشتباه اشاعره این بوده است که وجوب کلامی و فقهی را یکی دانستهاند، و از اشتراک لفظی آن غفلت نموده اند.[۶]

براهین اثبات حسن و قبح عقلی

متکلمان عدلیه بر اثبات حسن و قبح عقلی دلایل بسیاری اقامه کرده اند:

  • کسانی که به شرایع آسمانی عقیده ندارند نیز حسن و قبح افعالی چون عدل و ظلم، و احسان و عدوان، و صدق و کذب را قبول دارند، اگر منشا اعتقاد به حسن و قبح افعال، منحصر در شرع بود میبایست اعتقاد به حسن و قبح افعال به پیروان شرایع اختصاص داشته باشد. و از طرفی، آداب و رسوم ملل و اقوام نیز متفاوت است. بنابراین، اتفاق آنان در حسن و قبح افعال یاد شده ریشه در فطرت و خرد آنان دارد. و چون فطرت و خرد همگانی است، حسن و قبح افعال نیز همگانی است. البته از آنجا که درک و داوری عقل محدود است، حسن و قبح بسیاری از افعال از طریق شرع روشن میشود، و آن موارد مورد اتفاق همه اقوام و ملل نیز نمی‌ باشد.[۷]
  • انکار حسن و قبح عقلی مستلزم انکار حسن و قبح شرعی نیز خواهد بود، و در نتیجه حسن و قبح افعال به طور مطلق انکار خواهد شد؛ زیرا حسن و قبح شرعی مبتنی بر این است که نسبت به آنچه پیامبر (صلی‌الله علیه وآله وسلّم) از جانب خداوند میگوید یقین داشته باشیم، و احتمال کذب در آن راه نداشته باشد، در حالی که احتمال کذب داده میشود. برای ابطال این احتمال نمیتوان به گفتار پیامبر (صلی‌الله علیه وآله وسلّم) استناد کرد، زیرا مستلزم دور خواهد بود. در نتیجه حسن و قبح هیچ فعلی ثابت نخواهد شد.[۸]

دلایلی دیگری هم در رابطه اقامه شده که به همین دو دلیل بسنده می شود.

حسن و قبح در قرآن

در قرآن کریم و احادیث اسلامی شواهد و دلایل بسیار بر حسن و قبح عقلی یافت میشود که برخی را یادآور می‌شویم:

  • قرآن کریم آشکارا بیان کرده است که مشرکان عصر رسالت با این که به شریعت اسلام ایمان نداشتند، به زشتی برخی از کارهایی که انجام میدادند اعتراف می‌کردند، و هرگاه مورد اعتراض قرار می‌گرفتند، به عمل نیاکان خود که به زعم آنان مطابق امر الهی بوده است، اعتذار می‌جستند. قرآن در رد پندار آنان می‌فرماید: خداوند به کار ناروا دستور نمی‌دهد چرا چیزی را که نمی‌دانید به خدا نسبت می‌دهید. چنان که می‌فرماید:

﴿وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُون‏؛ و هنگامى كه كار زشتى انجام مى‌‏دهند مى‌‏گويند: «پدران خود را بر اين عمل يافتيم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به كار زشت فرمان نمى‌‏دهد! آيا چيزى به خدا نسبت مى‌‏دهيد كه نمى‏‌دانيد(اعراف:28)

  • قرآن کریم شرک را ظلم بزرگ میشمارد، یعنی قبح شرک را به این که ظلم عظیم است تعلیل می‌کند:

﴿وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ‏ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيم‏؛ (به خاطر بياور) هنگامى را كه لقمان به فرزندش- در حالى كه او را موعظه مى‏‌كرد- گفت: «پسرم! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك، ظلم بزرگى است(لقمان:13)

  • قرآن کریم مردم را به معروف امر نموده و از منکر نهی کرده است. یعنی افعال در نفس الامر یا معروفند و یا منکر و اوامر و نواهی الهی تابع آن دو میباشد: ﴿وَ لْتَكُنْ‏ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ بايد از ميان شما، جمعى دعوت به نيكى، و امر به معروف و نهى از منكر كنند! و آنها همان رستگارانند(آل عمران:104)


مطالعه بیشتر

  • آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی (بخش‌های شیعه امامیه و معتزله)
  • الهیات، ج۱, (بخش حسن و قبح عقلی) تألیف آیت الله سبحانی.

منابع

  1. ربانی گلپایگانی، علی، القواعد الکلامیة، ص۲۰_ ۲۸.
  2. علامه حلی، حسن بن یوسف، نهج الحق و کشف الصدق، ص۸۲.
  3. تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۲۹۳.
  4. اصفهانی، محمد تقی، هدایة المسترشدین، ص۴۳۲؛ مظفر، شیخ محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۲۳۵.
  5. اسفراینی، ابو اسحاق، التبصیر فی الدین، ص۱۷۱؛ ابن تیمیه، مجموعة الرسائل الکبری، ج۱، ص۳۳۳.
  6. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص المحصل، ص۳۴۲؛ لاهیجی، عبدالرزاق، گوهر مراد، ص۳۴۸_ ۳۴۹.
  7. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ج۱، ص۳۰۲.
  8. علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ج۱، ص۳۰۳.