کاربر:Hosseiney4030/صفحه تمرین2: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی پاسخ
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:
{{شروع متن}}
{{شروع متن}}


{{سوال}}آیت‌الله سید حسن صدر کیست؟{{پایان سوال}}
{{سوال}}قاعده لطف چیست؟{{پایان سوال}}


{{پاسخ}}{{درگاه|حوزه و روحانیت}}سید حسن صدر (۱۲۷۲-۱۳۵۴ق) فقیه، اصولی، محدث و از مراجع تقلید شیعی، مشهور به محدث کاظمینی بود. ایشان کارهای فوق‌العاده ای در زمینه علوم دینی بر جای گذاشتند و با تربیت شاگردان بزرگی همچون: علامه محمدجواد بلاغی، میزا حبیب‌الله رشتی، شیخ مرتضی آل‌یاسین کاظمی و بسیاری دیگر؛ وی از عالمان دینی بسیاری اجازه روایت دریافت کرد. کتاب تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام با موضوع «نقش شیعیان در تاسیس علوم اسلامی» مشهورترین اثر اوست.
{{پاسخ}}مقدمه
يكي از اصول و قواعد مهم در كلام عدليه، قاعدة لطف است كه پس از قاعدة حسن و قبح عقلي مهمترين قاعدة كلامي به شمار مي‎رود. متكلمان عدليه بسياري از آموزه‎ها و عقايد ديني را براساس آن اثبات كرده‎اند. وجوب تكاليف ديني، ‌لزوم بعثت پيامبران، و وجوب عصمت انبيا، وعده و وعيدهاي الهي، حسن آلام ابتدايي و وجوب امامت از جمله مسائلي است كه بر اين قاعده استوار گرديده‎اند.
اكثريت قريب به اتفاق متكلمان عدليه طرفدار قاعدة لطف بوده‎اند. از متكلمان معروف اماميه در اين باره رأي مخالفي نقل نشده است. ولي از متكلمان معتزله از بشر بن معتمر (متوفاي 210هـ) جعفر بن حرب (متوفاي 236هـ) به عنوان منكر قاعدة لطف ياد شده است.[1] اگر چه گفته شده است كه، آن دو نيز از رأي خود بازگشته و آن را پذيرفته‎اند. متكلمان اشعري ـ كه منكر اصل حسن وقبح عقلي‎اند ـ قاعدة لطف را نيز مردود دانسته‎اند.
از قرائن و شواهد گوناگون به دست مي‎آيد كه اين قاعده،‌ هم چون قاعده حسن و قبح عقلي،‌از نخستين مسائل كلامي است كه مورد توجه متكلمان عدليه قرار گرفته است. شهرستاني، آن جا كه عقايد عمومي معتزله را يادآور شده است از قاعدة لطف و اصلح ياد كرده است، و نيز گفته است، آنان اتفاق دارند در اين كه تكليف مقتضاي لطف الهي است.[2] به نقل شيخ طوسي در كتاب «الفهرست»[3] از كتاب «الالطاف» به عنوان يكي از كتاب‎هاي هشام بن حكم (متوفاي 179 يا 199هـ) نام برده است.
تعريف و اقسام لطف
واژة لطف در لغت در معاني مهرباني و اكرام،‌قرب و نزديكي، كوچكي و ريزي، خفا و پنهاني، نرمي و آشكاري به كار رفته است، و در علم تجويد تلطف به معني اِماله است.[4]
لطف در اصطلاح متكلمان از صفات فعل الهي است، يعني افعالي كه به مكلفان مربوط مي‎شود و مقصود اين است كه خداوند آنچه ماية گرايش مكلفان به طاعت و دوري گزيدن آنان از معصيت مي‎باشد را در حق آنان انجام داده و اين امر مقتضاي عدل و حكمت الهي است، چنان كه تبيين آن خواهد آمد عبارت ذيل تعريف مشهور قاعدة لطف است
«اللطف ما يقرب العبد الي الطاعة و يبعده عن المعصية».
متكلمان لطف را به دو اعتبار تقسيم كرده‎اند:
الف: به اعتبار اين كه مكلف از لطف بهره مي‎گيرد يا نه. هر گاه از آن بهره گيري كند، و در ساية لطف تكليف را انجام دهد، آن را لطف «محصل» گويند. يعني لطفي كه به مرحلة تحقق و تحصل رسيده است. و هرگاه مكلف آن را به كار نبندد، لطف را «مقرب» گويند، زيرا نقش آن درحد اين بوده است كه زمينة هدايت را فراهم نموده، و در حقيقت مكلف را به طاعت نزديك ساخته است. هر چند در اثر سوء اختيار مكلف، تحقق نيافته است.
جامع اين دو قسم، داعي گري و برانگيزگي لطف است. چنان كه سيد مرتضي گفته است:
«لطف داراي دو قسم است: يكي آن كه مكلف به واسطة آن انجام طاعت را اختيار مي‎كند، و اگر لطف نبود آن را اختيار نمي‎كرد، و ديگري آن كه مكلف به واسطة آن به انجام طاعت نزديك مي‎گردد، و جامع آن دو اين است كه نقش داعويت دارند».[5]
برخي، تفاوت لطف مقرب و محصل را در اين دانسته‎اند، كه لطف مقرب با غرض از تكليف سنجيده مي‎شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.[6]
ولي اولاً: اين تفاوت در كلمات متكلمان عدليه ذكر نشده است، و ثانياً: غرض از تكليف در عرض غرض از خلقت نيست، بلكه آن دو، در طول يكديگرند.
