طرحهای موجود برای حل مسئله فلسطین: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
چه طرحهایی برای حل مسئله فلسطین وجود دارد؟ | چه طرحهایی برای حل مسئله فلسطین وجود دارد؟ | ||
{{پایان سوال}} | {{پایان سوال}} | ||
{{پاسخ}} بهطور کلی و در یک ارزیابی کلان از طرحهایی که برای مسئله فلسطین ارائه شده است میتوان این طرحها را در دو بخش قبل از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل و بعد از تشکیل این رژیم مورد ارزیابی قرار داد. | {{پاسخ}} | ||
بهطور کلی و در یک ارزیابی کلان از طرحهایی که برای مسئله فلسطین ارائه شده است میتوان این طرحها را در دو بخش قبل از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل و بعد از تشکیل این رژیم مورد ارزیابی قرار داد. | |||
یکی از بزرگترین ظلمهایی که در حق مردم فلسطین و از جانب قدرتهای جهانی و با حمایت برخی سازمانهای جهانی صورت پذیرفت در مرحله پیش از تقسیم فلسطین صورت گرفت که سنگ بنای ظلمهای بعدی شد. این ظلم بزرگ از زمان صدور اعلامیه بالفور آغاز شد که در آن رسماً تعهد برای پایمال کردن حقوق مردم فلسطین و تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی انجام گرفت، از همان روزها توطئهها برای پایهگذاری این رژیم آغاز شد و بروز جنگ جهانی اول و نیز توطئه انحلال امپراتوری عثمانی نیز نقطه آغازینی برای اجرای این نقشهها بود. پس از فروپاشی و تجزیه دولت عثمانی اکثر کشورهای اسلامی تحت قیمومیت یکی از دو دولت استعماری انگلستان و فرانسه رفتند که دراین میان فلسطین هم نصیب انگلستان شد که وزیر خارجه اش عامل صدور وعده بالفور بود، این دولت از همان زمان زمینه را برای مهاجرت و اسکان یهودیان در این سرزمین فراهم کرد و در ادامه نیز بدون در نظر گرفتن این نکته که وعده بالفور ناقض بدیهیترین و اولیهترین حقوق مردم فلسطین میباشد مفاد این وعده نامه را به مثابه وحی منزل و امری بلاتغییر در تمامی طرحهایی که برای حل مشکلات فلسطینیان با یهودیان مهاجر ارائه مینمود مبنا قرار داده و در تمامی این طرحها که عمدتاً با عنوان «کتاب سفید» ارائه میشد حق یهود برای مهاجرت و نیز ایجاد دولت یهود مفروض گرفته میشد. همین فرایند تا تشکیل سازمان ملل ادامه یافت و دولت انگلستان در ۲۶ فوریه ۱۹۴۷ رسماً کار رسیدگی و حل مشکل فلسطین را به سازمان ملل واگذار نمود، متأسفانه در این مقطع نیز سازمان ملل همچون انگلستان مسئله لزوم اعطای حق به یهودیان مهاجر را به عنوان اصلی مفروض در نظر گرفت و با وجود مخالفت دولتهای عربی و برخی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی همچون هند و پاکستان رای به تقسیم فلسطین و برخورداری صهیونیستهای مهاجر از یک دولت در بخشهایی از این کشور و در واقع اخراج مردم فلسطین از بخشی از اراضی خود و تحویل آنها به صهیونیستها داد. دولتهای غربی و از جمله انگلستان که این بار با مخالفت سرسختانه کشورهای عربی و اسلامی مواجه شدند ترفندی دیگر برای حاکمیت یافتن صهیونیستها به کار بستند و آن نحوه خروج از این کشور بود که عملاً این کشور را در فرایند خروج به دست صهیونیستها داده، آنها را مسلح نموده و آنها نیز به سرعت اعلام استقلال نمودند و سازمان ملل نیز تنها اقدامی که انجام داد تأیید این اقدامات و اعطای فوری رسمیت به یک رژیم جعلی در سرزمین ملتی مظلوم و بیپناه بود، در این زمینه اکرم زعیتر نویسنده کتاب سرگذشت