نظریه اسلام منهای روحانیت: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:


== انتقاد به این نظریه ==
== انتقاد به این نظریه ==
[[امام خمینی]] از جملهٔ منتقدان این نظریه است:«اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زدند. طب بی طبیب نمی‌تواند عمل بکند، طبیب می‌خواهد، متخصص می‌خواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده همین طبقه بوده است و شما الان مکلفید که اسلام را با قدرت به نسل‌های آتیه تحویل بدهید.»<ref>صحیفه نور، ج۵، ص۶۲</ref>
انتقاد به نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در آغاز طرح آن از سوی برخی علمای سنتی و وعاظ مساجد در تهران آغاز شد.  از جملهٔ مشهورترین این منتقدان می‌توان به [[شیخ قاسم اسلامی|قاسم اسلامی]]،شیخ محمدعلی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی اشاره کرد. همچنین، [[شیخ احمد کافی|احمد کافی]]، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران، نیز از جملهٔ این منتقدان است. این گروه شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری و مخالفت با اصول [[شیعه]] می‌کردند. در میان منتقدان این نظریه برخی از روحانیان نوگرای شیعه نیز دیده می‌شوند. از جمله این منتقدان می‌توان به [[مرتضی مطهری]] و [[ناصر مکارم شیرازی]] می‌توان اشاره کرد.<ref>حیدری، محمد، داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون، مجلهٔ شهروند امروز، شمارهٔ ۵۰، ۱۳۷۸.</ref>
 
[[امام خمینی]] نیز از جملهٔ منتقدان این نظریه است:«اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زدند. طب بی طبیب نمی‌تواند عمل بکند، طبیب می‌خواهد، متخصص می‌خواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده همین طبقه بوده است و شما الان مکلفید که اسلام را با قدرت به نسل‌های آتیه تحویل بدهید.»<ref>صحیفه نور، ج۵، ص۶۲</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۴۵

سؤال

نظریه اسلام منهای روحانیت چرا مطرح شد؟

درگاه‌ها
حوزه-و-روحانیت.png


نظریهٔ اسلام منهای روحانیت نظریه‌ای ناظر به نفی جایگاه طبقهٔ روحانیت در دین اسلام است. در این نظریه طبقهٔ روحانیت موجود در اسلام دارای کارکرد منفی برای مقاصد دین اسلام شناسانده شده است. این نظریه، که ریشه در اندیشه‌های دینی پس از نهضت اصلاح دینی در اروپا دارد، در دوران بازگشت دین به اجتماع در ایران پس از دوران حکومت پهلوی اول توسط علی شریعتی تبلیغ می‌شد. این نظریه از زمان طرح با انتقادات بسیاری از سوی علمای دین روبرو شد. انتقاداتی که ضمن آنها بر جایگاه سازندهٔ طبقهٔ روحانیت شیعه در طول تاریخ تأکید شده است.

خاستگاه

این نظریه ریشه در فرهنگ و تفکر غربی و شکل‌گیری نهضت اصلاح دینی در قرن شانزدهم و به‌طور خاص اندیشه‌های مارتین لوتر (۱۴۸۳–۱۵۴۶م)، از متفکران جنبش دین‌پیرایی، دارد. لوتر با زیر سؤال بردن وساطت کشیش‌های مسیحی در فهم و ارائهٔ انجیل تلاش کرد تا زمینه را برای کنار نهادن دین از عرصهٔ اجتماع، که با رنسانس آغاز شده بود، فراهم کند.[۱]

معتقدان پروتستانتیسم بر این باورند که مرجعیت دینی تنها از آنِ کتاب مقدس است. آنان حجیتی برای مقام پاپی، شوراهای کلیسایی،آراء آبای کلیسا و قدّیسان قائل نیستند. این نظر خلاف نظرات جاری در کلیسای کاتولیک است، که خود را یگانه مرجع و مبین کتاب مقدس می‌شمارد و آموزه‌ها و سنت‌های دیرپا را دارای وثاقت و حجیت تلقی می‌کند. از دیدگاه پروتستان‌ها هر مسیحی می‌تواند پیام کتاب مقدس را به وجدان شخصی خود دریابد. در دوره‌های بعد بسیاری از پروتستان‌ها بر نقش عقل، تجربه دینی و برداشت‌های شخصی در تفسیر متن مقدس به گونه‌ای افراطی تأکید کردند.[۲]

