ویژگیهای پست مدرنیسم
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
ویژگیها و دیدگاههای (پست مدرنیسم) چیست؟
برخی از پست مدرنیستها اساساً منکر داشتن هرگونه آموزه یا تئوری هستند. به تعبیر برخی، شاید هرگونه تصور و بیان خلاصه از پست مدرنیسم، متناقض با خود پست مدرنیسم باشد.
ویژگیهای کلی پست مدرنیسم
۱. پست مدرنیسم و تاریخ: پست مدرنیسم، به لحاظ تاریخی مدعی است که سازمان اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مدرنیته از اساس متغیر گشته است و از همین رو ما با جهانی نوین مواجهیم. این ادعا، اساس ادعاهای تاریخی پست مدرنیسم است، یا به تعبیر بهتر، خود همان پست مدرنیسم به عنوان یک ادعای تاریخی است. از این نگاه، مدرنیته به انتها رسیده یا در معرض یک تحوّل عمیق است. این ادعا را میتوان در هر موضوعی اعم از اجتماعی، فرهنگی، هنری یا نظری به کار برد. در این مورد، پست مدرنیسم نیازی به مدعیات هنجاری ندارد؛ یعنی نیازی ندارد که بگوید مدرنیته نادرست است.
۲. پست مدرنیسم و روششناسی: پست مدرنیسم، به لحاظ روش شناختی، امکان تأسیس و پایهریزی هرگونه بنیاد و شالوده و به تبع آن قابلیت اطمینان نهایی معرفت را که در معنای رئالیستی، ارزشمند و معتبر محسوب میشود، رد میکند؛ یعنی منکر معرفتی است که نشانگر و بیانگر حقیقت و ماهیّت «واقعی» موضوعات و مسائل خود باشد. از همین روست که برخی، پست مدرنیسم را نوعی بحران معرفتی نامیدهاند؛ چرا که همه فلاسفه غرب از افلاطون به بعد، مدعی جستجوی واقعیت و شناخت آن بودهاند؛ در حالی که اندیشمندان پست مدرن، حقیقت را نه قابل حصول و نه مطلوب میدانند و از منظر آنها، واقعیت ثابت، واحد و پایدار بیمعنی است؛ یعنی چیزی که معیار درستی یا نادرستی اندیشه باشد، وجود ندارد. از دید آنها، همه چیز و آنچه که در جهان اطراف وجود دارد، نسبی، اعتباری و قراردادی است؛ از همین رو حقیقتها مختلف، متکثر، متنوع و محصول قراردادهای زودگذرند.[۱]
این نشان میدهد که از نظر این اندیشمندان، تمایزات فلسفی ـ سنّتی میان واقع و آرمان، عینی و ذهنی، واقعیت و نمود، و حقیقت و نظریه، مبهم و مشکوک است. پست مدرنیسم روش شناختی، ضد رئالیستی است و مدعی است که معرفت و شناخت، نه از طریق ارتباط آن با متعلقاتش، بلکه از طریق ارتباط آن با علایق و خواستههای پراگماتیستی ما، با منظرهای مشترک ما، با نیازهای ما، با لفاظیهای ما و… اعتبار مییابد.
