هجوم به خانه حضرت فاطمه(س): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
(بارگزاری اولیه)
 
(ابرابزار)
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|کاربر=Mnazarzadeh }}
{{در دست ویرایش|کاربر=Mnazarzadeh}}
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}
{{سوال}}
{{سوال}}
خط ۶: خط ۶:
{{پاسخ}}
{{پاسخ}}


==در منابع اهل سنت==
== در منابع اهل سنت ==
منابع [[اهل سنّت]] روايات مختلفي در مورد تهاجم به خانه فاطمه(س) ذکر کرده‌اند.
منابع [[اهل سنّت]] روایات مختلفی در مورد تهاجم به خانه فاطمه(س) ذکر کرده‌اند.
* در کتابهای العقد الفرید و تاریخ ابوالفداء و اعلام النساء این گونه آمده است که [[ابوبکر]] گروهی را به سرکردگی [[عمر بن خطاب]] به سوی خانه [[علی(ع)]] فرستاد و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن. عمر با شعله‌ای از آتش حرکت کرد تا خانه علی(ع) را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که [[فاطمه(س)]] با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطاب، آیا آمده‌ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این که همان را که امّت گردن نهاده‌اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست [[بیعت]] دهید.<ref>عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج۱، ص۵۶؛ أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبه النهضه المصریه، الطبعه الثانیه، ۱۳۸۱ق، ج۴، ص۲۵۹؛ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۱۲۰۷؛ علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۴۹.</ref>
* مدائنی از سلمه بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت کرده است که ابابکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد، پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش، روانه خانه علی(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن می‌گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مسرّ و محکم هستم چنان‌که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود!<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج۱، ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.</ref>
* مؤلف کتاب «الامامه و السیاسه» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(ع) می‌نویسد: ابوبکر در پی جویی از کسانی که از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی(ع) جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی(ع) روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این که خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می‌کشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی که فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا(ص)) در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد. در این هنگام فریاد فاطمه(س) بلند شد: یا ابتاه یا رسول اللّه! آیا می‌بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می‌کنند.<ref>ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.</ref>
* زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود [[عباس عموی پیامبر(ص)|عباس]] نزد علی(ع) رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم… پس امیرالمؤمنین(ع) با عدّه‌ای از پیروانش در منزلش دست به مبارزه زدند، چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام عدّه ای به خانه علی(ع) حمله‌ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه‌اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن‌ها حضرت فاطمه(س) را پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که [[حضرت محسن|محسن]] را سقط کرد.<ref>علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص۱۴۲.</ref>
* . ابی الهجاء شبل الدّوله حنفی می‌گوید: بعد از آن که ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و [[خالد بن ولید]] و [[ابا عبیده جراح]] و عده‌ای از جماعت دیگر به سوی خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد. «عمر هیزم را بر در خانه فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف درآمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا(س) بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری که مسمارهای در به سینه فاطمه(س) فرورفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می‌کشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن‌ها با شلاق حضرت فاطمه را زدند، به حدی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه(س) مریض شدند و عاقبت به [[شهادت]] رسیدند. پس فاطمه شهیده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».<ref>ابو الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السیّد شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۹ق، ص۶۳. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامه و السیاسه، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹.</ref>


*در کتابهاي العقد الفريد و تاريخ ابوالفداء و اعلام النساء اين گونه آمده است که [[ابوبکر]] گروهي را به سرکردگي [[عمر بن خطاب]] به سوي خانه [[علي(ع)]] فرستاد و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نياوردند با آنان پيکار کن. عمر با شعله‌اي از آتش حرکت کرد تا خانه علی(ع) را به آتش بکشد، در اين گير و دار بود که [[فاطمه(س)]] با او روبرو شد و فرمود: هان! اي پسر خطاب، آيا آمده اي تا خانه ما را به آتش بکشي؟ عمر پاسخ داد: آري مگر اين که همان را که امّت گردن نهاده‌اند بپذيريد و با خليفه انتخابي ما دست [[بيعت]] دهيد.<ref>عماد الدين اسماعيل ابي الفداء، تاريخ ابي الفداء، بيروت، لبنان، دارالمعرفه، ج۱، ص۵۶؛ أبي عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفريد، القاهره ـ مصر، مکتبه النهضه المصريه، الطبعه الثانيه، ۱۳۸۱ق، ج۴، ص۲۵۹؛ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، بيروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۱۲۰۷؛ علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين هندي، کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۴۹.</ref>
== در منابع شیعه ==
یکی از طولانی‌ترین نقل‌ها در زمینه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) از سلیم بن قیس از سلمان فارسی نقل شده است که در نقل شیعه به این روایت اکتفا می‌شود.


