چرایی اصول دین بودن عدل

نسخهٔ تاریخ ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۳ توسط Rezapour (بحث | مشارکت‌ها)
سؤال

مگر عدل جزئی از توحید نیست؟ پس چرا به عنوان اصل مستقل در اصول دین مطرح می‌شود؟

اصول دین، همان گونه که از اسمش پیداست، پایه و اساس دین را تشکیل می‌دهد و به حکم عقل و شرع و به اتفاق تمام علمای شیعه، انسان باید در اصول دین به یقین برسد و شک و تردیدی در این امور در خود به جا نگذارد.

عدل از زیر شاخه‌ها و زیر مجموعه‌های توحید است و از اوصاف خداوند بشمار می‌آید و البته اساساً اصول دیگر دین هم، بازگشتشان به اصل توحید است منتهی هر اصلی بیانگر بار معنایی خاص و ویژه ای است که در این رابطه باید به کتاب‌های معتبر کلامی رجوع شود.

و امّا اینکه عدل به عنوان اصلی از اصول دین در کنار توحید مطرح شد، ریشه تاریخی در علم کلام دارد.

بحث‌های کلامی آنچنان که از تواریخ استفاده می‌شود، از نیمه قرن اول هجری آغاز شد. در میان بحث‌های کلامی ظاهراً از همه قدیمی تر، بحث جبر و تفویض و اختیار است. ین بحث‌ها هر کدام معنای خاصی را به همراه خود دارد که رابطه مستقیمی با مسئله توحید دارد. اهل سنت به دو شاخه کلامی تقسیم شدند ۱. اشاعره یا همان جبریه ۲. معتزله یا همان مفوضه.[۱]

البته لازم است قبل از پاسخ نکته ای را متذکر گردیم: گاه توحید در معنایی عام بکار می‌رود و گاهی در معنایی خاص. در معنای عام آن، توحید شامل همه مباحث مربوط به خداشناسی، از جمله دلایل و براهین اثبات خدا و مباحث مربوط به اوصاف الهی می‌گردد که روشن است در این معنی، مقصود از توحید یکی از اصول پنج‌گانه اعتقادی در کنار نبوت، معاد، عدل و امامت است؛ و امّا در معنای خاص آن توحید فقط به معنای یگانگی خداوند است و چون اعتقاد به یگانگی خداوند، اساسی‌ترین و والاترین رکن خداشناسی اسلامی است این نام بر کل مباحث مربوط به شناخت خداوند نیز اطلاق می‌گردد.

در مقابل اینان گروهی به نام معتزله بودند که می‌گفتند افعال انسان هیچ ربطی به خداوند ندارد و انسان در افعال خیر یا شر خود مستقل از خداوند است زیرا اگر چنین نباشد، عدالت معنایی نخواهد داشت که ایشان را اصطلاحاً عدلیه هم می‌نامیدند.

به عبارت روشن‌تر اشاعره می‌گویند: لزومی ندارد خداوند عدالت بخرج دهد و به تعبیر عامیانه آن: «خداست هرکاری دلش بخواهد انجام می‌دهد» حتی اگر بخواهد هیچ اشکالی ندارد که یک انسان پرهیزکار را به جهنم برد و یک فاسق ظالم را به بهشت!!! و معتزله می‌گویند: خداوند ما را در اعمالمان آزاد گذاشته و خودش در افعال ما هیچ نقشی ندارد! و ثواب و عقاب ما بر اساس اعمال و رفتار ماست.

هر چند که معتزله در آنچه می‌گویند به شیعیان نزدیکند امّا ما نگرش هر دو دسته را باطل می‌دانیم و قائل به اختیار هستیم و در این زمینه امام ششم فرمودند: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» یعنی نه جبر است و نه تفویض بلکه امری میان دو امر؛ که توضیح این مباحث، مجال دیگری می‌طلبد و پرداختن به آن، بحث را طولانی و از حوصله سئوال خارج می‌شود. پر واضح است که با پذیرش نظر اشاعره عدل خداوند زیر سئوال می‌رود و با پذیرش نظر معتزله توحید خدشه دار می‌گردد و هر دوی اینها از نظر عقل و شرع مردودند.

بنابراین، طبق آنچه که گفته شد مبحث جبر و تفویض و اختیار که اولین و اساسی‌ترین مسئله کلامی در اسلام بوده است، رابطه مستقیمی با مسئله عدل خداوند و در نتیجه توحید دارد و این مسئله عدل است که پذیرش یا عدم پذیرش آن مکتب کلامی خاص را به دنبال خواهد داشت و از طرفی عدل تشیع با عدل معتزله تفاوت ریشه ای داشت، لذا مسئله عدل بعنوان اصلی از اصول دین مطرح شد و هیچ مسئله توحیدی دیگری با این وسعت وحساسیت مطرح نشد تا در نتیجه آن مکتب کلامی دیگری به وجود آید تا آن هم به عنوان یک اصل مطرح شود.

در نتیجه اگر تمام مسلمانان صفت عدل خداوند را همان گونه که ما شیعیان قبول داریم (که مستند به عقل و نقل است) قبول داشته هرگز عدل را جدای از توحید به عنوان اصلی از اصول دین مطرح نمی‌کردند. کما اینکه بسیاری از بزرگان که[۲] هدف اصلی آنان فقط شناساندن اصول مذهب شیعه بدون در نظر گرفتن مخالفان بوده است، عدل را به عنوان اصلی جدای از توحید نام نبرده‌اند.

منابع

  1. عدل الهی، مرتضی مطهری، ص۱۷–۱۸، انتشارات صدرا؛ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، درس ۲۰، ص۱۹۰ و ۱۹۱.
  2. انوار الحکمه، فیض کاشانی، محمد محسن، ص۱۰، انتشارات بیدار؛ آموزش عقاید، محمد تقی مصباح، ص۳۲، چاپ سازمان تبلیغات؛ محمد رضا مظفر، ص۳؛ چهل حدیث، امام خمینی (ره)، ح۲۴، ص۳۸۹، تنظیم و نشر، (آثار امام خمینی (ره)).