ب: تقسيم ديگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به اين اعتبار لطف سه گونه است:
1. لطف، فعل مستقيم و بي‎واسطة خداوند است، مانند تشريع تكاليف ديني، ارسال پيامبران، اعطاي معجزه به آنان، ارائه و نصب دلايل تكويني بر توحيد.
2. لطف، فعل مباشري كسي است كه مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفكر و نظر در دلايل توحيد و معجزات پيامبران، و پيروي از دستورات دين.
3. لطف، فعل مكلفان ديگر است، مانند تبليغ احكام الهي كه فعل پيامبران، لطف است در حق مكلفان، و امر به معروف و نهي از منكر كه فعل عموم مكلفان است. و هر كس آن را انجام دهد نتيجه‎اش لطف است در حق مكلفان ديگر.
در مورد نخست، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است كه فعل لطف را بر مكلف واجب كند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مكلفان ديگر واجب نمايد. و در اين قسم لازم است، كسي كه لطف بر او واجب شده، خود نيز به گونه‎اي از آن بهره‎مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نيايد.[7]
شرايط لطف
براي لطف شرايطي ذكر كرده‎اند كه عبارت‎اند از:
1. در توانايي مكلف بر انجام تكليف نقش نداشته باشد. يعني قدرت بر انجام تكليف لطف به شمار نمي‎آيد، زيرا لطف متفرع بر تكليف است، و قدرت از شرايط تكليف است، پس تا قدرت نباشد، تكليف نيست، و تا تكليف نباشد، لطف معنا ندارد.
2. به الجاء و اجبار مكلف منتهي نگردد؛ زيرا، لطف متفرع بر تكليف است، و بدون اختيار تكليفي در بين نيست، عبارت ذيل بيانگر دو شرط مزبور است.
«و لم يكن له حظ في التمكين و لم يبلغ حد الإلجاء».[8]
3. ميان لطف و تكليف مناسبت وجود داشته باشد، زيرا لطف نقش فراخواني و داعي‎گري دارد،‌و داعي بودن فعلي در مورد تكليف در گرو آن است كه با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بي‎ارتباط نباشد.
4. مكلف از لطف آگاه باشد، زيرا در صورت ناآگاهي از آن، ‌براي او نقش داعويت نخواهد داشت. البته در اين باره علم اجمالي هم كافي است. مانند اين كه بداند برخي از مصائب و ناملايماتي كه بر وي وارد شده، به خاطر اين بوده است كه وي به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهيزد.[9]
دلايل وجوب لطف
1. برهان حكمت: مشهورترين دليل عقلي بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حكمت است، به اين بيان كه ترك لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حكمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان كه محقق طوسي گفته است:
«و اللطف واجب ليحصل الغرض به؛[10] لطف واجب است تا به واسطة آن غرض حاصل آيد».
توضيح اين كه خداوند انسان‎ها را به تكاليف ديني مكلف نموده اسلامي. بنابراين، ‌عمل‎ها به تكاليف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوي ديگر، مي‎‎داند كه اگر لطف را انجام ندهد زمينة لازم براي تحقق يافتن تكاليف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند مستلزم هيچ گونه محذوري نيست.
در اين صورت، ترك لطف از نظر عقل، نقض غرض به شمار مي‎آيد. مانند اين كه فردي مجلس ضيافتي تشكيل دهد و به طور جدي بخواهد كه فرد معيني در آن مجلس حضور يابد،‌و مي‎داند كه اگر در دعوت او آداب ويژه‎اي را كه انجام آنها براي وي مستلزم هيچ گونه محذوري نيست به جاي آورد، او دعوتش را اجابت خواهد كرد، و يا لااقل باب هر گونه عذري را بر او خواهد بست. در اين صورت اگر او را دعوت كند ولي آن آداب ويژه را به جاي نياورد، از نظر عقلا نقض كننده غرض شناخته خواهد شد.[11]
2. جود و كرم خداوند: شيخ مفيد در كتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و كرم خداوند تبيين كرده و گفته است:
«ان ما أوجبه اصحاب اللطف من اللطف انما وجب من جهة الجود و الكرم».[12]
توضيح اين كه: فراهم نمودن اسباب و شرايطي كه مكلفان را در عمل به احكام الهي ترغيب مي‎نمايد، و آنان را از معصيت دور مي‎سازد، مصداق جود و كرم خداوند در حق مكلفان است. و ترك جود و كرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است.
با تقرير مزبور، پاسخ اين اشكال روشن شد، كه عمل به مقتضاي جود و كرم تفضل است، و لزومي ندارد، در حالي كه فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چيزي كه واجب نيست، تبيين شده است؟
پاسخ اين است كه وجوب در اصطلاح متكلمان دربارة افعال خداوند به معناي وجوب فقهي نيست، بلكمه به معناي ملازمه ميان كمال در فعل با كمال در ذات و صفات ذاتي است. هر گاه جود و كرم از كمالات وجودي است، ترك آن بر خداوند محال است، همان گونه كه عدل و احسان نيز چنين است.
«مراد قوم از وجوب عقلي افعال بر خداوند اين است كه كاري كه از شأنش باشد كه فاعل آن مستحق ذم شود، از خداي تعالي صادر نتواند شد.»[13]
اصولاً دربارة تشريع تكاليف ديني از طرف خداوند، سه فرض متصور است:
1. خداوند، تكاليف را وضع كند و به مكلفان ابلاغ نمايد، و مقدمات و ابزار لازم براي انجام آنها را در اختيار آنان قرار دهد.
