بعثت پیامبران به زبان قوم خویش: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش|کاربر=Rezvani }} | |||
{{شروع متن}} | {{شروع متن}} | ||
{{سوال}} | {{سوال}} |
نسخهٔ ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۸:۵۶
این مقاله هماکنون به دست Rezvani در حال ویرایش است. |
آیا میتوان از آیه ۴ سوره ابراهیم «بلسان قومه» استفاده کرد که برای قوم فارسیزبان باید پیامبری به زبان خودش مبعوث شود؟
قرآن کریم در سوره ابراهیم آیه ۴ میفرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم»؛ «ما پیامبران را نفرستادیم، مگر این که با زبان قوم خودشان سخن بگویند».
چند تصور درباره لسان قوم وجود دارد:
- استفاده از زبان قوم، یعنی استفاده از لغت ایشان: به این معنا که اگر مردم عبری زبان باشند، پیامبر آنان به عبری سخن میگوید. اگر مردم آرامی زبان باشند، پیامبر آرامی سخن میگوید و اگر عرب باشند به عربی.
- استفاده از زبان مردم، یعنی رعایت سطح و افق فکری: به عبارت دیگر، مفاهیم و معانی کلام در سطحی است که زمینه ارتباط میان پیامبر و شنوندگان براحتی ارتباط برقرار میشود. الفاظ در جایگاهی قرار دارد که معلومات و تجربیات مردم با آن وفق میدهد ـ زبان پیامبر در قالب مفاهیمی است که آگاهی آنان اجازه میدهد.
- استفاده از هویت اجتماعی و مشخصههای آن مردم: لسان قوم علاوه بر لغت قوم و سطح افق فکری مخاطبان، باید در قالب مفاهیمی باشد که هویت اجتماعی و مشخصههای آن عصر اقتضا میکند که پیامبر مأمور به سخن گفتن با آن مشخصهها میباشد. این زبان ظرف و قالبی بیرونی دارد و منعکس کننده هویت اجتماعی و مشخصههای مردم است. اما چند چهره است،
بنابراین مراد از زبان قوم یعنی در عین این که لسان قوم معنای ابتدایی و متبادر لغت قوم را دارد، کلام پیامبر و سخن وحی در سطحی ارائه شده که بتواند برای مخاطبین خود قابل فهم باشد. پیامبران مانند فلاسفه و مصلحین نیستند که بخواهند برای گروهی خاص سخن بگویند. پیامبران برای تودههای مردم مبعوث شدهاند و هدف اصلی آنان هدایت جامعه و گروهها واقشار گوناگون است، لذا باید به گونهای مطالب را ادا کنند که قابل استفاده برای همگان باشد.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه ضمن این که میپذیرد معنای لسان قوم به معنای لغت قوم است و به این آیات استناد میکند که خداوند درباره قرآن میفرماید:
و منظور از قوم را هم آن جماعتی میداند که پیامبر در میان آنان زندگی میکند، با آنان حشر و نشر و سر و کار دارد، نه این که اصل و نسبش از جایی باشد و در جایی دیگر زندگی کند، اما بر این نکته تأکید دارد که خداوند اگر پیامبری را میفرستد، با زبان عادی آن جماعت سخن میگوید و محاورات و مکالمات او متناسب با فهم توده مردم است تا بتواند مقاصد وحی را بخوبی بیان کند.[۳]
بر همین اساس در روایات میخوانیم:
- «ما کلم رسول الله العباد بکنه عقله قط»[۴]؛ «هرگز پیامبر خدا با مردم با کنه عقل خود سخن نگفته است».
- «نحن معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم»[۵]؛ «به ما جمعیت پیامبران دستور داده شده که با مردم به اندازه درکشان سخن بگوییم».
بنابراین، پیامبر برای مخاطب طوری سخن گفته است که از شنیدن آن احساس غربت نکنند. از واژگان و مفاهیمی استفاده کرده که در عرف آن جامعه مطرح بوده و از فرهنگی گرفته که با آنان مأنوس بوده و سطح گفتار مألوف و مفهوم با فهم مخاطبان و متلائم و مناسب با آنان بوده است. به همین دلیلارتباط برقرار شده و فاصلهای میان پیام و آنان حاصل نشده است و این بدان معنا نیست که فقط عرب زبانها مخاطب قرآن هستند و بلکه کل بشریت میتواند با ترجمه قرآن به زبان خود، معارف آن را درک نموده و برای سعادت خود از آن بهرهمند شود؛ لذا لزومی ندارد که حتماً فارس زبانها پیامبری فارس زبان داشته باشند و قرآن را نپذیرند.