فلسطین چنین مینویسد: | یکی از بزرگترین ظلمهایی که در حق مردم فلسطین و از جانب قدرتهای جهانی و با حمایت برخی سازمانهای جهانی صورت پذیرفت در مرحله پیش از تقسیم فلسطین صورت گرفت که سنگ بنای ظلمهای بعدی شد. این ظلم بزرگ از زمان صدور اعلامیه بالفور آغاز شد که در آن رسماً تعهد برای پایمال کردن حقوق مردم فلسطین و تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی انجام گرفت، از همان روزها توطئهها برای پایهگذاری این رژیم آغاز شد و بروز جنگ جهانی اول و نیز توطئه انحلال امپراتوری عثمانی نیز نقطه آغازینی برای اجرای این نقشهها بود. پس از فروپاشی و تجزیه دولت عثمانی اکثر کشورهای اسلامی تحت قیمومیت یکی از دو دولت استعماری انگلستان و فرانسه رفتند که دراین میان فلسطین هم نصیب انگلستان شد که وزیر خارجه اش عامل صدور وعده بالفور بود، این دولت از همان زمان زمینه را برای مهاجرت و اسکان یهودیان در این سرزمین فراهم کرد و در ادامه نیز بدون در نظر گرفتن این نکته که وعده بالفور ناقض بدیهیترین و اولیهترین حقوق مردم فلسطین میباشد مفاد این وعده نامه را به مثابه وحی منزل و امری بلاتغییر در تمامی طرحهایی که برای حل مشکلات فلسطینیان با یهودیان مهاجر ارائه مینمود مبنا قرار داده و در تمامی این طرحها که عمدتاً با عنوان «کتاب سفید» ارائه میشد حق یهود برای مهاجرت و نیز ایجاد دولت یهود مفروض گرفته میشد. همین فرایند تا تشکیل سازمان ملل ادامه یافت و دولت انگلستان در ۲۶ فوریه ۱۹۴۷ رسماً کار رسیدگی و حل مشکل فلسطین را به سازمان ملل واگذار نمود، متأسفانه در این مقطع نیز سازمان ملل همچون انگلستان مسئله لزوم اعطای حق به یهودیان مهاجر را به عنوان اصلی مفروض در نظر گرفت و با وجود مخالفت دولتهای عربی و برخی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی همچون هند و پاکستان رای به تقسیم فلسطین و برخورداری صهیونیستهای مهاجر از یک دولت در بخشهایی از این کشور و در واقع اخراج مردم فلسطین از بخشی از اراضی خود و تحویل آنها به صهیونیستها داد. دولتهای غربی و از جمله انگلستان که این بار با مخالفت سرسختانه کشورهای عربی و اسلامی مواجه شدند ترفندی دیگر برای حاکمیت یافتن صهیونیستها به کار بستند و آن نحوه خروج از این کشور بود که عملاً این کشور را در فرایند خروج به دست صهیونیستها داده، آنها را مسلح نموده و آنها نیز به سرعت اعلام استقلال نمودند و سازمان ملل نیز تنها اقدامی که انجام داد تأیید این اقدامات و اعطای فوری رسمیت به یک رژیم جعلی در سرزمین ملتی مظلوم و بیپناه بود، در این زمینه اکرم زعیتر نویسنده کتاب سرگذشت فلسطین چنین مینویسد: | ||
خط ۴۷: | خط ۴۸: | ||
{{پانویس|۲}} | {{پانویس|۲}} | ||
{{شاخه | {{شاخه | ||
| شاخه اصلی = | | شاخه اصلی =سیاست | ||
| شاخه فرعی۱ = | | شاخه فرعی۱ =جهان اسلام | ||
| شاخه فرعی۲ = | | شاخه فرعی۲ =فلسطین | ||
| شاخه فرعی۳ = | | شاخه فرعی۳ = | ||
}} | }} |
نسخهٔ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۴۶
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
چه طرحهایی برای حل مسئله فلسطین وجود دارد؟
بهطور کلی و در یک ارزیابی کلان از طرحهایی که برای مسئله فلسطین ارائه شده است میتوان این طرحها را در دو بخش قبل از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل و بعد از تشکیل این رژیم مورد ارزیابی قرار داد.
