عوامل گرایش به دین

سؤال

علل گرایش انسان به دین چیست؟

براساس جهان‌بینی اسلامی، اعتقاد به خداوند، یکی از اقتضائات ذاتی و سرچشمه گرفته از فطرت انسانی است.[۱] هر فردی از افراد انسان، هرگاه به خود واگذار شود و فطرت او از شبهه‌ها و عوامل مختلف رهایی یابد، متوجه نیرویی توانا، مقتدر می‌شود و خدایی را حس و درک می‌کند که مبدء و سرانجام انسان است. چنین گرایش درونی، انسان را به تلاش پیگیر برای نزدیک شدن به خدا، کمال و سعادت که در تقرب به خداوند معنا می‌یابد، وادار می‌کند.

خداوند نیز در قرآن پذیرش دین را فطری و بر طبق مقتضای آفرینش انسان معرفی می‌کند: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده است.(روم:۳۰)

در احادیث گاه دین و گاهی اسلام، مصداق فطرت دانسته شده است: عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) تفسیر آیه فطرت را پرسید. امام فرمودند: «هی الاسلام» مراد اسلام است.[۲] در حدیثی از پیامبر مقصود از فطرتی که در آیه فطرت آمده، دین خدا دانسته شده است.[۳]

نظریه آگوست کنت

بنابر نظر آگوست کنت، منشأ دین، جهل علمی بشر است یعنی بشر دوست داشت که حوادث طبیعی را تبیین کند، ولی چون فاقد رشد علمی بوده به تبیین‌های دینی روی آورد.[۴]

در نقد دیدگاه آگوست کنت می‌توان گفت: دین را نمی‌توان مولود جهل افراد دانست، زیرا در این صورت، با آگاه شدن مردم و کشف علل و اسباب پدیده‌ها به موازات پیشرفت علم، دین باید به طور کلی از بین برود. و نباید در میان طبقات عالمان و اندیشمندان، دینداری وجود داشته باشد؛ در حالی که ما می‌بینیم، اندیشمندان بسیاری دیندار هستند.

نظریه مارکس

کارل مارکس معتقد است که دین، گرایش ذاتی سرشت بشری نیست، بلکه محصول مقتضیات خاص اجتماعی است.[۵] او دین را ساخته دست قدرتمندان در جهت غارت محرومان می‌شناسد و گاه آن را نوعی رفتار دفاعی از ناحیه محرومان جهت توجیه و تحمل وضع موجود و به امید بهشت موعود می‌داند و گاه دین را محصول نادانی انسان در برابر طبیعت محسوب می‌کند.[۶]

مخالفان مارکس معتقدند با مطالعه و بررسی متون آسمانی به دست می‌آید که این ادیان در بردارنده مضامین ظلم ستیزانه و انقلابی هستند و علت اصلی مخالفت ظالمان با دین، حفظ موقعیت خود بوده است. همچنین نمی‌توان از ارزیابی و عملکرد رفتار دینداران، نفی و اثبات دین را نتیجه گرفت. او با غفلت از جنبه‌ها و ویژگی‌های مثبت دینداران، فقط از نظر سیاسی و مقاصد ایدئولوژیک به دین نگریسته و حکم منطقه و عصری خاص را به دیگر زمان‌ها و مکان‌ها سرایت داده است.[۷]


برای مطالعه بیشتر

۱. مرتضی مطهری، فطرت، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۶۹.

۲. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی (فطرت در قرآن) ج۱۲، قم: انتشارات اسراء، ۱۳۸۳.


منابع

  1. ر. ک. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۶، تهران انتشارات صدرا، ۱۳۷۵، ص۹۳۵.
  2. محمد کلینی، اصول کافی، ج۴، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۸۹ ق، ص۱۲.
  3. جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور فی التفسیرالماثور، ج۵، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۴ ق، ص۱۵۵.
  4. علیرضا قائمی نیا، درآمدی بر منشأ دین.
  5. ملکم همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات تبیان، ص۲۳، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۴۵.
  6. همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ص۱۴۲.
  7. همیلتون، جامعه‌شناسی دین، ص۱۴۷–۱۴۸.