ارتباط و فهم کلام برای عصرهای بعدی به دو گونه قابل تصور است:
۱. خود واژگان و مفاهیم به گونهای است که همواره این ارتباط را برقرار میکند. واژهها در قالبی از معانی ریخته شده که چنین اقتضایی دارد و مانند موجی است که بالا و پایین میرود و مقصد و مقصود را بیان میکند.
۲. همانطوری که پیامبر میان وحی با معانی بلند غیبی و ادراکات محسوس مردم ارتباط برقرار میکند و چون پلی فاصلهها را کوتاه و ذهنها را آماده میسازد: «لیبین لهم ما نزل الیهم».[۶] در نسلهای دیگر این ارتباط با تلاش مفسرین انجام میگیرد و مفسر برای درک موقعیت زمانی و قرار دادن آن در موقعیت دیگر برای انتقال و توضیح شرایط عصر نزول وحی تلاش میکند.
مفسر زمانی به حرکت دست میزند که فاصله فکری و فرهنگی میان عصر نزول و عصر خود را احساس کند و لذا ناگزیر است که میان این دو عصر رابطه برقرار کند، تفاوت افق تاریخی عصر نزول وحی با عصر خود را شرح و فهم کلام خدا که برای مخاطب دشوار و دیریاب و دچار اشکال کرده توضیح دهد، بدین دلیل در نخستین گام در راستای این هدف به انعکاس شرایط اجتماعی و فرهنگی مردم آن دوران دست میزند تا روشن کند چگونه این الفاظ و این معانی با هم تناسب داشتهاند و چگونه باید این فاصله را طی کرد و آن معانی را برای عصر جدید با فضای ذهنی خاص مأنوس نمود.
اکنون با این توضیحات روشن میگردد چرا هر پیامبری برای انجام رسالتش ناگزیر است از زبان قوم استفاده کند، حال آن که زبان قوم بار معنایی ویژه دارد و منعکس کننده مجموعه بخصوصی است. چون هدف رسول دعوت مردم به سوی خدا و معنویت و هدایت و سعادت آنان است و در این زمینه آنچه برای او مهم است، قرار گرفتن مؤمنان در مسیر خواستههای پروردگار و آشنایی با ارکان و اصول دین است؛ لذا باید به زبان قوم سخن بگوید. این سخن گفتن با زبان مردم لوازم ذیل را به دنبال دارد که گریز ناپذیر است:
نتیجهگیری:
- قرآن به زبان قوم سخن گفته است و زبان قوم در گفتار و القای مطلب پایه و چارچوب معینی دارد که مرز آن این است که سطح واژگان و زاویه القا در حدی است که صبغه تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی در آن محفوظ است و قرآن از آن به عنوان ابزاری کارآمد استفاده میکند و حقایق بلند و معارف غیبی را با زبان محسوس و قابل فهم به مردم منتقل میکند.
- از سوی دیگر چون با آنان سخن میگوید، هر باور و دیدگاهی را نمیپذیرد و در این زمینه انتخابگر و فعال است. چیزی را برمیگزیند که با ارزشهایش تنافی نداشته باشد و به گونهای ارتباط برقرار میسازد که با حقایق جهان متعارض نباشد.
بنابراین معنای آیه این نیست که پس باید فارسها پیامبر فارس داشته باشند، ترکها پیامبر ترک، کردها پیامبر کرد، انگلیسها پیامبر انگلیسی زبان و … و بلکه مراد این است که پیامبران با زبان و فرهنگ و سطحی سخن میگویند که انسانها آن را بفهمند، لذا لزومی ندارد که هر قومیتی با زبان گفتاری خود، پیامبر داشته باشد. ناگفته نماند اگر پیامبر در میان ایرانیان نازل میشد قطعا به زبان فارسی سخن میگفت. آنچه مهم است پیامبر با زبان قوم خود سخن گفته و بیان آن را برای عموم آسان کرده است.
مطالعه بیشتر
- مقاله: پژوهشی درباره زبان قوم در قرآن؛ سید محمد علی ایازی، چاپ شده در نشریه: علوم انسانی «نامه مفید» بهار ۱۳۷۶ - شماره ۹، صفحه ۳۵ تا ۵۸.