یکی از بزرگترین ظلمهایی که در حق مردم فلسطین و از جانب قدرتهای جهانی و با حمایت برخی سازمانهای جهانی صورت پذیرفت در مرحله پیش از تقسیم فلسطین صورت گرفت که سنگ بنای ظلمهای بعدی شد. این ظلم بزرگ از زمان صدور اعلامیه بالفور آغاز شد که در آن رسماً تعهد برای پایمال کردن حقوق مردم فلسطین و تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی انجام گرفت، از همان روزها توطئهها برای پایهگذاری این رژیم آغاز شد و بروز جنگ جهانی اول و نیز توطئه انحلال امپراتوری عثمانی نیز نقطه آغازینی برای اجرای این نقشهها بود. پس از فروپاشی و تجزیه دولت عثمانی اکثر کشورهای اسلامی تحت قیمومیت یکی از دو دولت استعماری انگلستان و فرانسه رفتند که دراین میان فلسطین هم نصیب انگلستان شد که وزیر خارجه اش عامل صدور وعده بالفور بود، این دولت از همان زمان زمینه را برای مهاجرت و اسکان یهودیان در این سرزمین فراهم کرد و در ادامه نیز بدون در نظر گرفتن این نکته که وعده بالفور ناقض بدیهیترین و اولیهترین حقوق مردم فلسطین میباشد مفاد این وعده نامه را به مثابه وحی منزل و امری بلاتغییر در تمامی طرحهایی که برای حل مشکلات فلسطینیان با یهودیان مهاجر ارائه مینمود مبنا قرار داده و در تمامی این طرحها که عمدتاً با عنوان «کتاب سفید» ارائه میشد حق یهود برای مهاجرت و نیز ایجاد دولت یهود مفروض گرفته میشد. همین فرایند تا تشکیل سازمان ملل ادامه یافت و دولت انگلستان در ۲۶ فوریه ۱۹۴۷ رسماً کار رسیدگی و حل مشکل فلسطین را به سازمان ملل واگذار نمود، متأسفانه در این مقطع نیز سازمان ملل همچون انگلستان مسئله لزوم اعطای حق به یهودیان مهاجر را به عنوان اصلی مفروض در نظر گرفت و با وجود مخالفت دولتهای عربی و برخی کشورهای اسلامی و غیر اسلامی همچون هند و پاکستان رای به تقسیم فلسطین و برخورداری صهیونیستهای مهاجر از یک دولت در بخشهایی از این کشور و در واقع اخراج مردم فلسطین از بخشی از اراضی خود و تحویل آنها به صهیونیستها داد. دولتهای غربی و از جمله انگلستان که این بار با مخالفت سرسختانه کشورهای عربی و اسلامی مواجه شدند ترفندی دیگر برای حاکمیت یافتن صهیونیستها به کار بستند و آن نحوه خروج از این کشور بود که عملاً این کشور را در فرایند خروج به دست صهیونیستها داده، آنها را مسلح نموده و آنها نیز به سرعت اعلام استقلال نمودند و سازمان ملل نیز تنها اقدامی که انجام داد تأیید این اقدامات و اعطای فوری رسمیت به یک رژیم جعلی در سرزمین ملتی مظلوم و بیپناه بود، در این زمینه اکرم زعیتر نویسنده کتاب سرگذشت فلسطین چنین مینویسد: این حیله گران [دولت انگلستان] ابتدا شهر تل آویو و سایر مناطق یهودی را تخلیه میکردند، مراکزدولتی، اردوگاهها، سنگرهای نظامی و فرودگاهها را به دست یهودیان میدادند. در صورتی که همان مواقع، در مناطق عربی نیروهای انگلیسی زمام امور را به دست گرفته و همه چیز و همه جا را تحت سیطره نگه داشته بودند. با مسلح شدن عرب