*مدائني از سلمه بن محارب، و او از سليمان تيمي، و او از ابن عون روايت کرده است که ابابکر براي بيعت گرفتن از علي(ع) به دنبال وي فرستاد، پس علي(ع) بيعت نکرد. در اين هنگام عمر با شعله اي آتش، روانه خانه علي(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن مي‌گفت: اي پسر خطاب! آيا تو را در حال آتش زدن خانه ام مي بينم؟! عمر گفت: آري! و آن چنان به اين امر مسرّ و محکم هستم چنان که پدرت بر ديني که آورده بود محکم بود!<ref>احمد بن يحيي بلاذري، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج۱، ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.</ref>
«ابوبکر برای تثبیت خلافت خود از علی(ع) خواست که او نیز بیعت کند، ولی امام(ع) بیعت نکردند، سرانجام ابوبکر، [[قنفذ]] را نزد امیر المؤمنین(ع) فرستاد و عده‌ای کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا(س) فرمود: «به شما اجازه نمی‌دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.


* مؤلف کتاب «الامامه و السياسه» معروف به تاريخ خلفاء، تحت عنوان چگونگي بيعت امام علي(ع) مي نويسد: ابوبکر در پي جويي از کساني که از بيعت سر باز زده و در نزد امام علي(ع) جمع شده بودند برآمد، از اين رو عمر را به سوي خانه علي(ع) روانه داشت تا آنان را جهت بيعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بيعت دادن به ابوبکر خودداري کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هيزم بياورند، و فرياد کشيد به خدائي که جان عمر در دست اوست يا بايد از خانه بيرون بياييد يا اين که خانه را با هر کسي که در آن است به آتش مي کشم!! به او گفتند: اي ابا حفص (عمر) آيا مي داني که فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا(ص) ) در اين خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد. در اين هنگام فرياد فاطمه(س) بلند شد: یا ابتاه يا رسول اللّه! آيا مي بيني بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابي قحافه (ابوبکر) با ما چه مي کنند.<ref>ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتيبه الدينوري، الامامه و السياسه، قم، منشورات الرضي، الطبعه الاخيره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.</ref>
عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمی که اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه فاسمه(س) قرار دادند. سپس عمر ندا کرد: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه [[پیامبر(ص)]] بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می‌کشم!! حضرت زهرا(س) فرمود: ای عمر، ما را با تو کاری نیست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می‌کشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی‌ترسی که به خانه من وارد می‌شوی ولی عمر از برگشتن ابا کرد.


* زماني که پيامبر(ص) از دنيا رحلت فرمود [[عباس عموی پیامبر(ص)|عباس]] نزد علی(ع) رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بيعت کنم... پس اميرالمؤمنين(ع) با عدّه‌اي از پيروانش در منزلش دست به مبارزه زدند، چون پيامبر به وي چنين دستور داده بود. در اين هنگام عدّه اي به خانه علي(ع) حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه‌اش را به آتش کشيدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن ها حضرت فاطمه(س) را پشت درب فشار سختي دادند به حدّي که [[حضرت محسن|محسن]] را سقط کرد.<ref>علي بن حسين بن علي مسعودي، اثبات الوصيه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص۱۴۲.</ref>
عمر آتش طلبید و آنرا بر در خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا(س) در میان در و دیوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن یا ابتاه یا رسول اللّه استغاثه می‌کرد و صیحه می‌کشید و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد، ولی عمر رحمی به او ننمود و با شمشیری که در غلاف بود به پهلوهای فاطمه(س) زد و با تازیانه دستها و بازوان او را متورم ساخت. علی(ع) در این حال صدای استغاثه را شنید بیرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در یک لحظه به زمین افکند و خواست او را بکشد، ولی در این هنگام سفارش پیامبر(ص) را متذکر شد و فرمود: ای پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد(ص) را به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذاشته و عهدی که پیامبر با من نموده است می‌دانستی که تو نمی‌توانی به خانه من داخل شوی.<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۲ق، ج۴۳، ص۱۹۷؛ شبّر، جلاء العیون، ج۱، ص۱۹۲؛ طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۴۱۴.</ref>


