تفاوت حکومت ولایت فقیه و حکومت سلطنتی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
A.rezapour (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|کاربر= | {{در دست ویرایش|کاربر=A.rezapour }} | ||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
نسخهٔ ۳ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۶
این مقاله هماکنون به دست A.rezapour در حال ویرایش است. |
آیا حکومت ولی فقیه از نوع حکومت سلطنتی نیست و چه تفاوتهایی وجود دارد؟
بین نظام ولایی یا نظامی که ولایت فقیه در آن حاکم است با نظام سلطنتی تفاوتهای زیادی وجود دارد، برای رفع ابهام و توضیح مطلب، این تفاوتها بیان می شود:
- مشروعیت: بر خلاف حکومت ولایی، حکومت سلطنتی و پادشاهی در اسلام مشروعیت ندارد. به اعتقاد امام خمینی؛ سلطنت و ولایتعهدی همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشیده و بساط آن را در صدر اسلام برانداخته است. رسول اکرم(ص) در نامههایش به امپراتوران روم شرقی و ایران، آنها را دعوت کرده که از شیوه حکومت شاهنشاهی و امپراطوری دست بردارند. سلطنت و ولایتعهدی همان روش حکومت شوم و باطلی است که امام حسین(ع) برای جلوگیری از برقراری آن قیام نموده و شهید شد. برای اینکه زیربار ولایتعهدی یزید نرود و سلطنت او را به رسمیت نشناسد قیام فرمود و همه مسلمانان را به قیام دعوت کرد اینها از اسلام نیست. اسلام سلطنت و ولایتعهدی ندارد.[۱]
- شرایط ولی فقیه برای حکومت: برخلاف نظامهای پادشاهی و روشهای مطلقه قرون وسطایی، رهبر اسلامی هیچ پیش شرطی از لحاظ موقعیت خانوادگی، وراثت، طبقه، مالی و زمینداری، مالکیت و… ندارد و شأن و موقعیت و مقام ولی فقیه ناشی از جایگاه، پایگاه و شئون طبقاتی نمیباشد. آیتالله خامنهای دومین رهبر جمهوری اسلامی ایران در اینباره گفته است: سعی میکنند ولایت فقیه را به دروغ، حکومت مطلقه فردی[۲] بنامند اما ولایت فقیه براساس قانون اساسی، نافی مسؤولیتهای ارکان نظام نیست و مسؤولیتهای دستگاههای مختلف قابل سلب کردن نیست.[۳]
- تساوی ولی فقیه و امت در قانون: در نظام سلطنتی امتیازاتی برای حاکم قائل میباشند و او را فوق قانون میدانند یا در عمل، قانون برای او اجرا نمیشود ولی در حکومت ولایت فقیه چنین نیست، ولی فقیه جامعالشرایط در سمتهای افتاء، قضا و ولایی خود هیچ امتیازی بر دیگران ندارد در نظام اسلامی هیچ امتیازی حقوقی میان شخص حقیقی رهبر و مردم نیست و اگر فرضاً فقیهی خودش را از قانون جدا و مستثنی بداند، این گمان همان و سقوط او از رهبری و انعزالش همان، پذیرش مسئولیت در نظام ولایی وظیفه و در نظام پادشاهی امتیاز تلقی میشود.
امام خمینی، در این باره میگوید: حکومت اسلامی، حکومت استبدادی نیست که رئیس دولت هستید و خودرأی باشد. مال و جان مردم را به بازی بگیرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف کند هر کس را اراده اش تعلق گرفت بکشد و هر کس را خواست انعام کند و به هر کس خواست تیول[۴] بدهد و اموال ملت را به این و آن ببخشد، رسول اکرم(ص) و حضرت علی(ع) و سایر خلفا هم چنین اختیاراتی نداشتند.
- ولی فقیه در نظام ولایتی نسبت به عملکرد خویش اولاً در پیشگاه خدا مسئول است و در قانون اساسی رهبر مسئولیتهای مدنی و… را دارد اما در نظام پادشاهی مطلقه شاه نه نسبت به مردم و نه در پیشگاه خداوند هیچ مسئولیتی ندارد.