2. علاوه بر آنچه بيان گرديد، مكلفان را در شرايطي قرار دهد، كه جز انجام تكاليف، راهي نداشته باشند.
3. گذشته از ابلاغ تكاليف و اعطاي قدرت به آنان، چنان كه در فرض اول گذشت،‌كارهايي را در حق آنان انجام دهد كه هر چند مكلفان را به انجام تكاليف مجبور نمي‎سازد ـ چنان كه در فرض دوم چنين بود ـ ولي، در رغبت و اشتياق آنان به رعايت تكاليف الهي مؤثر باشد، مثل اين كه بر انجام تكاليف وعدة پاداش دهد، و برتخلف از آن وعيد عقوبت و كيفر دهد.
از فرض‎هاي ياد شده، فرض دوم از نظر عقلي مردود است، زيرا با فلسفة تكليف كه آزمايش بندگان و شكوفا شدن استعدادهاي معنوي آنان است منافات دارد. فرض نخست نيز با جود و كرم و حكمت الهي سازگار نيست. بنابراين، فرض سوم متعين است، و آن مقتضاي قاعدة لطف است.[14]
قرآن و قاعدة لطف
از مطالعة آيات قرآن، به روشني استفاده مي‎شود كه ارسال پيامبران، اخلاق ويژه و سيرة عملي آنان، انزال كتب آسماني، بيان معارف الهي در قالب مثال‎هاي ساده و گويا، انذار و تبشيرهاي الهي توسط پيامبران، مصائب و ناملايمات، نعمت‎ها و موهبت‎هاي مادي، نصرت‎ها و امدادهاي غيبي، همگي،‌از مصاديق و مظاهر لطف الهي به شمار مي‎روند كه برخي مقتضاي حكمت خداوند، و برخي مظهر و جلوة جود و احسان الهي‎اند.


== ولادت ==
سید حسن صدر جمعه، ۲۹ رمضان سال ۱۲۷۲ق در [[کاظمین]] به‌دنیا آمد. پدرش سید هادی صدر از علمای دوران خود بود. صدر روز پنج شنبه، ۱۱ ربیع‌الاول ۱۳۵۴ق درگذشت و در یکی از حجره‌های صحن حرم کاظمین در کنار پدرش به‌خاک سپرده شد. به مناسبت درگذشت او، از سوی [[سید ابوالحسن اصفهانی]] سه روز عزای عمومی اعلام شد.<ref>سید حسن صدر، شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۵؛ سید حسن صدر، ترجمه تاسیس الشیعه، ص ۱؛ محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ۱۳۵۲ش، ج ۶، ص ۳۰۳.</ref>
== مراحل تحصیل ==
سید حسن صدر که در خانواده‌ای فقیر، اما با تقوا رشد کرده بود. به سفارش پدر، شروع به تحصیل علم نمود. پدرش استادانی فرزانه برای فرزندش انتخاب کرد. هنوز پانزده سالش نشده بود که علم صرف و نحو و بیان و معانی و بدیع را کاملاً فرا گرفت. سپس علم منطق را فراگرفت. همت بلند و تلاش فراوان سید حسن و نظارت همیشگی پدر در ادامه تحصیل وی باعث شد که در هجده سالگی فقه و اصول را از بزرگ‌ترین استادان کاظمین، که پدرش نیز یکی از آنان بود، فرا گیرد.
=== اقامت در نجف ===
سید حسن صدر به امر پدر، به نجف اشرف مهاجرت نمود تا هر چه بیشتر از علوم و معارف الهی بهره‌مند گردد. وی هفده سال در حوزه علمیه نجف، حکمت، کلام، فقه، اصول و سایر علوم اسلامی را فرا گرفت. و در فقه و اصول مجتهد شد.
=== مهاجرت به سامرا ===
آیت الله العظمی سید محمد حسن شیرازی در سال ۱۲۹۱ هـ . ق. از نجف به سامرا هجرت کرد. عده بسیاری از شاگردان او نیز به آن جا مهاجرت کردند. سید حسن صدر نیز در سال ۱۲۹۷ هـ . ق. برای بهره بردن از محضر مرجع بزرگ شیعه، به سامرا مهاجرت نمود و مدت هفده سال در آن اقامت کرد. وی ضمن استفاده از درس آیت الله شیرازی، خود نیز به تدریس پرداخت. بیان شیوا و گیرایش توجه همه را به وی جلب کرد. مرجع شیعیان نیز ارادت و عنایت خاصی نسبت به وی ابراز می‌داشت. دو سال از رحلت آیت الله سید محمد حسن شیرازی گذشته بود که ـ در سال ۱۳۱۴ هـ . ق. ـ سید حسن صدر همراه پسر عمویش، سید اسماعیل صدر به زادگاهش کاظمین بازگشت.<ref>سید حسن صدر، شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۵ و ۸ و ص ۴ ـ ۱۱ و ۱۰ ـ ۱۱؛  ملا علی واعظ تبریزی، علمای معاصرین، ص ۱۷۱، ۱۷۰؛ ملا علی تبریزی، صیام وقایع الایام، ، ص ۶۶۴،  سید مصطفی خمینی، معارف و معاریف، ج ۶، ص ۶۶۱، اعیان الشیعه، ۱۴۲۱ق، ج ۵، ص ۳۲۵؛ محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، ج ۶، ص ۳۰۴.</ref>
=== اساتید ===
سید حسن صدر علم صرف و نحو را از علامه باقر بن محمد حسن آل یاسین و علامه سید باقر بن الحیدر (متوفا: ۱۲۹۰ هـ . ق.) و همچنین علم معانی و بیان و بدیع را از شیخ علامه عطار و علم منطق را از شیخ محمد بن الحاج کاظم و میرزا باقر سلماسی فرا گرفت.