*. ابي الهجاء شبل الدّوله حنفي مي گويد: بعد از آن که ابوبکر از مردم براي خود بيعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و [[خالد بن وليد]] و [[ابا عبيده جراح]] و عده‌اي از جماعت ديگر به سوي خانه علي(ع) و فاطمه(س) فرستاد. «عمر هيزم را بر در خانه فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف در آمد که از ورود آتش به خانه جلوگيري کند، در اين هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا(س) بين در و ديوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوري که مسمارهاي در به سينه فاطمه(س) فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فرياد مي کشيد: اي پدر جان! يا رسول اللّه! ببين بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در اين هنگام عمر به اطرافيان خود گفت: بزنيد فاطمه را! پس آن‌ها با شلاق حضرت فاطمه را زدند، به حدي که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمايان شد. بر اثر اين ضربات فاطمه(س) مريض شدند و عاقبت به [[شهادت]] رسيدند. پس فاطمه شهيده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».<ref>ابو الهجاء الحنفي، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السيّد شهاب الدّين المرعشي النّجفي، چاپ ايران، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۹ق، ص۶۳. به نقل السّقيفه لأبي بکر الجوهري، الامامه و السياسه، لابن قتيبه. ابن ابي الحديد، في شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹.</ref>
== مضروب شدن فاطمه(س) و کشته شدن محسن ==
در مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا(س) توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت به نمونه‌هایی از منابع اهل سنت اشاره می‌شود:
* ذهبی مورخ مشهور اهل سنت با ذکر سند می‌گوید: {{عربی|انّ عمر رفس<ref>در قاموس المحيط مي گويد: الرفس: الصدمه بالرجل في الصّدر، ماده رفس. يعني رفس به معني صدمه زدن با پا بر سينه است.</ref> فاطمه حتّي اسقطت بمحسن|ترجمه=همانا عمر چنان لگدي به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد.}}<ref>شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۶۸، ح۸۲۴.</ref>
* ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می‌کند که: {{عربی|اَن عُمر ضَرَبَ فاطمه(س) بالسّوطِ و قَصدَ منزله|ترجمه=عمر به منزل فاطمه(س) آمد و او را با تازيانه زد}}.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۱.</ref>
* از ابراهیم بن یسار بن هانی نقل شده است که: {{عربی|انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه يوم البيعه حتي ألقت الجنين من بطنها|ترجمه= عمر در روز بيعت به پهلوي فاطمه زهرا(س) زد، بطوري که سقط جنين نمود}}.<ref>ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، ابن ابی بکر الشهرستانی، الملل و النحل، بیروت، ۱۴۰۲ق، ج۱، ص۵۷.</ref>


==در منابع شیعه==
در اینجا از روایاتی که در منابع شیعه آمده است صرف نظر شده است، چرا که علمای شیعه اجماع بر این دارند که عمر به دستور ابوبکر همراه گروهی، بر خانه حضرت [[فاطمه(س)]] هجوم بردند و در خانه را به آتش کشیده و به زور وارد منزل آن حضرت شدند و علاوه بر ضربات به ایشان باعث سقط جنین و شهادت ایشان شدند.
یکی از طولانی ترین نقل‌ها در زمینه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) از سليم بن قيس از سلمان فارسي نقل شده است که در نقل شیعه به این روایت اکتفا می‌شود.


