عوامل گرایش به دین
این مقاله هماکنون به دست Rezapour در حال ویرایش است. |
علل گرایش انسان به دین چیست؟
علل گرایش انسان به دین
در جهان بینی اسلامی اعتقاد به خداوند و اعتماد به روش و برنامههایی که پروردگارش برای او ترسیم کرده، یکی از مهمترین اقتضائات ذاتی و سرچشمه گرفته از سرشت انسانی دانسته شدهاست.[۱] یعنی هر فردی از افراد انسان، هرگاه به خود واگذار شود و فطرت او از پیرایههای علمی و فشار عوامل خارجی رهایی یابد، متوجه نیرویی توانا و مقتدر و مافوق قدرتهای مادی و محسوس میشود و خود را با علم حضوری مقهور و مملوک خدایی میداند که مبدء و سرانجام انسان است؛ خالقی که از روح نامتناهی خود در انسان دمیده و شخصیت او را به گونهای ساخته که جز به پروردگار و مبدء نامتناهی و غیر محدود که تدبیر او را هم در دست دارد، تکیه و اعتماد نداشته باشد، و چنین گرایش درونی، انسان را به تلاش پیگیر برای نزدیک شدن به خدا و هدف نهایی فرا خوانده، کمال و سعادت خویش را در تقرب به او میجوید و به اقتضای همان فطرت و سرشت انسانی یگانه راه رسیدن به مقصود و دست یابی به کمال انسانی را تبعیت از شریعت و روشی میداند که خدا و مدیر آفرینش هماهنگ با نیازها و استعدادهای انسان برای او ابلاغ و ارائه کردهاست به تعبیر دیگر، فقط گرایش به خدا فطری نیست؛ بلکه همه دین و از جمله شریعت و احکامی که خدا برای انسان انشا و ابلاغ کرده نیز فطری است؛ چرا که این احکام و دستورها مبتنی بر مصالح و استعدادها و نیازهای واقعی و خلقتی انسان و ابزاری برای تعالی او است؛ چنانکه خداوند نیز در قرآن پذیرش دین را فطری و بر طبق مقتضای آفرینش انسان معرفی میکند: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ پس روى خود را متوجّه آيين خالص پروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده است.﴾(روم:۳۰)
و در احادیث نیز گاه دین و گاهی اسلام مصداق فطرت دانسته شدهاست برای مثال وقتی عبدالله بن سنان از امام صادق (ع) تفسیر آیه فطرت را پرسیده و گفت: «ما تلک الفطره» مراد از فطرت در آیه چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود: «هی الاسلام» مراد اسلام است.[۲]
در حدیثی از پیامبر وارد شدهاست که مقصود از فطرتی که در آیه فطرت آمده، دین خدا است.[۳]
در تفسیر این گونه احادیث باید گفت دین شامل عقاید، اعمال و اخلاق است؛ بنابراین فطری بودن دین به فطری بودن این سه بُعد دین بازمیگردد.
بنابراین بر خلاف همه نظریات ساختگی، عامل گرایش به دین و خدا به درون آفرینش و اقتضاهای وجودی و تکوینی او بر میگردد. انسانها همگی ذاتاً و به حسب سرشت، دل در گرو خدا و شریعت و راهنمایی و هدایت او دارند. در ایشان جذبه و عامل مهمی است که آنان را به پرستش معبود و تکیه بر او میخواند و نسخه هدایت بخش و شریعت را یگانه راه هماهنگ با استعدادها و نیازهای خود مییابد و سعادت و رسیدن به سرانجام نیکو را در تبعیت او معرفی میکند.
البته افزون بر مبنای خلقتی انسان و توجه و بازشناسی بعد روحانی و مجرد او که نامحدود بودن بینشها و گرایشها را اثبات و میل و کشش او به سوی خدای نامتناهی و هدایتگر و تدبیر کننده انسان را اقتضا میکند راهها و ادلهای دیگر برای فطری بودن دین وجود دارد که به خاطر رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری میکنیم.
