خود فراموشی
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
خود فراموشی چیست و چه آثار و پیامدهایی دارد؟
اصطلاح خود فراموشی، عبارت است از بیگانه شدن انسان از شخصیت واقعی، انسانی و الهی خویش و توجه به شخصیتِ پنداری، خیالی و غیر واقعی خود.
چنانکه میدانیم، انسان دارای دو بُعد حیوانی و الهی (مادّی و معنوی) است. آن چیزی که انسان را انسان میکند، توجه او به شخصیت الهی و معنوی اش میباشد. این شخصیت الهی و انسانی، همان شخصیت اصیل، واقعی و راستین اوست که در فرهنگ اسلامی «خود واقعی»[۱] نام گرفته است.
بدیهی است که نقطه مقابل «خود واقعی»، «خود غیر واقعی» خواهد بود. خودِ غیر واقعی همان شخصیتِ پنداری، خیالی و حیوانی است که در تعالیم اسلامی، «ناخود» «خودِ طُفیلی و غیر واقعی»[۲] شناخته میشود.
در منابع اسلامی، گاه نفس انسانی یا «خود» مورد نکوهش قرار میگیرد و به منزله بالاترین دشمن انسانی معرفی میشود. چنانکه از آقا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: «لا عدو اعدی علی المرء من نفسه»[۳] هیچ دشمنی برای انسان بدتر از خود او نیست.
در مقابل، گاهی چنان از «خود» تعریف شده که تمام دنیا را نیز نمیتوان با آن برابر دانست، چنانکه از حضرت سید الساجدین امام زین العابدین (علیه السلام) سؤال میشود که: «من اعظمُ الناس خطراً» از همه مردم با اهمیت تر کیست؟ فرمود: «من لم یر الدنیا خَطَراً لنفسه» آن کسی که تمام دنیا را با خودش برابر نمیکند.[۴]
با اندک تأملی میتوان دریافت که «خود» مورد نکوهش، همان «ناخود» یا شخصیت دروغین و خیالی است که انسان آن را «خود» میپندارد؛ بنابراین وقتی سخن از «خودفراموشی» و از خودبیگانگی انسان به میان میآید، منظور این است که انسانِ آگاه، خودِ اصیل و شخصیت واقعی خویش را به دست فراموشی سپرده، از او بیگانه شده و تمام توجه خویش را به شخصیت دروغین خود معطوف سازد.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) میفرمایند: «عجبتُ لمن ینشد ضالته و قد اضل نفسه فلایطلبها.»[۵] من تعجب میکنم از مردمی که وقتی چیزی را گم میکنند، دستپاچه به دنبال گمشده شان هستند چطور اینها خودشان را گم کردهاند، ولی دنبال این نیستند که خودشان را پیدا کنند؟
ای کسی که وقتی پولت را گم میکنی همه جا دنبال آن میگردی و از این و آن سراغ میگیری، ببین آیا خودت را پیدا کردهای؟
ای که در پیکار خود را باخته
دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت که آیی بیستی[۶]
که منم این، و الله آن تو نیستی
یک زمان تنها بمانی تو ز خلق
در غم و اندیشه مانی تا به حلق
این تو کی باشی؟ که تو آن اوحدی
که خوش و زیبا و سرمست خودی[۷]
خود را گم کردن و فراموش کردن، منحصر به این نیست که انسان درباره هویت و ماهیت خود اشتباه کند؛ بلکه هر موجودی در مسیر تکامل فطری خودش، که راه کمال را میپیماید، در حقیقت از خود سفر میکند، یعنی از خود ضعیف به خود قوی میرود؛ پس انحراف هر موجود از مسیر تکامل واقعی، انحراف از خود به ناخود است.
عوامل انحراف خودفراموش
۱. اهداف انحرافی
این انحراف، بیش از همه جا، در مورد انسان که موجودی مختار و آزاد است، صورت میگیرد. انسان هر غایت انحرافی را که انتخاب کند، در حقیقت او را به جای «خود» واقعی گذاشته است، یعنی ناخود را خود پنداشته است؛ پس غایات و اهداف انحرافی داشتن، یکی از عواملی است که انسان، غیر خود را به جای خود میگیرد و در نتیجه خود واقعی را فراموش میکند و از دست میدهد.
۲. بحران هویت و الگوهای منفی
این بحران در همه سنین ـ مخصوصاً در سنین نوجوانی و جوانی ـ به اوج خود میرسد؛ چرا که سنین نوجوانی، زمان جستجوی هویت است. اگر جوان بتواند هویت خویش را بازیابد و به خود توجه کند و شخصیت واقعی خویش را بیابد، راه خود را هموار ساخته است؛ اما اگر نتواند، دچار خود فراموشی و به عبارت دیگر دچار بیهویتی میشود.
در چنین مرحله ای است که برای خود، شخصیتی پنداری و خیالی (از چهرههای رهبران سیاسی و مذهبی و ملی گرفته تا قهرمانان افسانه ای و ورزشی و سینمایی) درست کرده و همه حرکات و سکنات خود را با آنها هماهنگ میکند؛ چرا که در چنین سنینی جوانان وارد برهه ای از زندگی میشوند که به دنبال الگو و اسوه ای هستند تا شخصیت خود را به کمک آنها تکمیل کنند. اگر در این مرحله ـ که شخصیت یک جوان شکل میگیرد ـ از الگوهای مناسب استفاده نشود، چون زمینه خالی است، طبیعتاً همان پندارهای خیالی، زمینه شخصیت سازی را ایفا کرده موجب ورود جوانان به دوران شوم بیهویتی میشوند.
۳. محبت دنیا
کسی که علایق او مخالف با بعد انسانیش باشد به تدریج خود انسانی خویش را فراموش میکند و متوجه چیزی میشود که با او هم خونی و هم خوانی ندارد؛ مثل انسان متشخص و صاحب اسم و رسمی که به موارد مخدر معتاد شود و کمکم زندگی و اعتبار خود را در این راه ببازد.
۴. از یاد بردن خداوند
آیه نهم سوره حشر میفرماید: «همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند هم نفوس آنها را از یادشان برد». کسی که خدا را فراموش کند در حقیقت اصل و ریشه خود را فراموش کرده است. انسان که نفحه الهی است و در زمین نقش خلیفه او را دارد لزوماً باید همواره به یاد خدا باشد و در همه حالات به اصل خود رجوع کند. طبیعی است، کسی که چنین نکند، خود را و حقیقت خود را هم از یاد میبرد.
عوامل خودفراموشی
اين كه چرا انسان دچار «خود فراموشي» ميشود، ميتوان به دو علت اشاره كرد:
۱ـ يكي از علتهاي خود فراموشي، زمينههاي تربيتي و روان شناختي نوجوانان است؛ زيرا روانشناسان، سنين نوجواني را زمان جستجوي هويت دانستهاند. نوجوان درصدد است تا در دنياي پر آشوب و درعين حال متغيري كه او را احاطه كرده است، جايگاه واقعي خود را بيابد و هويتي از خويش به دست آورد. نوجوانان برآنند تا هويت مورد نظر خود را بهگونهاي كه مايل هستند ايجاد كنند و بدين سؤال هميشگي پاسخ دهند كه «ما كيستيم؟ و براي چه زندگي ميكنيم؟».}}[۸]
به گفته روانشناسان، اگر دوران حساس نوجواني با كمك اولياء و مربّيان، به خوبي و سلامت طي نشود و نوجوان شخصيت واقعي خويش را در نيابد، پيامدهاي ناگوار، زندگي او را متلاطم خواهند ساخت، و او در نهايت دچار خود فراموشي يا از خود بيگانگي خواهد شد.
۲ـ علت اساسي خود فراموشي، خدا فراموشي است؛اولين مرحله سقوط انسان به پرتگاه فسق و ضلالت، در اثر فراموش كردن خود و بيتوجهي به جايگاه و شرافت و مقامي است كه به او داده شده است. گوشجان به كلام نوراني خداوند متعال در قرآن كريم ميسپاريم كه ميفرمايد:
﴿ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم اولئك هم الفاسقون.[۹] و همچون كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به خود فراموشي گرفتار كرده. آنان به حقيقت بدكاران عالمند.
آري، فراموش كردن خدا سبب «خودفراموشي» ميشود. انسان در اثر غوطهور شدن در لذّات مادّي و شهوات حيواني هدف آفرينش خود را به دست فراموشي ميسپارد؛ چرا كه فراموش كردن خدا همواره با فراموش كردن صفات جمال و جلال او همراه است؛ از اين رو انساني كه خدا را فراموش ميكند، خود را مستقل و غني و بي نياز خواهد شمرد و بدين ترتيب، واقعيت و هويت انساني خويش را از ياد خواهد برد.﴾[۱۰] چنين انساني از فراهم آوردن توشهاي براي فرداي قيامت خود غافل خواهد ماند.
حضرت عليعليه السلام در اين باره ميفرمايند:
﴿من نسي الله سبحانه انساه الله نفسه و اعمي قلبه.[۱۱] كسي كه خدا را فراموش كند، خدا هم او را فراموش ميكند و چشم قلبش را نابينا ميسازد.
منشأ تمام شرارتها، غفلت از خداست. بر اساس توجه به خداست كه انصاف، عدالت، رحم و مروت در انسان زنده ميشود.
همانگونه كه گياه در تاريكي ميخشكد و برگهايش ميريزد و ثمراتش از بين ميرود، انسان نيز با فراموش كردن خدا تمام صفات خويش را از بين ميبرد. شيطان وقتي ميخواهد انسان را به گناه دعوت كند، اولين كاري كه انجام ميدهد اين است كه فكر انسان را از خدا بر ميگرداند و به سمت مصالح و منافع و تعلقات سوق ميدهد. وقتي انسان به خود توجه كرد، كوچك، حقير و ضعيف ميشود، همّتش پايين ميآيد، مسايل بزرگ را فراموش ميكند و مسايل كوچك براي انسان تلخ ميشود.
انسان به واسطه التفات به خود، ياد خدا را فراموش ميكند و دقيقاً با چيزي كه براي حفظ خود انجام ميدهد صدمه ميبيند.
چرا خداوند متعال مسأله حضرت آدم را در بهشت مكرر در قرآن ذكر ميكند؟ براي اين است كه اول انسان فكر كند كه من از حضرت آدم بالاتر نيستم و مواظب و مراقب باشد.[۱۲] دل وقتي با خدا ارتباط برقرار كرد و به خداوند متعال مربوط شد، خود انسان متوجه است كه چه كار بايد بكند و چه نبايد بكند. اين دل به انسان امر به معروف و نهي از منكر ميكند.
برخی از زمینه ها و علل دیگر عبارتند از:غفلت،بیماری های روانی، داشتن خانواده و دوستان عیاش و خوش گذران،گرفتارهای زندگی مدرن،نداشتن برنامه و مدیریت زمان،و...
درمان
براي اينكه بتوانيم بر خود فراموشي و از خود بيگانه شدن غلبه كنيم، رعايت چند نكته لازم به نظر ميرسد.
۱ - نظم و برنامه ريزي و استفاده از فرصت
تاثير نظم در زندگي غير قابل انكار است. جواني كه به اميد موفقيت تلاش ميكند، با غفلت از اين عامل مهم، راه به جايي نخواهد برد. نظم در زندگي، رفتاري موقتي نيست كه بتوان با رعايت آن در كوتاه مدت به نتيجه رسيد؛ بلكه اين اصل مهم بايد همواره در زندگي جاري باشد و به صورت يك عادت مطلوب در آيد.
ارزش نظم در اسلام تا آن اندازه مورد توجه قرار گرفته كه حضرت امام علي-عليه السلام- در آخرين لحظات زندگي، پيروان خود را به اين مهم سفارش ميكند: «اوصيكم بتقوي الله و نظم امركم».﴾[۱۳] شما را به دو چيز سفارش ميكنم: يكي پرهيزگاري و ديگري نظم در كارها.
براي برقراري نظم در زندگي بايد با برنامه ريزي به كارهاي روزانه پرداخت و هر كاري را در وقت مناسب انجام داد. امام كاظمعليه السلام ميفرمايد: سعي كنيد كه وقت خويش را چهار قسمت كنيد:
۱ . ساعتي براي مناجات باشد
۲ . ساعتي براي امر معاش
۳. ساعتي براي معاشرت با دوستان و افراد مورد اطمينان كه عيوب شما را به شما ميشناسانند و در نهادشان نسبت به شما دلسوزند و اخلاص دارند.
۴. ساعتي نيز براي لذت حلال و تفريحات سالم؛ و به سبب همين قسمت آخر است كه بر سه قسمت ديگر قدرت (و نشاط) پيدا خواهيد كرد».[۱۴]؛ بنابراين، جوان خودباخته لازم است براي رسيدن به پيروزي با يك برنامهريزي دقيق و منطقي و با استفاده مناسب از فرصتها، تمام كارهاي روزانه خود را انجام دهد و از درهم ريختگي و بي نظمي كه عامل ركود و آفت پيروزي است، به شدت بپرهيزد.
۲ - ذكر خدا
دستور صريح خداوند اين است كه مومنان بايد خدا را بسيار ياد كنند: «يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله ذكراً كثيراً و سبّحوه بكره و اصيلاً».[۱۵]
البته بايد دانست كه ذكر در اذكار زباني به نماز و عبادت خلاصه نميشود، بلكه ذكر مصاديق بسيار دارد. از جمله ذكر نعمتهاي خداوند، ذكر كمكها و توفيقات الهي، ذكر آيات الهي، ذكر دستورهاي الهي در هنگام عمل و رعايت فرمانهاي خداوند، ذكر معاد و مرگ و از همه مهمتر ذكر ذات خداوندي؛ بدين معنا كه او را در همه احوال حاضر و ناظر دانسته و توجه داشته باشيم كه معبود مطلق اوست و رشته تمام امور به دست اوست؛ بايد تنها از او كمك خواست و بر او توكل كرد.
به همين سبب ذكر كثير خداوند از شديدترين و مهمترين وظايف انسان دانسته شده است. انسان سرگردان در بيابان خود فراموشي، بايد به ياد خدا باشد و او را نظارهگر اعمال خود بداند كه عالم محضر خداوند است و نبايد در پيشگاه حضرت دوست، معصيتي صورت گيرد كه خود فرمود: ﴿الم يعلم بان الله يري[۱۶] آيا نميدانيد كه خداوند ناظر شماست؟ خداوند در قرآن كريم يكي از دليل خود فراموشي را از ياد بردن خداوند مي داند و در آيه ۱۹ سوره حشر مي فرمايد « نسوا الله فأنساهم أنفسهم» آنان خدا را فراموش كردند پس هذا نفوس آنها را از يادشان برد؛ يعني مقام انساني خود را فراموش كردند و ديگر به مقام خليفه الهي خود بي توجه شدند و راه حيوانيت را در پيش گرفتند. كسي كه خودش را فراموش كردند و ديگر به مقام خليفه الهي خود بي توجه شدند و راه حيوانيت را در پيش گرفتند. كسي خودش را فراموش كند مرتبه و قدر خود را هم از خاطر مي برد و به هر چيز پستي تن مي دهد. مولوي در مثنوي حال اين گونه آديان را چنين توصيف مي كند:
خويشتن را آدمي ارزان فروخت
بود اطلس، خويش را بر دلق دوخت
خويشتن نشناخت مسكين آدمي
از فزوني آمد و شد در كمي
پس همواره به ياد خدا باشيد و او را حاضر و ناظر بدانيد چرا كه در پرتو ياد خداست كه انسان خود را آن چنان كه هست مييابد.
۳ - عبادت
به همان نسبت كه وابستگي و غرق شدن در ماديات انسان را از خود جدا ميكند، عبادت انسان را به خويشتن باز ميگرداند. عبادت به هوش آورنده و بيدار كننده انسان است. عبادت انسان را مانند نجات غريق، از اعماق درياي غفلتها بيرون ميآورد. در عبادت و در پرتو ياد خداوند است كه انسان خود را آن چنان كه هست ميبيند، به نقصها و كسريهاي خود آگاه ميگردد و از بالا به هستي، حيات و زمان و مكان مينگرد؛ در عبادت است كه انسان به حقارت و پستي آمال و آرزوهاي محدود مادي پي ميبرد و ميخواهد كه خود را به قلب هستي برساند. پس در همه حال بايد خود را به سلاح دعا و نيايش مجهز كرد؛ چرا كه دعا يكي از وظايف عبد واقعي است و عبادتي﴾[۱۷] است كه اگر انسان از آن سرباز زند، رحمت خاصه خداوند شامل حالش نخواهد شد: {{قرآن|قل ما يعبوابكم ربّي لولا دعاؤكم[۱۸] اي پيامبر، بگو اگر دعاي شما نباشد، خداوند به شما عنايتي نخواهد كرد.
۴- دعا
همانطوري كه ذكر خداوند موجب تقرب بنده در پيشگاه خداوند است؛ دعا نيز موجب جلب رحمت و عنايات خداوندي است. لذا در مواقع مناسب با ايجاد آمادگي و تهيه مقدمات، بايد ضمن دعاي قلبي، از ادعيه زباني نيز غفلت نكرد.
فردي كه دچار بي هويتي شده براي اينكه بتواند خويشتن خويش را باز يابد، بهتر است كه بخشي از اوقات زندگي خود را به نماز و دعا و راز و نياز با خداوند بينيازي بگذراند كه در پرتو ذكر او قلبها آرام ميگيرند و كشتي وجودشان در ساحل امنيت و آرامش و اطمينان لنگر مياندازند.
۵ - توبه
بعد از كفر و شرك، يأس از رحمت خداوند در رأس گناهان كبيره قرار دارد. كسي كه از رحمت خداوند نااميد است و خود را قابل بخشش نميداند، كم كم اين تصور برايش پيدا ميشود كه او فردي جهنمي است و هرگز بخشيده نخواهد شد. پس دست كم در اين دنيا بايد هرچه ميتواند، حتي به قيمت ارتكاب گناهان مختلف از زندگي لذت ببرد. به اين ترتيب انواع گناهان را مرتكب ميشود و خود را ازمسير رحمت الهي دور ميسازد.
چنان كه پيشتر ذكر شد يكي از پيامدهاي خود فراموشي احساس گناه و شرمساري است كه دامنگير چنين انساني ميشود؛ اما بايد دانست كه پشيماني از گناه اولين و اصوليترين راهي است كه به سوي خودشناسي برداشته ميشود و اين توفيق را نبايد ناديده گرفت كه رسول رحمت براي عالميان نبي اكرم پيامبر اسلام-صلي الله عليه وآله و سلم- فرمودند: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له»[۱۹] كسي كه از گناهان خود توبه ميكند مانند كسي است كه براي او گناهي نيست.
يكي از راههاي درمان خود فراموشي اين است كه پيوسته در مقابل هر عملي كه منجر به شرمساري ميگردد، توقف و از هر گفتار و كردار و پندار ناروا به معناي واقعي كلمه توبه نمود تا مورد محبت خداوند واقع شد؛ چرا كه هيچ چيز در پيشگاه خداوند محبوبتر از جوان توبه كار نيست كه پيامبر اكرمصلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «ما من شيء احب الي الله من شاب تائب».[۲۰]
چنانكه نقل شده است: «جواني از بني اسرائيل به مدت بيست سال عبادت خدا كرد و سپس بيست سال از عمرش را در نافرماني از خداوند گذراند. روزي موي سپيد خود را در آينه ديد، به خود آمد و گفت: واي بر من كه دوران پيري فرا رسيد و جواني سپري شد! خدايا! سالياني به ياد تو بودم و چند سالي از تو روي برتافتم، اينك اگر به سويت بازگردم، آيا مرا ميپذيري؟ در اين هنگام ندايي شنيد كه اي مرد، تو مدتي عبادت كردي، ما به ياد تو بوديم، آنگاه ما را فراموش كردي، ماهم تو را به خود واگذاشتيم، ولي تو را مهلت داديم؛ اينك اگر به سوي ما بازگردي تو را ميپذيريم.»[۲۱]
بايد صفحه دل را از هر چه يأس و نااميدي است با ياد خداصيقل داد تا نو ر اميد و خداشناسي در آن سايه اندازد.
۶ - خودشناسي
خودشناسي يكي از مهمترين رموز پيروزي و موفقيت است. انسان با شناخت خود ميتواند اسرار دروني و استعدادهاي ذاتياش را كشف كند و در مسير پيروزي و كاميابي حقيقي به جريان اندازد. بي حكمت نيست كه «خودشناسي» يكي از قديميترين دستورهاي حكيمانه بشريت است و انبيا و اوليا و حكيمان بزرگ جهان بر آن تاكيد داشتهاند. عليعليه السلام در اين زمينه ميفرمايند: «افضل المعرفه، معرفه الانسان نفسه»[۲۲] برترين شناخت اين است كه انسان خودش را بشناسد.
شناخت استعدادها، تواناييها، علايق، گرايشها و همچنين يادآوري پيروزيها و موفقيتهايي كه در گذشته كسب كرده است، موجب ميشود كه جوان اعتماد بيشتري به خود پيدا كند، مسير زندگياش را در راستاي توانايي ذاتي خود برگزيند و راه پيروزي را آسانتر بپيمايد؛ از سوي ، شناخت ضعفها و حساسيتها اين امكان را ايجاد ميكند كه انسان در جهت رفع جنبههاي منفي شخصيت خويش تلاش كند، در برخورد با مشكلات زندگي، معقول و منطقي رفتار كند و ضعفهاي خود را در نظر داشته باشد.
منابع
- ↑ مطهری، مرتضی، فلسفه اخلاق، چاپ چهاردهم، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، ص۱۲۷.
- ↑ همان.
- ↑ آمدی، غرر الحکم، ترجمه محمد علی انصاری، قم، دارالکتب، بی تا، فصل ۸۶، حدیث ۳۲۴.
- ↑ فلسفه اخلاق، پیشین.
- ↑ غررالحکم، پیشین.
- ↑ بیستی، یعنی بایستی.
- ↑ مولوی، مثنوی معنوی، ص۳۵۵، سطر ۱۸.
- ↑ شرفي، محمد رضا، دنياي نوجوان، تهران، انتشارات تربيت، چاپ دوم، ۱۳۷۲، ص۳۶۷.
- ↑ حشر/۱۹.
- ↑ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب الاسلامي، ۱۳۶۵، ج۲۳، ص۵۴۰.
- ↑ آمدي، غررالحكم، فصل ۷۷، حديث ۱۲۱۴.
- ↑ حائري شيرازي، محي الدين، تمثيلات، قم، انتشارات شفق، چاپ سوم، ۱۳۷۳، ج۱، ص۱۳۵.
- ↑ علم الهدي، سيدرضي، نهج البلاغه، نامه ۴۷، ص۱۳۵، نهج البلاغه معجم المفهرس، چاپ دوم، ۱۴۱۳ ه.
- ↑ حراني، علي بن شعبه، تحف العقول، قم، دفتر انتشارات اسلامي، ص۴۰۸.
- ↑ احزاب/۴۱.
- ↑ علق/۱۴.
- ↑ ان الذينيستكبرون عن عبادتي سيدخلون جهنم داخرين"، )غافر/۶۰
- ↑ فرقان/۷۷.
- ↑ محمدي ري شهري، محمد، ميزان الحكمه، قم، دفتر تبليغات اسلامي،ج ۱، ص۵۴۰، روايت ۲۱۱۶.
- ↑ همان، ج۵، ص۸، روايت ۹۰۹۱.
- ↑ تاج لنگرودي، محمد مهدي، داستان جوانان، ۱۳۷۱، ص۱۴۳.
- ↑ آمدي، غررالحكم، ۷ جلدي، چاپ دانشگاه، ج۲، ص۳۸۶، رقم ۲۹۳۵.