سخت مخالفت میکردند، از ورود قوای مسلح عرب یا ورود اسلحه ممانعت به عمل میآوردند، مستر اتلی در نطق آوریل ۴۸ خود گفت: «ما تدابیر لازم را برای جلوگیری از ورود اسلحه و قوای مسلح عرب به فلسطین اتخاذ کردهایم و اگر کشف نماییم که از اسلحههایی که طبق پیمانی به بعض دول خاورمیانه دادهایم به فلسطین رفته، در فروش اسلحه به این دول تجدید نظر میکنیم .» انگلستان بیشتر وسائل جنگی خود را که در فلسطین داشت در موقع کوچ به یهود میفروخت در میان آنها به طوری که بعداً معلوم شد هواپیماهای جنگی و آموزشی و اسلحههای مهم دیگر وجود داشت … همان ساعتی که نماینده عالی انگلستان فلسطین را ترک گفت صهیونیستها قیام و تشکیل دولت اسرائیل را برای اولین بار اعلام داشتند و پس از چند دقیقه رئیسجمهور آمریکا ترومن آنرا به رسمیت شناخت در صورتی که قضیه فلسطین هنوز در سازمان ملل مورد بررسی و مطالعه بود … آمریکا فعالیتهای زیادی نمود که سازمان ملل دولت اسرائیل را به رسمیت بشناسد و آن را به عضویت بپذیرد و سرانجام مساعی وتلاشهای پیگیر آمریکا ثمر داد و اوائل ماه مه ۱۹۴۹ اسرائیل به عضویت سازمان ملل پذیرفته شد.[۱] بنابر این در مقطع قبل از تشکیل رسمی رژیم صهیونیستی نه تنها هیچ طرح منصفانه وعادلانه ای برای حل سریع بحران فلسطین از سوی مجامع جهانی ارائه نشد بلکه این مجامع با ارائه طرحهایی که در آنها حق مسلم فلسطینیان نادیده گرفته شده و از سویی دیگر برای غاصبان فلسطین حقی ویژه و غیرقابل تغییر مفروض شده بود، نخستین سنگ بنای پیدایش و تداوم بحران فلسطین را رقم زدند. بعد از تشکیل رژیم صهیونیستی
پس از تشکیل رژیم جعلی اسرائیل منازعه میان فلسطینیان، اعراب و بهطور کلی مسلمانان از یک سو و صهیونیستهای متکی به حمایت غرب از سوی دیگر به شدت بالا گرفته و طرفین رسماً وارد جنگهای مسلحانه شدند و منطقه به کانون ضد و خوردها تبدیل شد که تا کنون نیز ادامه دارد، در این میان طرحهای مختلفی هم به منظور حل مسئله ارائه شد که در یک نگاه کلی میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد: راه حل جامعه جهانی
جامعه جهانی یا به عبارت دقیق تر قدرتهای تصمیمگیر جهانی از همان ابتدا اثبات کردند که حق صهیونیستها در ایجاد دولتی مستقل در سرزمین اشغال شده فلسطینیها برای آنان امری مسلم و مفروض است که نباید نسبت به آن کوچکترین خدشه ای وارد شود لذا کلیه طرحهایی که از آن پس در زمینه حل مناقشه از سوی این سازمان ارائه شده است مبتنی بر قرار تقسیم بوده است، مهمترین تصمیمی که در این راستا ارائه شده و اکنون نیز به عنوان پایه تصمیمات همواره مورد توجه میباشد، پیشنهادات نماینده این سازمان به نام برنادوت بود که با اندکی تغییرات در یازدهم دسامبر ۱۹۴۸ منجر به صدور قطعنامه سازمان ملل شد، مهمترین بند این پیشنهاد چنین بود: «دول عربی حالا دیگر باید قبول کنند که در فلسطین دولتی به نام اسرائیل دارای سیاست و سیادت به وجود آمده و این فکر را که این دولت