نظریه آگوست کنت
بنابر نظر آگوست کنت، منشأ دین، جهل علمی بشر است یعنی بشر دوست داشت که حوادث طبیعی را تبیین کند، ولی چون فاقد رشد علمی بوده به تبیینهای دینی روی آورد}}.[۴]
در نقد دیدگاه آگوست کنت میتوان گفت: دین را نمیتوان مولود جهل افراد دانست، زیرا در این صورت، با آگاه شدن مردم و کشف علل و اسباب پدیدهها به موازات پیشرفت علم، دین باید به طور کلی از بین برود، همانطور که با آمدن چراغ، ظلمت از بین میرود و نباید در میان طبقات علما و اندیشمندان، دینداری وجود داشته باشد؛ در حالی که ما میبینیم، اندیشمندان بسیاری دیندارند و حتی شاید بتوان گفت که عالمترین آنها در هر زمانی به ویژه در زمان ما دیندار هستند. به عنوان نمونه، انیشتین یک شخص معتقد به دین و مذهب بود. ماکس پلانک، ویلیام جیمز، داروین و امثال اینها جزو دانشمندان بزرگ و دیندار بودهاند. به ویژه داروین علیرغم تکفیرهای شدیدی که کلیسا نسبت به او روا داشت؛ ولی تا آخر عمر به خدای یگانه، مؤمن و معتقد باقی ماند.[۵]
نظریه مارکس
کارل مارکس معتقد است که دین، گرایش ذاتی سرشت بشری نیست، بلکه محصول مقتضیات خاص اجتماعی است.[۶] او دین را ساخته دست قدرتمندان در جهت چپاول محرومان میشناسد و گاه آن را نوعی رفتار دفاعی از ناحیه محرومان جهت توجیه و تحمل وضع موجود و به امید بهشت موعود میداند و گاه دین را محصول نادانی انسان در برابر طبیعت محسوب میکند.[۷] بنابراین طبق اعتقاد او انسان دین را میسازد تا وضع موجود نامطلوب را غیر واقع بینانه توجیه کند یا در مسیر چپاول محرومان از آن مزد بگیرد یا نادانی را به طور موقت برطرف سازد.
و در نقد دیدگاه مارکس میتوان گفت که با مطالعه و بررسی متون آسمانی به دست میآید که این ادیان در بردارنده مضامین ظلم ستیزانه و انقلابیاند و علت اصلی مخالفت جباران و ظالمان با دین، حفظ موقعیت خود بودهاست افزون بر آنکه بیشتر پیروان ادیان حق، محرومان و مستضعفان بودهاند که همواره با ستمگران و استثمارگران به مبارزه برخاستهاند؛ بنابراین احتمال اختراع دین از سوی استثمارگران برای حفظ منابع قدرت و نیز از طرف مستمندان و ضعیفان برای حفظ وضع موجود منتفی است.
افزون بر آنکه نمیتوان از ارزیابی و عملکرد رفتار دینداران، نفی و اثبات دین را نتیجه گرفت. او با غفلت از جنبهها و ویژگیهای مثبت دینداران، فقط از نظر سیاسی و مقاصد ایدئولوژیک به دین نگریسته و حکم منطقه و عصری خاص را بر دیگر زمانها و مکانها بار کردهاست.[۸]
برای مطالعهٔ بیشتر
۱. مرتضی مطهری، فطرت، تهران: انتشارات صدرا، ۱۳۶۹.
۲. عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی (فطرت در قرآن) ج۱۲، قم: انتشارات اسراء، ۱۳۸۳.
منابع
- ↑ ر. ک. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۶، تهران انتشارات صدرا، ۱۳۷۵، ص۹۳۵.
- ↑ محمد کلینی، اصول کافی، ج۴، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ۱۳۸۹ ق، ص۱۲.
- ↑ جلال الدین سیوطی، الدرالمنثور فی التفسیرالماثور، ج۵، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۴ ق، ص۱۵۵.
- ↑ علیرضا قائمی نیا، درآمدی بر منشأ دین.
- ↑ ر. ک. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، تهران: صدرا ۱۳۷۲۰، ص۵۵۶–۵۶۷ و محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج۱–۲، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات، ۱۳۷۰، ص۱۲۸–۱۲۰.
- ↑ ملکم همیلتون، جامعهشناسی دین، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات تبیان، ص۲۳، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص۱۴۵.
- ↑ همان، ص۱۴۲.
- ↑ ملکم همیلتون، همان ص۱۴۷–۱۴۸.