او حکمت و کلام را از پدرش، شیخ محمد باقر شکی، شیخ محمد تقی بایکانی؛ شیخ عبدالنبی نوری طبرسی و محمد تقی گلپایگانی (متوفی: ۱۲۹۳ هـ . ق.) فراگرفت.
فقه و اصول را نیز از پدرش، عبدالحسین بن نعمة الطریحی (متوفا: ۱۲۹۵ هـ . ق.) و میرزای شیرازی؛ اخلاق را از ملاحسینقلی همدانی و علوم غریبه را نزد شیخ عبدالحسین هندی یاد گرفتند.<ref>سید حسن صدر، شیعه و پایه گذاری علوم اسلامی، ۱۳۸۸ش، ص ۶؛ سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۵ و ۱ ـ ۲.</ref>
استادان وی، همگی از بزرگان حوزه بودند، امّا به عنوان نمونه، به زندگی دو استادش اشاره می‌شود:
* میرزای شیرازی: وی در نیمه جمال الاول سال ۱۲۳۰ هـ . ق. در اصفهان دیده به دنیا گشود. وی تحصیلاتش را از اصفهان آغاز کرد. در سال ۱۲۹۵ هـ . ق. در ۲۹ سالگی عازم نجف اشرف شد. و پس از سال‌ها تحصیل، از صاحب جواهر گواهی اجتهاد مطلق گرفت. مرجعیت شیعه بعد از شیخ مرتضی انصاری به او سپرده شد. وی فقیهی با درایت بود که قاطعانه در مقابل نقشه‌های شوم استکبار ایستاد و نقشه‌های آنان را نقش بر آب کرد. وی در سال ۱۳۱۲ هـ . ق. در سامرا درگذشت.<ref>محمد علی مدرس تبریزی، ریحانة الادب، ۱۳۲۶ش، ج ۳، ص ۴۲۵.</ref>
* ملا حسینقلی همدانی: او سال‌ها از محضر شیخ انصاری استفاده کرد. وی فقهی آراسته به اخلاق دینی و حکیم و عارفی بریده از دنیا بود. او در تهذیب نفس بسیار کوشید و از مقام و ریاست دوری گزید. هر روز صبح در خانه‌اش اخلاق و عرفان درس می‌داد. بسیاری از تشنگان حقیقت در درس او شرکت می‌کردند. او نماز جماعت را درخانه‌اش به پا می‌داشت. وی در سال ۱۳۱۱ هـ . ق. که برای زیارت قبر سید الشهداء ـ علیه السلام ـ به کربلا رفته بود، به دیار باقی شتافت و در حجرة چهارم، در صحن شریف به خاک سپرده شد.<ref>سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ۱۴۳۸ق، ص ۵.</ref>
=== شاگردان ===
علامه محمد جواد بلاغی (متوفا: ۱۳۱۳ هـ. ش) <ref>جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، 1385ش، ج ۲، ص ۵۴۳.</ref>، شیخ مرتضی آل یاسین کاظمی و بسیاری از فرزانگان جزو شاگردان سید حسن صدر بودند. سید حسن صدر از کارشناسان علم حدیث بود و به همین سبب، به محدث کاظمینی مشهور بود.
کسانی که وی از آنها حدیث نقل کرده است، دو گروه‌اند:
* گروه اول: کسانی هستند که بدون اجازه کتبی از آنان حدیث نقل می‌کرد، که عبارتند از: میرزا حسن شیرازی (متوفا: ۱۳۱۲ هـ . ق.) میرزا حبیب الله رشتی (متوفا: ۱۳۱۳ هـ . ق.)، محمد حسن بن هاشم کاظمی (متوفا: ۱۳۰۸ هـ . ق.) محمد ایروانی (متوفا: ۱۳۰۶ هـ . ق.)، محمد حسن آل یاسین کاظمی و سید هادی صدر (متوفا: ۱۳۱۶ هـ . ق.).
* گروه دوم، عالمانی که به او اجازه کتبی برای نقل حدیث داده‌اند، که عبارتند از: شیخ ملا علی بن خلیل رازی (متوفا: ۱۲۹۷ ه.ق.) سید مهدی قزوینی حلی، میرزا محمدهاشم بن زین‌العابدین اصفهانی (متوفا: ۱۳۱۸ ه.ق.)
سید حسن صدر محدث بزرگی بود. او به عدة زیادی اجازة کتبی نقل حدیث داده است که به نام برخی اشاره می‌شود:
* آیت الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی (متوفا: ۱۳۲۱ هـ. ش)
* علامه سردار کابلی (متوفا: ۱۳۳۱ هـ. ش)
* سید شرف الدین عاملی (متوفا: ۱۳۳۷ هـ. ش)
* شیخ آقا بزرگ تهرانی (متوفا: ۱۳۴۸ هـ. ش)
* شیخ عباس قمی (متوفا: ۱۳۱۹ هـ. ش)
* آیت الله ابوالحسن اصفهانی (متوفا: ۱۳۲۵ هـ. ش)
* شیخ هادی آل کاشف الغطاء
* ابوالحسن نقوی، سید رضا هندی
* میرزا محمدعلی اردوبادی نجفی (متوفا: ۱۳۸۰ هـ . ق)
* میرزا هادی خراسانی
* شیخ آقا رضا اصفهانی (متوفا: ۱۳۲۲ هـ . ق).<ref>سید حسن صدر، تأسیس الشیعه، ۱۴۳۸ق، ص ۲۲ و ۲۳ و ۲۵؛ جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم، گلشن ابرار، 1385ش، ج ۲، ص ۵۴۳.ص ۵۸۰، ص ۶۲۵ و ۶۵۵؛ محمد حرزالدین، معارف الرجال،۱۳۶۵ش، ج ۱، ص ۲۴۹؛ علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۳۳۸ و شیعه و پایه‌گذاری علوم اسلامی، ص ۱۷ ـ ۱۸.</ref>(نویسنده کتاب نقد فلسفه).