دوام ندارد از مغز خود بیرون کنند، این دولت یهودی هم حتماً باید محدود به همان حدود مقرره در طرح تقسیم بیست و نهم نوامبر ۴۷ باشد و طمع و توسعه طلبی را کنار بگذارد، بایستی وادی نقب منضم به دولت عربی شود و در مقابل تمام الجلیل به یهود داده شود، اللدورمله هم از یهود گرفته شود و فرودگاه اللد آزاد و بینالمللی اعلام شود، شهر بیتالمقدس هم به دست سازمان ملل سپرده گردد و حیفا نیز بندر آزاد اعلام شود و دولت عربی و با سیادت به آن راه داشته باشند …».[۲] این طرح اگر چه به معنای چشم پوشی فلسطینیها از حق مسلم خود در حاکمیت بر سرزمینهای خود بود و علیرغم اینکه صهیونیستها بعدها آن را قبول نمودند و حتی عربها نیز پس از بروز چند جنگ آن را امضا نمودند اما صهیونیستهای توسعه طلب حتی به این معاهده خود نیز پشت پا زدند و چند روز پس از امضای پذیرش آن بیتالمقدس را به عنوان پایتخت خود اعلام نموده و بخشی از سازمان اداری خود را به قدس جدید که در اختیارشان قرار داشت انتقال داده و حاضر به دست کشیدن از سرزمینهایی که طبق این طرح باید به فلسطینیان واگذار میشد نشدند و باعث برافروختن جنگهایی شدند که تا سال ۱۹۷۳ ادامه پیدا کرد. راه حل کشورهای عربی
کشورهای عربی در ابتدا هر نوع طرحی را که مشتمل بر ایجاد هر نوع دولت یهودی در سرزمین فلسطین بود رد میکردند و زمانی که قطعنامههای سازمان ملل و نیز پایبند نبودن صهیونیستها به قطعنامههای سازمان ملل را در کنار حمایت قدرتهای جهانی از این رژیم مشاهده نمودند، ابتدا تنها راه حل مسئله فلسطین و احقاق حقوق آنان را در بهرهگیری از ابزار نظامی دانستند (همانگونه که اساس تشکیل و تداوم رژیم صهیونیستی مبتنی بر ترکیبی از حیله و ابزار نظامی بود) امّا پس از مرگ جمال عبدالناصر و عدم توفیق در حصول پیروزی کامل در جریان چهارمین جنگ بزرگ در سال ۱۹۷۳ به تدریج نگاهها از راه حل نظامی به مذاکرات سازشکارانه تغییر جهت پیدا کرد و فرایند صلح اعراب با رژیم صهیونیستی از زمان امضای قرار داد کمپ دیوید میان رژیم صهیونیستی و انورسادات رئیسجمهور معدوم مصر رسماً آغاز شد. به دنبال توافقات صورت گرفته در کمپ دیوید و شکسته شدن قبح ارتباط و مذاکره با رژیم صهیونیستی چندین طرح از سوی دولتهای عربی سازشکار ارائه شد که مهمترین آنها عبارت بودند: پیمان کمپ دیوید (۱۹۷۹) که مبتنی بر شناسایی و مشروعیت این رژیم از سوی مصر بود، کشوری که همواره بار فرماندهی جنگ بر علیه این رژیم را بر دوش میکشید. طرح فهد (۱۹۸۱): این طرح که در واقع نوع ضعیف شده قطعنامه سال ۱۹۴۷ تقسیم فلسطین میباشد اسرائیل را به عنوان یک دولت مشروع به رسمیت میشناسد[۳] و با به رسمیت شناختن حاکمیت اسرائیل بر مناطق اشغال شده پیش از ۱۹۶۷ عملاً اکثریت سرزمین فلسطین را که بالغ بر هشتاد درصد از کل فلسطین میباشد را به صهیونیستها واگذار مینماید. طرح فاس (۱۹۸۲): این طرح در واقع همان طرح فهد با اندکی تغییر است که حدود یک سال قبل از آن از سوی جبهه پایداری [سوریه ،لیبی و الجزایر] رد شده بود. امّا این بار به جز لیبی بقیه تقریباً آن را تأیید نموده وبه عنوان طرح اعراب برای صلح یا طرح فاس منتشر ساختند … تنها تفاوت این طرح با طرح فهد تأکید بر نقش سازمان آزادیبخش فلسطین به عنوان نماینده فلسطینیها در طرح اخیر بوده است.