مکاتب مولود مدرنیته: تفاوت میان نسخهها
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
== مطالعه بیشتر == | == مطالعه بیشتر == | ||
* حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، ۱۳۷۸. | |||
* معمای مدرنیته، بابک احمدی، نشر مرکز. | |||
* رساله در باب سنت و تجدد، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی. | |||
* فصلنامه نقد و نظر، شمارههای ۱۷، ۱۸، ۱۹ و ۲۰. | |||
{{پایان مطالعه بیشتر}} | {{پایان مطالعه بیشتر}} | ||
نسخهٔ کنونی تا ۸ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۱۱
در مورد مدرنیته و مکاتب مولود آن و افول و توّلد آن نیازمند توضیحاتی هستم!
مدرنیسم که دوران سه چهار قرن اخیر غرب را میگویند، به دلیل بسیاری از تحولات و انقلابات صنعتی و اکتشافات و رشد علمی و عقلگرایی و اصلاحات دینی و... منشاء و خاستگاه بسیاری از مکاتب بشری بوده است. با توجه با تغییر جایگاه و مقام انسان و جابجایی و فراز و فرود بسیاری از مفاهیم دیگر از جمله آزادی و دین و فرد و نیز عقل، عقاید و مکاتب گوناگونی متولد شدند و رشد کردند؛ از جمله: لیبرالیسم، سکولاریسم، اومانیسم، پوزیتویسم، ماتریالیسم، راسیونالیسم، فمینیسم.
تعریف مدرنیته
واژه مدرنیته «modernity»، (تجدد) به تمدن جدیدی اشاره میکند که در اروپا و آمریکای شمالی در خلال چند قرن اخیر پایهریزی شد و ظهور کامل آن در اوایل قرن ۲۰ مشهود شد.
در زمینه تعریف مدرنیته آراء و نظریات متعددی وجود دارد. آنتونی گیدنز در تعریف مدرنیته میگوید: «مدرنیته به شیوه زندگی اجتماعی و تشکیلات و سازمانهای اجتماعی اشاره دارد که از حوالی قرن هفدهم به این طرف در اروپا ظاهر شد و به تدریج دامنه تأثیر و نفوذ آن کم و بیش در سایر نقاط جهان نیز بسط یافت.»[۱] بنابراین بطور خلاصه مدرنیته یعنی شیوه زندگی جدید و امروزی. یکی از نویسندگان میگوید: «تجددگرایی را میتوان یک تغییر اجتماعی بسیار نافذ و پردامنه دانست که بر ساختارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، اداری و دینی جامعه اثر میگذارد و به نظر میرسد که در روند خود با (تغییرات) جوامع غربی پس از انقلاب صنعتی و نیز دوران پس از آن (۱۷۸۰–۱۸۳۰) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.»[۲]
در اکثر تعاریف، مدرنیته را برای بیان یک دوران و یک پدیده زمانمند و مکانمند استفاده میکنند؛ نه یک رویکرد فلسفی. از همینرو معمولاً گفته میشود عصر یا دوره مدرنیته.[۳] به این ترتیب این دوره تاریخی قلمرو و محدوده و نیز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت.
در مورد آغاز این دوره از نظر زمان، آراء گوناگونی وجود دارد. گیدنز شروع آن را از قرن ۱۷، و بیشتر پژوهشگران از قرن ۱۸، همزمان با دوره روشنگری میدانند، کسانی نیز آغاز تدریجی این دوره را از اواخر قرن ۱۵ مقارن با دوره رنسانس دانستهاند.[۴] غلبه عقلگرایی یا روشنفکری و رویگردانی از دین، منطق و فلسفه کلاسیک و نیز میل به کشف و اکتشاف علمی و احساس تهیدستی و بیمایگی علمی اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات دینی پروتستانی در قرن شانزدهم و انقلاب علمی ـ صنعتی قرن هفدهم، از عمده عواملی هستند که تأثیر عمیقی در اندیشه نوگرایی غربی برجا گذاشتند. مدرنیسم حاصل و برآیند اتصال و توالی حلقات زنجیرهای از اندیشههای نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست.
