واقفیه: تفاوت میان نسخهها
(←پیدایش) |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
* معنای عام آن برای هر گروهی به کار برده میشود که برخلاف عموم شیعیان امامیه در یکی از مسائل امامت نظر اکثریت را نپذیرد و در قبول نظر آنان توقف کند.<ref>مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷ش، ص۴۵۴-۴۵۵.</ref> | * معنای عام آن برای هر گروهی به کار برده میشود که برخلاف عموم شیعیان امامیه در یکی از مسائل امامت نظر اکثریت را نپذیرد و در قبول نظر آنان توقف کند.<ref>مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷ش، ص۴۵۴-۴۵۵.</ref> | ||
* معنای خاص آن لقب فرقهای است از شیعه که در مقابل قطعیه منکر رحلت امام کاظم(ع) شدند و سلسله امامت را با آن امام(ع) قطع کردند و منکر امامت فرزندش امام رضا (ع) شدند. این فرقه را ممطوره نیز خواندهاند.<ref>مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۴-۴۵۵.</ref> | * معنای خاص آن لقب فرقهای است از شیعه که در مقابل قطعیه منکر رحلت امام کاظم(ع) شدند و سلسله امامت را با آن امام(ع) قطع کردند و منکر امامت فرزندش امام رضا (ع) شدند. این فرقه را ممطوره نیز خواندهاند.<ref>مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۴-۴۵۵.</ref> | ||
از نظر محققان، زمانی که در متون از واژه واقفیه یا واقفه بدون هیچ قیدی استفاده شود، منظور همان معنای خاص آن که واقفیه ممطوره یا موسویه یا موسائیه است خواهد بود.<ref>مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۵.</ref> | از نظر محققان، زمانی که در متون از واژه واقفیه یا واقفه بدون هیچ قیدی استفاده شود، منظور همان معنای خاص آن که واقفیه ممطوره یا موسویه یا موسائیه است خواهد بود.<ref>سبحانی، جعفر، بحوث الملل و النحل، قم، مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام، ۱۴۲۸ق، ج۸، ص۳۷۷؛ نیز: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۵.</ref> | ||
واقفیه در مقابل قطعیه قرار دارند؛ قطعیه کسانی هستند که بر مرگ امام کاظم(ع) یقین نمودند و قطع پیدا کردند و پس از این یقین امام رضا(ع) را به جانشینی او شناختند.<ref> | واقفیه در مقابل قطعیه قرار دارند؛ قطعیه کسانی هستند که بر مرگ امام کاظم(ع) یقین نمودند و قطع پیدا کردند و پس از این یقین امام رضا(ع) را به جانشینی او شناختند.<ref>شهرستانی، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، قم، الشريف الرضی، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۱۹۸.</ref> | ||
== پیدایش == | == پیدایش == | ||
پس از شهادت امام کاظم(ع) در سال ۸۳ق، نزد بسیاری از وکلای او اموال قابل توجهی گرد آمده بود. عدهای از این وکلا برای حفظ این اموال نزد خود منکر شهادت امام کاظم(ع) شدند. برای نمونه، زیاد قندی، یکی از وکلای امام(ع)، هفتاد هزار دینار در اختیار داشت. همچنین، عثمان بن عیسی رواسی، وکیل امام در مصر، اموال فراوان و شش کنیز را در اختیار داشت. پس از شهادت امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) شخصی را نزد عثمان بن عیسی فرستاد تا آن اموال را تحویل بگیرد؛ عثمان از تسلیم اموال سرباز زد و به امام(ع) نامهای نوشت با این مضمون که پدرت وفات نکرده است و زنده است و مهدی قائم است. امام رضا(ع) در پاسخ نوشت که پدرم وفات کرده و میراث او را قسمت کردهاند و اخبار صحیح و درست درباره وفات او به ما رسیده است. عثمان بن عیسی در نهایت در پاسخ امام(ع) نوشت که اگر پدرت وفات نکرده باشد، تو در این اموال حقی نداری، ولی اگر وفات کرده باشد، باز هم تو در این اموال حقی نداری، زیرا امام(ع) به من دستور نداده که آن اموال را به تو بدهم و من کنیزان را آزاد کردهام و با آنها ازدواج کردهام.