برخی از انواع پست مدرنیسم روش شناختی، با نقد مفاهیم حقیقت (صدق)، عقلانیّت و معنی، امکان تحقیق و بررسی عقلی را سست و تضعیف میکنند. پست مدرنیسم روش شناختی، کاملاً منفی انگار است؛ یعنی مدعی است که دیگر انواع نوشتن، سخن گفتن و نظریهپردازی، ناکافی یا دارای ماهیتی مشکلزا میباشند، اما بهطور مشخص جایگزینی برای آنها بیان نمیکند.[۲]
۳. پست مدرنیسم و نفی فراروایتها: یکی از عمدهترین ویژگیهای پست مدرنیسم، انکار فراروایتها (Metanarratives) است. از نظر پست مدرنیستها، فراروایتها، مجموعه ای از صورت بندیها و الگوهای عقلانی، تاریخی، اقتصادی، اجتماعی و ارزشی هستند که پایههای مشترکی به مدرنیته میبخشند. از این رو، پوزیتویسم، مارکسیسم، لیبرالیسم و ساخت گرایی، به رغم زمینههای متفاوت یا گاه شیوههای ارزش گذاری و درکهای مختلف، بخشی از همان فراروایتهای مدرنیته به شمار میروند. «در اندیشه سیاسی، عام شدن مبارزه بر اساس نبرد طبقات، آنسان که مارکسیسم در مییافت، یا برجسته شدن ارزش آزادی و فردگرایی (در لیبرالیسم) یا اعتقاد به ناسیونالیسم و ملیّت گرایی، همچون مهمترین واحد سیاسی ـ اجتماعی تمایزبخش، بخشی از فراروایتهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بودند که از نظر پست مدرنیستها همه آنها مردود میباشند».[۳]
ژان فرانسوا لیوتارد، در کتاب وضعیت پست مدرن (ThePostmodern Condition) که امروزه از نظر بسیاری در جایگاه مانیفیست اندیشه پست مدرن نشستهاست،[۴] صریحاً میگوید: «من پست مدرنیسم را نوعی شکاکیت نسبت به فراروایتها میدانم؛ البته این شکاکیت بدون شک محصول پیشرفت در علوم است…».[۵]
البته بحث «لیوتارد» بیشتر در قلمرو مباحث زبان شناختی جای میگیرد. در واقع وی با ردّ فراروایتها، به دنبال تأیید نوعی پلورالیسم در زبان است؛ بدین معنا که ما معانی را خود ایجاد میکنیم و هرگز نمیتوان پدیده ای را به نحوی روشن و شفاف تفسیر کرد؛ چرا که به نظر وی، یک پدیده از جنبههای واقع گرایی چندانی برخوردار نمیباشد.[۶]
به هر روی ضدیت پست مدرنیستها با فراروایتها به معنای رد هرگونه نظریه متافیزیکی یا معرفت شناختی است.[۷]
بدین ترتیب، پست مدرنیسم به نحوی جدی با هرگونه ایدئولوژی و جریان اجتماعی غالب و کلی مقابله میکند؛ مثلاً از نظر پست مدرنیستها، شعار حرکت به سمت ایجاد یک جامعه کمونیستی بزرگ که انگلس و مارکس دم از آن میزدند و در نتیجه ماتریالیسم تاریخی (به عنوان یک ایدئولوژی) کاملاً پوچ و بی معناست. همچنین ایجاد همگونی و وحدت در زمینههای فرهنگی و اجتماعی ایدئولوژیک، امری غیر واقعی میباشد؛ چرا که نظریه اجتماع یا فرهنگ بزرگ از ماهیتی فراروایتی برخوردار است. بر اساس این دیدگاه، اندیشه اخلاقی نیز نمیتواند در زمینه ای عام و جهانی (Global) صورت پذیرد. نتیجه طبیعی ای که از نفی فراروایتها و جهان بینیهای کلی و جهان شمول به دست میآید، تنوع فرهنگها و اندیشهها خواهد بود.[۸]
همانطور که برخی تصریح کردهاند، هسته مرکزی و شالوده پست مدرنیسم را عدم اعتماد یا عدم ناباوری کلی و عام نسبت به هرگونه نظریه کلی و کلان؛ نفی هرگونه ایدئولوژی، آموزه و اعتقاد کلی و فراگیر؛ و در یککلام، نفی هرگونه فراروایت یا روایت کلی و کلان در همه عرصههای علم و معرفت بشری، تشکیل میدهد. علاوه بر این، به تبع این نوع نگرش سلبی و برخورد منفی با الگوهای معرفتی، وجود نوعی رابطه پیچیده و ابهام آمیز، دوگانه، معضل آفرین و لاینحل با الگوهای مذکور نیز از دیگر هستههای اصلی و کانون محوری نظریه پست مدرن تلقی میشود.[۹]
۴. نیست انگاری: پست مدرنیستها نسبت به جهان خارج، رویکردی نیست انگارانه (Nihilistic) دارند. آنها بر این باورند که هیچ گونه هنجار ارزشمند و معتبر و هیچ واقعیت خارجی معتبری وجود ندارد که بتواند به هدایت اعمال و رفتارهای ما کمک کند، و از آن جا که تنها با قبول واقعیات خارجی است که عقلگرایی معنا مییابد، با نفی واقعیت خارجی، عقل و عقلگرایی نیز منتفی میشود. پست مدرنیسم، اساساً با طرح آموزه نیست انگاری، زمینهساز تردید در مورد امکان شناخت شدهاست، و این همان چیزی است که از آن به بحران معرفتی تعبیر میشود.[۱۰]
در واقع، تصویری که پست مدرنیستها از جهان ارائه میدهند، غیر واقعی است؛ چرا که ماهیّت هستی دارای ویژگیهای کلی ای است که عبارتند از:
- جهان، موجود و مستقل از ادراک و داوری هاست.