بر همین اساس زمامدار نبایستی هیچگونه امتیاز شخصی نسبت به دیگران داشته باشد و همانند تمام مردم تابع قانون و مسؤول تمام اعمال خود میباشد. در این خصوص، رهبر در برابر قوانین با سایر افراد کشور مساوی است،[۵] همچنان که مشورت به تصریح قرآن آمده قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران هم یکی از وظایف ولی فققیه را «تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام میداند» در حالی که نظامهای سلطنتی ضرورت رعایت مشورت با اهل نظر در تصمیمات حکومتی مشاهده نمیشود بلکه رئیس حکومت بر اساس نظر و خواست و هواهای نفسانی خود عموماً دست به صدور حکم میزند.
- مدت زمان مشروط تصدی حکومت ولی فقیه: در سلطنت حاکم رئیس مادام العمر است در حالی که ولی فقیه مادامالوصف یا مادامالشرایط است و ولایت او منوط به حفظ و بقای شرایط اولیه است. با پذیرش ادله عقلی و نقلی انتصاب، ولی منصوب از جانب ائمه(ع) پس از شناسایی و معرفی از سوی مجلس خبرگان، تا آن زمان که شرایط لازم را داراست متصدی این سمت میباشد. ولی هر گاه یکی از این شرایط را به هر دلیلی از دست داد، خود به خود از این مقام بر کنار شده و خبرگان وظیفه کشف و اعلام آن را دارند. به همین دلیل اگر چه ولی فقیه مانند ریاست جمهور، مجلس خبرگان، مجلس شورای اسلامی و… زمانمند و مدتدار نیست، لیکن مشروط به شرایط و محدود به اوصافی است که در گذر زمان از گزند حوادث مصون نیست.
از این رو مجلس خبرگان موظف است بهطور دقیق درباره شرایط و اوصاف علمی و عملی رهبر مراقبت کند. به همین دلیل در اصل ۱۱۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است: «هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول ۵ و ۱۰۹ گردد یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است از مقام خود بر کنار خواهد شد».
- حکومتهایی مثل حکومت سلطنتی نسبت به امور معنوی و غیر دنیوی، خود را مسئول نمیدانند، حداکثر مسئولیت خود را سامان دادن به مادیات و امور دنیوی و رفاه مادی میدانند، صرف نظر از این که آیا در این مسئله به توفیقی مهم دست یافتهاند یا خیر؟ این حکومتها بنابر تعاریفی که از جامعه و انسان برای خود برمیشمارند اصلاً امور غیر دنیوی و معنوی را اموری شخصی و فردی میپندارند. امّا در ولایت فقیه بر جامعه که ولایتی دینی است، فقیه وظیفه محوری خود میداند که کاری کند که جامعه هر چه بیشتر و عمیقتر به سمت بندگی و پرستش خداوند متعال گام بردارد و در جامعه از سازوکارهای آن استفاده کند و امور اجتماعی را به گونه ای تنظیم و برنامهریزی نماید که این هدف تحقق یابد، حکومت اسلامی وظیفه تعالی جامعه را دارد و باید بستر توسعه الهی را در جامعه فراهم کند و ولی فقیه کسی است که در محور جامعه و حکومت است و بیشترین وظیفه را در مورد پیاده کردن وظایف حکومت بر عهده دارد.