[۴] پس از این مقطع دیگر شاهد هیچ گونه طرح جدیدی نه از سوی کشورهای عربی و نه از سوی سازمان ملل یا سایر قدرتهای بزرگ نبودیم و کلیه طرحهایی نیز که با عناوین جدید همچون طرح آمریکایی «زمین در برابر صلح» ارائه میشد، در واقع متضمن یکی از طرحهای سابق بودند که مبتنی بر حق مسلم رژیم صهیونیستی در تشکیل حکومت در سرزمین فلسطین و بدون در نظر گرفتن کوچکترین نقشی برای ساکنان اصلی فلسطین ارائه میشدند. این طرحها در نهایت منجر به برگزاری کنفرانسهای صلح و مذاکرات سازش میان کشورهای عربی و به ویژه ساف با رژیم صهیونیستی گردید که کنفرانسهای صلح مادرید در ۱۹۹۱، و قراردادهای اسلوی ۱ و ۲ و نیز توافتنامه مریلند که در تاریخ ۲۳ اکتبر ۱۹۹۸ بین بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسراییل و یاسر عرفات رئیس حکومت خودگردان و باحضور بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا در «وای پلانتیشن» به امضا رسید، [۵] در مجموع میتوان گفت؛ اسرائیل حتی به این توافقتنامهها و طرحها نیز پای بند نیست و امضای این طرحها را تنها مجالی برای نفس کشیدن خود و بهرهگیری از نیروهای خودی در سرکوب شعلههای مقاومت فلسطینیان میداند و گرنه تجربه تاریخی نشان داده است که ذره ای به آنها و حتی تشکیلات خودگردان نیز اعتقادی ندارد که تداوم شهرک سازی در اراضی اشغالی، اعلام بیتالمقدس به عنوان پایتخت این رژیم، حفاری در بیتالمقدس و توطئه برای انهدام آثار اسلامی در این شهر و نیز محاصره مقر تشکیلات خودگردان در رامالله و حصر خانگی یاسر عرفات رهبر سابق این تشکیلات شاهدی بر این مدعا میباشد. طرح جمهوری اسلامی ایران:
این راه حل طرحی است کاملاً انسانی و مبتنی بر اصول مردمسالاری که برای نخستین بار توسط مقام معظم رهبری ارائه شد و عبارتست از رفراندوم عمومی با حضور ساکنان اصلی فلسطین اعم از ساکنان داخل و خارج از فلسطین به منظور تعیین سرنوشت خود و جمهوری اسلامی ایران نیز اعلام نموده است که نتیجه این رفراندوم هر چه باشد جمهوری اسلامی ایران نیز آن را خواهد پذیرفت چرا که مبتنی برخاست مردم فلسطین میباشد، مقام معظم رهبری در این زمینه چنین میفرمایند: «راه حل این است که آوارگان فلسطینی از لبنان و هر نقطه دیگری که هستند، به فلسطین برگردند؛ این چند میلیون فلسطینی ای که در بیرون فلسطین زندگی میکنند، به فلسطین برگردند؛ مردم اصلی فلسطین چه مسلمان، چه مسیحی، چه یهودی رفراندوم کنند و تصمیم بگیرند که چه رژیمی برکشورشان حاکم باشد، اکثریت قاطع مسلمانند، تعدادی هم یهودی و مسیحی هستند که اینها ساکنان اصلی سرزمین فلسطیناند و پدرانشان در اینجا زندگی کردهاند، آن نظامی را که مطلوب این جمعیت هست، سرکار بیاورند، بعد آن نظام تصمیم بگیرد که با این کسانی که در طول این چهل سال، چهل این راه حل طرحی است کاملاً انسانی و مبتنی بر اصول مردمسالاری که برای نخستین بار توسط مقام معظم رهبری ارائه شد و عبارتست از رفراندوم عمومی با حضور ساکنان اصلی فلسطین اعم از ساکنان داخل و خارج از فلسطین به منظور تعیین سرنوشت خود و جمهوری اسلامی ایران نیز اعلام نموده است که نتیجه این رفراندوم هر چه باشد جمهوری اسلامی ایران نیز آن را خواهد پذیرفت چرا که مبتنی برخاست مردم فلسطین میباشد، مقام معظم رهبری در این زمینه چنین میفرمایند: «راه حل این است که آوارگان فلسطینی از لبنان و هر نقطه دیگری که هستند، به فلسطین برگردند؛ این چند میلیون فلسطینی ای که در بیرون فلسطین زندگی میکنند، به فلسطین برگردند؛ مردم اصلی فلسطین چه مسلمان، چه مسیحی، چه یهودی رفراندوم کنند و تصمیم بگیرند که چه رژیمی برکشورشان حاکم باشد، اکثریت قاطع مسلمانند، تعدادی هم یهودی و مسیحی هستند که اینها ساکنان اصلی سرزمین فلسطیناند و پدرانشان در اینجا زندگی کردهاند، آن نظامی را که مطلوب این جمعیت هست، سرکار بیاورند، بعد آن نظام تصمیم بگیرد که با این کسانی که در طول این چهل سال، چهل وپنجسال، پنجاه سال به فلسطین آمدهاند، با اینها چه کار کنند؛ نگهشان دارد، برشان گرداند، در نقطه خاصی اسکان بدهند، این دیگر با آن نظام حاکم بر فلسطین است، این راه حل بحران است. تا وقتی این راهحل اجرا نشود، هیچ راهحل دیگری کارایی نخواهد داشت».[۶] مهمترین مزیتهایی که طرح جمهوری اسلامی ایران به همراه دارد عبارت است: راهکار ارائه شده راهکاری کاملاً انسانی است که مبتنی بر حقوق اولیه انسانها و منطبق بر مفاد منشور جهانی حقوق بشر که خود غربیها آن را کاملاً قبول دارند میباشد که از جمله آنها عبارتست از حق تعیین سرنوشت؛ یعنی برای نخستین بار به نقش مردم فلسطین در حل بحران توجه شده است، هیچ راهکار نظامی در آن پیشبینی نشده است، منطبق بر شعارهای دموکراسی و مردمسالاری است و مرجع تعیین سرنوشت را از قدرتهای خارجی و فرامنطقه ای به خود اهالی واگذار میکند. در صورت اجرا نشدن نشان عدم صداقت قدرتهای جهانی در طرح شعارهایی همچون آزادی، حقوق بشر، دموکراس، حق تعیین سرنوشت و … و تحت فشار قرار دادن کشورهای مستقل و آزاد به بهانه نقض این شعارها میباشد. پاورقیها:
[۱]. اکرم زعیتر، سرگذشت فلسطین، ترجمه اکبر هاشمی رفسنجانی ، انتشارات دفترتبلیغات اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۶، ص۳۳۷٬۳۴۶٬۳۶۶
[۲]. اکرم زعیتر، همان، ص۳۶۷
[۳]. محمد باقر سلیمانی، بازیگران روند صلح خاورمیانه ، انتشارات وزارت امور خارجه، ص۲۷
[۴]. همان
[۵]. همان، ص۳۳–۳۲
[۶]. سخنرانی فرمانده کلّ قوا در اجتماع بزرگ بسیجیان شرکت کننده در اردوی یاران امام علی(ع) ۱۳۷۹/۰۷/۲۹ به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام معظم رهبری