- جهان، بسیط، کل کامل و پیوسته و منحصر به فرد است.
- جهان، خارج از ما وجود دارد و توسط ما کشف میشود.
اما پست مدرنها با رد این ویژگیها، تصویری ارائه میدهند که دارای ویژگیهای زیر است:
۱. جهان مال ماست (Our) و این ما هستیم که آن را در زبان و گفتار بیان میکنیم و آنچه که ما بر زبان میآوریم، نمیتواند کاملاً با موارد بیرونی خود منطبق باشد. همچنان که «دیویدسون» (Davidson - ۱۹۷۳) بیان داشتهاست، از نظر پست مدرنیسم، جهان در زبانها و لغاتی که به کار میبریم، نهفتهاست. واقعیت فی نفسه باید خود را با واقعیتی که برای ما (For - us) وجود دارد، منطبق سازد.
۲. جهان، متعدد و دارای وجوه متضاد و متخالفی است؛ به این معنا که تصویری که ما از حقیقت ارائه میدهیم، حاصل داستانها و پرداختهای خود ماست، و چون داستانهایی که ما میپردازیم، متفاوت و متعدد هستند، جهان نیز متعدد است، و به دلیل تفاوتی که داستانهای ما با یکدیگر دارند، ممکن است یکدیگر را نفی و رد کنند؛ بنابراین، حقایقی که دربارهٔ جهان وجود دارد، کامل نیست و واقعیات نیز مشترک نخواهند بود. نتیجه طبیعی این منظر، آن است که جهان، ساخته شده (Made) است و نه کشف شده (Fuund).[۱۱]
از همین رو، شاید بتوان پست مدرنیستها را «سوفسطائیان عصر نوین» خواند؛ چرا که «نزاع مدرنیسم و پست مدرنیسم در روزگار ما، از بسیاری جهات، تکرار نزاع فلاسفه و سوفسطائیان است. در هر دو مورد، محور اصلی نزاع، تقابل انتزاعی عینی گرایی و نسبی گرایی است. سوفسطائیان عصر ما، یا همان نظریه پردازان پست مدرنیست، همچون اسلاف باستانی خویش قائل به اولویت سخنوری (Rhetoric) بر منطق اند و میکوشند تا به پرسشهای مربوط به حقیقت از زاویه استراتژیهای شخصی و گروهی برای تحقق منافع و علایق شخصی (قدرت، ثروت، لذت و غیره) بنگرند. چنین به نظر میرسد که هرگاه تفکر متافیزیکی به واسطه تحولات تاریخی و اجتماعی دچار بحران میشود، گرایش به نسبی گرایی نیز شدت مییابد».[۱۲]
۵. تأکید بر زبان: توجه پست مدرنیسم، بیش از آن که بر جنبههای عینی و عملی ای نظیر اخلاق باشد، بر جنبههای زبان شناختی و به تعبیر دیگر، بر جنبههای گفتمانی است. در این مورد، بیشترین تأثیر از آن دیدگاههای «فردینان دوسوسور»، «ژاک دریدا» و «لیوتارد» میباشد.[۱۳]
پست مدرنیسم، با نفی هرگونه معرفت و روایت کلان، اعم از روایتهای دکارتی، کانتی، مارکسیستی و جز آن، کل معرفت را محصول گفتمان میداند. گفتمان، عبارت از هر گفتار و نشانه ای است که در شبکه یا بستر ویژه ای صادر میشود. از این رو، آنها به بستری که گفتار در آن شکل گرفته و به روابط کلمات اهمیت فراوانی میدهند. در واقع، آنچه که به هر گفتمانی معنا و محتوا و شاکله میبخشد، همان بستر ویژه آن است. این که عبارات یا نشانهها در چه بستر مکانی و زمانی، با چه کاربردی، توسط چه کسی، یا علیه چه کسی یا چه چیزی و با چه پیشینه ای به کار رفتهاند، نوع و محتوای گفتمان را تعیین میکند. بدون درنظر گرفتن بسترها، هیچ گونه گفتمانی شکل نمیگیرد، بلکه تبدیل به عبارات، نشانهها و تکههای بی معنایی از واژگان میگردد.[۱۴]