«ابوبکر براي تثبيت خلافت خود از علي(ع) خواست که او نيز بيعت کند، ولي امام(ع) بيعت نکردند، سرانجام ابوبکر، [[قنفذ]] را نزد امير المؤمنين(ع) فرستاد و عده‌اي کمک نيز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولي حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حاليکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد وگرنه بدون اجازه وارد شويد. آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا(س) فرمود: «به شما اجازه نمي دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولي خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينکه بدون اجازه وارد خانه اش شويم خودداري کرديم.
== اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه(س) ==
[[عمر]] در ضمن نامه‌ای به معاویه، چگونگی برخورد خود با فاطمه(س) را چنین بیان می‌کند: … به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این‌جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، یا این که علی(ع) را برای بیعت به سوی مسجد می‌کشانم. آن گاه تازیانه [[قنفذ]] را گرفتم و فاطمه(س) را با آن زدم، و به [[خالد بن ولید]] گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می‌کشم… همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‌های علی(ع) و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه(س) را شنیدم که گمان کردم، این ناله، [[مدینه]] را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه می‌گفت:


عمر عصباني شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمي که اطرافش بود دستور داد تا هيزم بياورند، آنان هيزم برداشتند و خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه فاسمه(س) قرار دادند. سپس عمر ندا کرد: به خدا قسم اي علي بايد خارج شوي و با خليفه [[پيامبر(ص)]] بيعت کني وگرنه خانه را با خودتان به آتش مي کشم!! حضرت زهرا(س) فرمود: اي عمر، ما را با تو کاري نيست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش مي کشيم! فرمود: اي عمر از خدا نمي ترسي که به خانه من وارد مي شوي ولي عمر از برگشتن ابا کرد.
{{عربی|يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هکذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! يا فِضَّه اِلَيْک فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ|ترجمه=اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر که اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي [[فضه کنیز حضرت فاطمه(س)|فضه]] بيا و مرا درياب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي کرده بود که گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمين افتاد…».<ref>الامامه و السياسه، ج۱، ص۱۴؛ اعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴؛ الغدير، ج۷، ص۲۲۹؛ بن ابي الحديد، ج۱۶، ص۲۸۱.</ref>
{{پایان پاسخ}}


عمر آتش طلبيد و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا(س) در ميان در و ديوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن یا ابتاه يا رسول اللّه استغاثه مي کرد و صيحه مي‌کشيد و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد، ولي عمر رحمي به او ننمود و با شمشيري که در غلاف بود به پهلوهاي فاطمه(س) زد و با تازيانه دستها و بازوان او را متورم ساخت. علي(ع) در اين حال صداي استغاثه را شنيد بيرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در يک لحظه به زمين افکند و خواست او را بکشد، ولي در اين هنگام سفارش پيامبر(ص) را متذکر شد و فرمود: اي پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد(ص) را به پيامبري مبعوث نمود اگر نبود مقدري که از طرف خداوند گذاشته و عهدي که پيامبر با من نموده است مي دانستي که تو نمي‌تواني به خانه من داخل شوي.<ref>مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، الطبعه الثانيه، ۱۴۰۲ق، ج۴۳، ص۱۹۷؛ شبّر، جلاء العيون، ج۱، ص۱۹۲؛ طبرسي، احتجاج، ج۱، ص۴۱۴.</ref>
== منابع ==
 
{{پانویس|۲}}
==مضروب شدن فاطمه(س) و کشته شدن محسن==
در مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا(س) توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت به نمونه هايي از منابع اهل سنت اشاره می‌شود:
 
*ذهبي مورخ مشهور اهل سنت با ذکر سند مي گويد: {{عربی|انّ عمر رفس<ref>در قاموس المحيط مي گويد: الرفس: الصدمه بالرجل في الصّدر، ماده رفس. يعني رفس به معني صدمه زدن با پا بر سينه است.</ref> فاطمه حتّي اسقطت بمحسن|ترجمه=همانا عمر چنان لگدي به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد.}}<ref>شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، لسان الميزان، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۶۸، ح۸۲۴.</ref>
 
* ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه نقل مي کند که: {{عربی|اَن عُمر ضَرَبَ فاطمه(س) بالسّوطِ و قَصدَ منزله|ترجمه=عمر به منزل فاطمه(س) آمد و او را با تازيانه زد}}.<ref>ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۱.</ref>
 
*از ابراهيم بن يسار بن هاني نقل شده است که: {{عربی|انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه يوم البيعه حتي ألقت الجنين من بطنها|ترجمه= عمر در روز بيعت به پهلوي فاطمه زهرا(س) زد، بطوري که سقط جنين نمود}}.<ref>ابوالفتح محمد بن عبدالکريم، ابن ابي بکر الشهرستاني، الملل و النحل، بيروت، ۱۴۰۲ق، ج۱، ص۵۷.</ref>
 
در اينجا از رواياتي كه در منابع شيعه آمده است صرف نظر شده است، چرا که علماي شيعه اجماع بر اين دارند كه عمر به دستور ابوبكر همراه گروهی، بر خانه حضرت [[فاطمه(س)]] هجوم بردند و در خانه را به آتش كشيده و به زور وارد منزل آن حضرت شدند و علاوه بر ضربات به ایشان باعث سقط جنين و شهادت ايشان شدند.
 
==اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه(س)==
[[عمر]] در ضمن نامه‌اي به معاويه، چگونگي برخورد خود با فاطمه(س) را چنين بيان مي کند: ... به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علي از خانه (براي بيعت) بيرون نيايد، هيزم فراواني به اين جا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و يا اين که علي(ع) را براي بيعت به سوي مسجد مي کشانم. آن گاه تازيانه [[قنفذ]] را گرفتم و فاطمه(س) را با آن زدم، و به [[خالد بن وليد]] گفتم تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش مي کشم.... همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازيانه، ناله کرد و گريست، ناله او به قدري جانکاه و جگر سوز بود که نزديک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولي به ياد کينه هاي علي(ع) و حرص او بر کشتن قريشيان افتادم.. با پاي خود لگد بر در زدم صداي ناله فاطمه(س) را شنيدم که گمان کردم، اين ناله، [[مدينه]] را زير و رو کرد، در آن حال فاطمه مي گفت:
 
{{عربی|يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هکذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! يا فِضَّه اِلَيْک فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ|ترجمه=اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر که اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي [[فضه کنیز حضرت فاطمه(س)|فضه]] بيا و مرا درياب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي کرده بود که گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمين افتاد...».<ref>الامامه و السياسه، ج۱، ص۱۴؛ اعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴؛ الغدير، ج۷، ص۲۲۹؛ بن ابي الحديد، ج۱۶، ص۲۸۱.</ref>
{{پایان پاسخ}}
==منابع==
<references />
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =  
  | شاخه اصلی =
|شاخه فرعی۱ =  
|شاخه فرعی۱ =
|شاخه فرعی۲ =  
|شاخه فرعی۲ =
|شاخه فرعی۳ =  
|شاخه فرعی۳ =
}}
}}
{{تکمیل مقاله
{{تکمیل مقاله
  | شناسه =  
  | شناسه =
  | تیترها =  
  | تیترها =
  | ویرایش =  
  | ویرایش =
  | لینک‌دهی =  
  | لینک‌دهی =
  | ناوبری =  
  | ناوبری =
  | نمایه =  
  | نمایه =
  | تغییر مسیر =  
  | تغییر مسیر =
  | ارجاعات =  
  | ارجاعات =
  | بازبینی =  
  | بازبینی =
  | تکمیل =  
  | تکمیل =
  | اولویت =  
  | اولویت =
  | کیفیت =  
  | کیفیت =
}}
}}
{{پایان متن}}
{{پایان متن}}

نسخهٔ ‏۳ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۴:۱۵

سؤال

جریان هجوم به خانه حضرت فاطمه(س) چه بوده است؟ اسناد موجود در این جریان را ذکر بفرمایید.


در منابع اهل سنت

منابع اهل سنّت روایات مختلفی در مورد تهاجم به خانه فاطمه(س) ذکر کرده‌اند.