== در عرصه فرهنگ ==
آیت الله سید حسن صدر در عرفه فرهنگ، کارهای بی‌نظیری را انجام داده و در تمام عمرش نشان دهنده‌ی این بود که فردی دغدغه‌مند و غیرت مند برای اسلام است. نمونه های زیادی در این باره وجود دارد که برای مثال، چند مورد ذکر می‌شود:
* جرجی زیدان، تاریخ نویس معروف (متوفا: ۱۹۱۴ م) در کتاب (تاریخ آداب اللغة العربیه) که در چهار جلد منتشر شد، نوشت: «شیعه طایفه‌ای کوچک بود که آثار قابل اعتنایی نداشت و اکنون شیعه‌ای در دنیا وجود ندارد.» وقتی این خبر به سید حسن صدر رسید، با شیخ آقا بزرگ تهرانی و محمد حسین کاشف الغطاء هم پیمان شد تا به معرفی شیعه بپردازد. علامه سید حسن صدر درباره فعالیت‌های علمی شیعه و نقش آنان در تأسیس و تکمیل علوم اسلامی تحقیق کرد و کتاب معروف خود را به نام تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تألیف کرد، که در سال ۱۳۷۰ هـ . ق در ۴۴۵ صفحه به چاپ رسید. شیخ آقا بزرگ تهرانی با تألیف الذریعة الی تصانیف الشیعه در ۲۹ جلد به معرفی آثار و تألیفات شیعه در علوم مختلف پرداخت. علامه شیخ محمد حسین کاشف الغطاء نیز نقدی بر تاریخ آداب اللغة العربیه نوشت.<ref>شیخ آقا بزرگ تهرانی، محمد رضا حکیمی، ص ۲۲ ـ ۲۳.</ref>
* فعالیت‌های فرهنگی وهابیت روز به روز گسترش می‌یافت. علامه سید حسن صدر برای دفع این فتنه، کتابی تحت عنوان «رسالة الشریفه فی الردّ علی فتاوی الوهابین» نگاشت.<ref>تأسیس الشیعه، ص ۲۰.</ref>
* کتابخانه‌ای ماندگار، علامه سید حسن صدر علاقة بسیار شدیدی به خرید و جمع‌آوری کتاب داشت. این علاقه به قدری شدید بود که برای خرید یک کتاب از هزینه‌های ضروری زندگی چشم پوشی می‌کرد. وی کتاب‌های قدیمی و خطی را جمع آروی می‌کرد و اگر کتابی بدون نام مؤلف بود، آن قدر تحقیق و تفحص می‌کرد تا نویسنده را بشناسد. اکنون کتابخانه‌اش شامل بیش از ۱۰۰۰ جلد کتاب نفیس است.<ref>تاسیس الشیعه، ص ۲۱ و ۲۲ و اعیان الشیعه، ج ۵، ص ۳۲۵.</ref>
* نویسندة پرتلاش، علامه سید شرف الدین می‌گوید: من از آیت الله سید حسن صدر شنیدم که وی در ایام جوانی شبها را معمولا برای مطالعه بیدار بود و در روز، خواب قبل یا بعد از ظهر را نمی‌شناخته، خودم نیز مشاهده کردم او در سال‌های پیری، شب و روز در کتابخانه اش قلم به دست راست و کاغذ در دست چپ، مشغول تحقیق و تألیف بود. به جرأت می‌گویم که آن بزرگوار یک چهارم عمرش را خوابید و باقی عمرش را بیدار بود؛ برعکس عموم مردم که فقط یک چهارم عمرشان را بیدارند.<ref>علمای معاصرین، ص ۱۷۰.</ref>
== آثار ==
از آیت الله سید حسن صدر، ۸۲ کتاب به یادگار مانده است که برخی از آنها به عنوان نمونه ذکر می‌شود:<ref>علمای معاصر، ص ۱۷۲.</ref>
{{ستون|۲}}
* اصول دین و اخلاق: الدرر الموسویه فی شرح العقائد الجعفریه، وی در این کتاب، ضمن تبیین اصول دین، امامت را از منابع اهل سنت اثبات می‌کند.
* سبیل الصالحین: این کتاب هفت راه سیر و سلوک و عبادت خدا را بیان می‌کند.
* احیاء النفوس بآداب ابن طاووس. این کتاب دربارة ارتباط بنده با خدا و بنده با اولیاء الله و بنده با ملائکه و مردم بحث می‌کند.
* سبیل الرشاد فی شرح نجاة العباد.
* تبیین مدارک السداد للمتن و الحواشی من نجاة العباد.
* تحصیل الفروع الدینیه فی فقه الامامیه.
* المسائل المهمه.
* المسائل النفسیه.
* حاشیه بر العروة الوثقی.