«در واقع، سخن از گفتمان، سخن از قالبهای خاصی است که بر اساس آنها، کلمات معنا و قالب و بافت خاص خود را مییابند. از نظر پست مدرنیستها، زبان را نمیتوان به عنوان یک ابزار یا وسیله تحقق ارتباط میان حقایق از پیش تعیین شده و موجود دانست؛ بلکه زبان عین ذهن و تفکر ماست و تضاد موجود میان معانی، ناشی از چارچوبهای متفاوتی است که در ذهن ما وجود دارند».[۱۵]
بدین ترتیب، در پست مدرنیسم، معرفت و ذهنیت دارای سرشتی گفتمانی میگردد. از این رو، در فضای زبانها و افق گفتمانها و فرهنگهای گوناگون، واقعیت به گونه ای ویژه و متفاوت انعکاس مییابد، و در نتیجه، معرفت را نمیتوان بازتاب واقعیت دانست؛ بنابراین، نمیتوان حقیقت را در یک معرفت و گفتمان خاصی نظیر گفتمان مدرن محصور کرد، بلکه باید تاریخ را مجموعه ای از جزیرههای گفتمانی متکثر دانست که هر یک برای خود مستقل و معتبرند.[۱۶]
۶. توجه به دیگران: پست مدرنیسم، همواره بر نفی واحدگرایی یا مرکزگرایی و در مقابل، بر توجه به دیگران پای میفشرد. مدرنیسم، هیچگاه به «غیریّتها» و دیگران توجه کافی نداشت؛ به گونه ای که اساساً مدرنیستها نوعی انحصارگرایی و ناسیونالیسم را در زمینههای فرهنگی، تمدن، اقتصاد، علم و نژاد ترویج میکردند. از همین رو، مدرنیستهای غرب، تنها تمدن نجات بخش و تنها فرهنگ و علم و نژاد برتر را همان تمدن، فرهنگ، علم و نژاد غربی میدانستند. مدرنیسم، حتی در جنسیت نیز انحصارگرا بود و مرد را برتر از زن میدانست.[۱۷]
این ویژگی انحصارگرایانه مدرنیسم، اعتراضاتی را موجب شد. برای مثال، فمینیسم، که امروزه از خصایص و لوازم پست مدرنیسم به شمار میرود، در قالب جریانی مقابل برتری طلبی جنسی، پدیدار شد.[۱۸] رفته رفته این اعتراضات نمود بیشتری یافت و بدین سان پست مدرنیستها در عرصههای گوناگون، از جمله عرصه سیاسی، با تأکید بر چندگانگی اداره محلی، امپریالیسم روشنگرانه و اولویّتهای سیاسی با قرائتهای لیبرالیستی یا مارکسیستی را رد کردند و کانون توجه خود را مسائل اقلیتهایی نظیر سیاهان و گروههای مذهبی قرار دادند. البته آنها در این کار افراط کرده و حتی مسائل همجنس گرایان را نیز محور توجه خود قرار دادند.[۱۹]
همچنان که برخی گفتهاند، با ظهور پست مدرنیسم، سه انتقاد جدی از مدرنیسم شد: ۱. انتقاد فمینیستی؛ ۲. انتقاد فرهنگی؛ ۳. انتقاد طبقه ای.[۲۰]
بدین ترتیب، پست مدرنیستها همسان با تأکید بر غیریّتها و فرهنگهای دیگر و گروههای مختلف انسانی و فرهنگی، دفاع از مظلومان و ستمدیدگان زنان، نژادهای اقلیت، رنگین پوستان، زندانیان و کودکان را شعار خود قرار دادند.[۲۱] «تأکید پست مدرنیستها بر غیریّتها به معنای توجه به تفاوتها و اختلافات است. واژه (تفاوت) (Difference) از واژگان کلیدی پست مدرنیست هاست که در راستای توجه به تکثرها و تنوعات در همه زمینهها به کار میرود».[۲۲]