بستر ورود این نظریه به ایران

ورود این نظریهٔ به ایران در دوران معاصر ناشی از پیدایش روند بازگشت دین به عرصهٔ اجتماع و سیاست پس از وقفه­‌ای در دورهٔ پهلوی اول (۱۳۰۴-۱۳۲۰ش) بود. با سقوط رضاشاه، نیروی ذخیره­‌شده در اجتماع در ساحت­‌های مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و سبک زندگی آزاد شد. حکومت پهلوی دوم (۱۳۲۰-۱۳۵۷ش) با این فضای جدید مجبور به همراهی بود و در ساحت مذهبی هم آزادی­‌های مذهبی اعمال شد.[۳]

در این فضا، رویکردهای جدیدی به دین و دینداری رخ می­‌نماید؛ رویکردهایی که صاحبانشان تلاش می­‌کنند از منظری جدید به دینداری بنگرند. آنان، در عین ایمان به جایگاه دین در حیات بشری، دینداری سنتی را رافع نیازهای بشر جدید نمی­‌دانند و در تلاش­‌اند تا گفتمان دینی خود را در تعامل با گفتمان جدید تجدد عرضه کنند. پر رنگ­‌ کردن وجه اجتماعی و سیاسی اسلام و تلاش برای یافتن پاسخ­‌های اسلامی برای مسائل عصری از جمله نمودهای این رویکرد جدید بود که در قالب تألیفاتی در مورد این مباحث دنبال می­‌شد.[۴]

نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در ایران در بستری نگاه نو و انتقادی به مذهب پیدا شد. علی شریعتی (۱۳۱۲-۱۳۵۶ش) مهم‌ترین مروج این نظریه بود. شریعتی معتقد بود که در اسلام عالم دینی وجود دارد و طبقهٔ و سازمانی به نام روحانیت وجود ندارد و مردم بدون واسطهٔ طبقه و گروهی با خداوند ارتباط می‌گیرند.[۵]

انتقاد به این نظریه

انتقاد به نظریهٔ اسلام منهای روحانیت در آغاز طرح آن از سوی برخی علمای سنتی و وعاظ مساجد در تهران آغاز شد. از جملهٔ مشهورترین این منتقدان می‌توان به قاسم اسلامی،شیخ محمدعلی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی اشاره کرد. همچنین، احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران، نیز از جملهٔ این منتقدان است. این گروه شریعتی را متهم به سنی‌گری، وهابی‌گری و مخالفت با اصول شیعه می‌کردند. در میان منتقدان این نظریه برخی از روحانیان نوگرای شیعه نیز دیده می‌شوند. از جمله این منتقدان می‌توان به مرتضی مطهری و ناصر مکارم شیرازی می‌توان اشاره کرد.[۶]

امام خمینی نیز از جملهٔ منتقدان این نظریه است:«اگر شما را از صحنه خارج کنند، اسلام را کنار زدند. طب بی طبیب نمی‌تواند عمل بکند، طبیب می‌خواهد، متخصص می‌خواهد. اسلام به استثنای روحانیت مثل طب به استثنای طبیب است. این که اسلام را تا اینجا رسانده همین طبقه بوده است و شما الان مکلفید که اسلام را با قدرت به نسل‌های آتیه تحویل بدهید.»[۷]

منابع

  1. عالم، عبد الرحمن، تاریخ فلسفهٔ سیاسی غرب (عصر جدید و سدهٔ نوزدهم)، تهران، وزارت امور خارجه، ۱۳۷۷، ص ۸۰.
  2. بیات، عبدالرسول و جمعی از نویسندگان، فرهنگ واژه‌ها (درآمدی برمکاتب و اندیشه‌های معاصر)، قم، مؤسسهٔ اندیشه و فرهنگ دینی، ۱۳۸۱، ص ۹۷.
  3. خسروپناه، محمدحسین، خداپرستان سوسیالیست (از محفل­‌ها تا جمعیت آزادی مردم ایران ۱۳۲۳-۱۳۳۲ش)، تهران، نشر کتاب پیام امروز، ۱۴۰۰ش، ص ۱۸-۲۹.
  4. جعفریان، رسول، جریان­‌ها و سازمان­‌های مذهبی-سیاسی ایران (از روی­‌ کار آمدن محمدرضا­شاه تا پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۲۰-۱۳۵۷)، تهران، نشر علم، ۱۳۹۶، ص ۵۰۰-۵۰۵.
  5. شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص ۱۹۸؛ نیز: شریعتی، علی، مجموعه آثار، ج ۴، ص ۳۹۰.
  6. حیدری، محمد، داستان جدال متقابل شریعتی و روحانیون، مجلهٔ شهروند امروز، شمارهٔ ۵۰، ۱۳۷۸.
  7. صحیفه نور، ج۵، ص۶۲