برهانهای اثبات خدا
با چه دلایل و برهانهایی میشود وجود خدا را اثبات کرد؟
برهانهای اثبات وجود خدا را میتوان در سه روش جمع کرد: راههای روانی یا فطری مثل برهان فطرت، راههای علمی یا شبهه فلسفی مثل برهان نظم و برهان حدوث و راههای فلسفی مثل برهانهای صدیقین، امکان و وجوب.
برهان فطرت
طریق روان و فطرت یکی از راههای اثبات خدا است، به این معنا که گفتهاند وجود خدا در انسان هست یعنی در فطرت و در خلقت هر کسی یک احساس و یک تمایلی وجود دارد که این احساس و تمایل خود به خود انسان را به سوی خدا میکشاند. این راه فقط این را میگوید که یک چنین جاذبهای را انسان احساس میکند (چون راه درونی و روانی است)، و چنین جاذبهای میان انسان و میان آن حقیقتی که نامش خداست وجود دارد.[۱]
بنابراین در فطرت و سرشت هر انسانی حس خداشناسی نهاده شده و سرشت او به گونهای است که بدون نیاز به برهان و دلیل، بالفطره خداشناس است. همانطور که مقتضای طبیعت و نهاد موجود زنده، احساس گرسنگی و تشنگی یا گرایش به محبت است، همچنان هم مقتضای فطرت و سرشت انسان، علم به ذات پاک خداوند و گرایش به سوی او است.
به هر حال از ابتدای خلقت بشر این سه غریزه «خداجویی» و «خداخواهی» و «خداپرستی» در نهاد آدمی وجود داشته است، گر چه برخی از انسانها در تعیین این مصداق خداپرستی به خطا رفتهاند و به همین دلیل ادیان غیر الهی بسیاری در جهان به وجود آمده است.
برهان فطرت در آیات و روایات
از جمله آیاتی که دلالت بر فطری بودن «خداشناسی» میکند این آیه است: «هنگامی که در کشتیسوار میشوند؛ خدا را با اخلاص میخوانند، ولی آنگاه که (خدا) آنها را به خشکی رساند، (و از غرق و هلاک) نجات بخشید ناگهان به پروردگار خود شرک میورزند».[۲]
در حدیثی بسیار زیبا در شرح این آیه آمده است: شخصی به امام صادق (ع) عرض کرد: مرا به خدا راهنمایی کن. فرمود: هیچگاه سوار کشتی شدهای؟ گفت: آری. فرمود: هیچ اتفاق افتاده است که کشتی تو بشکند و به حالت اضطراب افتاده باشی و چارهای برای نجات نیابی؟ گفت: آری. فرمود: آیا دل تو تعلق گرفت به اینکه موجودی هست که قادر به خلاصی تو باشد، گفت: آری. فرمود: «فذلک الشیء هُو الله القادرُ عَلَی الانجاءِ حَیثُ لا مُنجیَ و علَی الاغاثَه لا مُغیث؛ پس آن موجود همانا خدای قادر متعالی است ...».[۳]
برهان نظم
یکی از سادهترین راههای اثبات خدا برهان نظم است. وقتی ما به این جهان پهناور و بزرگ نگاه میکنیم میبینیم که در همه پدیدهها از کوچکترین ذرّه یعنی اتم گرفته تا بزرگترین آفریدهها یعنی کهکشانها، نظم و دقت بسیار بالائی به کار رفته و همه چیز حساب شده است و نیز میدانیم که هیچ نظمی وجود ندارد مگر این که کسی آن را برقرار کرده باشد.
در هر حال یکی از بهترین و آسانترین راهها برای بهتر شناختن خداوند این است که انسان به مخلوقات و نظم جهان بیشتر فکر کند. برای نمونه وقتی انسان در بدن خود دقّت میکند میبیند هر چیز برای هدفی معیّن آفریده شده است حتّی گودی کف پای انسان برای کاری ساخته شده است و در همه اجزای بدن نظم و دقّت و هدف وجود دارد، حال چطور ممکن است این همه نظم و محاسبه بیهدف بوده، خالقی نداشته و برای کاری و هدفی ساخته نشده باشد؟!
قرآن در آیات بسیاری به ما سفارش میکند که درباره جهان خلقت بیندیشیم تا به وجود خدا بیشتر پی ببریم و خدا را بهتر بشناسیم مانند آیهای که میفرماید: «در خلقت زمین و آسمان و به وجود آمدن شب و روز بیندیشید و در این که میبینید کشتیها (با این عظمت و سنگینی) در روی آبها به حرکت در میآیند و این که خداوند از آسمان باران را فرود میآورد و زمین مرده را زنده میکند و حیوانات زیادی در زمین خلق نموده است فکر کنید، همه اینها نشانه وجود خداوند است.[۴]
برهان امکان و وجوب
قبل از بیان اصل برهان و مقدمات آن باید توجه داشت که این برهان، خدا را تنها به عنوان «واجب الوجود» یعنی موجودی که وجودش ضروری و بینیاز از ایجاد کننده است اثبات میکند و صفات ثبوتیه و سلبیه او مانند علم و قدرت و جسمانی نبودن و زمان و مکان نداشتن را باید با براهین دیگری اثبات کرد.
