دلیل گریه امام صادق(ع) بر غیبت امام زمان(ع)

سؤال

در برخی از احادیث آمده است که امام صادق(ع) در فراق امام مهدی(ع) گریه می‌کنند. با توجه به اینکه امام زمان(ع) هنوز به دنیا نیامده‌اند این امر چه توجیهی دارد؟

مهدویت
یا صاحب الزمان.JPG
درگاه‌ها
درگاه مهدویت.png


متن روایت

در حدیثی طولانی سُدیر صیرفی می‌گوید: من و مُفضّل بن عمر و ابوبصیر و ابان بن تغلب به محضر امام صادق(ع) شرفیاب شدیم. حضرت که بر روی خاک نشسته بود و لباسی از مو بافته شده و طوق‌دار و بی‌گریبان بود، پوشیده بود و مانند مادر فرزند از دست داده جگرسوخته گریه می‌کرد. آثار حزن و اندوه از گونه و رخسارش آشکار بود. اشک کاسه چشم‌هایش را پر کرده بود و می‌فرمود: «ای آقای من! غیبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ کرده و آرامش و راحت دلم را ربوده است. آقای من! غیبت تو مصیبتم را به مصیبت‌های دردناک ابدی پیوسته و از دست دادن یاران، یکی از پس دیگری، اجتماع و شماره ما را از بین برده است. پس احساس نمی‌کنم به اشکی که در چشمم خشک می‌گردد و ناله‌ای که در سینه‌ام آرام می‌گیرد، مگر آنکه مصائب بزرگ‌تر و دل‌خراش‌تر و پیشامدهای سخت‌تر و ناشناخته‌تر در برابر دیده‌ام مجسّم می‌شود». سدیر گوید: عقل از سر ما پرید و دل‌های ما از غم و اندوه این پیشامد هولناک و حادثه خطرناک پاره شد، گمان کردیم از اتّفاق ناگوار کوبنده‌ای این‌چنین گریان و سوگوار است، یا از روزگار به او مصیبتی رسیده است. عرض کردیم: خدا دیدگانت را نگریاند ای پسر خیرالوری! از چه پیشامدی این‌گونه گریانی و از دیده اشک می‌باری؟ حضرت چنان آه عمیقی کشید که ناراحتی‌اش از آن افزون شد، و فرمود: «وای بر شما، بامداد امروز در کتاب «جَفر» نگاه کردم و آن کتابی است که علم مرگ‌ها و بلاها و آنچه واقع شده و تا روز قیامت واقع می‌شود، در آن مندرج است. خداوند، حضرت محمّد(ص) و امامان بعد از او را به آن اختصاص داده است. در موضوع ولادت غایب ما، غیبت، طول عمر او و نیز در گرفتاری‌های مؤمنان در آن زمان و شک‌هایی که از جهت طول غیبت در دل‌هایشان پیدا می‌شود، تأمّل کردم. اینکه بیشتر آنها از دین برگردند و رشته اسلام را از گردن بردارند. در اثر آن، رقّت مرا فرا گرفت و حزن و اندوه بر من چیره شد.[۱]

بررسی مسئله گریه امام صادق(ع) در فراق امام زمان(ع)

حدیث گریه امام صادق(ع) در فراق امام زمان(ع)، حکایت از انتظار ایشان، برای حضرت مهدی(ع) و ظهور آن حضرت دارد. خمیر مایه انتظار، اشتیاق است؛ یعنی امام صادق(ع)، اشتیاق بر دیدن و ظهور حضرت مهدی(عج) دارد. خاستگاه این اشتیاق، وجود حضرت حجت(عج) است. ایشان، مظهر همه خوبی‌ها و دارای همه کمالات است. همین امر، باعث ایجاد اشتیاق برای درک محضر آن حضرت می‌شود. ظهور آن حضرت نیز، مبدأ جامعه ایده‌آل اسلام است؛ در نتیجه، مطلوب و مورد پسند همه ائمه است؛ چرا که همه آنها، برای احیای چنان جامعه ای، تلاش و فداکاری کرده‌اند. این شور و اشتیاق و بی تابی در مورد جامعه مهدوی، در کسی که می‌داند امام زمان(عج) را نمی‌بیند، نیز قابل شکل‌گیری است. علاوه بر این، همه معصومان(ع) اشاره‌هایی به موضوع مهدویت داشته‌اند و مسئله منجی آخرین را به مردم گوشزد می‌کردند. پیامبر اکرم(ص) مسائل مربوط به آن حضرت(عج) را برای مردم، بیان می‌فرمودند. به همین جهت، از صدر اسلام، موضوع مهدویت، برای مسلمانان تبیین شد. سایر معصومان(ع) هم این مهم را یادآور می‌شدند و مکرر بر آن، تأکید می‌کردند. پا فشاری بزرگان دین، در امر غیبت و انتظار، به این دلیل بود که آمادگی ذهنی برای مردم ایجاد شود تا در صورت وقوع غیبت، آن را انکار نکنند. ندبه امام صادق(ع) به همین دلیل است که مردم، وظیفه خود را در عصر غیبت بدانند و علاوه بر اعمال نیک، همانند پیشوای خود، بر امام غایب ندبه کرده و توفیق درک فیض آن نور مستور را از خداوند طلب کنند. در حقیقت، عملاً به شیعیان می‌آموزند که چنان حالاتی در آنان شکل بگیرد.[۲]

گریه امام صادق (ع) به این دلیل است که مردم، وظیفه خود را در عصر غیبت بدانند و علاوه بر اعمال نیک، ‌همانند پیشوای خود، بر امام غایب ندبه کرده و توفیق درک فیض آن نور مستور را از خداوند طلب کنند. در حقیقت، عملاً به شیعیان می آموزند که چنان حالاتی در آنان شکل بگیرد. این حالت غم و اندوه نشانه دوستی و اشتیاق شیعیان به امام زمان(ع) است. امام صادق(ع) در این‌زمینه می‌فرماید: شخص غمگینى که غم و اندوهش از جهت ظلمى است که بر ما رفته است، نفس کشیدنش تسبیح گویى است و همّ او به خاطر امر ما عبادت است، و پنهان داشتنش سرّ ما را جهاد در راه خداوند است.[۳]



منابع

  1. ابن بابویه، محمد بن علی‏، کمال الدین و تمام النعمة، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۹۵، ج۲، باب ۳۳، ص۳۵۳؛ طوسی، محمد بن الحسن‏، کتاب الغیبة، قم، دار المعارف الإسلامیة، چاپ اول، ۱۴۱۱ق، ص۱۶۷.
  2. https://www.porseman.com/!179832
  3. كلينى، محمد بن يعقوب‏، تهران، دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق، اصول کافى، ج 2، ص 226.