۷. حاکم بودن روح پلورالیسم: این ویژگی از تأمل در ویژگیهای پیشین به دست میآید و در واقع روح نهفته پست مدرنیسم است که از سایر ویژگیهای آن استنتاج میشود. اگر در نظریههای نظریه پردازان پست مدرن، از «ایهاب حسن» تا «لیوتارد»، «لاج» و «دیوید هاروی» تأمل کنیم، خواهیم دید که همه آنها دست کم در این نکته اتفاق نظر دارند که پلورالیسم بن مایه اصلی پست مدرنیسم به شمار میرود.[۲۳]
«به تعبیر (ایهاب حسن)، پست مدرنیسم به معنای پایان جهان بینی واحد و به تعبیر (لیوتارد)، اعلان جنگ علیه هرگونه تمامیت و کلیت و به تعبیر (لاج) مقاومتی در برابر تبیینهای واحد و به تعبیر (دریدا) و (بودریا)، توجه و احترام به تمایزات و تفاوتها و بالاخره به بیان (هاروی) و (جنکز)، تجلیل و تکریم جریانات منطقه ای، محلی و خاص است».[۲۴]
از نظر پست مدرنیستها، نمیتوان معیارهای فرهنگ خاصی (نظیر فرهنگ مدرن غرب) را اساس قرار داد و با آن به نفی و اثبات یا جرح و تعدیل سایر فرهنگها پرداخت. از نظر آنها، هر فرهنگ و گفتمانی در بردارنده حقیقت نسبی خاص خود میباشد. محور قرار دادن مسائل اقلیتها، نظیر مسائل سیاهان، نیز در همین راستا میگنجد.[۲۵]
منابع
- ↑ سجادی، سید مهدی، تربیت اسلامی، (تربیت اخلاقی از منظر پست مدرنیسم و اسلام)، کتاب دوم (تابستان ۷۹)، ص۵۰–۵۱.
- ↑ From Modernism To Postmodernism; P.P. 17 – 18.
- ↑ قادری، حاتم، اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۵۸–۱۵۹.
- ↑ حقیقی، شاهرخ، گذر از مدرنیته؟ نیچه، فوکو، لیوتار، دریدا، ص۲۶.
- ↑ Jean - Francois Lyotard, The Postmodern Codition: A Report On Knowledge, P. XXIV.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۳.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ص۵۳–۵۴.
- ↑ صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۱۸۳.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۵۴–۵۵.
- ↑ همان، ص۵۶–۵۷، به نقل از: Parker. S؛ Reflective In The Postmodern World, P. ۱۱۵
- ↑ فرهادپور، مراد، عقل افسرده، تأملاتی در باب تفکر مدرن، ص۲۹۶.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، همن، ص۵۹.
- ↑ بیات، عبدالرسول و دیگران، فرهنگ واژهها، ص۱۲۳.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۵۹–۶۰.
- ↑ فرهنگ واژهها، ص۱۲۴.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، ص۶۱.
- ↑ همان.
- ↑ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم، ص۱۶۰.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ص۶۱ به نقل از: Goulby and C. jones, Post - Modernity Education and European Identities, P.۱۷۳.
- ↑ همان.
- ↑ تربیت اسلامی، کتاب دوم، همان، ۶۲.
- ↑ صورتبندی مدرنیته و پست مدرنیته، ص۳۲۱.
- ↑ همان، ص۳۲۶.
- ↑ فرهنگ واژهها، ص۱۲۶.