* حاشیه بر غایة القصوی.
* حاشیه بر نجاة العباد.
* حاشیه بر تبصره.
* حاشیه بر فصول فارسی.
* الغالیه لاهل الانظار العالیه، این کتاب در تحریم ریش تراشی است و به عربی و فارسی چاپ شده است.
* تبیین الرشاد فی لبس السواد علی الائمة الامجاد، این کتاب که به زبان فارسی چاپ شده، در مورد پوشیدن لباس سیاه برای عزاداری اهل بیت است.
* نهج السداد فی حکم اراضی السواد.
* الدر النظیم فی مسألة التتمیم، در موضوع تکمیل آب کر با آب متنجّس.
* لزوم قضاء مافات ـ من الصوم ـ فی سنة الفوات.
* تبیین الاباحه (در این که نماز خواندن با اجزاء حیوان مشکوک) جائز است.
* ابانة الصدور: در مورد ارث.
* کشف الالتباس عن قاعدة الناس (دربارة قاعدة الناس مسلطون علی اموالهم).
* الغرر فی نفی الضّرار و الضرر: دربارة بحث حکومت و ورود.
* احکام الشکوک الغیر منصوصه (روایاتی که در شک در رکعات نماز بناء را بر اکثر می‌گذارند).
* رسالة فی حکم الظن بالافعال و الشک فیها.
* الرسائل فی اجوبة المسائل: جواب به استفتائات.
* سبیل النجاة فی المعاملات.
* تعلیقة علی رسالة التقیة لشیخنا الانصاری.
* تعلیقة علی مباحث المیاه من کتاب الطهارة للشیخ الانصاری.
* الرسالة فی حکم ماء الغساله.
* رسالة فی تطهیر المیاه.
* رسالة فی مسألة تقوی العالی بالمسافل.
* تعلیقة مسبوطة علی ما کتبه الشیخ الانصاری فی صلاة الجماعه.
* رسالة فی شروط الشهادة علی الرضاع.
* رسالة فی بعض مسائل الوقف.
* رسالة فی حکم ماء الاستنجاء.
* رسالة فی الماء المضاف.
* رسالة وجیزة فی روایة الاخفات فی التسبیحات فی الرکعتین الاخیرتین.
* من الناسک فی المناسک (حدیث).
* شرح وسائل الشیعه الی احکام الشریعه: علامه شرف الدین می‌گوید: این کتاب، کتابی است که نظیر آن تألیف نشده است. این کتاب شامل علم فقه، حدیث، اصول و علم رجال است که چند جلد آن منتشر شده است.
* محاسن الرسائل فی معرفة الاوائل.<ref>تأسیس الشیعه، ص ۲۱ـ ۱۴؛ اعیان الشیعه، ج ۵، ص ۳۲۶ و الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱۹، ص ۳۷۰.</ref>
{{پایان}}
== وفات ==
هشتاد و دو سال از عمر این اسوه تقوی گذشته بود که حالش دگرگون شد و مریض گشت. وی را به منزل پسرش واقع در محله کرخ بغداد بردند تا کار مداوا راحت‌تر انجام شود؛ امّا هنگام مرگش رسیده بود. وی در غروب خورشید روز پنج شنبه ۱۱ ربیع الاول سال ۱۳۵۴هـ.ق. وفات کردند.


== منابع ==
== منابع ==
{{پانویس|۲}}
{{پانویس|۲}}
{{شاخه
{{شاخه
  | شاخه اصلی =تاریخ تمدن اسلامی
  | شاخه اصلی =کلام
|شاخه فرعی۱ =مشاهیر
|شاخه فرعی۱ =نبوت
|شاخه فرعی۲ =عالمان دینی
|شاخه فرعی۲ =
| شاخه فرعی۳ =
| شاخه فرعی۳ =
}}
}}

نسخهٔ ‏۱۳ اوت ۲۰۲۴، ساعت ۰۵:۴۲


سؤال
قاعده لطف چیست؟

مقدمه يكي از اصول و قواعد مهم در كلام عدليه، قاعدة لطف است كه پس از قاعدة حسن و قبح عقلي مهمترين قاعدة كلامي به شمار مي‎رود. متكلمان عدليه بسياري از آموزه‎ها و عقايد ديني را براساس آن اثبات كرده‎اند. وجوب تكاليف ديني، ‌لزوم بعثت پيامبران، و وجوب عصمت انبيا، وعده و وعيدهاي الهي، حسن آلام ابتدايي و وجوب امامت از جمله مسائلي است كه بر اين قاعده استوار گرديده‎اند. اكثريت قريب به اتفاق متكلمان عدليه طرفدار قاعدة لطف بوده‎اند. از متكلمان معروف اماميه در اين باره رأي مخالفي نقل نشده است. ولي از متكلمان معتزله از بشر بن معتمر (متوفاي 210هـ) جعفر بن حرب (متوفاي 236هـ) به عنوان منكر قاعدة لطف ياد شده است.[1] اگر چه گفته شده است كه، آن دو نيز از رأي خود بازگشته و آن را پذيرفته‎اند. متكلمان اشعري ـ كه منكر اصل حسن وقبح عقلي‎اند ـ قاعدة لطف را نيز مردود دانسته‎اند. از قرائن و شواهد گوناگون به دست مي‎آيد كه اين قاعده،‌ هم چون قاعده حسن و قبح عقلي،‌از نخستين مسائل كلامي است كه مورد توجه متكلمان عدليه قرار گرفته است. شهرستاني، آن جا كه عقايد عمومي معتزله را يادآور شده است از قاعدة لطف و اصلح ياد كرده است، و نيز گفته است، آنان اتفاق دارند در اين كه تكليف مقتضاي لطف الهي است.