مکاتب فکری مولود مدرنیته
دامنه و سیطره مدرنیته در جوامع غربی بر ساحتهای وسیع و متکثّری مثل: فلسفه، معرفتشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، دین، اخلاق، سیاست، هنر، ادبیات، و… گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مکاتب مختلفی گشته است که به برخی از این مکاتب اشارهای اجمالی میشود:
- علمگرایی: علمگرایی یا علمزدگی که بهعنوان یک رویکرد به حساب میآید و از دل آن مکتبی به نام پوزیتویسم متولد شده بر این باور است که از لحاظ معرفت شناختی یگانه راه وصول به معرفت حقیقی مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهری است.
- عقلگرایی یا استدلالگرایی (راسیونالیسم): فقط به عقل ابزاری عقل جزئی و استدلالگر قائل است که یگانه شأن او استدلال بر وفق قواعد منطق صوری است؛ البته این عقل تنها هنرش آن است که گزارههایی را که حاصل مشاهده، آزمایش و تجربه حسّی ظاهریاند در قالب استدلالهای منطقی بریزد و نتایج جدیدی ارائه کند.
- مادیگرایی یا ماتریالیسم: بدین معنا که از لحاظ وجود شناختی به عوالمی غیر از عالم ماده و مادیات قائل نیست، این موضع وجود شناختی البته نتیجه گریزناپذیر دو ویژگی قبلی است؛ چون اگر بنا بر این باشد که فقط از راه مشاهده، آزمایش و تجربه حس ظاهری بتوان به معرفت حقیقی دست یافت و عقل نیز کاری جز سر و سامان دادن به مواد خامی که از آن راه بهدست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدریج آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه است با «واقعی» و «موجود» یکسان و معادل گرفته میشود و لازمه این معادله هم چیزی نیست جز این عقیده که آنچه قابل مشاهده، آزمایش و تجربه نیست موجود نیست.
- انسانگرایی (اومانیسم): تفکر تجددگرایانه به مرکزیت و محوریت انسان معتقد است؛ یعنی خدمت به انسان، نخستین و یگانه هدف آن است و به عبارت دیگر انسانیت را در جایگاهی مینشاند که گویی همه چیز و همه کار باید در خدمت آن باشد، و این جایگاهی است که به نظر سنتگرایان اختصاص به خدا دارد.
- فردگرایی: فردگرایی یا اصالت فرد یعنی اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، یعنی همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمین استقلال و افزایش رشد فرد انسانی است.[۵] و بسیاری از مکاتب دیگر مانند سکولاریسم، لیبرالیسم، و… که در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورتبندی شده است؛ و به شکل یک «ایسم»، «مکتب»، اصل و آموزه درآمده است.
- فمینیسم: این مکتب متأثر از دوران مدرنیته که فردگرایی فراگیر شده بود و انسان حقوق خود را طلب میکرد بوجود آمد. زنان در چنین فضایی، به دنبال تحصیلات و آگاهی که سابقا وجود نداشت، به احقاق حقوق خود پرداختند و توانستند به بسیاری از مطالبات خود دست پیدا کنند.
مطالعه بیشتر
- حسینعلی نوذری، مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، ۱۳۷۸.
- معمای مدرنیته، بابک احمدی، نشر مرکز.
- رساله در باب سنت و تجدد، رضا داوری اردکانی، نشر ساقی.
- فصلنامه نقد و نظر، شمارههای ۱۷، ۱۸، ۱۹ و ۲۰.
منابع
- ↑ گیدنز، آنتونی، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص۴.
- ↑ الئونورا باربیری، مقاله تجدد و تجددگرایی، لوازم جامعه شناسانه آن برای دین، ترجمه امیر اکرمی، نقد و نظر سال ۵، ش ۱ و ۲، زمستان و بهار ۸–۱۳۷۷، ص۸۱–۸۰.
- ↑ دکتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال ۵. ، ش ۱و ۲، ص۵۰.
- ↑ رهنمایی، سید احمد، غربشناسی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام (ره)، ۱۳۷۹، ص۱۰۰–۹۹.
- ↑ بیات، عبدالرسول، با همکاری جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژهها، قم، مؤسسه اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص۵۳۸–۵۳۱.