- نظارت بر عملکرد حاکم: تصدی بر حکومت توسط ولیفقیه مادامالعمر نیست بلکه مادامالصفات است، یعنی مادام که واجد صفات باشد لذا اولاً شخص حاکم اسلامی باید از تقوی و ورع بالایی برخوردار باشد و ثانیاً بر اعمال او توسط مجلس خبرگان نظارت میشود و چنانکه صفات مورد اشاره در اصل پنجم و یکصد و نهم قانون اساسی در او کمرنگ شود او را از مقام خود خلع میکنند و به عبارت دیگر همچنانکه وجود صفات لازم را برای احراز تصدی مقام ولایت در او، تشخیص دادند، در آن مقام باقی است و هرگاه آن صفات را از دست بدهد نیز مجلس خبرگان پس از احراز فقدان صفات رهبری او را خلع میکنند. و بدین منظور براساس اصل صد و یازده قانون اساسی، اولین اجلاسیه مجلس خبرگان برای اجرای این اصل مصوبهای در ۲۰ ماده تصویب نمودهاند و بدین خاطر هیئت تحقیقی از اعضای مجلس خبرگان تشکیل شده و نظارت بایسته را داشته و دارند.[۶]
- مشارکت مردم در انتخاب ولی فقیه: در نظام ولایت فقیه مردم در سرنوشت سیاسی جامعه نقش دارند چنانکه امام خمینی در این باره فرمودند «نظر مردم تعیینکننده است».[۷] و چیزی به نام حکومت زور در اسلام نداریم.[۸]
آیتالله خامنهای میگوید: اسلام حکومت را با تعبیر «ولایت» بیان میکند… معنای آن، این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرت حکومت بر آنها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگی جداییناپذیری از هم دارند… اگر فرض کنیم در رأس قدرت کسانی باشند که با مردم ارتباطی نداشته باشند، این ولایت نیست، اگر کسانی باشند که رابطه آنها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد این ولایت نیست، اگر کسانی با کودتا بر سر کار بیایند، این ولایت نیست. اگر کسی با وراثت و جانشینی نَسبی منهای فضایل و کیفیات حقیقی که در حکومت شرط است ـ در رأس کار قرار بگیرد، این ولایت نیست،[۹] مفهوم اسبتداد یا خودسری، به میل خود یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن مطلقاً در معنای ولایت اسلامی نیست…[۱۰] ولایت یعنی حکومت الهی که هیچ اثری از خودپرستی، سلطنت و اقتدار خودخواهانه در آن وجود ندارد، اگر وجود پیدا کرد ولایت نیست».[۱۱]
بنابراین، مقایسه و شبیه قرار دادن ولایت فقیه با حکومت سلطتنی و پادشاهی مقایسه ای غلط است و شبیه دیدن آن نیز ناشی از بیتوجهی به وظیفه و تکلیف در این نظام است، ولایت ولی فقیه به شرط حفظ و بقای شرایط و صفاتش، مندرج در قانون اساسی جمهوری اسلامی تا آخر عمر استمرار دارد، باید ولی فقیه در این صورت تا زمانی که زنده است بر جامعه ولایت کند و نمیتواند از زیر بار این مسئولیت شانه خالی کند، چرا که اگر فقیه از این ولایت کنار رود، ناگزیر این ولایت به دست غیر فقیه و طاغوت میافتد و جامعه به سمت گمراهی، انحراف یا زیر سلطه استبداد میرود، به همین خاطر ولی فقیه تا آخرین لحظه ای که دارای شرایط است در این مسئولیت میکوشد.
با توجه به مطالب فوق، ولایت برای ولی فقیه، مسئولیت و وظیفه سرپرستی بر رشد جامعه میباشد نه امتیازی برای شخصی، در حالی که نظامهای سلطنتی و پادشاهی، ریاست و سلطنت خود بر مردم را امتیاز میپندارند و به هیچ گونه مسئولیتی نسبت به مردم اعتنایی ندارند.
منابع
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۵ش، ص۱۲–۱۳.
- ↑ Monocracy.
- ↑ آیتالله خامنهای ۱۵/۳/۱۳۸۳ ر.ک. روزنامه رسالت ۱۶/۳/۱۳۸۳، ص۱۹.
- ↑ تیول؛ همان ملک بخشیده شده به برخی از صاحب منصبان در عصر قاجاریه و… بوده است که توسط حکومت انجام میگرفته و سهمی هم برای حکومت از آن و سود آن منظور میگردیده است.
- ↑ اصل یکصد و هفتم قانون اساسی.
- ↑ ر. ک. به حقوق اساسی در جمهوری اسلامی ایران؛ سیدجلالالدین مدنی، جدوم، انتشارات سروش، ۱۳۶۷، ص۹۷–۱۰۷.
- ↑ آیتالله سیدعلی خامنهای، حکومت در اسلام، ج۱، ص۳۳ و اجوبه الاستفتائات، سؤال ۵۹.
- ↑ آیتالله سیدعلی خامنهای، حکومت در اسلام، ج۱، ص۳۳ و اجوبه الاستفتائات، سؤال ۵۹.
- ↑ آیتالله سیدعلی خامنهای، روزنامه جمهوری اسلامی، ۷/۲/۷۶.
- ↑ همان.
- ↑ آیتالله سیدعلی خامنهای، روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۷/۱/۷۸.