داستان حضرت موسی(ع) و خضر
داستان حضرت موسی ـ(ع) ـ و خضر و وقایع سفر مثل؛ سوراخ کردن کشتی، فرو ریختن دیوار و … را چگونه است؟
حضرت موسی ـ(ع) ـ یکی از پیامبران بزرگ خداوند میباشد، آن حضرت از پیامبران اولوالعزم و از پیامبران بنی اسرائیل میباشد. داستان ملاقات و همراهی (سفر) این پیامبر الهی با خضر ـ(ع) ـ در سوره کهف بیان شده است. حضرت خضر در قرآن به عنوان بنده ای از بندگان خداوند و کسی که خداوند از ناحیه خویش به او علم و آگاهی عطا کرده است، معرفی شده است.[۱] از آیات و روایات بر میآید که حضرت خضر دارای مقام نبوت بوده است.[۲]
در خصوص علت دیدار حضرت موسی ـ(ع) ـ با خضر ـ(ع) ـ در تفاسیر آمده است: «حضرت موسی ـ(ع) ـ خود را داناترین فرد جامعه میپنداشت و خیال میکرد که فردی از او داناتر در عالم نیست خداوند متعال به واسطه این خیال و تصور موسی ـ(ع) ـ میخواهد به او فردی را نشان دهد که از موسی ـ(ع) ـ داناتر است و آن فرد کسی جز خضر ـ(ع) ـ نبود. در تفسیر المیزان بعد از نقل این مطلب به نقل از تفسیر برهان مینویسد: و بعد از این که این خیال در دلش خطور کرد، خداوند به جبرئیل وحی کرد: بنده ام را قبل از آن که (در اثر عجب) هلاک گردد دریاب، به او بگو در محل تلاقی دو دریا مرد عابدی است که باید از او پیروی کنی و از او تعلیم بگیری. موسی ـ(ع) ـ به راه افتاد تا به «مجمع البحرین» رسید، در آن جا به خضر ـ(ع) ـ برخورد، که مشغول عبادت بود.»[۳] (آیات ۶۰ تا ۸۲ سوره کهف مربوط به همین ملاقات و همراهی است). «موسی ـ(ع) ـ خود را بر خضر عرضه کرد و درخواست نمود تا او را متابعت کند و او چیزی از علم و رشدی که خدایش ارزانی داشته، به وی تعلیم دهد. حضرت خضر گفت: تو نمیتوانی با من باشی و آنچه از من و کارهایم مشاهده میکنی تحمل نمایی، چون تاویل و حقیقت معنای کارهایم را نمی دانی. موسی ـ(ع) ـ قول داد که هر چه دید صبر کند و ان شاء الله در هیچ امری نافرمانی اش نکند. حضرت خضر ـ(ع) ـ قبول کرد. آن گاه گفت: اگر مرا پیروی میکنی باید از من هیچ سؤالی نکنی، تا من خودم درباره آنچه میکنم، توضیح بدهم. موسی و آن عالم (خضر) حرکت کردند تا بر یک کشتیسوار شدند؛ در آن جمعی دیگر نیز سوار شدند؛ حضرت خضر کشتی را سوراخ کرد. موسی ـ(ع) ـ آن چنان تعجب کردکه عهد خویش فراموش کرد و زبان به اعتراض گشود. حضرت خضر ـ(ع) ـ گفت: نگفتم تو صبر و قدرت با من بودن را نداری. موسی ـ(ع) ـ به خود آمد و عذر خواهی کرد. سپس از کشتی پیاده شدند و به راه افتادند تا به شهر «ایله» در سرحد اراضی شام و حجاز رسیدند. چند نفر از اطفال را سر راه دیدند. حضرت خضر از آن جمع طفلی را گرفت و در پس دیواری برد و آن کودک را کشت. باز هم اختیار از کف موسی ـ(ع) ـ بیرون رفت و اعتراض کرد. خضر گفت: میدانستم که صبر نمیتوانی کرد. موسی ـ(ع) ـ باز هم عذر خواهی کرد و قول داد، دیگر سؤال نکند. خضر قبول کرد باز به راه افتادند، به قریه ای رسیدند در حالی که گرسنه بودند از اهل قریه طعامی خواستند. اما آنها از پذیرفتن این دو مهمان خودداری کردند. سپس همانجا دیواری دیدند که مشرف بر خراب شدن بود. حضرت خضر آن دیوار را تعمیر کرد تا فرو نریزد. موسی گفت: اینها از ما پذیرایی نکردند. ما الان محتاج دستمزد بودیم. خضر گفت: اینک وقت جدایی من و تو رسید، سپس تأویل کارهایی را که کرده بود به موسی ـ(ع) ـ این چنین بیان کرد؛ اما آن کشتی، مال عده ای مسکین بود که با آن در دریا کار میکردند و هزینه زندگی خویش را به دست میآوردند و چون پادشاهی از آن سوی دریا کشتیهای سالم را غصب میکرد، من آن را سوراخ کردم تا از آن کشتی معیوب صرف نظر کند. اما آن پسر خودش کافر و پدر و مادرش مؤمن بودند. اگر او زنده میماند با کفر و عصیان خویش پدر و مادر خود را منحرف میکرد. رحمت خدا شامل حال آن دو بود به همین جهت مرا دستور داد تا او را بکشم.[۴] اما دیواری که ساختم زیر آن گنجی بود که مال دو فرزند یتیم از اهل این شهر بود و چون پدر و مادر آن دو افردی صالح بودند، رحمت خدا شامل آن دو فرزند شد. خدا مرا امر کرد تا آن دیوار را بسازم تا گنج محفوظ بماند و آنها به وقت بلوغ، آن را استخراج کنند. اگر این کار را نمیکردم گنج پیدا میشد و مردم آن را میربودند.»[۵] سپس خضر گفت: من آنچه کردم از ناحیه خود نکردم، بلکه به امر پروردگار بود و تأویلش را برایت گفتم و بدین ترتیب حضرت خضر ـ(ع) ـ از موسی ـ(ع) ـ جدا شد. «مصاحبت این دو پیامبر ۱۸ روز طول کشید.»[۶]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر
۱ـ تاریخ انبیاء، عماد الدین حسین اصفهانی.
۲ـ حضرت خضر مونس یار، مصطفی کارگر.
۳ـ خضر و موسی در فرهنگ اسلامی، قدرت الله مرادی.
منابع
- ↑ کهف / ۶۵.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، بیروت دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج۱۵، ص۳۲۹.
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه موسوی، سید محمدباقر، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۶، ج۱۳، ص۴۸۸.
- ↑ گروهی از مفسران اصرار دارند که آن نوجوان حتماً بالغ بوده و مرتد یا مفسد بوده است و بدین ترتیب به خاطر اعمال فعلی اش جایز القتل بوده است…» مکارم شیرازی، ناصر، و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ۱۸، ۱۳۷۹، ج۱۲، ص۴۹۳.
- ↑ اصفهانی، عماد الدین حسین، تاریخ انبیاء، بی جا، انتشارات اسلام، ۱۳۷۰، چاپ ۳۲، ص۵۱۱–۵۰۸.
- ↑ همان، ص۵۱۱.