<ref>صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الداوری، بیتا، ج۱، ص۲۳۶؛ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضوية، ۱۳۶۲ش، ج۵، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref> | پس از شهادت امام کاظم(ع) در سال ۸۳ق، نزد بسیاری از وکلای او اموال قابل توجهی گرد آمده بود. عدهای از این وکلا برای حفظ این اموال نزد خود منکر شهادت امام کاظم(ع) شدند. برای نمونه، زیاد قندی، یکی از وکلای امام(ع)، هفتاد هزار دینار در اختیار داشت. همچنین، عثمان بن عیسی رواسی، وکیل امام در مصر، اموال فراوان و شش کنیز را در اختیار داشت. پس از شهادت امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) شخصی را نزد عثمان بن عیسی فرستاد تا آن اموال را تحویل بگیرد؛ عثمان از تسلیم اموال سرباز زد و به امام(ع) نامهای نوشت با این مضمون که پدرت وفات نکرده است و زنده است و مهدی قائم است. امام رضا(ع) در پاسخ نوشت که پدرم وفات کرده و میراث او را قسمت کردهاند و اخبار صحیح و درست درباره وفات او به ما رسیده است. عثمان بن عیسی در نهایت در پاسخ امام(ع) نوشت که اگر پدرت وفات نکرده باشد، تو در این اموال حقی نداری، ولی اگر وفات کرده باشد، باز هم تو در این اموال حقی نداری، زیرا امام(ع) به من دستور نداده که آن اموال را به تو بدهم و من کنیزان را آزاد کردهام و با آنها ازدواج کردهام.<ref>صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الداوری، بیتا، ج۱، ص۲۳۶؛ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضوية، ۱۳۶۲ش، ج۵، ص۱۳۰-۱۳۱.</ref> | ||
به جز انگیزههای مالی، برخی تقیه ناشی از فشار فوقالعاده حکومت عباسی بر امام کاظم(ع) و شیعیان را دلیل پیدایش چنین فرقهای میدانند. آنان معتقدند که برخورد سخت حكومتهاى اموى و عباسى بر ضد شيعه و امامان شیعه، يكى از مهمترين علل مخفىماندن امامتِ امام بعدى، پس از درگذشت امام پيشين بوده است. از آنجا که دستگاه خلافت در پی يافتن امام، واسطههای او و شیعیان مخلص برای از میان بردن آنها بود، بسيار اتفاق مىافتاد كه از ترس جاسوسان دستگاه حاكم، امكان رسانيدن نص و وصيت امام پيشين به شيعيان، وجود نداشت. این خود یکی از دلایل پیدایش فرقی چون واقفه بود.<ref>سبحانی، بحوث الملل و النحل، ج۸، ص۳۸۰.</ref> | |||
به جز انگیزههای مالی، برخی تقیه ناشی از فشار فوقالعاده حکومت عباسی بر امام کاظم(ع) و شیعیان را دلیل پیدایش چنین فرقهای میدانند. آنان معتقدند که برخورد سخت حكومتهاى اموى و عباسى بر ضد شيعه و امامان شیعه، يكى از مهمترين علل مخفىماندن امامتِ امام بعدى، پس از درگذشت امام پيشين بوده است. از آنجا که دستگاه خلافت در پی يافتن امام، واسطههای او و شیعیان مخلص برای از میان بردن آنها بود، بسيار اتفاق مىافتاد كه از ترس جاسوسان دستگاه حاكم، امكان رسانيدن نص و وصيت امام پيشين به شيعيان، وجود نداشت. این خود یکی از دلایل پیدایش فرقی چون واقفه بود.<ref>سبحانی، | |||
== زیرمجموعههای واقفیه == | == زیرمجموعههای واقفیه == | ||
واقفیه درباره تفسیر توقف خود با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و همین موجب اختلاف میان آنان و پیدایش زیرمجموعههایی در میان آنان شد: | |||