[2] به نقل شيخ طوسي در كتاب «الفهرست»[3] از كتاب «الالطاف» به عنوان يكي از كتاب‎هاي هشام بن حكم (متوفاي 179 يا 199هـ) نام برده است. تعريف و اقسام لطف واژة لطف در لغت در معاني مهرباني و اكرام،‌قرب و نزديكي، كوچكي و ريزي، خفا و پنهاني، نرمي و آشكاري به كار رفته است، و در علم تجويد تلطف به معني اِماله است.[4] لطف در اصطلاح متكلمان از صفات فعل الهي است، يعني افعالي كه به مكلفان مربوط مي‎شود و مقصود اين است كه خداوند آنچه ماية گرايش مكلفان به طاعت و دوري گزيدن آنان از معصيت مي‎باشد را در حق آنان انجام داده و اين امر مقتضاي عدل و حكمت الهي است، چنان كه تبيين آن خواهد آمد عبارت ذيل تعريف مشهور قاعدة لطف است «اللطف ما يقرب العبد الي الطاعة و يبعده عن المعصية». متكلمان لطف را به دو اعتبار تقسيم كرده‎اند: الف: به اعتبار اين كه مكلف از لطف بهره مي‎گيرد يا نه. هر گاه از آن بهره گيري كند، و در ساية لطف تكليف را انجام دهد، آن را لطف «محصل» گويند. يعني لطفي كه به مرحلة تحقق و تحصل رسيده است. و هرگاه مكلف آن را به كار نبندد، لطف را «مقرب» گويند، زيرا نقش آن درحد اين بوده است كه زمينة هدايت را فراهم نموده، و در حقيقت مكلف را به طاعت نزديك ساخته است. هر چند در اثر سوء اختيار مكلف، تحقق نيافته است. جامع اين دو قسم، داعي گري و برانگيزگي لطف است. چنان كه سيد مرتضي گفته است: «لطف داراي دو قسم است: يكي آن كه مكلف به واسطة آن انجام طاعت را اختيار مي‎كند، و اگر لطف نبود آن را اختيار نمي‎كرد، و ديگري آن كه مكلف به واسطة آن به انجام طاعت نزديك مي‎گردد، و جامع آن دو اين است كه نقش داعويت دارند».[5] برخي، تفاوت لطف مقرب و محصل را در اين دانسته‎اند، كه لطف مقرب با غرض از تكليف سنجيده مي‎شود، و لطف محصل با غرض از خلقت.[6] ولي اولاً: اين تفاوت در كلمات متكلمان عدليه ذكر نشده است، و ثانياً: غرض از تكليف در عرض غرض از خلقت نيست، بلكه آن دو، در طول يكديگرند. ب: تقسيم ديگر لطف به اعتبار فاعل آن است. به اين اعتبار لطف سه گونه است: 1. لطف، فعل مستقيم و بي‎واسطة خداوند است، مانند تشريع تكاليف ديني، ارسال پيامبران، اعطاي معجزه به آنان، ارائه و نصب دلايل تكويني بر توحيد. 2. لطف، فعل مباشري كسي است كه مورد لطف قرار گرفته است (ملطوف له). مانند تفكر و نظر در دلايل توحيد و معجزات پيامبران، و پيروي از دستورات دين. 3. لطف، فعل مكلفان ديگر است، مانند تبليغ احكام الهي كه فعل پيامبران، لطف است در حق مكلفان، و امر به معروف و نهي از منكر كه فعل عموم مكلفان است. و هر كس آن را انجام دهد نتيجه‎اش لطف است در حق مكلفان ديگر. در مورد نخست، فعل لطف بر خداوند واجب است، و در مورد دوم بر خداوند واجب است كه فعل لطف را بر مكلف واجب كند، و در مورد سوم، لازم است آن را بر مكلفان ديگر واجب نمايد. و در اين قسم لازم است، كسي كه لطف بر او واجب شده، خود نيز به گونه‎اي از آن بهره‎مند گردد، و در حق خود او هم لطف باشد، تا ظلم بر او لازم نيايد.[7] شرايط لطف براي لطف شرايطي ذكر كرده‎اند كه عبارت‎اند از: 1. در توانايي مكلف بر انجام تكليف نقش نداشته باشد. يعني قدرت بر انجام تكليف لطف به شمار نمي‎آيد، زيرا لطف متفرع بر تكليف است، و قدرت از شرايط تكليف است، پس تا قدرت نباشد، تكليف نيست، و تا تكليف نباشد، لطف معنا ندارد. 2. به الجاء و اجبار مكلف منتهي نگردد؛ زيرا، لطف متفرع بر تكليف است، و بدون اختيار تكليفي در بين نيست، عبارت ذيل بيانگر دو شرط مزبور است. «و لم يكن له حظ في التمكين و لم يبلغ حد الإلجاء».[8] 3. ميان لطف و تكليف مناسبت وجود داشته باشد، زيرا لطف نقش فراخواني و داعي‎گري دارد،‌و داعي بودن فعلي در مورد تكليف در گرو آن است كه با آن مناسبت داشته باشد، و با آن بي‎ارتباط نباشد. 4. مكلف از لطف آگاه باشد، زيرا در صورت ناآگاهي از آن، ‌براي او نقش داعويت نخواهد داشت. البته در اين باره علم اجمالي هم كافي است. مانند اين كه بداند برخي از مصائب و ناملايماتي كه بر وي وارد شده، به خاطر اين بوده است كه وي به خداوند توجه نموده و از گناه بپرهيزد.