  • در کتابهای العقد الفرید و تاریخ ابوالفداء و اعلام النساء این گونه آمده است که ابوبکر گروهی را به سرکردگی عمر بن خطاب به سوی خانه علی(ع) فرستاد و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن. عمر با شعله‌ای از آتش حرکت کرد تا خانه علی(ع) را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که فاطمه(س) با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطاب، آیا آمده‌ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این که همان را که امّت گردن نهاده‌اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست بیعت دهید.[۱]
  • مدائنی از سلمه بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت کرده است که ابابکر برای بیعت گرفتن از علی(ع) به دنبال وی فرستاد، پس علی(ع) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش، روانه خانه علی(ع) شد. فاطمه(س) در پشت درب با او سخن می‌گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مسرّ و محکم هستم چنان‌که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود![۲]
  • مؤلف کتاب «الامامه و السیاسه» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(ع) می‌نویسد: ابوبکر در پی جویی از کسانی که از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی(ع) جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی(ع) روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه(س) آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند. عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این که خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می‌کشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی که فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا(ص)) در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد. در این هنگام فریاد فاطمه(س) بلند شد: یا ابتاه یا رسول اللّه! آیا می‌بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می‌کنند.[۳]
  • زمانی که پیامبر(ص) از دنیا رحلت فرمود عباس نزد علی(ع) رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم… پس امیرالمؤمنین(ع) با عدّه‌ای از پیروانش در منزلش دست به مبارزه زدند، چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام عدّه ای به خانه علی(ع) حمله‌ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه‌اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن‌ها حضرت فاطمه(س) را پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که محسن را سقط کرد.[۴]
  • . ابی الهجاء شبل الدّوله حنفی می‌گوید: بعد از آن که ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و خالد بن ولید و ابا عبیده جراح و عده‌ای از جماعت دیگر به سوی خانه علی(ع) و فاطمه(س) فرستاد. «عمر هیزم را بر در خانه فاطمه(س) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(س) به طرف درآمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا(س) بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری که مسمارهای در به سینه فاطمه(س) فرورفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می‌کشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن‌ها با شلاق حضرت فاطمه را زدند، به حدی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه(س) مریض شدند و عاقبت به شهادت رسیدند. پس فاطمه شهیده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».[۵]

در منابع شیعه

یکی از طولانی‌ترین نقل‌ها در زمینه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) از سلیم بن قیس از سلمان فارسی نقل شده است که در نقل شیعه به این روایت اکتفا می‌شود.

«ابوبکر برای تثبیت خلافت خود از علی(ع) خواست که او نیز بیعت کند، ولی امام(ع) بیعت نکردند، سرانجام ابوبکر، قنفذ را نزد امیر المؤمنین(ع) فرستاد و عده‌ای کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا(س) فرمود: «به شما اجازه نمی‌دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم.

عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمی که اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه فاسمه(س) قرار دادند. سپس عمر ندا کرد: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر(ص) بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می‌کشم!! حضرت زهرا(س) فرمود: ای عمر، ما را با تو کاری نیست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می‌کشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی‌ترسی که به خانه من وارد می‌شوی ولی عمر از برگشتن ابا کرد.

عمر آتش طلبید و آنرا بر در خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا(س) در میان در و دیوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن یا ابتاه یا رسول اللّه استغاثه می‌کرد و صیحه می‌کشید و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد، ولی عمر رحمی به او ننمود و با شمشیری که در غلاف بود به پهلوهای فاطمه(س) زد و با تازیانه دستها و بازوان او را متورم ساخت. علی(ع) در این حال صدای استغاثه را شنید بیرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در یک لحظه به زمین افکند و خواست او را بکشد، ولی در این هنگام سفارش پیامبر(ص) را متذکر شد و فرمود: ای پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد(ص) را به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذاشته و عهدی که پیامبر با من نموده است می‌دانستی که تو نمی‌توانی به خانه من داخل شوی.[۶]

مضروب شدن فاطمه(س) و کشته شدن محسن

در مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا(س) توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت به نمونه‌هایی از منابع اهل سنت اشاره می‌شود:

  • ذهبی مورخ مشهور اهل سنت با ذکر سند می‌گوید: «انّ عمر رفس[۷] فاطمه حتّي اسقطت بمحسن؛ همانا عمر چنان لگدي به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد.»[۸]
  • ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می‌کند که: «اَن عُمر ضَرَبَ فاطمه(س) بالسّوطِ و قَصدَ منزله؛ عمر به منزل فاطمه(س) آمد و او را با تازيانه زد».[۹]
  • از ابراهیم بن یسار بن هانی نقل شده است که: «انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه يوم البيعه حتي ألقت الجنين من بطنها؛ عمر در روز بيعت به پهلوي فاطمه زهرا(س) زد، بطوري که سقط جنين نمود».[۱۰]

در اینجا از روایاتی که در منابع شیعه آمده است صرف نظر شده است، چرا که علمای شیعه اجماع بر این دارند که عمر به دستور ابوبکر همراه گروهی، بر خانه حضرت فاطمه(س) هجوم بردند و در خانه را به آتش کشیده و به زور وارد منزل آن حضرت شدند و علاوه بر ضربات به ایشان باعث سقط جنین و شهادت ایشان شدند.

اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه(س)

عمر در ضمن نامه‌ای به معاویه، چگونگی برخورد خود با فاطمه(س) را چنین بیان می‌کند: … به فاطمه که پشت در بود گفتم: اگر علی از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این‌جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، یا این که علی(ع) را برای بیعت به سوی مسجد می‌کشانم. آن گاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه(س) را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه گفتم: خانه را به آتش می‌کشم… همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه بازدارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد کینه‌های علی(ع) و حرص او بر کشتن قریشیان افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه(س) را شنیدم که گمان کردم، این ناله، مدینه را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه می‌گفت:

{{عربی|يا اَبتاه! يا رسول اللّه! هکذا يُفْعَلُ بِحَبيبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! يا فِضَّه اِلَيْک فَخُذيني فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا في رحمي مِنْ حَمْلٍ|ترجمه=اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر که اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي شود، آه! اي فضه بيا و مرا درياب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد، در عين حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتي وارد خانه شدم، فاطمه با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدّت خشم من، مرا به گونه اي کرده بود که گوئي پرده اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش به صورت فاطمه زدم که به زمين افتاد…».[۱۱]


منابع

  1. عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج۱، ص۵۶؛ أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبه النهضه المصریه، الطبعه الثانیه، ۱۳۸۱ق، ج۴، ص۲۵۹؛ عمر رضا کحاله، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله، ۱۴۴۰ق، ج۳، ص۱۲۰۷؛ علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الرساله ۱۴۰۵ق، ج۳، ص۱۴۹.
  2. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج۱، ص۵۸۶، ح۱۱۸۴.
  3. ابو محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامه و السیاسه، قم، منشورات الرضی، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ق، ص۱۲.
  4. علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، صاحب کتاب مروج الذهب، ص۱۴۲.
  5. ابو الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السیّد شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعه الثالثه، ۱۳۹۹ق، ص۶۳. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامه و السیاسه، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹.
  6. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۲ق، ج۴۳، ص۱۹۷؛ شبّر، جلاء العیون، ج۱، ص۱۹۲؛ طبرسی، احتجاج، ج۱، ص۴۱۴.
  7. در قاموس المحيط مي گويد: الرفس: الصدمه بالرجل في الصّدر، ماده رفس. يعني رفس به معني صدمه زدن با پا بر سينه است.
  8. شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعه الثالثه، ۱۴۰۶ق، ج۱، ص۲۶۸، ح۸۲۴.
  9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۲۷۱.
  10. ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، ابن ابی بکر الشهرستانی، الملل و النحل، بیروت، ۱۴۰۲ق، ج۱، ص۵۷.
  11. الامامه و السياسه، ج۱، ص۱۴؛ اعلام النساء، ج۳، ص۱۲۱۴؛ الغدير، ج۷، ص۲۲۹؛ بن ابي الحديد، ج۱۶، ص۲۸۱.