موارد جواز غیبت

نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۱۷ توسط A.ahmadi (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

در چه مواردی غیبت جایز است؟


دادخواهی

غیبت کردن برای دادخواهی را جایز دانسته‌اند. مراد از دادخواهی این است که انسان برای گرفتن حق خود، از کسی که به او ظلم کرده، نزد کسی که می‌تواند حق او را بگیرد، غیبت کند. این جواز در صورتی است که امکان دادخواهی بدون نام بردن از ظلم کننده ممکن نباشد.

در آیه ﴿لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِم؛ خدا افشای بدی‌های دیگران را دوست ندارد، جز برای کسی که مورد ستم قرار گرفته است.(نساء:۱۴۸) به این مطلب اشاره شده است.

هشدار دادن به مردم از خطر

غیبت برای دور کردن مؤمنان از خطر، جایز شمرده شده است. برای نمونه، اگر شخصی ادعای فقیه و عالم بودن می‌کند، در جالی که شایستگی و علم کافی برای فقاهت ندارد، جایز است انسان مردم را به کاستی‌های او آگاه کند.

نصیحت مشورت کننده

اگر کسی برای ازدواج با فردی با انسان مشورت کند، و انسان در آن فرد یا خانواده‌اش عیبی سراغ دارد، باید بازگو کند؛ البته واجب است به گفتن همان عیب اکتفا کرده و در مورد عیب‌هایی که ربطی به ازدواج ندارد سکوت کند.

زیر سؤال بردن شاهد فاسق

هنگامی که انسان ببیند شخص فاسقی روایتی نقل می‌کند یا در دادگاه بر امری شهادت می‌دهد، باید برای حفظ حقوق مسلمانان و احکام شرع، مواردی را که فسق او را ثابت می‌کند بیان کند.

فسق

فاسقی که تظاهر به فسق می‌کند ذکر فسقش جایز است. برای نمونه، نماز نمی‌خواند و نماز نخواندنش را آشکارا اعلام می‌کند؛ البته گفتن عیب‌های مخفی چنین شخصی نیز، غیبت بوده و جایز نیست. بر اساس روایتی از امام صادق(ع) فاسقی که فسقش را آشکار کند، احترام نداشته و غیبت او جایز است.

اشتهار به لقب

اگر کسی به اسم یا لقبی معروف باشد که بیانگر عیب او است و برای شناساندن او راه دیگری نباشد، گفتن آن اسم یا لقب اشکال ندارد. مانند لقب‌های أعرج (کسی است که به علت نقص پا، هنگام راه رفتن متمایل به چپ و راست می‌شود) و اشتر (کسی است که لب پایینش شکافته است).

بر پایه روایتی، امام صادق(ع) زنی با نام زینب را با لقب عطّاره حولاء خوانده است؛ چرا که راه دیگری برای شناساندن او وجود نداشته است. «عطاره حولا» به زنی گفته می‌شود که چشمش لوچ (چپ) است.[۱]

منابع

  1. شبّر، سید عبدالله، کتاب الأخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، انتشارات هجرت، قم: ۱۳۷۹ش، ص۲۴۰.