[9] دلايل وجوب لطف 1. برهان حكمت: مشهورترين دليل عقلي بر وجوب لطف بر خداوند، اصل حكمت است، به اين بيان كه ترك لطف مستلزم نقض غرض است، و نقض غرض مخالف حكمت و باطل است، پس عمل به لطف واجب است، چنان كه محقق طوسي گفته است: «و اللطف واجب ليحصل الغرض به؛[10] لطف واجب است تا به واسطة آن غرض حاصل آيد». توضيح اين كه خداوند انسان‎ها را به تكاليف ديني مكلف نموده اسلامي. بنابراين، ‌عمل‎ها به تكاليف مورد خواست و مطلوب خداوند است. از سوي ديگر، مي‎‎داند كه اگر لطف را انجام ندهد زمينة لازم براي تحقق يافتن تكاليف فراهم نخواهد شد. و انجام فعل لطف بر خداوند مستلزم هيچ گونه محذوري نيست. در اين صورت، ترك لطف از نظر عقل، نقض غرض به شمار مي‎آيد. مانند اين كه فردي مجلس ضيافتي تشكيل دهد و به طور جدي بخواهد كه فرد معيني در آن مجلس حضور يابد،‌و مي‎داند كه اگر در دعوت او آداب ويژه‎اي را كه انجام آنها براي وي مستلزم هيچ گونه محذوري نيست به جاي آورد، او دعوتش را اجابت خواهد كرد، و يا لااقل باب هر گونه عذري را بر او خواهد بست. در اين صورت اگر او را دعوت كند ولي آن آداب ويژه را به جاي نياورد، از نظر عقلا نقض كننده غرض شناخته خواهد شد.[11] 2. جود و كرم خداوند: شيخ مفيد در كتاب «اوائل المقالات» وجوب لطف را براساس جود و كرم خداوند تبيين كرده و گفته است: «ان ما أوجبه اصحاب اللطف من اللطف انما وجب من جهة الجود و الكرم».[12] توضيح اين كه: فراهم نمودن اسباب و شرايطي كه مكلفان را در عمل به احكام الهي ترغيب مي‎نمايد، و آنان را از معصيت دور مي‎سازد، مصداق جود و كرم خداوند در حق مكلفان است. و ترك جود و كرم بر خداوند نقض و محال است، پس عمل به لطف واجب است. با تقرير مزبور، پاسخ اين اشكال روشن شد، كه عمل به مقتضاي جود و كرم تفضل است، و لزومي ندارد، در حالي كه فعل لطف واجب است. پس چگونه فعل واجب براساس چيزي كه واجب نيست، تبيين شده است؟ پاسخ اين است كه وجوب در اصطلاح متكلمان دربارة افعال خداوند به معناي وجوب فقهي نيست، بلكمه به معناي ملازمه ميان كمال در فعل با كمال در ذات و صفات ذاتي است. هر گاه جود و كرم از كمالات وجودي است، ترك آن بر خداوند محال است، همان گونه كه عدل و احسان نيز چنين است. «مراد قوم از وجوب عقلي افعال بر خداوند اين است كه كاري كه از شأنش باشد كه فاعل آن مستحق ذم شود، از خداي تعالي صادر نتواند شد.»[13] اصولاً دربارة تشريع تكاليف ديني از طرف خداوند، سه فرض متصور است: 1. خداوند، تكاليف را وضع كند و به مكلفان ابلاغ نمايد، و مقدمات و ابزار لازم براي انجام آنها را در اختيار آنان قرار دهد. 2. علاوه بر آنچه بيان گرديد، مكلفان را در شرايطي قرار دهد، كه جز انجام تكاليف، راهي نداشته باشند. 3. گذشته از ابلاغ تكاليف و اعطاي قدرت به آنان، چنان كه در فرض اول گذشت،‌كارهايي را در حق آنان انجام دهد كه هر چند مكلفان را به انجام تكاليف مجبور نمي‎سازد ـ چنان كه در فرض دوم چنين بود ـ ولي، در رغبت و اشتياق آنان به رعايت تكاليف الهي مؤثر باشد، مثل اين كه بر انجام تكاليف وعدة پاداش دهد، و برتخلف از آن وعيد عقوبت و كيفر دهد. از فرض‎هاي ياد شده، فرض دوم از نظر عقلي مردود است، زيرا با فلسفة تكليف كه آزمايش بندگان و شكوفا شدن استعدادهاي معنوي آنان است منافات دارد. فرض نخست نيز با جود و كرم و حكمت الهي سازگار نيست. بنابراين، فرض سوم متعين است، و آن مقتضاي قاعدة لطف است.[14] قرآن و قاعدة لطف از مطالعة آيات قرآن، به روشني استفاده مي‎شود كه ارسال پيامبران، اخلاق ويژه و سيرة عملي آنان، انزال كتب آسماني، بيان معارف الهي در قالب مثال‎هاي ساده و گويا، انذار و تبشيرهاي الهي توسط پيامبران، مصائب و ناملايمات، نعمت‎ها و موهبت‎هاي مادي، نصرت‎ها و امدادهاي غيبي، همگي،‌از مصاديق و مظاهر لطف الهي به شمار مي‎روند كه برخي مقتضاي حكمت خداوند، و برخي مظهر و جلوة جود و احسان الهي‎اند.


منابع