حکومت تئوکراسی


سؤال

تئوکراسی چه حکومتی است. آیا مورد تأیید اسلام است؟

درگاه‌ها
واژه-ها.png


درگاه‌ها
حکومت دینی.png


تئوکراسی یا همان Theocracy، به معنی حکومت الهی یا حکومت مذهبی است[۱]، تئوکراسی یک نوع حکومتی است که در آن اساس نظری حکومت بر این است که حکومت از جانب خداست و در آن قدرت سیاسی در دست مرجع عالی دینی است[۲]که آن مقام، پیشوای مذهبی و حکومت را با هم در دست داشته[۳]و فرمان‌های خداوند را تفسیر و اجرا می‌کند.[۴]

تاریخچه تئوکراسی

تئوکراسی یا ربانی سالاری به اشکال گوناگون در تاریخ ظاهر شده است شکلی از آن در جوامع ابتدایی نظیر مصر و هند و چین وجود داشته است[۵]شکل دیگری از آن در جهان مسیحیت پدید آمد و رهبران کلیسا با آن که ایده الوهیت حاکمان را رد نمودند اما به نوعی تفویض مستقیم حق حکومت به رهبران دینی را قائل شدند و حاکم را تنها در برابر خداوند مسئول دانسته و اطاعت مطلق از او را واجب و هرگونه مخالفت با او را غیرقابل پذیرش تلقی کردند.[۶] اما از نظر اسلام باید گفت مطابق جهان بینی اسلامی، سراسر هستی ملک طلق خداوند است[۷]و در این قلمرو برای او شریکی متصور نیست و به همین جهت در اصل و بالذّات فرمانی جز فرمان او وجود ندارد[۸]از این رو حاکمیت چه در نظام تکوین و چه در نظام تشریع، اختصاص به خداوند دارد، خداوند منشأ تمام قدرت‌ها ست و شریعت اسلام تنها مصدر و منشأ و خاستگاه قانونگذاری است، چرا که خالقیت، ربوبیت و خلاقیت مختص خداوند است.[۹]

از این خاطر در اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده است که:

«جمهوری اسلامی نظامی است بر پایه ایمان به خدای یکتا و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او است.»

و یا اصل پنچاه و ششم اعلام می‌دارد:

«حاکمیت مطلق بر جهان وانسان از آن خداست و با توجه به این حاکمیت چه بر اساس مبانی دینی و چه مطابق موازین حقوق اساسی جمهوری اسلامی اختصاص به خداوند دارد».

بر این مبنا است که هیچ انسانی حق حاکمیت و ولایت بر جامعه بشری را ندارد مگر آن که از سوی خالق و آفریدگار انسان باشد و انبیاء و اولیاء الهی که بر جامعه انسانی حاکمیت و ولایت دارند، ولایت آنان مظهری از ولایت خداوند و به اذن و فرمان او است.[۱۰]

تئوکراسی از منظر اسلام

بدین ترتیب دانستیم که ولایت و حاکمیت مطلق از آن خداوند است و به همین جهت هرگونه حاکمیت و ولایتی چه تکوینی و چه تشریعی تنها به اذن خداوند تحقق می‌یابد[۱۱] با این همه اسلام با اعتقاد به حاکمیت الهی و تبلور آن در عصر غیبت در ولایت فقیه، تئوکراسی که به شکل معهود و موجود در جهان مسیحیت است را نمی‌پذیرد[۱۲]یا به عبارتی، تئوکراسیهای رایج مسیحی هیچ‌گونه ارتباطی با حاکمیت الهی در اسلام ندارد[۱۳] زیرا یزدان سالاری مسیحی با توجه به این که در آن حکومت بدون هیچ دلیلی به فردی تفویض می‌گردد و هیچ گونه نظارتی بر اعمال او وجود ندارد و حاکم و فرمانروا خود را در برابر مردم مسئول نمی‌داند، با حاکمیت معقول، مسئول و انتقاد پذیری که تابع شریعت الهی است هیچ گونه سنخیتی و شباهتی ندارد.[۱۴]بلکه در اسلام و حکومت اسلامی علاوه بر این که حاکم، قانون خداست نه شخص[۱۵] و حکومت به عنوان وظیفه است نه امتیاز[۱۶] و مرجع عالی دینی تنها مبین و مجری قانون است[۱۷] باید اضافه نمائیم که حاکم در حکومت اسلامی با داشتن صلاحیت و شرایط علم و عدالت، به صورت حاکمیتی عقلانی، مسئول، متکامل، قابل انتقاد و نظارت و هم‌چنین تابع شریعت الهی است،

نتیجه‌گیری

در نتیجه این نوع حکومت هیچ ارتباطی با تئوکراسی غربی نداشته و ندارد[۱۸] در واقع حاکم اسلامی با این که مشروعیت و حقانیت خود را از خداوند می‌گیرد امّا توسط مردم مورد پذیرش قرار می‌گیرد و بر او و شرایط او نظارت می‌شود و انتقاد نسبت به او رسمیت دارد. و این همان چیزهایی است که در تئوکراسی غربی وجود نداشته است.

معرفی منع جهت مطالعه بیشتر

  1. قدردان قراملکی، محمد حسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم.

جستارهای وابسته


منابع

  1. طلوعی، محمد. فرهنگ جامع سیاسی. نشر علم.
  2. آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی. انتشارات مروارید.
  3. طلوعی، محمد. فرهنگ جامع سیاسی. نشر علم.
  4. آشوری، داریوش. دانشنامه سیاسی. انتشارات مروارید.
  5. جوان آراسته، حسین. مبانی حکومت اسلامی. قم: انتشارات بوستان کتاب. ص. ۳۰.
  6. جوان آراسته، حسین. مبانی حکومت اسلامی. قم: انتشارات بوستان کتاب. ص. ۳۰.
  7. سوره مائده،آیه۱۷.
  8. سوره انعام،آیه۵۷.
  9. جوان آراسته، حسین. مبانی حکومت اسلامی. قم: انتشارات بوستان کتاب. ص. ۱۳۵.
  10. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه (ولایت فقاهت و عدالت)، انتشارات اسراء، ص ۱۴۸.
  11. جوان آراسته، حسین، همان، ص ۱۳۸.
  12. همان، ص ۳۰۱.
  13. همان، ص ۲۹–۲۸.
  14. همان، ص ۲۹–۲۸.
  15. جوادی آملی، همان، ص ۲۵۶.
  16. همان، ص ۲۵۴.
  17. همان، ص ۴۶۴.
  18. جوان آراسته، همان، ص ۳۰۱.