* گروهی از واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع) زنده است و از دنیا نرفته و هیچ وقت نخواهد رفت تا اینکه شرق و غرب عالم را تحت سیطره خود درآورد و عدل و داد را در آن برقرار کند. آنان امام(ع) را مهدی میپنداشتند و معتقد بودند که پنهانی از زندان خارج شده و از دیدهها مردم غایب شده است؛ اما حکومت مدعی مرگ او شده است.<ref>نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۳ش.</ref> | |||
* عدهای دیگر از واقفيه که وفات امام کاظم(ع) را انکار کردند عقیده داشتند که او زندانی هم نشده و غایب شده است و مهدی موعود است. به عقیده آنان موسی بن جعفر(ع) به هنگام غیبتش یکی از اصحابش به نام محمد بن بشیر را جانشین خود در کارهایش قرار داد و او را وصی خود نموده و انگشتریش را به وی بخشید و آن چه را مردم بدان احتیاج پیدا میکنند به محمّد بن بشیر آموخت و کارها را به او واگذار کرد. محمد بن بشیر هم به جای خود در هنگام مرگش، پسرش سمیع بن محمد را معرفی کرد و او پیشوای مردم بود و سپس هر کس را که سمیع معرفی کند پیشوا خواهد بود و این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت تا موسی بن جعفر(ع) ظهور نماید و قیام کند. این گروه که پیروان عقاید محمد بن بشیر بودند به نام بشیریه هم شناخته میشوند. | |||
==منابع== | ==منابع== |
نسخهٔ ۲۳ مهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۸
این مقاله هماکنون به دست Shamloo در حال ویرایش است. |
واقفیه چه کسانی هستند و دارای چه عقایدی میباشند؟
واقفیه یا ممطوره فرقهای از شیعه که در امامت امام کاظم(ع) توقف کردند. واقفیه معتقدند که امام موسی بن جعفر(ع) آخرین امام است و آن حضرت را امام زنده و خاتم الائمه میدانستند که غیبت کرده است و همان مهدی منتظر است. بعضی از ایشان معتقدند آن حضرت وفات یافت اما در آخرالزمان دوباره زنده خواهد شد. آنان پنج امام بعد از امام هفتم را به دلیل ادعای امامت، گمراه میدانستند. بعضی از آنان معتقدند امامان بعدی ادعای امامت نکردهاند و همه آنها خلفای حضرت امام موسی کاظم(ع) بودهاند. جمعی از ایشان حبس آن حضرت را نیز اساساً منکر هستند.[۱]
اصطلاح
واقفیه یا واقفه دارای دو معنای عام و خاص است:
- معنای عام آن برای هر گروهی به کار برده میشود که برخلاف عموم شیعیان امامیه در یکی از مسائل امامت نظر اکثریت را نپذیرد و در قبول نظر آنان توقف کند.[۲]
- معنای خاص آن لقب فرقهای است از شیعه که در مقابل قطعیه منکر رحلت امام کاظم(ع) شدند و سلسله امامت را با آن امام(ع) قطع کردند و منکر امامت فرزندش امام رضا (ع) شدند. این فرقه را ممطوره نیز خواندهاند.[۳]
از نظر محققان، زمانی که در متون از واژه واقفیه یا واقفه بدون هیچ قیدی استفاده شود، منظور همان معنای خاص آن که واقفیه ممطوره یا موسویه یا موسائیه است خواهد بود.[۴]
واقفیه در مقابل قطعیه قرار دارند؛ قطعیه کسانی هستند که بر مرگ امام کاظم(ع) یقین نمودند و قطع پیدا کردند و پس از این یقین امام رضا(ع) را به جانشینی او شناختند.[۵]
پیدایش
پس از شهادت امام کاظم(ع) در سال ۸۳ق، نزد بسیاری از وکلای او اموال قابل توجهی گرد آمده بود. عدهای از این وکلا برای حفظ این اموال نزد خود منکر شهادت امام کاظم(ع) شدند. برای نمونه، زیاد قندی، یکی از وکلای امام(ع)، هفتاد هزار دینار در اختیار داشت. همچنین، عثمان بن عیسی رواسی، وکیل امام در مصر، اموال فراوان و شش کنیز را در اختیار داشت. پس از شهادت امام کاظم(ع)، امام رضا(ع) شخصی را نزد عثمان بن عیسی فرستاد تا آن اموال را تحویل بگیرد؛ عثمان از تسلیم