متن برهان: موجود ـ به حسب فرض عقلی ـ یا واجب الوجود است یا ممکن الوجود، و هیچ موجودی عقلا از این دو فرض، خارج نیست؛ و نمیتوان همه موجودات را ممکن الوجود دانست، زیرا ممکن الوجود نیاز به علت دارد و اگر همه علتها هم ممکن الوجود و به نوبه خود نیازمند به علت دیگری باشند هیچگاه هیچ موجودی تحقق نخواهد یافت و به دیگر سخن: تسلسل علتها محال است پس ناچار سلسله علتها به موجود دیگری منتهی میشود که خودش معلول موجود دیگری نباشد یعنی واجب الوجود باشد.[۵]
مقدمات برهان امکان و وجوب
اما تبیین مقدمات بحث:
۱. هر چیزی نسبت به وجود و عدم از سه حال خارج نیست:
الف) وجود برای آن شیء ضرورت دارد و محال است که معدوم باشد. از چنین موجودی در فلسفه به واجب الوجود نام میبرند، لذا واجب الوجود موجودی است که خود به خود وجود داشته باشد و نیازی به موجودی دیگر ندارد.
ب) شیئی که وجود و عدم برای او یکسان است یعنی نه وجودش ضرورت دارد و نه عدمش ضروری است؛ لذا برای اینکه وجود پیدا کند نیاز به موجود دیگری دارد از این وجود به «ممکن الوجود» تعبیر شده مثل انسان و مخلوقات دیگر
ج) شیئی که نه تنها وجود برایش ضرورت ندارد بلکه عدم برایش ضروری است مانند وجود شریک برای خداوند که ممتنع الوجود است.
- هر ممکن الوجودی نیازمند علت است. در توضیح این مقدمه میگوییم: با توجه به اینکه ممکن الوجود خود به خود وجود ندارد، لذا برای تحقق خود محتاج و نیازمند موجود یا موجودات دیگری است. چرا که چنانکه در تعریف ممکن الوجود ذکر کردیم او نسبت وجود و عدمش مساوی است، لذا هستی و کیان خود را یا از خودش باید دریافت کند که این «دور» و محال است و از طرفی چیزی که خودش نیازمند است و فاقد است چگونه میخواهد به خود هستی دهد و از یک جنبه هم معلول و هم علت خودش باشد این محال و باطل است یا اینکه باید هستی خود را از دیگری بگیرد تا پای به عرصه وجود بگذارد؛ بنابراین هر ممکن الوجودی که خود به خود متصف به وجود نمیشود بواسطه موجود دیگری بوجود میآید و معلول آن خواهد بود؛ و این همان اصل مسلم عقلی است که: هر ممکن الوجودی نیازمند به علت است.
- تسلسل علل محال است. توضیح اینکه سلسله علل باید منتهی به موجودی شود که خودش معلول نباشد و به اصطلاح تسلسل علل تا بینهایت، محال است. زیرا چنانکه بیان شد، وجود معلول، وجودی است وابسته، محتاج، نیازمند و غیر قائم به ذات خود. حال اگر فرض کنیم که سلسله بینهایتی از چنین موجوداتی وجود داشته باشد، لازم میآید بینهایت وجود محتاج و وابسته و قائم به غیر داشته باشیم بیآنکه آن غیر، و آن وجود مستقل که تکیه گاه این وجودهای وابسته و محتاج است موجود باشد و این محال است.
برهان صدیقین
با توجه به این مقدمات، این برهان را به تقریری دیگری بیان میکنیم که از آن به برهان صدیقین تعبیر شده است. به این بیان: وجود از دو حال خارج نیست یا واجب الوجود است و قائم به ذات خود است یا واجب الوجود نیست. اگر واجب الوجود باشد مقصود ما که همان اثبات واجب الوجود است حاصل میشود و اما اگر واجب نباشد یعنی ممکن و قائم و وابسته به غیر باشد مستلزم وجود «واجب الوجود» است زیرا دور و تسلسل محال است؛ زیرا اگر وجود قائم به ذات خویش نباشد ناگزیر باید علت داشته باشد؛ این علت اگر واجب الوجود باشد، مطلوب حاصل میشود و اگر نباشد ناچار باید معلول علتی باشد و آن علت هم اگر واجب باشد فهو المطلوب و اگر نباشد… و چون دور و تسلسل باطل است، سرانجام این رشته باید به واجب الوجود منتهی شود.
مطالعه بیشتر
- جوادی آملی، عبد الله، تبیین براهین اثبات خدا، مرکز نشر اسراء.
- مطهری، مرتضی، توحید، انتشارات صدرا.
- مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ج۱، ص۸۰–۶۰ انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
- جمعی از نویسندگان، معارف اسلامی، ج۱، ص۷۶–۲۲. سازمان مطالعه تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها.