معنای متکبر بودن خداوند: تفاوت میان نسخهها
(ابرابزار) |
جز (A.ahmadi صفحه معنای متبکر از اسماء الهی را به معنای متکبر از اسماء الهی منتقل کرد) |
نسخهٔ ۱۳ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۵۳
این مقاله هماکنون به دست A.ahmadi در حال ویرایش است. |
با توجه به اینکه خداوند دستور به دوری از تکبر میدهد، چگونه خود را با اسامی مانند جبار متکبر نام میبرد؟
برای روشن شدن تفاوت کبر و تکبر در انسان و در خداوند متعال، ابتداء باید معنا و مفهوم کبر و تکبر و انواع کبر و فرق کبر با عُجب بیان شود تا بعد واضح شود که صفت متکبر در خداوند صفت ناپسندی نیست.
معنای کبر در مورد انسان
کبر، استکبار و تکبر عبارت است از حالت نفسانی و روانی که آدمی به خود گمان برد که از دیگران برتر و والاتر است و بزرگترین تکبر، تکبر بر خداوند است، از اینکه امتناع از قبول حق کند و اعتراف به معبودیت و اختصاص عبادت به او نداشته باشد.}}[۱]
فرق عجب با تکبر در این است عجب خودپسندی است،[۲] عجب فقط خود را بزرگ میشمارد، اما خود را برتر از دیگران نمیبیند.[۳] و کبر بزرگی کردن بر غیر و عظمت فروشی است[۴] پس عجب سبب کبر است و کبر از نتائج عجب است.
حضرت امام خمینی (ره) در معنای کبر میفرماید: کبر عبارت است از یک حالت نفسانیه که انسان ترفع کند و بزرگی کند و بزرگی بفروشد بر غیر.[۵]
اما گاهی این حالت خودبرتر بینی در درون است و اظهار نمیکند و عملاً از خود نشان نمیدهد، بلکه دچار کبر نفسانی است که این را کبر میگویند، ولی اگر این گمان دورنی برتر بینی، باعث شد که در اعضاء و جوارح ظاهر شود ـ و با مردم عملاً به گونهای برخورد نماید که خود را بزرگ وانمود کند و آنان را کوچک ـ این را تکبر میگویند.[۶]
چنانچه خداوند متعال فرموده: ﴿کذلک یطبَع اللهُ علی کلِّ قلبِ متکبرٍ جبارِ[۷] یعنی این گونه خدا بر دل هر متکبّر ستمکاری مهر شقاوت میزند؛ و رسول خدا(ص) فرمودند: لایدخلُ الجنه من کان فی قلبه مثقال حبّه من خردل من کبر، یعنی وارد بهشت نمیشود، کسی که در قلبش به اندازه ذرهای کبر وجود داشته باشد.﴾[۸]
و اما کبر دارای انواعی است: الف) گاهی کبر در برابر خداست.[۹] همانند کبری که نمرود و فرعون داشتند، و سبب این کبر، طغیان و جهل است و از زشتترین انواع کبر است و بزرگترین نمونه کفر است،
ب) گاهی کبر و تکبر بر انبیاء است، خداوند میفرماید: ﴿فقالوا انومنُ لبَشرینَ مثلِنا﴾ یعنی چرا ما به دو بشر مثل خودمان ایمان آوریم.[۱۰]
ج) و گاهی تکبر بر مؤمنین است به اینکه خود را بزرگ بشمارد و دیگران را حقیر و کوچک[۱۱]
معنای متکبر در مورد خداوند
کفعمی میفرماید: المتکبر المتعالی عن صفات الخلق، متکبر عبارت است از منزه و پیراسته بودن از صفات خلق.
شهید اول میفرماید: المتکبر ذوالکبریاء و هو الملک او ما یری الملک حقیراً بالنسبه الی عظمته. متکبر صاحب کبریایی و جبروت و عظمت است و او پادشاهی است که غیر از خود را نسبت به عظمت خویش کوچک میبیند.[۱۲]
و ابن فهد حلی صاحب کتاب عدّه الداعی این گونه توضیح میدهد: متکبر آن است که متعالی و منزه و پیراسته است از صفات خلق و متکبر مأخوذ و گرفته شده از کبریاء است.[۱۳] شیخ صدوق در شرح لغت متکبر میفرماید: متکبر بزرگوار است و متعالی از همه قبائح.[۱۴] و در شرح اسماء حسنای پروردگار میفرماید: متکبر مأخوذ از کبریاء است و آن اسم است برای تکبر و تعظّم.[۱۵]
صفت کبر در مورد انسان و خداوند
جباریت و تکبر از صفاتی هستند که تخلّق بشر به آنها ناپسند و مذموم است و اتصاف باری تعالی به آن دو صفت شایسته و ممدوح. قرآن کریم از طرفی این دو خُلق را برای انسانها از سیئات اخلاقی شناخته و خاطر نشان نموده است که خداوند بر دل هر متکبر جبار مُهر بدبختی و شقاوت میزند؛ و از طرف دیگر خداوند را جبار و متکبر خوانده و ذات اقدسش را به این دو صفت توصیف فرموده است. {{قرآن|... کذلک یطبع الله علی کلّ قلب متکبّرٍ جبّارٍ[۱۶] و در جای دیگر میفرماید: ﴿... المؤمن المُهیمِنُ العزیزُ الجبار المتکبر﴾؛ یعنی، (اوست خدای یکتایی که) ایمنیبخش (دلهای هراسان) نگهبان جهان و جهانیان غالب و قاهر بر همه خلقان، با جبروت و عظمت و بزرگوار و برتر (از حد فکرت)...[۱۷]
حال چرا اتصاف خداوند به این صفت ممدوح است و اتصاف بشر به آن مذموم؟
سرّ این امر نهفته در منشأ تکبر و جباریت در انسان و خداوند است، منشأ جباریت و تکبر در مورد خداوند علم، قدرت و حکمت اوست، ولی منشأ جباریت بشر، حقارت، نادانی و ضعف اراده است. کسی که از یک یا چند، جهت اساسی پستی و حقارت میکند، برای آنکه نقص خود را بپوشاند، مقامی را ادعا میکند که فاقد آن است و چون میبیند مردم ادعای او را نمیپذیرند، طغیان میکند و بر اثر جهل و ضعف اراده به تعدی و تجاوز دست میزند، تا بدین وسیله خود را بر مردم تحمیل نماید و آنان را به قبول گفته خویش وادار سازد.
اما تکبر خداوند ناشی از کمال وجود اوست. حضرت باری تعالی غنّی بالذات است و همه جهانیان به او احتیاج دارند. کبریایی مختص به اوست و جز ذات اقدسش هیچکس واجد آن نیست: ﴿و له الکبریاء فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم﴾ یعنی: و مقام جلال و کبریایی در آسمانها و زمین مخصوص اوست و او یکتا خدای مقتدر حکیم است.[۱۸] بشر عاجز و ناتوانی که فقیر بالذات است ﴿یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید﴾ یعنی: ای مردم شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بینیاز و غنی بالذات است و ستوده صفات است.[۱۹] بشری که نیازمندی با جوهر وجودش آمیخته است، شایسته تکبر نیست، او بزرگی واقعی ندارد تا اظهار بزرگی کند و لایق کبریایی نیست تا متکبر باشد. تکبر بشر مانند جباریتش معلول حقارت درونی و ضعف باطنی اوست.[۲۰]
امیرالمؤمنان علی(ع) میفرماید: فخر فروشی را کنار بگذار، تکبر و خود بزرگبینی را رها کن و به یاد مرگ باش.[۲۱] و در جای دیگر میفرماید: فرزند آدم را با فخرفروشی چه کار؟ او که در آغاز نطفهای گندیده و در پایان مرداری بدبو، است. نه میتواند روزی خویشتن را فراهم کند، و نه مرگ را از خود دور نماید.[۲۲]
امام صادق(ع) میفرماید: هیچ انسانی به تکبر و جباریت گرایش نمییابد، مگر بر اثر پستی و ذلتی که در باطن خویش احساس میکند.[۲۳]
گاهی حالت عزت نفس در انسان که صفتی پسندیده است موجب میشود که مردم را با چشم حقارت بنگرد، آنها را پست ببیند و خود را بزرگ و عظیم بپندارد. در این صورت است که عزت نفس به حالت تکبر و خود بزرگبینی مبدل میشود. این همان معنایی است که امام سجاد(ع) (در دعای مکارم الاخلاق) در پیشگاه الهی عرض میکند: پروردگارا! به من عزت نفس و بزرگواری روح مرحمت بفرما؛ ولی خدایا من مبتلا به کبر نشوم. آلوده به بیماری خود بزرگبینی نگردم و بندگان خدا را با دیده حقارت ننگرم.
منابع
- ↑ . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تهران، نشر کتاب، ۱۴۰۴، ص۴۲۱ و ۴۲۲.
- ↑ . امام خمینی، سید روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم، ۱۳۷۱، ص۷۹.
- ↑ . نراقی، ملامحمد مهدی، جامع السعادات، تعلیقه و تصحیح سید محمد کلانتر، مطبعه النجف، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج۱، ص۳۴۴–۳۵۱.
- ↑ . امام خمینی، شرح چهل حدیث، همان، ص۷۹.
- ↑ . همان.
- ↑ . نراقی، ملا احمد، جامع السعادات، معراج السعاده، مشهد، انتشارات ندای اسلامی، چاپ اول، ۱۳۶۲، ص۱۷۶.
- ↑ . غافر/ ۳۵.
- ↑ . نراقی، معراج السعاده، ص۱۷۶.
- ↑ . دستغیب، سید عبدالحسین، گناهان کبیره، چاپ آرمان، ج۲، ص۱۱۱–۱۳۲.
- ↑ . مؤمنون/ ۴۷.
- ↑ . نراقی، معراج السعاده، ص۱۷۸.
- ↑ . شهید اول، محمد بن مکی، القواعد و الفوائد، ج۲، ص۱۶۷.
- ↑ . احمد بن فهد حلی، عده الداعی و نجاح الساعی، تصحیح و تعلیق احمد موحدی قمی، چاپ دارالکتاب الاسلامی، چاپ اول، ۱۴۰۷ هـ. ق، ص۳۲۵، و همچنین ترجمه فارسی کتاب نفیس عده الداعی، انتشارات کتابفروشی جعفری، مشهد، چاپ اول، ۱۳۶۳، ص۳۲۲و همچنین آیین بندگی و نیایش ترجمه عده الداعی، مترجم: حسین غفاری ساروی، قم، چاپ بنیاد معارف اسلامی، ۱۳۷۵، ص۵۶۹ و ۵۷۰.
- ↑ . صدوق، اسرار توحید یا ترجمه کتاب توحید، انتشارات علمیه اسلامیه، ص۲۰۱.
- ↑ . همان، ص۲۲۲.
- ↑ . غافر/ ۳۵.
- ↑ . حشر/ ۲۳.
- ↑ . جاثیه/ ۳۷.
- ↑ . فاطر/ ۱۵.
- ↑ . فلسفی، گفتار فلسفی، اخلاق از نظر همزیستی و ارزشهای انسانی، بخش دوم، چاپ سوم، هیئت نشر معارف اسلامی، ص۳۲۴ و ۳۲۵.
- ↑ . نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، چاپ پنجم، ناشر مؤسسه انتشارات مشهور، حکمت ۳۹۸.
- ↑ . همان، حکمت ۴۵۴.
- ↑ . کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، با ترجمه و شرح سید جواد مصطفوی، ج۳، باب کبر.