اموال سرباز زد و به امام(ع) نامهای نوشت با این مضمون که پدرت وفات نکرده است و زنده است و مهدی قائم است. امام رضا(ع) در پاسخ نوشت که پدرم وفات کرده و میراث او را قسمت کردهاند و اخبار صحیح و درست درباره وفات او به ما رسیده است. عثمان بن عیسی در نهایت در پاسخ امام(ع) نوشت که اگر پدرت وفات نکرده باشد، تو در این اموال حقی نداری، ولی اگر وفات کرده باشد، باز هم تو در این اموال حقی نداری، زیرا امام(ع) به من دستور نداده که آن اموال را به تو بدهم و من کنیزان را آزاد کردهام و با آنها ازدواج کردهام.[۶]
به جز انگیزههای مالی، برخی تقیه ناشی از فشار فوقالعاده حکومت عباسی بر امام کاظم(ع) و شیعیان را دلیل پیدایش چنین فرقهای میدانند. آنان معتقدند که برخورد سخت حكومتهاى اموى و عباسى بر ضد شيعه و امامان شیعه، يكى از مهمترين علل مخفىماندن امامتِ امام بعدى، پس از درگذشت امام پيشين بوده است. از آنجا که دستگاه خلافت در پی يافتن امام، واسطههای او و شیعیان مخلص برای از میان بردن آنها بود، بسيار اتفاق مىافتاد كه از ترس جاسوسان دستگاه حاكم، امكان رسانيدن نص و وصيت امام پيشين به شيعيان، وجود نداشت. این خود یکی از دلایل پیدایش فرقی چون واقفه بود.[۷]
زیرمجموعههای واقفیه
واقفیه درباره تفسیر توقف خود با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و همین موجب اختلاف میان آنان و پیدایش زیرمجموعههایی در میان آنان شد:
- گروهی از واقفیه معتقد بودند که امام کاظم(ع) زنده است و از دنیا نرفته و هیچ وقت نخواهد رفت تا اینکه شرق و غرب عالم را تحت سیطره خود درآورد و عدل و داد را در آن برقرار کند. آنان امام(ع) را مهدی میپنداشتند و معتقد بودند که پنهانی از زندان خارج شده و از دیدهها مردم غایب شده است؛ اما حکومت مدعی مرگ او شده است.[۸]
- عدهای دیگر از واقفيه که وفات امام کاظم(ع) را انکار کردند عقیده داشتند که او زندانی هم نشده و غایب شده است و مهدی موعود است. به عقیده آنان موسی بن جعفر(ع) به هنگام غیبتش یکی از اصحابش به نام محمد بن بشیر را جانشین خود در کارهایش قرار داد و او را وصی خود نموده و انگشتریش را به وی بخشید و آن چه را مردم بدان احتیاج پیدا میکنند به محمّد بن بشیر آموخت و کارها را به او واگذار کرد. محمد بن بشیر هم به جای خود در هنگام مرگش، پسرش سمیع بن محمد را معرفی کرد و او پیشوای مردم بود و سپس هر کس را که سمیع معرفی کند پیشوا خواهد بود و این وضعیت همچنان ادامه خواهد داشت تا موسی بن جعفر(ع) ظهور نماید و قیام کند. این گروه که پیروان عقاید محمد بن بشیر بودند به نام بشیریه هم شناخته میشوند.
منابع
- ↑ مدرس، محمد علی، ریحانه الادب، ج۵–۶، ص۲۹۶.
- ↑ مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۷ش، ص۴۵۴-۴۵۵.
- ↑ مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۴-۴۵۵.
- ↑ سبحانی، جعفر، بحوث الملل و النحل، قم، مؤسسة الإمام الصادق علیه السلام، ۱۴۲۸ق، ج۸، ص۳۷۷؛ نیز: مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص۴۵۵.
- ↑ شهرستانی، محمد بن عبدالكريم، الملل و النحل، قم، الشريف الرضی، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، علل الشرایع، تحقیق محمدصادق بحرالعلوم، قم، مکتبة الداوری، بیتا، ج۱، ص۲۳۶؛ طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، تهران، مکتبة المرتضوية، ۱۳۶۲ش، ج۵، ص۱۳۰-۱۳۱.
- ↑ سبحانی، بحوث الملل و النحل، ج۸، ص۳۸۰.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، بنياد فرهنگ ايران، ۱۳۵۳ش.